مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
هر کس میخواهد بداند که قبرش چگونه است، باید به نفس و قلب خود رجوع کند و ببیند که قلبش چگونه است. اگر میخواهید بدانید که فشار قبر دارید یا ندارید و در قبرتان شاد هستید یا غمگین و یا میخواهید ببینید که در قبرتان با معصومین (علیهمالسلام) و امامزادهها و با صدیقین و صالحین و شهدا (علیهمالسلام) سر و کار دارید یا نه؟ یا اگر کسی میخواهد بداند که در قبرش مار، عقرب و اژدها میآید یا فرشتههای عذاب، راهش این است که به نفس و قلب خود مراجعه کند و ببیند که در آن چه میبیند.
هوسها، دغدغهها و تملایلات ما، نوع قلب ما را مشخص میکنند. اینکه من در قبرم چقدر با اهل بیت و انبیاء (علیهمالسلام) سروکار دارم، چقدر با شهدا، صدیقین، صالحین و چقدر با خدا سروکار دارم و در نظام برزخی در قیامت وضعیتم چه شکلی است؟ این را باید از وضعیت دنیای خود بسنجم. پس برای سنجیدن وضعیت برزخی باید ببینید که در طول روز با انبیاء، صدیقین، شهدا و صالحین چه رفت و آمدها و چه ذکرها و چه مناجاتها و چه مغازلههای عاشقانه و چه صحبتهای محبتآمیزی دارید؟ با قرآن چقدر انس دارید؟ این نشان میدهد که آیا در قبر شما قرآن میآید و به دادت میرسد یا نه.
شما برای رهایی از خیالات فاسد و آزاردهنده چه کار میکنید؟
ما برای نجات از غصهها، خیالات فاسد و آزاردهنده، افکار پلید و زشت، با چه کسی جفت میشویم؟ چه کسی میآید و به داد ما میرسد؟ چه کسی شفیع ما میشود و ما را از این افکار و خیالات، بالا میبرد؟ انبیاء و ائمه (علیهمالسلام) من را شفاعت میکنند یا نمیکنند؟ گفته میشود که قرآن در قیامت انسان را شفاعت میکند. شفاعت یعنی جفت شدن. شفع یعنی جفت. یعنی میآید کنار شما قرار میگیرد و دست شما را میگیرد و با خود میبرد. آیا قرآن کریم شفیع ما میشود یا نمیشود؟ وقتی میگوییم قرآن شفیع ما میشود، یعنی چقدر در دنیا شفاعت من را کرده و ما چقدر با قرآن در دنیا جفت بودیم و چقدر از قرآن کمک گرفتیم؟ به هر میزان که اینها ما را در دنیا از پلیدیها دور کردهاند و به سلامت دل رساندهاند، به همان میزان هم در آخرت ما را نجات خواهند داد.
یعنی الآن ببینید، بعد از 20 ، 30 یا 40 سال چقدر از ائمه کمک گرفتهاید؟ آنها به تو چقدر کمک کردهاند تا به اینجا رسیدهای؟ الان ما کجای صراط هستیم؟ اگر من دل پرآشوبی دارم، دلم پر از کینه و عصبانیت، پر از حساسیت و زودرنجی، پر از دعوا و درگیری و جنگ و پر از رقابت و چشم و همچشمی و مسابقه های بی جا است، پس معلوم می شود که من از اینها کمک نگرفتهام تا دلم را آرام کنم. امکان ندارد انسان با قرآن رفیق شود، با ذکر و تسبیح و سجاده و نماز و زیارت و با اولیاء خدا رفیق شود و به آرامش و قدرت نرسد. اگر به آرامش و قدرت نرسی، یعنی شفاعت نشده ای. به همین دلیل حضرت میفرماید: هر چه ایمان بالا میرود، آدم مهربانتر میشود. چون وقتی که ایمان بالا میرود، ما به «اسم رحمان» نزدیکتر میشویم. در نتیجه مهربانتر شده و عیبهای دیگران را نمیبینیم. یعنی فقط باید ضعفهای خودمان را ببینیم.
