مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
یکی از عوامل وسعت قلب، آمادگی برای موت بود و یکی از راه های آمادگی برای موت، باور داشتن روز حساب و کتاب است. شخصی که آمادگی برای موت دارد، میداند و مطمئن است که به نظام ابدی سالم متولد میشود. وقتی نامه عملش را به او میدهند،«فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ [1]= اما كسى كه كارنامه اش به دست راستش داده شود، گويد: بياييد و كتابم را بخوانيد». چنین کسی با خوشحالی همه را صدا میکند و میگوید: بیایید کتاب و نامه عمل من را ببینید. علت این که خوشحال شده و دوست دارد نامه عملش را همه ببینند، این است که: «إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ[2]= من يقين داشتم كه به حساب خود مىرسم». او میگوید: من باور داشتم حساب و کتابی هست و من یک روزی حتماً به نتیجه ی این حساب و کتاب خواهم رسید.
یکی از اولیای خدا میگفت: من یک بار حالم بد شد. یعنی چند وقتی گذشت و دیدم آن حس و حال خوب قبلی را ندارم. خلاصه با زحمت، ارتباطی با معصومین (علیهمالسلام) برقرار کردم و علت را سؤال کردم. به من گفتند: تو فلان روز که داشتی غذا میخوردی، نصف غذایت برای گرسنگی ات بود که خوردی؛ ولی بقیه اش را فقط برای لذت خوردی در حالی که سیر شده بودی و این باعث شد که کدورت در دلت بیافتد. یعنی زیادی خوردن، حتی اگر حلال باشد، میتواند قساوت در زندگی این ولی خدا بیاورد. لذت حلال، اما اضافه که بیش از حد نیازش بوده، حساب و کتاب و معطلی برایش دارد. این آدم، دیوانه نیست که در کار حرام برود یا وجوهات و خمس و زکاتش را ندهد. یا حق برادر و خواهرش را بخورد و در تقسیم ارث، کلاه سر دیگران بگذارد، یا بخواهد به سهم دیگران تجاوز کند، یا بخواهد گرانفروشی و کمفروشی بکند. همه این دعواها و درگیریها و بداخلاقیها سر «من من» کردن است.
کسی که از جیفه دنیا حالش به هم میخورد، اصلاً سرش دعوا نمیکند. مثلاً شما با یک نفر هم غذا میشوید. بعد طرف میگوید: من میل ندارم و غذا نمیخورم، یا من این غذا را دوست ندارم. وقتی او از غذا خوشش نمیآید، پس دعوا هم ندارد که تو چرا زیاد خوردی؟ یا چرا حق من را خوردی؟ یا چرا بیشتر از من خوردی؟ این اصلاً از غذا خوشش نمیآید و آن را دوست ندارد، پس دعوایی هم ندارد و همینطور است کسی که نسبت به دنیا زهد ورزیده و از دنیا خوشش نمیآید، پس دعوایی هم سر دنیا ندارد. کسی که سنخیت با آخرت، ابدیت و خانواده آسمانیاش دارد، اصلاً دچار دعواهای خاله خالهبازی زندگی دنیا و جهنمهای دنیا نمیشود. این آدم آزادِ آزاد است.
کسانی که هیچ بهره و هیچ انسی با آخرت ندارند، یا هیچ معرفتی نسبت به آخرت ندارند، دلشان را متوجه آخرت نمیکنند و از آخرت غفلت دارند. وقتی که آخرت برایشان گل آلود شد، حال چه بگوید باورش داشتم و ندیدمش یا بگوید، باورش نداشتم و ندیدمش، در هر صورت آخرت را نمی بیند و وقتی نمی بیند، غیر از دنیا هیچ چیز برایش نمیماند و در این صورت برای دنیا دعوا راه میاندازد و برایش غصه میخورد.
