مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
هر چیزی زوج و جفتی دارد که در کنار آن، آرامش پیدا می کند. مؤمن هم در کنار برادر مؤمنش، آرامش دارد. این «قاعده ی زوجیت» است که در قرآن هم آمده است.
امام صادق (علیه السلام) نیز، می فرماید: « لكلِّ شیءٍ شیءٌ یَستریحُ إلَیهِ، و إنَّ المؤمنَ یَستریحُ إلى أخیهِ المؤمنِ كما یَستریحُ الطَّیْرُ إلى شَكْلِهِ [1]= هر چیزى با چیزى آرام مى گیرد و مؤمن با برادر مؤمن خود آرامش مى یابد. چنان كه پرنده با هم جنس خود آرام مى گیرد.» اساساً مؤمنین، مذکر و مؤنث ندارند. حالت ملاقات مؤمنین، حالت آرامش بخش و استراحتی است که هر کسی می تواند وقتی یک مؤمن را زیارت کند، این حالت را درک کند. گاهی آنچنان خسته و پرتلاطم هستید که فکر می کنید، چیزی نیست که شما را آرامش دهد و یا احتیاج به یک استراحت طولانی دارید؛ اما ناگاه با ملاقات یک مؤمن، تمام خستگی تان در می رود و نشاط به وجودتان برمی گردد. این حیات قلب است. با ملاقات مؤمن، قلب جان می گیرد و زنده می شود. مؤمن آرام بخش است، چون رنگ و بوی خدا را می دهد. انسان بوی اصل و وطن خودش را از مؤمن، استشمام می کند و آرامش پیدا می کند. یکی از اسامی خداوند «مؤمن» است. مؤمن در کنار مؤمن، آرامش می گیرد. انسان در کنار خداوند هم همین حالت را دارد. همان طور که انسان در کنار خداوند آرامش می گیرد در کنار برادری که دیدن او، انسان را به یاد خداوند می اندازد نیز، آرامش کسب می کند. چون مظهر خداست، آرامش بخش است و اگر طبیعت گرا بود و ما را به یاد جهنم و دنیا می انداخت، هرگز آرامش بخش نبود.
این را هر کسی می تواند تجربه کند که در کنار برادر مؤمنش حالت آرامش به او دست می دهد و قلبش حیات پیدا می کند. این حیات پیدا کردن، برخی مواقع به خاطر این است که اساساً دیدن آن برادر، انسان را به یاد خداوند و حقیقت و اصل خودش می اندازد. گاهی شخصیت وگاهی کلام و منطق مؤمن است که باعث آرامش جان انسان می شود.
شرکت در پاتوق و ملاقات برادر مؤمن، باعث زنده دلی می شود
عواملی هستند که باعث دل مردگی انسان می شوند و یک سلسله عوامل هم هستند که نشاط و زنده دلی برای انسان می آورند. اگر می خواهید زنده دل باشید، همت کنید و به ملاقات برادران دینی التزام داشته باشید. در این صورت، از زندگی لذت می برید و خیلی چیزهایی که برای انسان تلخ و تاریک می نماید، شیرین و روشن خواهد شد.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:«تَزاوَرُوا، فَاِنَّ فى زِیارَتِكُمْ احیاءً لِقُلُوبِكُمْ وَذِكْرا لِأَحادیثِنا وَ اَحادیثُنا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ[2] = به زیارت یكدیگر بروید، همانا در زیارت و دیدار شما با یكدیگر، زنده شدن دل هایتان و یادآورى احادیث ما هست. سخنان ما شما را نسبت به هم نزدیك تر و با عاطفه تر مى سازد. »
امام علی (علیه السلام) می فرماید: « لِقاءُ أهلِ الخَیرِ عِمارَةُ القَلبِ[3] = دیدار با اهل خیر و نیكى، مایه ی آبادى دل هاست.» در مقابل کلمه ی آبادانی، کلمه ی خراب را داریم. با ملاقات اهل خیر، دل انسان از خرابی در می آید. برای همین توصیه می کنند که اهل خیر را ملاقات کنید.