کسی که شرح صدر دارد، مثل آب کُر میماند
علامت قلب سلیم، گشادگی آن است و علامت سعه صدر این است که انسان سلامت دارد و هر چیزی نمیتواند آلوده اش بکند. کسی که سعه صدر دارد، مثل آب کُر است. اگر نجاست در آب کُر بیفتد، نجاست پاک میشود و آب کُر تغییر نمیکند. انسانی که روح و قلبش سالم باشد، مثل آب کراست و می تواند در برخورد با آلودگی ها، نه تنها خودش هم آلوده نمی شود، بلکه آلودگی ها را هم پاک کند.
ما الان در قبر خودمان هستیم و میزان گشادگی قبرمان را میتوانیم از اندازه، وسعت و گشادگی نفس خود بفهمیم. در مراقبات ماه مبارک، دعایی داریم که هر کس این دعا را بخواند، فرمودهاند گناهان گذشته و حال و آیندهاش بخشیده میشود و آن دعای فرج امام زمان(علیهالسلام) است. همان که می خوانیم: «اللهم ادخل علی اهل القبور السرور....». کسی که از جمله غصههایش اموات باشند، این آدم، آدم بزرگی است. چون فقط به فکر خودش نیست، بلکه عاشق همه انسانها است. چنین آدمی می گوید: «اللهم اغنی کل فقیر= خدایا همه فقرا را ثروتمند کن». یعنی در زندگی این آدم، واقعاً فقرا نقش مهمی دارند و بخش مهمی از درآمدش را برای مردم گرفتار و فقیر میگذارد. این همان است که در آیه شریفه آمده است: و فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم= در اموالشان حق معلوم و مشخصی برای سائل (درخواست کننده) و محروم (که درخواست هم نمی کند)وجود دارد». در روایت داریم، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کار میکرد، زحمت میکشید و بیل میزد، قنات میزد، نخلستان میکاشت و با آن ثروت تولید میکرد و هزاران بنده را آزاد میکرد. حضرت مجتبی (علیهالسلام) برای فقرا ضیافتخانه داشتند. هر گرسنه و فقیری که وارد شهر میشد، میدانست که باید به خانه امام حسن (علیهالسلام) برود. فقیری به خانه امام حسن (علیهالسلام) رفته بود، حضرت دیدند، این دارد غذا میخورد و یواشکی یک مقدار غذا را پنهان میکند. حضرت از او پرسیدند برای چه، این کار را میکنی؟ گفت: وقتی داشتم میآمدم، آقایی را دیدم، سفره اش را که باز کرد، دیدم چیزی جز غذای ساده در سفرهاش نبود. دلم برایش سوخت. گفتم: این غذا را برای او ببرم. حضرت فرمودند: لازم نیست ببری. او پدرم امیرالمؤمنین است. ائمه (علیهمالسلام) تنهاخوری نداشتند، ولی به دیگران عاشقانه میخوراندند. اینطور نبود که خودشان تا خرخره بخورند. به خودشان ساده میگرفتند. ما واقعاً بعضی وقتها شک میکنیم که ما با این وضعی که داریم، آیا بچه های این امامان هستیم و میخواهیم با این امامان محشور شویم؟ چون می بینیم که زندگیهای ما اصلاً شبیه آنها نیست.
