مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در بحث گشادگی قلب و شرح صدر گفتیم که تجافی از دنیا، باعث شرح صدر میشود. چرا به دنیا «دار الغرور» میگویند؟ برای این که «دارالغرور» یعنی خانه فریب. چون انسان در آن، بهایی را میپردازد و در ما به ازای آن، چیزی کم ارزش تر از بهایی که پرداخته به دست میآورد.
ما چه موقع میگوییم یک نفر فریب خورده و کلاه سرش رفته؟ وقتی که ضرر و خسرانی دیده باشد. یعنی شخص وقت گذاشته و سرمایه گذاری کرده، ولی چیزی که لایق نیست را به دست آورده است. مثلاً شما یک اتومبیل خریده اید و بعداً متوجه میشوید که موتور آن تعمیراتی بوده یا شکستگی داشته. یا خانه میخرید و بعدا متوجه ی عیوبش می شوید. یا طلا و جواهری میخرید و بعداً متوجه میشوید که درصد زیادی ناخالصی دارد. یعنی برای چیزی، بیشتر از حد قیمتش بها پرداخت شده است. به همین دلیل، به دنیا «دارالغرور= خانهی فریب» گفته میشود.
ما چه موقع دار الغرور را میفهمیم؟
ممکن است ما در دنیا یا بعد از فوت، به معنی دارالغرور پی ببریم. یک موقع بعضیها هزینه میکنند، یعنی چیزی را میفروشند و ضرر میکنند و بعد از این که میمیرند، در آنطرف میفهمند که چه اتفاقی افتاده است. ولی بعضیها همین جا در دنیا قیمت ها در دستشان هست. مثل آدمهای کارشناسی که در جریان بازار هستند و قیمتها را میدانند. پس خوش به حال کسانی که در دنیا سود و زیان هر چیز را بفهمند، نه بعد ازدنیا که دیگر کاری نمی شود کرد.
مثلاً در دنیا شخصی که در موضوع طلا و جواهرات کارشناس است، شما او را به عنوان کارشناس به یک طلافروشی میبرید. او هم متاع را میشناسد، و هم قیمت دستش هست. یا وقتی میخواهید اتومبیل بخرید، با کسی که در این کار خبره باشد مشورت میکنید تا کلاه سرتان نرود و ضرر و خسرانی متوجه تان نشود.
پس «غرور» یعنی فریب. یعنی آدم سرش کلاه میرود. یک عده خودشان را به کمالات جمادی میفروشند. یعنی آخرت، ابدیت و حیثیتشان را میدهند و کمالات جمادی دریافت میکنند. عدهای هم ابدیت شان را میدهند و کمالات نباتی میگیرند و زندگی شان با زیبایی، هیکل، اندام، لباس، تجملات، جواهرات، خانه، مدل، مد و ... می گذرد و تمام زندگی شان صرف همین چیزها میشود. این هم فریب خورده، چون حیثیت فوق نباتی را داده و حیثیت نباتی گرفته است. بعضیها هم کمالات حیوانی به دست میآورند. یعنی اگر از او بپرسید: مابه ازای زندگی تو چیست؟ میگوید: مابه ازای زندگی من این است که ازدواج کردم. چندتا فرزند دارم. بچه هایم همه بزرگ شدند و ازدواج کردند. همه صاحبخانه و دکتر و مهندس و وزیر و وکیل هستند. خودم هم همینطور. مسکن دارم، کار میکنم، به مردم خدمت میکنم. گفتیم حتی خدمت به مردم جزء کمالات حیوانی است.
گاهی عبادت حیوانات از ما بیشتر و آنها از ما برتر هستند
ما چون در حیوان شناسی ضعف داریم، بسیاری از قشنگیهایی که در زندگی حیوانات هست، وقتی در زندگی ما میآید، ما متأسفانه انسانی معنایش میکنیم. مثل عبادت. درحالی که حیوانات هم عبادت و ذکر دارند.