فرق مؤمن با غیر مؤمن در بصیرت داشتن است
قرآن میگوید: مؤمن شاد و آرام است. مؤمن یعنی کسی که امنیت به ابدیت دارد. شما اولین شرط در قرآن را ببینید. نمیگوید:«یؤمنون بالله» بلکه میگوید: «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ= ایمان آورندگان به غیب». غیب یعنی آن چیزی که تو الان آن را نمی بینی، ولی باورش داری که همراهت هست. امتیاز مؤمن و فرقِ او با غیرمؤمن، در این است که بصیرت دارد. «إِنَّمَا الدُّنْیَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى[3] = دنیا منتهاى دیده نابیناست». یعنی یک کور، فقط تا دنیا را میتواند ببیند و اصلاً کشش به سمت نظام آخرتی و غیب ندارد. ایمان از اَمِنَ است. وقتی یک نفر غیب را قبول کرد و ایمان به غیب آورد، دلش آرام میشود. اما وقتی که این امنیت را بردارید و امنیت قلب گرفته شود، در نتیجه شما به جایی خارج از جهنم اطمینان ندارید و فقط هر چه میشناسید همین دار غرور و دار دعوا و درگیری و غصه است. پس در این صورت، دل میافتد به آشوب، غصه، چشم و همچشمی و ناراحتیها.
فراموشی آخرت، دو حالت دارد که هر دو به ضرر انسان است
ما وقتی آخرت را ندیدیم و از آن غافل شدیم، دو حالت پیش میآید:
1) حالتی است که دنیا را داریم و اگر دنیا را داشته باشیم به خاطر دنیا درگیر میشویم و یکسره غصه میخوریم. 2) حالتی است که دنیا را هم نداریم. بعضیها اینگونه اند که حتی دنیا را هم ندارند. اگر دنیا را نداشته باشند چه اتفاقی میافتد؟ آنهایی که آخرت را ندارند و دنیا را هم نمیپسندند، خودکشی میکنند. کسی دنیا را ندارد و به آن بی اعتناست، اما نسبت به آخرت امنیت دارد. امنیت که داشته باشد، دنیا هر چه هم بد بگذرد، این شادتر است و اصلاً ناراحت نمیشود، چون امنیت به آخرت دارد.
وقتی دستِ آدم از آخرت تهی شد به اضطراب میافتد
آدم زمانی که از آخرت غافل شد و فقط دنیا را داشت و گاهی هم دنیا را نداشت، یعنی زمانی که کاملاً دستش از آخرت خالی بود به اضطراب میافتد. در دنیا اضطرابها و دعوا و به جان هم افتادنها و من و تویی ها و درگیریها ناشی از این است که ما آخرتی نداریم و دست خودمان را واقعاً از آخرت خالی کردهایم و درگیر گذشتهمان در دنیا هستیم.
شیطان با سرگرم کردن ما به گذشته عمر و حال ما را خراب کرده است. گاهی انسان آنقدر ساده و نادان میشود که شیطان او را چندین مرتبه در روز به گذشته میبرد و لجنمال میکند و برمیگرداند؛ با این کار حالِ این فرد هم خراب میشود. وقتی حالِ او خراب شد، دیگر آیندهای هم برای او نمیماند. قبلاً گفتیم حال ما از گذشته ما و آینده ما از حال ما ساخته میشود. مثلاً به یک بچه بگویی بیا، این خوراکی و شکلات را بگیر و النگوی طلایت را به من بده. بچه اینطوری راحت فریب میخورد. ما به مراتب از بچه هایی که اینطوری گول میخورند، ساده تر هستیم. یکذره تعقل نمیکنیم که اگر من به گذشته برگردم، چه فایدهای برای من دارد؟ آدم اگر زرنگ باشد، میگوید: چرا با خاطرات بد گذشته، لذت حالم را خراب کنم؟ آدم عاقل هیچ وقت به گذشته تلخ برنمیگردد. دیدهاید، بعضیها که عاقل هستند تا میخواهی از یک آدمی که از او خوششان نمیآید، حرف بزنی؛ میگویند: اصلاً راجع به این آدم حرف نزن، حالم به هم میخورد، حالم بد میشود. چون این آدم عاقلی است و تجربه تلخی از آن شخص دارد و حال خود را با یادآوری آن خراب نمیکند. غصه خوردن مال آدمهای نادان و ساده است. چون غصه خوردن، حال و آینده و آخرت را خراب میکند. با نشاط و شادی است که مؤمن میتواند آخر را بسازد و عبادت کند و انس با عالم بالا بگیرد و کار خیر انجام بدهد.