مصادیقی از گشایش و فشار قلب و قبر
وقتی می خوانیم: «اللهم اقض دین کل مدین» کسی که به فکر این است که بدهکار آبرومندی را دستگیری کند. نشانة این است که فقط برای خودش تلاش نمیکند، بلکه صبح تا شب تلاشش برای بنی آدم است. وسعت قبر این آدم را جز خدا دیگر هیچ کس نمیتواند محاسبه کند. اما بعضیها آنقدر فشار نفس دارند و بدبخت هستند که حتی از این که شوهرش به خانواده خودش محبت میکند، ناراحت میشوند. قبر این جور آدمها خیلی تنگ است. یا کسی که به زنش میگوید: راضی نیستم بدون اجازه من، از خانه بیرون بروی. سخت گیریهایی می کند بر سر همین مسائل حقوقی که در اسلام هست. نمی فهمد که مسائل حقوقی مال زمانهایی است که اختلافات خاصی ممکن است پیش بیاید. اسلام خواسته شرایط حقوقی روشن شود، نه اینکه باید حتماً به من بگویی این ساعت کجا رفتی؟ آن ساعت کجا رفتی؟ چه موقع رفتی؟ چه موقع آمدی؟ خانه مادرت نرو. خانه برادر و خواهرت نرو. اگر بروی راضی نیستم.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود:«لا یَکُون اَهلُکَ اَشقَ النّاس بِک = کاری کن که اعضای خانواده ات به خاطر تو حس بدبختی به آنها دست ندهد». اینطور نباشد که خانواده ات به خاطر تو احساس خوشبختی نکنند و از دست تو در فشار باشند. کاری کن که اگر سر سفره غذا حاضر نبود، زن را ترس برندارد که چرا هنوز غذا حاضر نشده است؟ این آدم فشار قبر زیادی پیدا میکند. گاهی طوری رفتار می کنیم که فرزندانمان را میترسانیم؛ خواهر برادرمان و دیگران را میترسانیم. طوری رفتار می کنیم که مدام باید ملاحظه ما را بکنند. این خیلی بد است و برای انسان فشار قبر میآورد. تحمیل، فشار، پرس وجو، فضولی، تجاوز، حریمها را خراب کردن، سؤال های بیجا کردن، اینها همه فشار قبر میآورد. تو اصلاً حق نداری گوشی تلفن همراه کسی را نگاه کنی. حتی اگر مال همسر یا فرزندت باشد. حق نداری ببینی پیامهایش چه بود؟ به چه کسی تلفن زد؟ چه کسی به او تلفن زد؟ این تجاوز است. این فشار قبر میآورد. اما استثنا هم هست. یعنی گاهی به خاطر مسائل تربیتی خاص، یا احساس خطری که کسی میکند، یا یک مریضی اتفاق افتاده و انسان نگران است. مثلا بچه خرابکاریهایی کرده، انسان باید یک مقدار مراقبت کند. اما حریمها باید کاملاً حفظ باشد. انسان نباید متجاوز باشد. «اَلمُسلِمُ مَن سَلُمَ المُسلِمُون مِن یَدِهِ وَ لِسانِه= مسلمان کسی است که همه از دست و زبانش در آسایش هستند». همه در کنار او احساس شادی و رفاقت و آرامش میکنند و احساس فشار و سختی و محدودیت ندارند. پس ببینید برای همین است که فرمودند: با این دعا، خدا گناهان گذشته و حال و آینده ما را میبخشد. چون این آدم دیگر یک نفر نیست. این خودش به تنهایی یک امت شده است. این آدم از حالت یک نفر بودن درآمده و شبیه به الله شده که هزاران هزار و میلیاردها میلیارد مخلوق دارد، چون این آدم متخلق به اخلاق خدا شده است. دیگر خودی این وسط نیست. این آدم یک آدمی است که مدام به عشق مخلوقات خدا نفس میکشد و برای خدمت به آنها کار و تلاش میکند.
شرط اول برای رسیدن به گشادگی قلب و قبر، سلامت بدن است
ما اگر بخواهیم به گشادگی نفس، یعنی همان گشادگی قبر و برزخ برسیم، باید نفسمان از پستیها فاصله بگیرد که چند مرحله است و شرط اول، سلامت بدن است. بدن باید با امور محدودکننده فاصله بگیرد. چون اصل در هر رشد خیالی و رشد روحی و رشد معنوی، بدن شما است. مثلاً شما میخواهی زیارت مشهد، کربلا یا سوریه بروی، چه پیاده بروی یا با وسیله نقلیه، باید بدن یا وسیله نقلیهات سالم باشد. بدن و وسیله نقلیه غیر از تو است.