فکر نکنیم که چون ما عبادت کردیم و نمازی خواندیم، با حیوانات فرق داریم و از آنها برتر هستیم. قرآن میفرماید: آنها فرهنگ و شعور و عشق و عاطفه دارند. حتی قیامت و حشر دارند. عبادت دارند. فردای قیامت میگویند: این الاغ بیشتر از تو ذکر خدا را گفته. این اسب بیشتر از تو ذکر خدا را گفته. این شتر بیشتر از تو نماز داشته. قرآن فرمود:«كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ[1]= همه حیوانات ستایش و نیایش خود را مى دانند.» همه میفهمند و با شعور و آگاهی هم دارند این کار را میکنند، نه اینکه از روی غریزه باشد. در سوره مبارک نمل، هدهد به پیغمبر خدا میگوید: من قومی را دیدم که داشتند خورشید را عبادت میکردند و شیطان اینها را فریب داده بود. همه حیوانات این را میفهمند. یعنی حیوانات میفهمند که یک آدم گول خورده و سرش کلاه رفته و افتاده در دار الغرور. برای همین هم خیلی وقتها از ما میترسند. چون میفهمند که تو خودت را فروختهای. هدهد استثناء نیست که بگوییم فقط هدهد فهمیده که مردم غیر خدا را عبادت کردند. هدهد یک پرنده است و دارد وظیفه معمولی اش را انجام میدهد و به پیغمبر خدا گزارش میدهد. میگوید: یا رسول الله! اینها غیر خدا را میپرستند. یعنی همه ما پرنده ها خدا را میپرستیم. پس کمالات حیوانات، در انحصار آن گزارشهایی که قبلاً مفصل کار کردیم نیست. حیوانات چیزهایی خیلی خیلی بالاتر دارند که ما وقتی آنها را به دست میآوریم، فکر میکنیم انسان برتر از حیوان شده ایم. فکر میکنیم که از آنها جلو زده ایم. در حالی که همان طور که قبلا گفتیم، افقهای خاصی هست که در آن افقها انسان، انسان میشود. یعنی باطن حیوانی را از دست میدهد و یک باطن آدمی و انسانی و فرشته ای پیدا میکند.
ارتباط گشادگی قلب، با فاصله گرفتن از دنیا چیست؟
چرا فاصله گرفتن از خانهی فریبها را گشادگی و بزرگی روح میگویند؟ چرا وقتی من خودم را به قیمت پایین نفروشم، روحم بزرگ میشود؟ این چه ربطی به بزرگی روح دارد؟ مثلاً به کمالات جمادی و حیوانی و نباتی نمیفروشم. چطور میشود که آدم گشادگی صدر مییابد؟ جواب در وسعت گرفتن روح است.
مثلاً به شما میگویند: شام، به جای کاهو یکی یک برگ یا دو برگ دستمال کاغذی بخورید. شما میگویید: نه این کار را نمیکنیم. وقتی میگویید این کار را نمیکنم، یعنی من مهمتر از این هستم. مثلاً پیشنهادی به شما میدهند و میگویند: نفری یک میلیون تومان به شما میدهیم که این حیوان را بکشید؟ میگویید: نه؛ من این کار را نمیکنم. یعنی روح وسیع شده و قیمت گرفته و میفهمد که نباید خودش را ارزان بفروشد. این که علی (علیهالسلام) میفرماید: اگر همه دنیا را بدهند، یک دانه را از دهان موری به ظلم نمیکشم، برای این است که نمیارزد. قیمت ما خیلی بالاتر از این حرف هاست. پس این دارالغرور یادمان باشد و حواس مان را جمع کنیم که آن چهار مرحله «انتخابها، ارتباطها، افکار و رفتار» باید به قیمت باشد. اگر به قیمت نبود، خودت را باخته ای و فروخته ای و سرت کلاه رفته است. گاهی انسان غصه چیزی را میخورد و بعد میفهمد که مثلاً این دو ریال میارزید که برایش یک تومان غصه خورده است؟ بعدا می فهمد که نمیارزید. رمز شادی مؤمن این است که برای یک چیزی که دو ریال میارزد، همان دو ریال را خرج میکند. یعنی اگر سه ریال خرج کند، فریب خورده است. قیمتها باید دست انسان باشد و چینشها را درست انجام بدهد و برای هر چیزی به اندازهای که میارزد هزینه کند.
