مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
دنیا دو گونه است. دنیای «بلاغ» آن است که وسیله رسیدن انسان به آخرت میباشد. یعنی انسان را سالم به آخرت میرساند. مثل یک رحمِ خوب که جنین را موفق و سالم به دنیا تحویل میدهد[1]. البته در رحم مادر این مادر و پدر هستند که شرائط رحم را به گونه ای قرار میدهند که بچه سالم متولد شود. اما در حرکت از رحم دوممان که دنیاست به سوی ابدیت این خودِ شخص است که باید رابطه اش را با رحم دوم که دنیاست، به گونه ای تنظیم کند که سالم به آخرت متولد شود. یعنی «انتخابها، ارتباطها، رفتار و افکار» را طوری تنظیم کند که فریب نخورد و کلاه سرش نرود و بتواند سالم از نظام دنیا به نظام ابدی متولد شود. این یعنی «اَلتَجافی عَن دارِ الغُرور». چنین کسی خیلی مراقب است که در ارتباطهایش باخت نباشد.
مثلاً بعضیها که رشته تحصیلی انتخاب میکنند، میگویند: این رشته را انتخاب میکنم، چون در آن نان و آب و پول هست؛ اما متوجه نیستند، قیمتی که برای رسیدن به آن میپردازند، خیلی زیادتر از آب و نان است. اینها تمام شخصیت و حیثیت انسانیشان را میفروشند. هر چند که در آن رشته هم موفق هستند و نان و آب زیادی هم برایشان دارد، اما از نظر حیثیت ابدی و نظام شخصیتیِ روحانی که باید در تولدش به آخرت با خود ببرد، از نظر میزان سلامت قلب، یک آدم بدبخت و گدایی است که ثروت دنیایی زیادی به هم زده، اما در نظام آخرتی دستش خالی است. مثل بچهای که یک قطعه الماس را از او بگیری و یک دانه شکلات به او بدهی. او نمی فهمد اما بعداً که بزرگ میشود، میفهمد که الماس چه چیزی بوده و سرش کلاه رفته است. این مشکلی است که اکثر آدمها دارند. برای همین است که راحت هر حرفی را میزنند، راحت هر چیزی را میبینند، راحت هر چیزی را میخورند، راحت هر چیزی را میشنوند و به خانه هر کسی میروند و با هر کسی ارتباط دارند. خیلی راحت و بی محابا با دنیا ارتباط برقرار میکنند و در این بی محابا بودنها سر انسان کلاه میرود. اما وقتی که انسان تجافی داشته باشد، دیگر سرش کلاه نمیرود. مثل یک مادر هوشیار که برای جنین خودش، هر چیزی را انتخاب نمیکند و هر غذایی را نمیخورد. چون میگوید این بچه ی من باید سالم به دنیا بیاید. ما باید در رحم دوم مان که دنیاست، نسبت به آخرت برای خودمان مادری و پدری کنیم. یعنی خودمان باید خودمان را تربیت کنیم. اما آدمی که دچار خودفراموشی شده، خود ابدیش برایش مهم نیست. او به این چیزها فکر نمیکند و فقط برایش این مهم است که شاد باشد و خوش بگذراند و لذت ببرد. برای همین هم به هر ارتباطی و به هر انتخابی و به هر رفتاری و به هر فکری تن میدهد. بنابراین، او آزاد است. وقتی هم که آزاد بود، در بسیاری از روابط سرش کلاه میرود و فریب میخورد.