برای پاک ماندن افکار و خیالات لقمه باید پاک باشد
اولین چیزی که در اسلام سفارش شده، لقمه است. پس لقمه تان را کنترل کنید که حرام نباشد. چون لقمه حرام نمیگذارد افکار انسان پاک باشد. میبینی شما مدام داری مسجد و حسینیه و کربلا میروی، ولی افکارت را نمیتوانی کنترل کنی. خیالاتت افسرده است. باید به این مساله فکر کنی که شاید از غذا باشد. غذا اگر حرام باشد، حرام مثل نجاست است که اگر به چیز پاکی برخورد کند، همه را نجس میکند. کسی که میخواهد قلب وسیع و قبر بزرگی داشته باشد، اول باید خمس لقمهاش داده شود. یا کسی که باید زکات بدهد، زکات مالش داده شود. یعنی بدون اینکه لقمه درست شود، هر تلاش معنوی و عرفانی بیهوده است. چون به جای مناسبی ختم نمیشود.
شرط بعدی این است که لقمه، علاوه بر این که باید حلال باشد، باید طیب نیز باشد. برای همین است که مومنین در دعای سفره می خوانند: «اللهم ارزقنی رزقا حلالا طیبا واسعا= خدایا! رزق حلال و طیب و وسیع نصیبم کن». یعنی فقط حلال بودن کافی نیست. رعایت مسائل بهداشتی، پاکیها و مسائل روانیش نیز باید باشد. مثلاً الان یک جعبه شیرینی میآورند که شیرینیها در اندازههای مختلف هستند. یک سینی شیرکاکائو میآورند که هم استکان دارد و هم لیوان. وقتی جلوی من میگیرند، من اول لیوان را برمیدارم، این حلال است، اما طیب نیست. چون خودم را به دیگران ترجیح داده ام. وقتی سر سفره نشستید، فکر نکنید که فقط شما باید بهترین غذا را بخورید. وقتی نان تازه را جلوی خودت میکشی و نان بیات را به دیگران میدهی؛ وقتی سبزی را جلوی خودت میکشی و پیاز را به دیگران میدهی و میگویی حالا بقیه هر چه خوردند مهم نیست؛ وقتی در گوشت، بیشترش را انتخاب میکنی و در نوشیدنی، بهترینها را برمیداری؛ اینها حلال هستند، اما طیب نیستند و برای آدم تاریکی میآورند و نمیگذارند روح آزاد شود.
نکته دیگر اینکه اسراف در غذا نباشد. یعنی پرخوری نباشد. قرآن میفرماید: « كُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ= از طیباتی که ما روزی شما می کنیم، بخورید، اما طغیان و زیاده روی در آن نکنید». غذایی که آدم تا خرخره میخورد، خدا میفرماید: «فَیَحِلَّ عَلَیْكُمْ غَضَبِی= مستحق غضب من میشوید». انسان وقتی پرخور میشود خدا با خشم به او نگاه میکند. وای به حال کسی که خدا با خشم به او نگاه کند. اسراف انسان را مغضوب خدا میکند. آدم اسرافکار دشمن خداست و هم در زندگی و هم بعد از مردنش در فشار قرار میگیرد. نکته دیگر اینکه غذا باید جمیل باشد که الان فرصت نیست راجع به این موضوع صحبت کنیم.