همت رفت و آمد با مؤمن را داشته باشید و گرنه صرفاً دانستن این مطالب، خاصیتی ندارد. مثلاً درباره ی خواص خرما، سبزی و ... انسان مطالبی می خواند که این فقط اطلاعات است. ولی گاهی انسان همت می کند و آن ها را تهیه کرده و هر وقت به آن ها احتیاج داشت، استفاده می کند.
این که ما برای ملاقات همدیگر سرمایه گذاری کنیم، همت جدا می خواهد. افراد باید به پاتوق ها سر بزنند و پاتوق سازی کنند که در این صورت، اثر آن را خواهند دید. این که فقط بخواهی، این اثر سراغت بیاید، نمی شود. ما آن را برایت کشف و روشن می کنیم و عامل حیات را معرفی می کنیم؛ اما این عامل حیات را باید خودت برای خودت، بسازی و همت کنی و برای آن وقت بگذاری و به سمت آن بروی.
شرکت در پاتوق و شنیدن احادیث، باعث مهربانی بیشتر می شود
ذکر احادیث، خاصیت مهربان سازی دارد. چون ذکر معشوق مشترک است و ذکر معشوق مشترک، اشتراک و شباهت و نزدیکی قلب می آورد.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:«تَزاوَرُوا، فَاِنَّ فى زِیارَتِكُمْ احیاءً لِقُلُوبِكُمْ وَذِكْرا لِأَحادیثِنا وَ اَحادیثُنا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ[4] = به زیارت یكدیگر بروید، همانا در زیارت و دیدار شما با یك دیگر، زنده شدن دل هایتان و یادآورى احادیث ماست. سخنان ما شما را نسبت به هم نزدیك تر و با عاطفه تر مى سازد.»
در این روایت، خصوصیات یک مجلس و پاتوق گفته می شود. پاتوق گناه و معصیت نیست. عیاش های مومن دور هم جمع می شوند و بزم عیش و نوش است؛ اما از نوع فطری آن، نه از نوع طبیعی. در بزم عیش و نوش، باید از معشوق صحبت کنند. در عیش و نوش های طبیعی، خواننده از معشوق های طبیعی می خواند. از خوراک و چای و دود سیگار و قلیان و می و مطرب و از این حرف ها می زند. فطرت گراها هم همین طور هستند. وقتی کنار هم می نشینند، از معشوق می گویند. یعنی وقتی باهم می نشینند، عیش و نوش شان این است که سر معشوق مشترک می روند و راجع به زیبایی ها، کمال، جمال، ناز، گذشته و آینده و لقایی که با او خواهند داشت، صحبت می کنند.
عیش و نوش های ابدی را قرآن طرح و تفسیر می کند. چه اشکال دارد، همان طور که شب های قدر در باره ی بهشت، ساختمان، رنگ، تخت، خوراکی ها و شراب ها و موسیقی آن جا صحبت می کنیم، در پاتوق هم راجع به این مسائل و مسائلی که شادی آور هستند، صحبت کنیم. راجع به معشوق های مان، راجع به امیرالمومنین (علیه السلام)، مادرمان فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها)، سیدالشهداء، علی اکبر، علی اصغر و این همه معشوق های خوب و دوست داشتنی که دل را روشن می کنند، صحبت کنیم. وقتی افراد راجع به موضوعات مشترکی که بین شان است، صحبت می کنند، خود به خود نسبت به هم مهربان می شوند. ولی وقتی یک موضوع اختلافی را مطرح کنند، اختلاف پیدا کرده و جدا می شوند. اما چون ذکر احادیث اهل بیت (ع) و معشوق واحد است، اثر وضعی آن این است که انسان خود به خود به طرف مقابل، که حرف می زند نزدیک تر شده و از هم دیگر لذت می برند.