با غصه خوردن برای گذشته، فریب نخوریم
وقتی قیمت دستم باشد، می بینم بسیاری از غصه ها، غمها، ناامیدیها، احساس به آخر رسیدنها، احساس پوچیها همه خیالی و جزء توهماتی است که شیطان دارد به ذهن من میاندازد. یکی از چیزهایی که اصلاً نمیارزد که شما برایش هزینه کنید، گذشته است. هر کس به گذشته برگردد و نگاه کند حتماً سرش کلاه رفته و باخته است. در گذشته ی هر فرد، سه شاخصه وجود دارد: گناهان، شکستها و کدورتها. رجوع به این سه مورد و وقت گذاشتن برای آنها یعنی پرداخت هزینه. هزینهای که پرداخت میشود و نتیجهای به بار نمیآورد. یعنی مساوی با ضرر و خسران است.
وقتی جایی آتش میگیرد، سعی میکنیم از گسترش آتش به جاهای دیگر جلوگیری کنیم. وقتی در گذشته شکستی یا کدورتی یا گناهی اتفاق افتاده؛ باید بگویی «درست است که تا اینجا شکست خورده ام، اما از این به بعد اجازه نمیدهم که این آتش به حال و آیندهام سرایت کرده و آنها را خراب کند. چون حال محصول گذشته است و آینده محصول حال است. اگر توانست حال تو را خراب کند، تو بهای خیلی بیشتر پرداختهای و آینده ات را هم خراب کردهای.
آیندهای که هنوز نیامده، ارزش غصه خوردن ندارد
آینده هم جزء چیزهایی است که نباید آدم در مورد آن گول بخورد و بیشتر از حد برایش هزینه کند. حمله شیطان از جلو در مورد همین آینده است. اینکه بگوییم: «آی بعداً چه میشود؟ مردم چه میگویند؟ و ...» درست نیست. باید بدانیم که ما یک خدا داریم، یک ابدیت داریم، چهارده تا معصوم پای کار ما ایستادهاند. اشتباه و خطا هم هر کسی ممکن است بکند. در حدیث عنوان بصری توضیح دادیم، شما دریا دریا اشتباه هم کرده باشید، در کمترین زمان میتوانید 50 سال 60 سال را جبران کنید.
این یک توهم است که من فکر کنم آینده چقدر تیره و تار است. حواسمان باشد که برای این افکار شیطانی بها میپردازیم که کسی فکر کند: «آینده چه میشود؛ نکند من بدبخت شوم؛ نکند زن و بچه من بدبخت شوند؛ نکند ما کم بیاوریم.» خدا رحمت کند شهید مطهری را که میگفت، خیلیها برای اینکه یک زمانی در آینده مجبور نشوند نان و تره بخورند، یک عمر نان و تره میخورند. این افراد اینگونه لذتِ زمان حال را از دست میدهند. کسی که عرضه نداشته باشد دنیایش را لذیذ کند، هرگز به لذت بهشت هم نمیرسد. کسی که نتواند دنیایش را شاد کند، اصلاً شب اول قبر به بعد فشار قبر سنگینی خواهد داشت. پس عرضه داشته باش. خدا این همه به ما داده، ما چرا با نداده ها زندگی میکنیم؟ چرا غصه نداده ها و احتمالات را میخوریم؟ اگر وجودش را داشتی که اینجا با آن چیزی که خدا به تو داده، شادی کنی، حتماً شب اول قبر به بعد هم شادی خواهی کرد. اگر با آن چیزی که خدا داده - هر چقدر که میخواهد باشد- وقتی نمیتوانی شاد باشی، با بیشتر از آن هم نمیتوانی شاد باشی. اینها همه قاعده های زندگی هستند که از فرمایشات معصوم (علیهالسلام) گرفته شده است.
حرص و جوشهای آینده و گذشته اشتباهاتی است که ما در دار الغرور انجام میدهیم و گول میخوریم. خیلی بد است که آدم آنطرف برود و بفهمد که گول خورده و سرش کلاه رفته است. کلاههایی که سر آدمها میرود مختلف است. یک موقع آدم میگوید، من 900 هزار تومان به دست آورده ام، ولی یک میلیون هزینه کردم. آیا میارزید؟ این صد هزار تومان ضرر کرد. اما وقتی دچار دار الغرور میشویم، کمترین هزینه ای که میپردازیم از هزاران برابر ملک دنیا بیشتر است. کمترین ضررها از هزاران برابر کره زمین و دنیا و عمر دنیا بیشتر است.
آدمی که به غصه و ناامیدی و پژمردگی و افسردگی میافتد، قیمت خودش دستش نیست. آدمی که زودرنج و حساس و عصبانی است، نمیفهمد که به خاطر هر زودرنجی و حساسیت و عصبانیتش چقدر دارد از آخرتش کم میشود.