رابطه بین محدود کردن ما در دنیا و بزرگی روح چیست؟
شاید بعضی سوال کنند که اگر هر چیزی را نبینیم، نخوریم، نشنویم، این که شد محدودیت. داشتنِ خوردنیهای خاص، دیدنیها خاص، شنیدنیهای خاص و رفتار و افکار و انتخاب و ارتباط خاص، اینها یعنی محدودیت. محدودیت چه ربطی به بزرگی دارد؟ اگر یک مادر باردار پرهیز میکند، برای چه پرهیز میکند؟ چرا هر چیزی نمیخورد، نمیبیند و نمیشنود؟ مثلاً چه اشکالی دارد که در مقابل اشعه قرار بگیرد، سیگار بکشد، قلیان بکشد، از مواد مخدر استفاده کند، هر دارویی بخورد، هر فیلم و سریال و برنامه ای را ببیند، هر چه خواست بشنود؟ اگر شما به مادری بگویید که در دوران بارداری، این کارها را انجام بده، او خواهد گفت: این کارها برای سلامت فرزندم مضر است و اگر من آزادانه هر چیزی را جذب کنم، بچه ام موقع تولد، محدودتر میشود. پس برای اینکه بچه ام آزاد باشد و بتواند از دنیا خوب لذت ببرد و استفاده کند، باید من از خیلی چیزها پرهیز کنم. یک قاعده وجود دارد و آن این است که هر چه دوران رحمی آزادتر باشیم، در دوران بعد از رحم، محدودتر میشویم.
ظاهراً در این تعریف این قاعده، محدودیت هست، اما باطناً در آن وسعت و قدرت وجود دارد. بعضیها میگویند: چرا اسلام میگوید حجاب، نماز، روزه و...واجب است؟ یا می گوید هر چیزی را نبینید، هر چیزی را نشنوید، هر چیزی را نخورید، با هر کسی رفت و آمد نکنید؟ اینها برای این است که نفس باید با شرائط خاص و متناسب با بهشت رشد کند. نفس اگر با هر چیزی در دنیا آلوده شود، مناسب با بهشت تربیت نمیشود.به فرموده قرآن، بهشت هر یک نفر، به وسعت همه آسمانها و زمین است. اگر کسی بخواهد نفسش را برای بهره برداری از چنین بهشتی تربیت کند، با هر نوع فکری، با هر نوع دیدنی، با هر نوع خوردنی، با هر نوع انتخاب، با هر نوع ارتباط، با هر نوع رفتار و با هر نوع چینش فکری، نمیتواند به آن بهشت برسد، چون محدود است. شما فقط و فقط روحی را میتوانی تربیت بکنی که قدرت بهره برداری از چنین بهشتی را داشته باشد. حال اگر ما قرار است برای یک بهشتی به آن وسعت تربیت شویم، اینجا دیگر دست به هر انتخابی نمیتوانیم بزنیم. انسان باید در سیر درمانی خود از داخل این افکار محدودکننده درآمده و به قدرت برسد. تا چقدر به قدرت برسد؟ به قدری که بتواند از بهشتی به اندازه همه آسمان ها و زمین، بهره برداری کند.
معنای وسعت بهشت، این است که ما می خواهیم برویم در بهشتی که به اندازه آسمان و زمین است و باید در دنیا دست به انتخابها، ارتباطها، رفتار و افکاری بزنیم که اصلاً محدودکننده نباشد. هر فکری که من را محدود کند و نگذارد به جاودانگی برسم؛ هر انتخابی که من را محدود کند و نگذارد به آغوش خدا برسم؛ هر رفتاری که من را جهنمی کند و هر فکری که کوچک و له ام کند، تحقیرم کند، محدودم کند، همه اش جهنمی است. فقط فکرهایی را من میپذیرم که من را به بلندای ابدیت تربیت میکند. مثل جنین در رحم مادر که فقط برای دنیا تربیت میشود. این جنین برای زندگی اش اصلاً رحمی برنامه ریزی نمیکند. یعنی در رحم هست و زندگی میکند، اما نوع برنامهریزیهایش برای ابدیت است.
گاهی روابط سادهی دنیایی، باعث وسعت و برائت از آتش میشود
در روایت داریم کسی که بچه اش را دوست دارد، این دوست داشتن، پاکی و نجات از عذاب را در پی دارد.