شیطان به شاد بودن مؤمن حسادت میکند
قرآن میفرماید:«إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا[4]= چنان نجوایى صرفا از [القائات] شیطان است تا كسانى را كه ایمان آورده اند، دلتنگ گرداند». شیطان به شاد بودن مؤمن حسادت میکند و غصه میخورد و با حملات چهارگانه[5] میخواهد مؤمن را در چنبره غم و غصه بیاندازد.
استادی داشتیم خیلی مرد نورانی و باصفایی بود. وقتی در کلاس کسی میگفت: استاد، مثلاً شاید چند روز دیگر اینطوری بشود یا مثلاً دو روز دیگر فلان اتفاق بیفتد، استاد میگفت: عزیزم شما کارت را بکن. انشاءالله شاید تا آن موقع مُردی. اگر کسی اینطوری باشد، دیگر غصه نمیخورد.
اگر کسی ماهیت جنینی خودش را در رحم دنیا باور کند، متوجه می شود که وقت ندارد، پس غصه نمیخورد. جنین نمیتواند لحظهای در رحم مادر بیکار باشد، معنای بیکاری یک جنین در رحم، یعنی نقص عضو، یعنی بیماریهای خطرناک و عذاب و جهنم و بدبختی. اصلاً ما وقت نداریم متوقف شویم. باید بدویم و آماده شویم. بخواهی بایستی و به عقب برگردی، حماقت است. چون کسی که امیدوار است و میدود، به خودش امیدوار نیست، بلکه به خدا امیدوار است. این یک نگاه درست توحیدی است.
اگر کسی واقعاً آخرت را بشناسد و لذت و قدر آخرت را بداند، می فهمد که می تواند با یک دقیقه توجه به آخرت، یک عمر بلا و سختی را تلافی کند. یک بنده خدایی به من میگفت: دعا کن که من بمیرم. چون دیگر اصلاً نمیتوانم تحمل کنم. راضی هستم بمیرم و این وضعیت را تحمل نکنم. گفتم: تو فکر کردی آن طرف چه خبر است؟ تو اگر به آن طرف بروی و چشمت به وضعیت قبر بخورد و یکی از جهنمهایش را ببینی، التماس میکنی که خدا تو را به دنیا برگرداند و با صد درجه بدتر از وضعیت الانت زندگی کنی. حاضری صد درجه در دنیا وضعیتت بدتر شود و یک دقیقه قبری را که پر از مار و عقرب است را نبینی. فکر میکنی که در آنطرف، برایت خیر میکنند؟ وقتی آمادگی نداشته باشی و بروی، نه تنها خیری در آن نیست، بلکه سختی های زیادی هم داری.
البته خدای مهربان سختیها را جبران میکند. در روایت داریم، خداوند آنقدر سختیهای دنیا را برای انسان خوب جبران میکند که مؤمن آرزو میکند، ای کاش در دنیا با قیچی تکه تکه ام میکردند که من در اینجا به لذت بیشتری برسم. دیگر این که می گوید: ای کاش هیچ دعایی از من مستجاب نمیشد. وقتی که بفهمد خدا به جای دعاهای مستجاب نشده در دنیا، در آخرت عوضش را به او میدهد، خواهد گفت: من چه باختی در دنیا کردم که دعاهایم اجابت شد. کاش که آن دعاها هم اجابت نمیشد. کاش که به آن آرزوهای دنیایی ام نمیرسیدم.
قدر آخرت را دانستن، نتیجه زهد در دنیاست
علی (علیهالسلام) میفرماید:«کَیفَ یَزهَدُ فِی الدُّنیا مَن لا یَعرِفُ قَدرَ الآخِرَۀ[6]= چگونه میتواند کسی بیرغبت به دنیا باشد، در حالی که قدر آخرت را نمیشناسد.»
یک جنین سالم دائماً در حال تلاش برای تولد است. یعنی واقعاً دنیا را باور کرده و جدی گرفته است. اگر شما لحظه به لحظه از آن عکس بگیرید، عکس لحظه قبل با لحظه بعد فرق میکند. نشانهی سلامت یک نفر این است که آخرت را جدی گرفته و باور کرده و دائماً بانشاط و امید در حال تلاش و کار است. آدمهای مریض و افسرده و پژمرده و آدمهایی که یک گوشه چنبره میزنند و زانوی غم بغل میگیرند، جداً ایمان به آخرت نیاوردهاند. اگر آخرت را باور میکرد، غصه چیزی را که تمام شده و تاریخش گذشته نمیخورد و می شد مصداق این شریفه که می فرماید: «لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ= تا این که برای هر چیزی که ازدست رفته ناراحت نشود».