انبیاء (علیهمالسلام) با یاد خانهی ابدی خالص شدند
خداوند در قرآن در مورد انبیاء که قَدَرترین، ثروتمندترین، بزرگترین، شادترین، آرام ترین و خوشبخت ترین انسانها و شبیه ترین آدمها به خدا هستند، میفرماید: میدانید من چگونه انبیاء را بزرگ کردم؟ «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ[2] = ما آنان را با موهبت ویژه اى كه یادآورى آن سرا بود، خالص گردانیدیم.» خالصشان کردم، یعنی هر چیزی که قیمتش پایین بود را از آنها درآوردم و دور کردم. یعنی اصلاً فریب نمیخورند. این آیه میگوید: ما اینها را با یاد خانه شان خالص کردیم. نمیگوید: یاد آخرت. میگوید یاد خانه.
مثلاً شما در مسافرت هستید. فرزندتان بیتابی میکند و آب میخواهد، یا بهانهگیری میکند. شما میگویید: کمی صبر کن، خونسرد باش، به خانه میرسیم. مسافرت مثل خانه نمیشود. خانه اسمش مسکن است و هیچ جا مثل مسکن نیست. وقتی شما از مسکن بیرون زدی، باید توقع التهاب و تصادف و تشنگی و گرسنگی و دعوا و گرما و سرما را داشته باشی. مسکن است که آدم در آن آرامش دارد. به فرزندت میگویی: عزیزم صبر کن، دو روز دیگر مسافرت تمام میشود و به خانه می رسیم.
پس عزیزان! الآن اگر یاد خانه تان را بکنید، دیگر هیچ وقت غصه نمیخورید. مشکل این است که ما نظام ابدی و بهشت را خانه خودمان نمیدانیم. باور نکردهایم که خدا بهشت را برای ما خلق کرده است. باور نمیکنیم که بهشت پایینتر از ماست و ما بالاتر از بهشت هستیم. باور نکردیم که امام کاظم (علیهالسلام) فرمود: خداوند بهشت را برای بدنهای شما خلق کرد. وقتی که من اینها را باور نمیکنم، همیشه به این جیفه دنیا میچسبم و کششهای زنانگی و مردانگی برایم مهم میشوند و اگر به خواستههای حیوانیام نرسم، افسرده میشوم. مثلاً یک خانم ازدواج نکرده، یک مریضیای گرفته، قیافه اش به هم ریخته، بدنش خراب شده، دچار افسردگی میشود و همه شادیهای انسانی اش را از دست میدهد. این همه دختران ائمه شوهر نکردند، اما اصلاً به غصه نیفتادند. حضرت معصومه (علیهاالسلام) و خواهرانش همه هیچ کدام بدون استثناء شوهر نکردند. زیرا مرد لایقی نداشتند. ولی اینها چون قیمتهای انسانی دستشان هست، خودشان را بدن نمیدانستند که بگویند: این بدن شوهر میخواهد. این بدن زن میخواهد. این حیوان زن یا شوهر میخواهد.
جفتِ انسان، خداست
انسان به عنوان جفت حقیقی خود، زن یا شوهر نمیخواهد. معشوق و جفت حقیقی انسان، یک نفر است وآن هم خداست. اگر با خدا ازدواج کردی، درست است. وقتی با خدا ازدواج نکردی، هر ازدواج دیگری هم حتی اگر موفق باشد، باز تو غصه میخوری. با هر کس که ازدواج کنی، اگر از نظر ظاهری، خوشبخت ترین آدم هم باشی، باز هم شکست میخوری. زیرا زوج انسان خداست: اله در «لا إله إلا الله» یعنی معشوق و دلبر. اگر سرطان گرفتی و هیچ ناراحتی در رابطه با خدا برایت ایجاد نکرد و یکذره هم غصه و افسوس نخوردی، خیلی خوب است؛ ولی اگر ناراحت شدی، یعنی از خدا طلاق گرفتهای.