عمل به احادیث، باعث نجات می شود
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «تَزاوَرُوا فإنّ فی زِیارَتِكُم إحْیاءً لِقُلوبِكُم، و ذِكرا لأحادِیثِنا، و أحادِیثُنا تُعَطِّفُ بعضَكُم عَلى بعضٍ، فإن أخَذتُم بها رَشَدتُم و نَجَوتُم، و إن تَرَكتُمُوها ضَلَلتُم و هَلَكتُم فَخُذُوا بها و أنا بِنَجاتِكُم زَعِیمٌ. [5]= دید و بازدید كنید كه دیدار شما از یكدیگر موجب زنده شدن دل هاى شما و یاد كردن احادیث ما مى شود و احادیث ما شما را به هم مهربان مى كند. اگر به آن ها عمل كنید، كمال و نجات مى یابید و اگر رهایشان كنید، گمراه و هلاك مى شوید. پس به احادیث ما عمل كنید كه در این صورت من ضامن نجات شما هستم .»
مثل بعضی از آقایان که بعد از آن همه صحبتی که در شرح «حدیث عنوان» درباره ی حلم و خویشتنداری و ضرورت مهربانی با خانواده، مهربانی با همسر و فرزندان کردیم، هنوز هم خشن هستند و در خانواده دست بزن دارند. این یعنی این که کلام معصوم هیچ اثری روی قلب آن ها نگذاشته است. خیلی قساوت می خواهد که آدم بداند یک کاری اشتباه است، ولی اصرار کند که آن کار را انجام دهد. می داند که آن کار، فشار قبر و عذاب و بی برکتی در خانواده می آورد، ولی دوباره انجام دهد.
طبق حدیث مذکور، امام صادق (علیه السلام) می فرماید: حرف های ما را سفت بگیرید و عمل کنید، در این صورت، من امام صادق (علیه السلام) رستگاری و نجات شما را ضمانت می کنم. این خیلی مژده ی بزرگی است، چون برای همیشه خوشبخت و رستگار خواهیم شد.
ملاقات برادر مؤمن، احیای امر اهل بیت (ع) را به دنبال دارد
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «تَزاوَرُوا فی بیوتِكُم فإنّ ذلكَ حَیاةٌ لِأمرِنا، رَحِمَ اللّه ُعَبدا أحیا أمرَنا[6] = در خانه هایتان از یكدیگر دیدار كنید؛ زیرا این كار امر ما را زنده مى كند. رحمت خدا بر آن بنده اى كه امر ما را زنده كند. » یعنی ایشان می فرماید: شما که در خانه می نشینید و با هم صحبت می کنید، دین تقویت می شود.
ائمه(علیهم السلام) انتظار دارند که ما فرزندان خوبی برای آن ها باشیم. مثل فرزندانی که می گویند: با پدر و مادرمان، باید این طوری رفتار کنیم. مشکل شان را این طوری حل کنیم. باید دور هم جمع شویم و برای مظلومیت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کار کنیم. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پدری است که عاطفه اش نسبت به همه ی ما، از عاطفه ی صدها پدر و مادر بالاتر است. خدا مانع ظهورش نیست، خود ما مانع ظهورش هستیم و نتوانسته ایم امنیتش را فراهم کنیم. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پدر همه ی ماست و از پدر و مادر ما عزیزتر است. ما در زیارتش می گوییم: «بِاَبی اَنتُم وَ اُمی = پدر و مادرم فدای شما باشد.» حضرت از پاتوق های ما و از دور هم جمع شدن های ما، انتظار دارد. حالا هر پاتوقی می خواهد باشد. مسجد، هیئت، پایگاه بسیج، خانه یا هر جای دیگر.