جنین هم با این که در دنیاست، ولی پرده رحم نمیگذارد دنیا را ببیند. یعنی دنیا با همه بزرگی و عظمت و سروصدایش وجود دارد و جنین در آن حجابِ رحمِ مادر، گیر کرده و هیچ اطلاعی ندارد که در چند سانتیمتری او و چند لحظه بعد چه اتفاقی قرار است بیافتد. ما هم اینطوری هستیم. ما هم الان نمیدانیم که در چه فاصلهی اندکی به آخرت هستیم. همین الان که من و شما داریم اینجا صحبت میکنیم، حضرات ملائکۀالله (علیهمالسلام) دارند ما را نگاه میکنند. نمونه روشن آن به خواب رفتن ماست. شما در خانه پای تلویزیون و یا حتی در رانندگی وقتی به خواب میروید، خواب می بینید. یک لحظه سرت را گذاشتی و یک دفعه خواب می بینی که به برزخ رفته ای. ببین چند دقیقه طول کشید تا به برزخ بروی. در یک آن، انسان بدن را رها میکند و با آن بدن برزخی کار میکند. آن بدن تا الان کجا بود؟ این بدن برزخی، همین الان هم با تو هست، ولی به قول قرآن ما از این بدن دومی غفلت داریم. آنقدر به ما نزدیک است که به اندازهای که یک چرت بزنی، وارد برزخ میشوی. قرآن میگوید: ما هر بار با خوابیدن به شما تفهیم میکنیم که شما مردن دارید. شما میخوابید و بلند میشوید، اما باز هم نمیفهمید و غفلت دارید. ۵ دقیقه بنشین فکر کن. خواهی فهمید که این بدن برزخی، بدنِ حقیقی است. چون اگر حقیقی نبود که آثارش روی بدن مادی شما ظاهر نمیشد. مثلاً موقعی که این بدن برزخی در خواب وحشت زده میشود و شما از خواب بیدار میشوید و بعد می بینید که روی این بدن مادی، تبخال میزند، معلوم می شود که این بدن برزخی حقیقی است و ترس و لذتش همه حقیقی است.
آدمهایی که بزرگوارند و اهل ریاضت هستند، کم کم بر این بدنشان هم غلبه میکنند، حتی در بیداری چیزهایی که دیگران نمی بینند را می بینند. گاهی به «کشف سمعی» میرسند. یعنی چیزهایی را میشنوند که دیگران قادر به شنیدن آن نیستند. گاهی بوهایی را استشمام میکنند که دیگران نمیتوانند استشمام کنند. این بدن حقیقی تا اینقدر به ما نزدیک است. آن وقت ما از آن غفلت داریم. وقتی از آن غفلت میکنیم، نه تنها هیچ فایدهای ندارد، بلکه ضرر هم دارد. ضررش این است که ما فقط این جیفه را می بینیم و سر این جیفه هم به بدبختی کشیدن و بیچارگی کشیدن میافتیم.
امام علی(علیهالسلام) فرمود: کلمه زهد در قرآن نیامده، ولی معنایش این است: «لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ[7]= تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است، شادمانى نكنید و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد». حال چه کسی نمیتواند زهد داشته باشد؟ بنا به فرمودهی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کسی که ابدیت و آخرت را نمیشناسد، لذتی از آن نمیبرد.