اگر روزی شوهری به زنش بگوید: تو را نمیخواهم، از تو خوشم نمیآید و طلاقت میدهم، چیزی از زن کم نمیشود. چون این یک امر بدنی است، روح او کثیف نمیشود. ولی وای به روزی که خدا به یک نفر بگوید: تو را نمیخواهم. پیغمبر بگوید: من دیگر تو را شفاعت نمیکنم. یعنی این آدم آنقدر کثیف و پست شده که رسول خدا میگوید شفاعتت نمیکنم. هیچ کس کاری برایت نمیتواند بکند. مثلاً کسانی که نمازشان را سبک میشمارند. روح اینها خیلی خطرناک است. تنبلیها در نماز را پیامبر میفرماید: من شفاعت نمیکنم. کسانی که اهل بگومگو هستند و زیاد در خانه و فامیل جرو بحث میکنند و اعصاب همه را خرد میکنند و همیشه میخواهند ثابت کنند که خودشان خوب هستند و حق با آنهاست، اهل مراء و قیل و قال هستند، اینها هم آدمهای خطرناکی هستند. از این بدتر این که خداوند میفرماید: من یک کلام هم روز قیامت با اینها حرف نمیزنم:«وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ[3] = و خدا روز قیامت با آنان سخن نمى گوید.» خداوند در دنیا 60 سال خود را مفت در اختیار این آدم قرار داده، هر وقت دلش میخواست میتوانست، با خدا صحبت کند، ولی اعتنایی نکرده است. خیلی بد است اگر آدم از چشم خدا بیفتد. خیلی بد است که آدم از چشم امام زمان بیفتد. آنها ما را خیلی دوست دارند. هر روز شما یکذره چشم تان را باز کنید، میفهمید چقدر امام زمان و امام رضا تو را میبوسند و بغل میکنند و در آغوش میگیرند. پس بگو چرا کم بیاورم و غصه بخورم؟ ما چهارده معصوم را مال خودمان نمیدانیم؛ خدا را مال خودمان نمیدانیم؛ بهشت را مال خودمان نمیدانیم؛ برای همین یادشان ما را خوشحال نمیکند.
خداوند یک ملک کبیر را به اسم ما سند زده است
از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) پرسیدند: ملک کبیر یعنی چه؟ فرمود: حداقلش این است که گداترین آدم در بهشت یک میلیون خادم دارد. این ملک کبیر است. حال خود بسنجید که در مراتب بالاتر چه خبر هاست. من خانه دارم، صاحب دارم، من ملکیت دارم، خدا برای من ششدانگ سند زده: «وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْكاً كَبِیراً= و هنگامی که ببینی، سپس نعمت ها و پادشاهی بزرگی را می بینی». یعنی خدا ملک کبیر برای من گذاشته است.
مثلاً در بحبوحه ترافیک و گرما و گرد وغبار در خیابان که همه عصبانی میشوند، شخصی در این وضعیت عصبانی نمیشود. همه دارند بوق میزنند، اما این آدم خیلی آرام است. اگر از او بپرسند: در این وضعیت چطور آرام هستی؟ میگوید: نیم ساعت دیگر این ترافیک تمام میشود و من دوباره راه میافتم دارم به شمال میروم و در شمال هم یک ویلای بسیار زیبا دارم، با آب و هوا و امکانات عالی. پس غصهای ندارم. برای چه اینجا غصه بخورم؟ دعوا و درگیری و دادگاه و کشمش برای چه؟ آدم باید رمز خوشیها و شادیها را پیدا کند و بگوید: من غصه چه چیز را بخورم؟
دارالغرور یعنی اینکه من غصه چیزی را نخورم که از قیمت من پایین تر و کمتر است. اینکه من بفهمم اینجا خانه من نیست و من یک خانه ی دیگر دارم و سر جای خودش هست؛ من یک خانواده آسمانی دارم و یک مادر دارم که همه مادرهای دنیا را جمع کنی، تمام عاطفه شان را بریزی، یک قطره از عاطفه مادر من نمیشود. خیلی دوست مان دارد و خیلی دلواپس مان است. اینها برای من کلی دل میسوزانند و نگرانم هستند. همه هم دارند به من میگویند: خودت را زودتر برسان: «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ[4] = و براى كسانى كه از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند شادى مى كنند.» دارند بشارت میدهند که زودتر تمامش کنید و بیایید.