هر کدام چند پاتوق سراغ داریم که درآن دور هم جمع شویم و در آن برای آینده ی اسلام و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فکر کنیم و دغدغه و دلشوره داشته باشیم و نقشه برای اسلام بریزیم؟ خیلی ارزش دارد که یک نفر ساعتی از وقتش را بگذارد و با برادران دینی اش دور هم جمع شوند و راجع به یک مشکلی از مسائل اسلام و مسلمین فکر کنند و نقشه بریزند. این یک پیروزی بزرگ است و خیلی خاصیت دارد، حتی اگر بی نتیجه باشد. خدا می بیند که شما برای چه، دور هم جمع شده اید. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می بیند که فرزندانش دلشوره دارند و در غیاب او دوندگی می کنند، برای این که زودتر موانع ظهور را بردارند. مثل اجتماع «منتظران موعود» که هر دو سه هفته یک بار تشکیل می شود و در آن هر عزیزی، با هر فکر و توانی که دارد، می تواند در این جلسات شرکت کند. فکرهایشان را روی هم می گذارند و سازماندهی می کنند. نتایج خوبی هم تا الآن گرفته شده. طفره رفتن از این برنامه ها، طفره رفتن از امام زمان است. نباید الکی سر خودمان را شلوغ کنیم و بگوییم ما نمی رسیم و گرفتاریم. شلوغ کردن سر خومان، یعنی من وقت ندارم یک ساعت خالص برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وقت بگذارم و فکر کنم. این که ما خالص بنشینیم و بدون هیچ چشمداشتی برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کار کنیم، مزه ی دیگری دارد. از جیب مان خرج کنیم، مزه ی دیگری دارد. بارها دل امام زمان از اثر این اجتماعات کوچک و بزرگی که افراد دور هم دارند، شاد شده است. در پاتوق ها، خوبان تصمیم گیری کرده اند. از صدر اسلام در پاتوق ها و نشست ها، افراد گرد هم می آمدند و تصمیم می گرفتند و حرکت های بزرگی را انجام می دادند. اول عده ای دور هم جمع شدند و بعد، از یک هیئت بزرگ با قدمت 100 ساله سر در آوردند. مجتمع فرهنگی، کلاس قرآن، صندوق قرض الحسنه تشکیل دادند.
تمام حرکت های مهم در تاریخ از جلسات غیر رسمی در خانه ها بوده است. بزرگان و علما و مراجع و امام خمینی (رحمت الله علیه) از همین دور هم جمع شدن ها شروع کردند و کار های بزرگی علیه نظام استکباری صورت دادند و سیلی های محکمی به گوش استکبار زدند.
آیا ما وظیفه فرزندی خود را در قبال امام زمان (عج)، انجام می دهیم؟
بزرگان فرموده اند: آیه ی «اَمَن یُجیبُ المُضطَرَ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُوء» در باره ی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. باید از خودمان سؤال کنیم که امام زمان (ع) کیست؟ الآن کجاست؟ رابطه اش با ما چگونه است؟ آیا الآن که حضرت در پرده ی غیبت است، ناراحت و مضطر است؟ مضطر حقیقی اوست. عاطفه ی ایشان نسبت به همه ی ما، از عاطفه ی صدها پدر و مادر بالاتر است. آن قدر ما را دوست دارد که می خواهد به ما کمک کند و دست ما را بگیرد، اما نمی تواند بیاید، چون دشمن دارد و خود ما هم مانع ظهورش هستیم. ما نتوانسته ایم شرایط آمدنش را آماده کنیم. هنوز نمی توانیم امنیتش را فراهم کنیم. مستکبرین هستند، دشمن و طاغوتها هستند که نمی گذارند حضرت بیاید. این مصیبت بزرگی است، برای پدری که این قدر عاطفه دارد. چون می ببیند که بچه هایش دارند تلف و فاسد می شوند و او نمی تواند کمک شان کند. آیا ما در این مصیبت با امام زمان شراکت می کنیم؟ شما یک مادر را نگاه کنید. وقتی بچه اش آن طرف میله های زندان، در حال کتک خوردن و شکنجه شدن می باشد، مادر که نمی تواند به بچه اش کمک کند، اما چه احساسی دارد؟ شرایط امام زمان به مراتب سخت تر است. ما اصلاً به فکر ایشان و مصائب شان نیستیم. شما راجع به فرزندانی که به فکر پدر و مادر بیمار و مشکل دار خود نباشند، چه قضاوتی می کنید؟ آن وقتی که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امام ما، پدر ما، در این درجه از فشار قرار دارد، آیا درست است که ما فقط به فکر خودمان باشیم و برای خودمان زندگی کنیم؟ بعد هم دل مان خوش است که ادعای محبت و تشیع داریم. می نشینیم برای امام حسین(علیه السلام) که 1400 سال پیش کشته شده، گریه می کنیم. برای فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و مصائبش روضه می خوانیم و گریه می کنیم. ولی با حسین زمان خودمان که این همه مصائب و گرفتاری دارد و مضطر است، کاری نداریم. نه گریه ای! نه ناراحتی! نه غمی! نه فکری!