یاد آخرت دوا و شفاست
علی (علیهالسلام) فرمود:«ذِکرُ الآخِرَۀِ دَواءٌ وَ شِفاء[8] = یاد آخرت دوا و شفاست». قرآن میفرماید: همه انبیاء قدرت شان را از یاد آخرت گرفته اند: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ[9]= ما آنان را با موهبت ویژهاى كه یادآورى آن سرا بود، خالص گردانیدیم». همه ما هر روز سر نماز از خدا میخواهیم که ما را به راه انبیاء هدایت کند. خیلیها این را از خدا میخواهند، ولی دروغ میگویند. چون وقتی به سبک زندگیشان نگاه میکنید، میبینید نحوه حجاب، لباس پوشیدن و وسائل خانه اش و عکسِ روی تلفن همراه و موزیک آن، تابلویی که روی دیوار خانهاش زده، ماهواره و ... نشان میدهد که او راست نمیگوید. می بینید که اسم و آدرس هنرپیشه ها را میداند، چندتا از آنها مردهاند را می داند، چه کسی باجناق کیست را می داند، کی دخترعمو و پسرعموی کیست را می داند، و ... ولی راجع به حضرت زینب و حضرت زهرا و حضرت معصومه و اباالفضل (علیهمالسلام) نمیتواند یک دقیقه صحبت کند. این نشان می دهد که اصلاً رغبتی به اینها نداشته که برود یاد بگیرد. در مورد خدا هم هیچ چیز نمیداند. یک موقع بعضیها اظهار فضل میکنند و می بینی که نام اتومبیلها را خوب میشناسند، انواع و جنس کریستالها و پرده ها و پارچه ها و طلا و جواهرات و بازار و جنسهای بازار را خوب میشناسند، اما اگر به او بگویی راجع به فلان چیز که مربوط به حیات ابدی است، چیزی میدانی؟ می بینی که هیچ چیزی بلد نیست. علتش این است که رغبتی به اینها نداشته که یاد بگیرد. از صبح که از خواب بلند میشود تا شب، تلاشی در شناخت این شخصیتها ندارد. نه عکسی، نه اسمی، نه در دلش، حتی یادی از اینها نیست. ارتباطها و دوستانش را می بینی که هیچ رنگی از این ۴ دسته (انبیاء، صدیقین، شهدا و صالحین) ندارند. می بینی که در نوع مطالعات و رشته اش و کتابهایی که میخواند و کلاس هایی که میرود، اثری از اهل بیت ع نیست. می بینی که این آدم اصلا به صدیقین، شهدا، انبیاء، صالحین نمیخورد.
ولی یک عدهای هم راست میگویند: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ». واقعاً این شخصیتها برایشان برجسته هستند و با این شخصیتها انس دارند و اینها برایشان الگو هستند. کسی که در این مسیر نیست، یکی از آرزوهایش این است که با فلان هنرپیشه فیلم بازی کند. ولی کسی که در صراط مستقیم است، آرزویش این است که آیا من میتوانم یک روزی همسایه خانم فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) بشوم؟ من یک روزی میتوانم با علی اکبر و علی اصغر و اباالفضل و با خانم فاطمه معصومه (علیهمالسلام) باشم؟
زان شبی که وعده کردی روز وصل روز و شب را میشمارم روز و شب
مگر ما نمیگوییم معاد داریم و معتقد به معاد هستیم؟ یعنی می خواهیم برمیگردیم به خانه مان؟ پس باید بدانیم که «الدُّنیا دارٌ لِمَن لا دارَ لَه= دنیا خانه آدمهای بی خانه است». پس اینجا خانه من نیست. اینجا قرار نیست من زندگی کنم. یک قهوه خانه سرراهی است. در قهوه خانه سرراهی هر چه شد، شد. بنا نیست ما در اینجا خیلی خوش به حالمان باشد و خیلی خوش بگذرد. قرآن فرمود:« وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ[10] = و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است.» اصلاً حیات شما آنجاست.