کنترل دیدنیها و شنیدنیها برای داشتن شرح صدر
گفتیم که در سلامت بدن، اول غذاست و بعد از غذا هر چیزی که با بدن سر و کار دارد، مثل دیدنیها و شنیدنیها. پس اینها هم باید تحت کنترل شود. انسان حق ندارد دیدنیهایی را ببیند و شنیدنیهایی را بشنود که روحش را به زنجیر میکشد. اگر اینطور شد، انسان نمیتواند خیالات قشنگ داشته باشد. وقتی خیالات قشنگ نداشت، دیگر آرزوها و هوسهای قشنگ، انگیزه های بزرگ و دغدغه ای برای پرواز ندارد. این اصلاً نمیتواند هوس امام زمان را بکند. دیگر نمی تواند هوس چادر امام زمان، هوس حضرت زهرا مادرش و هوس امیرالمؤمنین (علیهمالسلام) را داشته باشد. زمانی هم که زیارت عاشورا میخواند و میگوید:« أن یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرۀ» اصلاً نه دلش میشکند و نه واقعاً این را از خدا میخواهد.
قدم بعدی برای شرح صدر، پاک نگه داشتن خیال است
اول باید بدن از طریق دیدنیها، شنیدنیها، بوییدنیها، لمس کردنیها، خوردنیها کنترل شود و مرحله بعد، خیال است. خیال باید از هر چیزی که کثیف و آلوده است، نجات پیدا کند. یعنی از افکار پلید و محدودکنندهای که روح را به بند میکشد و اجازه حرکت به سمت آسمان نمیدهد، باید دوری کند.
آدمهای کوچک و زمینی که عاشق اشیاء، کمالات جمادی، نباتی و امور حیوانی هستند، اصلاً عشقها و دلدادگیهای متعالی ندارند. می بینیم که امام رضا (علیهالسلام) را خیلی دوست دارد و او را مقدس میداند، اما فکر رفاقت و شکار کردن امام رضا به سرش نمیزند. فکر شکار امام زمان (علیهالسلام) به سرش نمیزند. فکر شکار خدا سراغش نمیآید. هر چه هم به او بگویی، ممکن است بشنود، اما با گوش بخش حیوانی میشنود. باید به قول مولانا به او گفت: «گوش خر بفروش و دیگر گوش خر». چنین آدمی، رغبت و میل و خیال متعالی در او به وجود نمیآید. چون زمینگیر شده است. همان که قرآن می گوید: «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ= در زمین سنگین شدید» و «أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا= آیا به این حیات دنیا راضی شدید؟».
پس خیال تا از لجن در نیاید، پرواز نمیکند. خیال مثل یک پرنده است که در لجن دنیا افتاده. این پرنده وقتی بالش خیس است و در لجن و انواع آلودگیها گیر کرده است، چطوری توقع دارید پرواز کند؟ اگر شما میخواهید پرواز کنید، باید این را از اول از لجن در بیاورید. این بال به این زیبایی و قشنگی را شستشو بدهید تا بتواند پرواز کند و بالا برود. کدام ذهن موقع نماز حضور قلب دارد؟ کدام قلب وقتی دارد با خدا حرف میزند، میتواند با خدا حرف بزند و به پایین کشیده نشود؟ قلبی که درگیر چیزهای پست و درگیر چیزهای لجن آلوده و کثیف نباشد.
مراقبت از خیال، با تمرین شدنی است
خیال باید کنترل شود تا قلب کم کم به سمت سلامت برود. عقربه خیال باید سراغ بدبینی، حسادت، عصبانیت، رنجش و ... نرود. برای این کار باید تمرین کرد. باید بتوانی اندیشهات را باز بگذاری. پس ببین ذهنت کجاها میرود و در کجا گیر کرده است؟ اول آن را آزاد کن. بعد میبینی چقدر خوابیدن و بیدارشدنت راحت میشود. فرمولهایی که در انسان شناسی دادیم، در اینجا به دادمان میرسد. یکی از آنها این بود: نصف شخصیت عاقل تحمل است و نصفش بی خیالی و تغافل است. آدمهایی که نمیتوانند بی خیال باشند،اول خودشان اذیت می شوند. چرا که به هر چیزی فکر میکنند، هر چیزی را در خیالشان میپرورانند و به هر چیزی گیر میدهند و به هر چیز مردم کار دارند و میگویند:«این چه کسی بود؟ چه کسی رفت؟ کی آمد؟ چرا اینطوری شد؟ و ...». کسانی که مدام فضولی در کار دیگران میکنند، در مورد مسائل خودشان هم دائماً ذهنشان مشغول میشود و خیال شان نمیتواند پروازهای بزرگ بکند. چون آلودگی دارند. چنین آدمی کربلا میرود، مکه میرود، مدینه میرود، زیارت امام رضا میرود، ماه مبارک را میگذراند، اما اسیر و در اسارت میرود.