میفرماید: غذا خوردن با بچه و غذا خوردن با همسر، برائت از آتش میآورد و این وسعت است. در خیلی از خانواده ها افراد فرصت و همت این که در کنار هم و با هم چیزی بخورند را ندارند؛ یا فرصت اینکه جایی به بهانه های مختلف دور هم جمع شوند را ندارند. حضرت فرمود: این جمع شدن دور هم بَرائَتُ مِنَ النّار» برای انسان میآورد. خدا چقدر مهربان است که همین دور هم جمع شدن ما در توبه ما تاثیر دارد، اما ما می رویم به دنبال چه راههای سختی برای توبه کردن و پاک شدن. به پیغمبر میگویی: برای توبه و استغفارچه کنیم؟ جضرت میگوید: همدیگر را بغل کنید. میفرماید: «وَ اِذا اَخَذَت کَفَها وَ اَخَذَت کَفَه تَساقَطَت ذُنوبُهُما مِن خِلالِ اَصابِعِهِما= موقعی که زن و مرد دستهایشان را به هم میدهند و از سر محبت دست هم را میگیرند، از لای انگشتانشان تمام گناهانشان میریزد.» پس اگر میخواهی توبه کنی، دست زنت را بگیر و با هم مثلا به پارک بروید و قدم بزنید، همین باعث می شود گناهانتان آمرزیده شود. مثلا با هم بیرون بروید و با هم شام بخورید. یا مهمانی بدهید، بگویید و بخندید با هم صفا کنید وشاد باشید. فقط گناه در آن نباشد. دیدنیهای حرام و شنیدنیهای حرام و معصیت نباشد.
حضرت میفرماید: احترامی که یک شخص به بچه هایش و به همسرش میگذارد و به آنها ناروا گیر نمیدهد، مچش آنها را نمیگیرد و تحقیرشان نمیکند و دنبال عیبهایشان نیست، دنبال ضعفهایشان نیست، می فرماید:«جَوازٌ عَلَی الصِراط» یعنی این کارها جواز حرکتش از صراط است. صراط به قول امام خمینی ره یک سرش در این دنیاست و سر دیگرش در بهشت است. اگر کسی از آن عبور کرد، به بهشت می رسد. اما اگر عبور نکرد، به جهنم سقوط می کند. میگوید این که انسان به دیگران احترام بگذارد و بتواند به دیگران لبخند بزند، میتواند از آن رد شود و بهشت برود. برعکس آن، تحقیر کردن، عصبی شدن، عصبی کردن دیگران، فحش دادن، ایراد گرفتن و له کردن دیگران و ... نمیگذارد آدم از صراط رد شود.
برنامهریزی دقیق و طویل برای همه ادوار عمر
«اَلتَجافی عَن دارِ الغُرور» در واقع یک برنامه ریزی و یک انتخاب خیلی دقیق است. یعنی من با هر کسی رفیق نمیشوم و با هر کسی ازدواج نمیکنم. حتی اگر ازدواج نادرستی کردم و موفق نبودم، طوری رفتار نمیکنم که آتش بگیرم و بسوزم. یعنی در همه شرائط، هر چیزی را نگاه نمیکنم، در خانه هر غذایی نمیخورم و به هر جایی نمیروم. چرا؟ چون من آدم مهمی هستم، چقدر مهم هستم؟ به اندازه خدا بزرگ هستم. زیرا من قرار است مَثَل خدا شوم. برای همین حتماً باید در نوع برنامه ریزیها، انتخابها، ارتباطها، رفتار و افکارم حتماً برنامه داشته باشم و دقتهای آخرتی را اِعمال کنم و کسی میتواند این برنامهریزی را داشته باشد که ابدیت را باور کرده و رو به سمت ابدیت داشته باشد.