خانه امن ما کجاست؟
همه میدانیم که خانه هر کس محل امن و راحتی برایش است. برای همین به آن مسکن میگویند. مسکن یعنی محل سکون. ما الان همه در بیرون از خانه ی اصلیمان هستیم و هر کدام از ما 30 سال 40 سال 50 سال است که در آن خانه نیستیم. ما قبلاً در آن خانه بودیم و در آنجا آرامش داشتیم. برای همین، معاد داریم. یعنی برمیگردیم به همان جایی که داشتیم در آن زندگی میکردیم. همان طور که این 30 سال، 40 سال، 50 سال گذشت، بقیه اش هم همینطوری میگذرد. ما فکر میکنیم که ممکن است یک هیجان خاصی در آینده منتظر ما باشد یا خوشبختی خیلی بزرگی که همیشه توهم میکنیم قرار است بیاید. اما نه، هر چه گذشت، گذشت. خوش به حال کسی که قبل از رفتن، عاشق شود. عاشق خانه و عشق جاودانهاش شود. اما وای به حال کسی که از خودِ اصلیاش بدش بیاید و بمیرد. آنهایی که مردن برایشان سخت است، عاشق خود دنیایی شان هستند. پس مواظب باشیم که دلبستگیهای «حسی، خیالی، وهمی و حتی عقلی» ما را گرفتار نکند. باید وابستگیهایما فقط فوق عقلانی باشد. یعنی وابستگی به خدا. تمرینش هم این است که تسبیح را در دستت بگیری و بگویی: «من ابدی هستم. من جاودانه هستم»، تا قلبتان باور کند. قرآن میگوید: به دلتان نگاه کنید. اگر 3 چیز از همه چیزهای دیگر نزد شما عزیزتر نیست، بدانید که دارید به سمت تاریکی و جهنم میروید. آن سه چیز، «الله، اهل بیت (علیهمالسلام) و جهاد» است.
خدمتی برای امام زمان عج با ارزش است که با عشق توأم باشد
یک موقع به کسی میگویند: بیا برای امام زمان کار کن. میآید کار میکند، ولی دوست داشت که ای کاش به او نمیگفتند. میگوید: وقتش را ندارم. دوست دارد برود برای دنیا کار کند. اما چون به حضرت اعتقاد هم دارد ، انگار برایش تحمیلی است و باید زوری از او یک چیزی بگیرند.
چند وقت پیش، یک نفر پولدار آمده بود به من میگفت: من 10 میلیون تومان میخواهم بدهم، اما کار نمیتوانم بکنم. چون برای این چیزهایی که شما میگویید، وقت ندارم. قبول شان دارم، نوارها را گوش کردم که امام زمان تنهاست، غریب و مظلوم و آواره است، ولی راستش را میگویم که وقت این کارها را ندارم. ببینید با چه تعبیری می گوید. انگار این کارها، کارهای خودش نیست و مال آدمهای خیلی سطح پایین و مثلا اُمل است. میگفت: من وقت ندارم، چون به کسب و تجارتم نمیرسم. این 10 میلیون تومان را داد تا عذاب وجدان خود را یک طوری آرام کند. اما اصلاً عشق به حضرت ندارد و فکر میکند که همه چیز با پول حل میشود. پدرت امام زمان به دلت نگاه میکند و می بیند اصلاً از صبح تا شب یک ذره دلت برایش جوش نمیزند. آیا بعد از 30 سال، یک بار نشستی از دلتنگی برای امام زمان غصه بخوری و گریه کنی؟
یک آینه به این قشنگی خدا جلویت گذاشته مثل آیهی 24 سوره ی توبه: اگر ۳ تا چیز جزء محبوبهای اصلی دل شما و جزء عشقها و لذتها و آمال شما نیست، شما یقیناً آدم نیستی. «عشق به خدا، چهارده معصوم و روح جهاد». خدا به این راحتی دارد با ما حرف میزند. آنوقت تو میفهمی که «شهید» کیست. شهید یعنی«عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ= نزد پروردگارشان روزی می خورند». دیگر خیلی ساده از کنار این اسم رد نمیشوی. قیامت هم که میشود خدا به شهدا میگوید: به صحنه نروید و همینجا پیش خودم بایستید. حالا حتماً باید 8 سال جنگ شود که ما شهید شویم؟ خیر. الان هم خیلی راحت یک خانم یا یک آقا میتواند شهید شود. شهادت باید اول در دل و در خودِ انسان اتفاق بیافتد. اول باید خودت در دل خودت شهید شوی. یعنی شهید خدا شوی و همه خواسته هایت پشت سر این سه خواسته قرار بگیرد. در این صورت تو شهید هستی. یعنی خداوند کار را اصلاً روی عمل نبرده، بلکه برده روی دل.
یاد خدا و یاد آخرت کن، یادِ غیر چرا؟
انسانی که دلش بی نهایت طلب است، جز با بینهایت راضی نمیشود. اگر عاشق به محدود شد، دیگر طبیعی نیست. به فرموده قرآن، هر کس بزرگ شد و به جایی رسید، با یاد خانه اصلیاش بود.