پیغمبر فرمود: خدا دَم در بهشت، چیزی نشان مؤمن میدهد که از شدت شوق، اگر فرشته ها او را نگه ندارند جادرجا میمیرد. خداوند به پیغمبر اولوالعزمش عیسی (علیهالسلام) فرمود: ای عیسی! چیزهایی مخفی کردهام که اگر ببینی«ذابَ قَلبُک= دلت آب میشود». مثلاً اگر با قاعده نسبت بیان کنیم، یعنی به یک جنین بگویید قرار است چند روز و چند ساعت دیگر به دنیایی متولد شوی که اصلاً با رحم مادرت قابل مقایسه نیست و میلیاردها سال نوری بُعد دارد، جنین میفهمد یعنی چه؟
لذت های دنیا، سهمی از لذت های آخرتی ماست
این که می بینیم بعضی افراد در لذت های دنیا غوطه می خورند، نباید برای محرومیت های دنیایی مان غصه بخوریم. زیرا در آن طرف به اینها گفته خواهد شد که شما سهم لذت هایتان را در دنیا برده اید. یعنی از سهم لذت های بهشتی آنان کم می کنند. برای همین است که در بهشت مثلا کسی یک پایه از تخت بهشتی اش کم است. به او گفته می شود که این بخاطر لذت هایی است که در دنیا برده ای.
بنابراین، همانطور که انبیاء با یاد خانه شان خالص و قوی شدند، ما هم باید تمرین کنیم و با این خانه ارتباط برقرار کنیم. در دنیا باید یادمان بیاید که ما مال اینجا نیستیم و قرار هم نیست اینجا باشیم. باید این شعر را مرتب به یاد بیاوریم که می گوید:
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
دنیا یک چشم به هم بزنی میگذرد. پس بگو: «این نیز بگذرد». کم و زیاد و تلخ و شیرینش میگذرد. وقتی هم آن طرف رفتیم، میفهمیم که فقط دارایی ما تلخیها بوده نه شیرینیها. اتفاقاً فقط تلخیها به دردمان میخورد. شیرینیهای دنیا سهمی از آخرت ماست که در دنیا مصرف میکنیم. در قیامت میگویند: سهمت را در دنیا مصرف کرده ای. پس از دنیا فقط تلخیها، مریضیها، بدهکاریها، ورشکستگیها، دردها، تحقیرشدنها، فحش شنیدنها و مسخره شدنها و گرما و سرما و روزه ها، گرسنگی و تشنگیها در آخرت برای ما میمانند؛ نه آنهایی که به ما احترام گذاشتند و جلوی پایمان بلند شدند. نه زمانی که به ما محبت شده و چیزی کم نداشتیم و شکممان سیر بوده، لباس و غذا و خانه و اتومبیلمان به راه بوده. پس باید بدانیم که فقط همین بخشی که از آن فرار میکنیم، به دردمان میخورد.
ما باید زیاد یاد خانه مان کنیم:«و الإنابۀ إلی دار الخلود». یعنی همین. علی(علیهالسلام) فرمود: «شَوِّقُوا أَنْفُسَكُمْ إِلَى نَعِیمِ اَلْجَنَّةِ تُحِبُّوا اَلْمَوْتَ وَ تَمْقُتُوا اَلْحَیَاةَ[5] = خود را به بهشت پر نعمت مشتاق کنید و مرگ را دوست داشته باشید و زندگی را دشمن بدارید.» زیرا وقتی که شوق آن طرف به دل تان بیفتد، دیگر از مرگ بدتان نمیآید و مرگ برایتان مثل یک عروسی میماند. دختر یا پسر که قرار است ۶ ماه یا یک سال دیگر عروسی کنند، ظاهرش این است که دختر از خانه مادرش میرود و پسر از خانه پدرش میرود. اما آیا کسی غصهاش را میخورد؟ « شَوِّقُوا» فعل امر است. یعنی اولش تلقین است. اینها را تمرین کنیم که به این اشتیاق بیافتید. خودمان را نزدیک ببینیم، چون واقعاً خیلی فاصلهای نداریم تا آن لحظه باشکوه و قشنگی که فرستادهی خدا آن فرشته بسیار زیبا و مهربان و دوست داشتنی، بیاید و به ما مژده بدهد که نوبت شما رسیده و باید پیش ۵ تن و ۱۴ معصوم و پیش خدا بروید. ما برای چه غصه بخوریم؟ باید از خداوند طول عمر بخواهیم، برای اینکه آمادهتر و بهتر و با دست پُر برویم و خیالزده نرویم.
کلیدواژه ها:
آثار استاد