تجافی برای چه کسی مهم است؟ برای کسی که نظام آخرتی را قبول کرده و ابدیت را پذیرفته و دوستش دارد و خواهانش است و در همین دنیا میخواهد با آن ارتباط برقرار کند. این معنای تجافی است. معنی «وَ الاِنابَۀَ اِلی دارِ الخُلود = روی کردن به ابدیت» این است که اگر انسان ابدیت را نشناسد و با آخرت انس نگیرد، شروع به ارتباط با آخرت و با ابدیت و با ماوراء طبیعت نکند، نمیتواند روابطش را در اینجا تنظیم کند. وقتی میگوییم: «وَ الاِنابَۀَ اِلی دارِ الخُلود»، یعنی من و شما به زودی و چند روز دیگر یا چند ساعت دیگر ممکن است برویم به سرای جاودانگی. وقتی وارد سرای جاودانگی شدیم، آنجا همه چیز خلود دارد و جاودانه است و مثل اینجا ناپایداری وجود ندارد. حضرت فرمود: آنجا تغییر وجود ندارد و چیزی خراب و ضایع نمیشود. از این رو، هر لذتی و هر نعمتی، هر شکوهی، هر بهجتی در آنجا جاودانه است و رویش دارد، اما کاهش و تغییر ندارد. باید به آن توجه کنیم، ما جایی میرویم که در آن ترس و اضطراب وجود ندارد: «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ= نه ترسی دارند و نه اندوهی».
در کنار هر نعمت دنیایی، ترس و اضطراب هست
هر نعمتی که در دنیا به ما میرسد، یک اضطراب و ترسی هم همراه آن هست. مثلا اگر انسان یک همسر خوب دارد که دوستش دارد، هر لحظه اضطراب دارد که نکند از هم جدا شویم. چه موقع من میمیرم یا او میمیرد؟ نعمت فرزند همینطور است. خانه، سلامتی، زیبایی، نشاط و ... همینطور است؛ چرا که ما دائماً در معرض از دست دادن هستیم.
حضرت علی (علیهالسلام) فرمود:«إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً یُنَادِی فِی كُلِّ یَوْمٍ لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اِجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ وَ اِبْنُوا لِلْخَرَابِ[2]= برای خداوند فرشتهای است که هر روز ندا میدهد: بزایید برای مردن و جمع کنید برای فنا و بسازید برای خراب شدن». چون هیچ چیز با تو نخواهد ماند. هر چه میخواهی دوست داشته باش، اما بدان که تو حتماً از آن جدا خواهی شد. همسر است جدا میشوی، فرزند است جدا میشوی، موقعیت، خانه، شهرت، جوانی، زیبایی، طراوت و ... است، جدا میشوی. اینجا خانهی تغییر و تحول و از دست دادن است. اما آخرت اینطوری نیست. در آخرت هر چه به تو میدهند، رویش و رشد میکند، اما کم نمیشود و آنجا چیزی به اسم جدایی وجود ندارد. این ما هستیم که انتخاب میکنیم که میخواهیم چطوری بمیریم. فرشته را خودمان تعیین میکنیم، قیافه فرشته را ما تعیین میکنیم، نحوه استقبالش را ما تعیین میکنیم که چطوری به استقبال ما بیاید. این که موقع مرگ، چه کسی را ببینیم را خود ما تعیین میکنیم. بعضیها میگویند: ما میخواهیم موقع مردن، چهارده معصوم را ببینیم. این دست خود توست. تو تعیین میکنی که چه کسی از چهارده معصوم را ببینی. مثلاً بعضیها فقط امیرالمؤمنین و بعضیها امیرالمؤمنین و پیغمبر (علیهماالسلام) را میبینند. بعضیها پنج تن را و بعضیها همه چهارده معصوم را میبینند. برای بعضیها انبیای دیگر هم به دیدارشان میآیند. بعضیها شهدا و صدیقین و برای بعضیها هم صالحین میآیند.
رفت و آمد با معصومین (ع) تو را بزرگ میکند
اگر با حضرات معصومین (علیهمالسلام) رفت و آمد ندارید، پس آدم کوچکی هستید. همه اش با کوچولوها ارتباط دارید.