یاد گل کن، یاد خار و خس مکن یاد ما کن، یاد دیگر کس مکن
یاد ما کن، یاد ما شیرین بود راحت هر خاطر غمگین بود
یاد ما هر زشت را نیکو کند ای خُنُک آن دل که با ما خو کند
در نظام فطری، باطن آدمیت شرط است. در نظامهای بهشتی، شخص فقط به این فکر میکند که آیا من به این مرحله رسیدهام که خدا، چهارده معصوم و جهاد برای من، عزیزترین و شیرینترین چیز در زندگیام باشد؟ بقیه چیزها نه اینکه بد باشند، آنها هم باید شیرین باشند، اما به حدی که جای این ۳ معشوق را نگیرند. در این رابطه گفتیم که انسان هر چقدر ایمانش افزایش پیدا میکند، علاقه اش به همسرش هم بیشتر میشود.
ایمان و آخرت گرایی، یکی از رموز محبوبیت است
همه انسانها محبوبیت را دوست دارند و به دنبال این هستند که در بین مردم و اطرافیان شان محبوب واقع شوند. اما غافل از این هستند که رمز این محبوبیت چیست. فرمول قرآنی آن این است: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا[11]= كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كردهاند، به زودى [خداى] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مىدهد».
آنهایی که واقعاً ایمان آوردهاند به آخرت و با آخرت شاد هستند و اعمالشان اعمال قشنگی است، امکان ندارد آدمهای محبوبی نباشند. کسی نمیتواند او را دوست نداشته باشد. مثل این است که بگویی: آب بریزیم و جایی خیس نشود. «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» یک قانون قرآنی است، مثل 4=2×2. ایمان و عمل صالح هر جا بود، محبوبیت حتماً همراهش هست. از همه قشنگتر محبوبیتهای آسمانی است. یعنی در آسمان این شخص خیلی محبوب میشود. پیغمبر و حضرت زهرا و چهارده معصوم و فرشته ها و شهدا (علیهمالسلام) دلتنگش میشوند و همه دوستش دارند.
ما فقط با ایمان و عشق به خدا بزرگ میشویم. گاهی خدا مخصوصاً خیلی چیزها را از ما میگیرد تا به ما بفهماند که ما برای آدم بودن و متعادل بودن و خوشبخت بودن، حتماً به پدر و مادر و به خانواده نیاز نداریم. یک کسی میتواند هیچ کدام از اینها را نداشته باشد، اما آدم بزرگی باشد. ما چقدر شهید داشتیم که پدر و مادرشان را نمیشناختند، ولی آدمهای بزرگی بودند.
آدم طبیعت گرا غصه دنیا را میخورد. اما آدم فطرت گرا همه نگاهش به ابدیت و آخرت است. داشتن و نداشتنهای اینجا معطلش نمیکند. علی (علیهالسلام) فرمود:« مَن ذَكَرَ المَنیَّة نَسِیَ الامنیّة[12]= هر کس مرگ را یاد آورد، آرزویش را فراموش کند.»
قلب/آخرت گرایی/ آخرت فراموشی
[1] . سوره حاقه/19.
[2] . سوره حاقه/20.
[3] . نهج البلاغه/ خطبه 133.
[4] . سوره مجادله/10.
[5] . حملات چهارگانه شیطان: حمله از عقب (به رخ کشیدن خاطرات بد گذشته، گناهان، کدورت ها) حمله از جلو(ایجاد استرس و اضطراب نسبت به آینده) حمله از چپ (توسری زدن به خاطر گناهانی که شخص مرتکب شده) جمله از راست (با بزرگ کردن صور مقدس و عبادت ها و کارهای خیر شخص که در این صورت شخص را دچار ریا و خودشیفتگی می کند).
[6] . غررالحکم، ج 4، ص562.
[7] . سوره حدید/23.
[8] . غررالحکم، ج 4، ص 30.
[9] . سوره صد/46.
[10] . سوره عنکبوت/64.
[11] . سوره مریم/96.
[12] . غررالحکم/ج 5/ص 296.
ع ل 390
کلیدواژه ها:
آثار استاد