کنترل افکار از آلودگیها، در گشادگی قلب مؤثر است
کنترل افکار خیلی مهم است. نگذاریم فکرمان به هر جایی بند شود. هر فیلمی را نگاه نکنید. هر سریالی را نگاه نکنید. سریالهایی که دلتان را مشغول میکند و دلشوره در شما ایجاد میکند و غمگینتان میکند و شما را به هم میریزد، نگاه نکنید. ما خودمان به اندازه کافی غم و غصه داریم. دیگر چه لزومی دارد، این فیلم و سریال ها را ببینیم؟ فیلمهایی که اصلاً افسانه است. خود فیلم دارد میگوید که این افسانه و دروغ است. دل آدم خیابان نیست که هر کسی در آن بیاید و برود. قرار است که دل، جای خدا باشد. جای صدیقین، انبیاء، شهدا، صالحین و ملائکۀ الله و جای بهشت باشد. من آرامش و شادی میخواهم.
از این بدتر کسانی هستند که از خودشان فاصله دارند و آنقدر از خودشان دور هستند که اصلاً تحمل ندارند که تنها باشند. اگر تلویزیون فیلم نداشته باشد، یا از ماهواره استفاده میکنند یا فیلم میخرند.
پس مراقبت کنید که هم خودتان و هم فرزندانتان هر کتابی و هر داستانی را نخوانند. به آنها بگویید: عزیز من! هر چیزی ارزش خواندن ندارد. خیال انسان، افکار انسان باید آزاد و پاک باشد. نباید هر کاری بکند. همانطور که ما نباید هر غذایی را بخوریم. غذاهای خیالی، دیدنیها و شنیدنیها همه باید کنترل شده باشد. کم کم باید تمرین کرد، تمرین تغافل و تجاهل که از تمرینات مهم هستند برای این که خیال آزاد شود.
ما الان روی صراط هستیم. روی صراطی که از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است. فقط باید مواظب باشی که خودت نیفتی. تا این کار را نکنی، ذهن و خیال آزاد نمیشود و تا خیال آزاد نشود، ما در رنج و عصبانیت و پرخاشگری و زودرنجی و حساسیت و کینه و بدبینی خواهیم بود. بعد هم اصلاً نمیتوانیم پروازهای بهشتی بکنیم.
تقویت خیال، گام بعدی پس از پاکسازی آن است
نکته دیگر، بعد از پاکسازی خیال، تقویت آن است. تقویت خیال به این معنا که باید به خیال تمرین بدهیم تا قدرت پرواز پیدا کند، یعنی به آن تمرین پرواز بدهیم و برای این کار میتوانیم از روش های مختلف استفاده کنیم یکی از آن استفاده از اساتیدی است که میتوانند خیالات ما را پرورش و قدرت بدهند. روش دیگر استفاده از شعرها و موسیقیها است.
موسیقی مثل غذاست که باید انتخابش کنی. باید ببینی کدام موسیقی تو را از افکار پلید و کثیف دور میکند؟ کدام اشعار آدم را بزرگ میکند؟ باید به دنبال موسیقی، نُت ها و سازهایی بروی که وقتی نواخته میشود، تو با آنها اوج میگیری و تو را از خیالات پست و پلید بیرون میآورد و باعث میشود هوسهای بزرگ به سرت بزند. ما هم در بخش طبیعت، موسیقی و آهنگ و ترانه داریم و هم در بخش فطرت. باید ببینیم چه کسی بلد است این کار را انجام بدهد.