گاهی کسی از اینجا میرود، یک دفعه یک استقبال و جشن تولد باشکوه برایش میگیرند. صدها هزار انبیاء، اولیاء، شهداء و صلحاء به استقبال این شخص میآیند. چرا؟ چون او عُرضه داشته و در دنیا با همهی آنها ارتباط گرفته است و به قول امروزیها آدمی با روابط عمومی بالا بوده. مثلاً کسی که حتی 5 دقیقه با حضرت زهرا نتوانسته حرف بزند، حسی نسبت به حضرت ندارد. وقتی میگویی رسول خدا، اصلاً این حسش را ندارد که با پیغمبر ارتباط داشته باشد. وقتی میگویی: اباالفضل، وقتی میگویی، فرشته ها، یا انبیاء و چهارده معصوم، این فرد هنوز رابطه شخصی در خودش ندیده که با آنها برقرار کند. این شخص چگونه میتواند بگوید: ای کاش اینها موقع مرگ، بالای سرم بیایند.
روز تولد مادر آسمانی، باید ما هدیه بدهیم نه هدیه بگیریم
روز مادر که میشود، ما به مادرمان هدیه می دهیم، اما در مورد روز تولد مادر آسمانی مان برعکس عمل می کنیم. ما باید به مادر آسمانی خود هدیه بدهیم؛ نه اینکه از او هدیه بگیریم. روز تولد خانم حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) هیچ وقت به حضرت هدیه نمیدهیم، بلکه میگوییم، مادر روز تولدت یک چیزی به ما بده. حتی آدم های خوب و خیلی خوبمان اینطوری هستیم و میگوییم: خانم روز تولدت است، شیرینی از شما میخواهم. یا درخواستش این است که بچه اش شفا پیدا کند. یا می گوید: چک برگشتی دارم، به دادم برس، و از این حرفها. فقط آدمهایی که اشرافی هستند، میگویند: روز تولد خانم فاطمه زهراست، من یک هدیه برایش ببرم. خانم فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) خیلی خوشحال میشود وقتی که شما خودتان را با حضرت صمیمی میدانید و برایش هدیه میبرید. چند نفر هوس میکنند که در روز تولد حضرت زهرا برایش هدیه ببرند؟ ما همه اش میخواهیم هدیه بگیریم. ما همه اش دست بگیر داریم. نمی دانیم که حضرت زهرا از من هدیه قبول میکند. وقتی که تولد حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) یا تولد حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) است، باید شادی ما این باشد که بگوییم باید هدیه ای به آنها بدهیم. به خدا قسم این هدیه ها را از شما میپذیرند و برایتان نگه میدارند و بعداً براساس این هدیه هایی که به آنها دادید، با شما صمیمی میشوند.
چه کسی برای چه کسی هدیه میخرد؟ اصلاً کسی که برای یک نفر هدیه میدهد، چه حسی نسبت به او دارد که برایش هدیه میخرد؟ این حس که دوستش دارد و این دوست داشتن را به رسمیت میشناسد. یعنی برایش موضوعیت دارد. میخواهد با این هدیه بگوید: شما برای من عزیز و محترمی. من شما را دوست دارم. من دوست دارم، علاقه و عشق و دلدادگیام و وفاداریام و قدرشناسیام را به شما برسانم. آیا شده تا حالا، روز تولد حضرت زهرا ما وضو بگیریم و دو رکعت نماز برای حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) هدیه بفرستیم؟ یا صد تا صلوات بفرستیم و بگوییم: من میخواهم امروز بانو را شاد کنم و هیچ چیز بیشتر از صلوات، خانم را شاد نمیکند. یا هیچ چیز به اندازه رسیدگی به بچهها و ایتام خانم فاطمه زهرا و ایتام آل محمد(علیهمالسلام) خانم را شاد نمیکند.
ما هوس ارتباط با آنان را نداریم. ما فقط خانم فاطمه زهرا را گذاشته ایم در آسمان و برای همین هم همینطوری می گوییم، چندمین اختر آسمان. او را بالا بردیم و کردیم اختر، وقتی اختر شدند که اصلاً دستم به او نمیرسد. مادرم نیست که با او ارتباط داشته باشم. اما کسی که معرفت دارد، میداند فاطمه زهرا مادر ماست و از هر مادری به ما نزدیکتر است و از هر مادری به ما مهربانتر است.
در نظام ابدی با هر کسی بخواهی دوست شوی، دوستیات را رد نمیکنند
در آخرت اینگونه است که هیچ کس انتخاب و دوستی کسی را رد نمیکند. در دنیا نمیشود به یک نفر بگویی: من میخواهم با تو رفیق شوم، پس تو هم با من رفیق شو. قبول نمیکند. یا از کسی بخواهی که من میخواهم با تو باشم و تو هم باید با من باشی. قبول نمیکند. اما در نظام آخرتی و ابدی دست روی هر پیغمبری بگذاری، دست روی هر معصومی بگذاری، دست روی هر فرشته ای بگذاری، دست روی هر شهیدی بگذاری، قبولت میکنند. تا میگویی: من میخواهم با تو رفیق شوم؛ میگوید: بفرما؛ ما هم دوست داریم با تو رفیق شویم. تا می گویی من میخواهم آنجا با تو باشم. او هم میگوید من هم دوست دارم با تو باشم.
نماز که میخوانی مگر نمیگویی: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ= ما را به راه راست هدایت فرما، راه کسانی که به آنها نعمت دادهای»؟ بزرگان و اشراف عالم چه کسانی هستند؟ انبیاء، صدیقین، شهدا، صالحین. ببین با چند نفر از آنها رفت و آمد داری؟ ببین الان با چند شهید قرار خصوصی داری؟ یعنی با آنها کار داری و انتخابشان میکنی. همین که دست بگذاری روی او، او هم تو را انتخاب میکند.
وقتی که به حرم حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) میروی، یا حرم حضرت عبدالعظیم میروی، میگویی: «عَرَفَ الله بَینَنا وَ بَینَکُم فِی الجَنَّة= خدا من و شما را در بهشت به هم معرفی کند.» این یعنی چه؟ فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) که سلطان قیامت است، به اندازه قیامت بزرگ است. آنقدر بزرگ است که امام صادق (علیهالسلام) فرمود: دخترم فاطمه معصومه اگر همه اهل محشر را شفاعت کند، خدا از او میپذیرد. یک دفعه بروی به خانم بگویی: خدا من و شما را در بهشت به هم معرفی کند. اگر راست بگویی، حضرت معصومه میپذیرد و میگوید: حتماً در بهشت به سراغت میآیم. این خیلی حرف قشنگی است. چه قرار ملاقاتهای قشنگی است.اینها همه جدی است، اما ما کور هستیم. کور زیارت میرویم و کور هم برمیگردیم.
از کجا بفهمیم یک نفر وسعت روح دارد؟
وسعت روح فرد، به چیست؟ از نوع انتخابها و نوع ارتباطهای او معلوم میشود که چه کسانی و چه جمعهایی را برای پرواز و برای رفاقت انتخاب میکند؟ چه شخصیتهایی را برای زندگی کردن، دوست شدن، مهمانی رفتن، مهمانی دادن میپذیرد؟ کدام محله ها را برای زندگی انتخاب میکند؟ برای عبادتگاههایش کجا میرود؟ برای نمازش چه مقدماتی را میچیند؟
مثلاً ما در مشاوره ها زیاد داشتیم که مثلا آقا میگوید: خانمم اصلاً سلیقه ندارد. من خانه میآیم، حالم به هم میخورد. همه چیز کثیف و نامرتب است. غذا هم که همیشه حاضری و فست فودی است. وقتی زنی همیشه غذایش حاضری و فست فودی است، یعنی دل به این زندگی نداده و نوع انتخابهایش معلوم است. ما وقتی میخواهیم نماز بخوانیم، یک مُهر میاندازیم روی فرش و میگوییم: تمیز است، برو نماز بخوان. این حاضری است. اما وقتی یک کسی میخواهد با خدا ارتباط خوبی داشته باشد، اینطوری رفتار نمیکند، بلکه سجاده میاندازد، تسبیح و مُهرش هست، عطر میزند، مسواک میزند