برای تقویت خیال چه کنیم؟
همانطور که ما هر غذایی را نمیخوریم، یا هر غذایی به درد هر کسی نمیخورد، برای تقویت خیال هم باید ببنیم چه کار باید بکنیم؟ شما وقتی یک نوع غذا میخوری، ترست زیاد میشود. مثلاً کسانی که سردمزاج هستند، نباید غذاهای سرد بخورند. الان بیشتر غذاهای ما سرد است. این باعث کسالت و خواب آلودگی، ترس و اضطراب و وسواس میشود. از تاریکی میترسد، از تنهایی میترسد. باید این غذا تغییر کند. شکل این غذا باید تغییر کند. حال فرض کنید، گوجه برای کسی خوب است، برای کس دیگر خوب نیست. یا برای کسی بادمجان خوب است و برای دیگری خوب نیست.
من باید ببینم که کدام قاری وقتی قرائت میکند، در من قدرت، انبساط و اشک شوق ایجاد میشود. باید ببینم که کدام مداح در من چه تاثیری دارد. هر مداحی نه. باید ببینم که کدام تواشیح و کدام عطر من را منبسط و خوشحال میکند؟ عطرها هم خیلی مهم هستند. شما یک عطر استفاده میکنی، حالت به شدت گرفته میشود. خیالت را هم خراب میکند. از عطرهایی که خیال را آلوده میکنند، اصلاً استفاده نکنید. یک عطر که استفاده میکنی به تو اوج میدهد. تو وقتی که این عطر به مشامت میخورد، به یاد کربلا و مکه و حرم امام رضا و بهشت می افتی. عطرهایی هست که تا بویش به تو میرسد، خود به خود صلوات زمزمه میکنی. رنگها هم همین طور هستند. یکسری از رنگها خیال را مچاله میکند و انسان را کوچک و آلوده میکند. آدم باید حساب شده از رنگ استفاده بکند. انسان رنگها را باید شناسایی کند و ببیند کدام رنگ به او قدرت و انبساط میدهد و کدام آرامبخش است. پس همه چیزهای اطراف ما در ما اثر دارند. سنگ های فیروزه، عقیق یا یاقوت و الماس همه، تاثیرات قدرتمندی روی ما دارند.
پس تقویت خیال و تمرینات آن خیلی مهم است. ما باید باشگاههایی با دوستان دو نفره، سه نفره، تنهایی یا حتی ۵ نفره و ۲۰ نفره داشته باشیم که در این باشگاهها تمرین و تقویت ذهن و خیال کنیم. ما باید میکده و پاتوق داشته باشیم. هفتگی یا دو هفته یکبار یا ماهانه به آنجا برویم تا روحمان تقویت شود و انبساط و شادی دریافت کنیم.
فراز بعدی دعا این است:«وَ الاِستِعدادَ لِلمَوت قَبلَ حُلولِ الفَوت» یا «قَبلَ نُزُول المَوت». انسان باید قبل از مرگ، خودش را برای مردن آماده کند. «الاِستِعدادَ» یعنی آمادگی و عِده جمع کند و خودش را برای آن لحظه باشکوهی که حضرت ملک الموت میآید، آماده کند.
انسان باید برای این لحظه باشکوه یکسره تمرین کند. پس اولین کاری که باید برای حرکت قلب بکنیم، این است که تجافی پیدا کنیم. یعنی از دنیا فاصله بگیریم و کَنده شویم تا بعد بتوانیم به آن طرف برویم. فکرمان را آزاد کنیم. تا فکر و خیال آزاد و تقویت نشود، ما نمیتوانیم پروازهای خوب انجام بدهیم.
قلب/ قبر/ خیالات وافکار
ع ل 385
کلیدواژه ها:
آثار استاد