و کلی تشریفات دارد تا بیاید در بغل خدا قرار بگیرد. این یعنی زندگی با خدا برایش مهم است و دل به زندگی با خدا داده است. آنهایی که نمازشان همینطوری تندتند است، یا دیروقت است و اول وقت نیست، این اصلاً به زندگی و به خدا دل نداده. اصلاً نمیخواهد با خدا زندگی کند. فرمود: هر چقدر قرار است با خدا زندگی کنید، از همین جا با او انس بگیرید و دوست شوید. وقتی که میخواهیم به حج برویم، مثل مرده میرویم و برمیگردیم؛ اما اگر بگویند شمال، کیش، قشم و دبی، خیلی با نشاط میرویم. اگر بگویند عروسی یا مجلس لهو و لعب، بعضیها خیلی با دلدادگی و با تمرکز زیاد و با آمادگی زیاد و با تشریفات زیاد میروند. به یک خانم بگویی: فردا عروسی دعوت داری، نمیرود و میگوید: باید دو ماه جلوتر به من میگفتید که برای عروسی آماده میشدم. اما اگر به او بگویی: فردا میخواهیم برویم زیارت، میگوید بلند شوید برویم. چون اصلاً نمیخواهد آماده شود. میخواهد کور برود و کور بیاید. اگر بگویی میخواهیم برویم نماز بخوانیم، کور میرود و کور میآید. اصلاً حوصله سجاده انداختن و برداشتن، غسل کردن، لباس عوض کردن، چادر نماز گذاشتن، چادر تا کردن، عطر زدن، مسواک زدن، مسجد رفتن، حسینیه رفتن و با آدمهای بزرگ پریدن و در جلساتشان شرکت کردن را ندارد.
چون اصلاً او به این زندگی فطری و انسانی تن نداده و آن را به رسمیت نپذیرفته است. چرا که روحش کوچک است. این اصلاً روح انابة الی دار الخلود ندارد. انابه یعنی رو کردن و این فرد به بهشت رو نکرده و براساس بهشت دنیایش را اداره نمیکند.
پس این ما هستیم که تعیین میکنیم روح کوچک باشد یا بزرگ. این که حضرت میفرماید: انابه الی دار الخلود داشته باشید، یعنی به اندازه بهشت باید روحت بزرگ شود. اگر بزرگ شد، غصه، افسردگی، زودرنجی، حساسیت در آن نمیآید. فقط کسانی با داشتنهای افراد کوچک تحریک میشوند که خودشان هم مثل آنها کوچک باشند؛ و گرنه وقتی که مردم سرگرم جیفه و محدود کردن خودشان و روحشان و کوچک کردن روحشان و بالا بردن حجم دلبستگیهایشان به دنیا هستند، کسانی که اهل دارالخلود هستند، خیلی زیرک هستند و مشغول بالا بردن حجم دلدادگیها و ثروتهای آخرتی و بزرگ کردن خودشان هستند. اینها خودشان را اصلاً کوچک نمیکنند و به رقابت با اهل دنیا نمیافتند.
قلب/ بهشت
پی نوشت:
[1] . دنیا دو نوع است:«الدُّنیا دُنیاءانِ: دُنیا بَلاغٍ ودُنیا مَلعونَةٍ = دنیا دو گونه است: دنیاى در حدّ كفاف و دنیاى لعنت شده.»
توضیح :از تقابلی که بین این دو دنیا افتاده است به دست می آید که مراد از دنیای لعنت شده (دور از رحمت خداوند) دنیایی است که بیش از حد کفاف و نیاز انسان باشد. این دنیا چون ملعون و به دور از رحمت خداست نمی تواند مایه سعادت و آبادانی آخرت انسان نیز شود و این همان دنیای مذمومی است که در روایات به بدی از آن یاد شده است. بلاغ: كفاف، یا آن مقدار از قوت كه براى زنده ماندن كفایت كند؛ وسیله رسیدن به مطلوب. (الكافی: ج 2 ص 130.)
[2] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد۷۹ , صفحه۱۸۰.
ع ل 387
کلیدواژه ها:
آثار استاد