مصیبت این است که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می خواهد ظهور کند و بچه هایش را از بدبختی و مشکلات و فقر و تنگدستی و یتیمی و فساد و فحشا نجات دهد، ولی مستکبرین ایستاده اند و نمی گذارند. خود ما هم کاری نمی کنیم. نشسته ایم و می گوییم: پدرمان پشت میله های غیبت حبس است. ما چه کار می توانیم برای او بکنیم؟ همین طور نشسته ایم و مثل انگل، یک سره می خواهیم از امام زمان بگیریم. می گوییم: ای امام زمان! مشکل مرا برطرف کن! پول بده! من زن می خواهم! شوهر می خواهم! مریضی ام را شفا بده! هیچ وقت فکر کرده ایم که او از ما چه می خواهد؟ به عنوان یک پدر چه انتظاری از بچه هایش دارد؟ آیا ما نباید نسبت به این همه عاطفه و درجه ی محبت پدر مان، کمی عاطفه ی فرزندی داشته باشیم؟ اصلاً این محبت را از طرف او احساس می کنیم یا همینطور در لاک خودمان هستیم؟ آیا تا به حال، دور هم نشسته ایم و گفته ایم: باید برای این وضعیت فکری کرد؟ باید قدمی برداریم؟ حداقل باید یک سیلی در گوش کسانی که نمی گذارند ظهور کند، بزنیم و یک فشاری بیاوریم؟ آن قدر خودمان را مشغول خودمان کرده ایم که امام زمان مان از یادمان رفته. گاهی آن قدر مشغول اسلام و مسلمین هستیم، که امام زمان مان را فراموش می کنیم. آن قدر مشغول سینه زنی و بقیه ی کارهای مقدس هستیم که از اصل کار، که حسین زنده ی زمان است، غافلیم. اصلاً با او و مصائب او کاری نداریم. ولی امام باقر (علیه السلام) راجع به بچه هایش این طوری فکر نمی کند. می فرماید: شما وقتی دور هم جمع می شوید، حتماً به فکر احیای کار و دین و آئین و نام ما هستید. آن ها روی ما حساب کرده اند که این طوری با ما حرف می زنند. ولی ما می نشینیم راجع به همه ی مشکلات خودمان و رفیق و همسایه مان صحبت می کنیم، اما کاری به مشکل و دغدغه ی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نداریم.
این چیزی نیست که ما بخواهیم و تصمیم بگیریم که دردمند شویم و یاد بگیریم. یاد نمی گیریم و نمی شود؛ مگر این که، اول این محبت در خودمان پیدا شود. این رابطه را بین خودمان و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حس کنیم، تا این که ورای همه ی مسائل و مشکلات خودمان، بنشینیم و برای امام زمان (عج) فکری کنیم. فکر کنیم که برای حضرت چه کار می توانیم بکنیم؟ زیر کدام علم و با چه کسی باشیم؟
خودسازی و تحصیل علوم دینی، لازمه ی مبارزه با استکبار است
ما در زیارت عاشورا می خوانیم:«إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ إِلى یَوْمِ الْقِیامَه[7] = من تسلیمم و در صلحم با کسی که با شما در صلح است و در جنگم با هر کس که با شما در جنگ است تا روز قیامت. » ولی حالت مبارزه ی ما کو؟ چه فشاری به استکبار می آوریم؟ اگر بخواهیم به آن سمت برویم، باید خودسازی و تحصیل علم کنیم و دین را خوب یاد بگیریم و وجودمان آن چنان قوی شود که به استکبار فشار بیاورد.
در روایت داریم، که مرگ یک عالم از مرگ یک عابد، هزاران بار برای شیطان محبوب تر و بهتر است. چون عالم برای شیطان خطرناک است. عابد، در خودش است ولی عالم، بقیه را هدایت می کند و از دست شیطان نجات می دهد و برنامه ی شیطان را به هم می ریزد. آمریکا آن قدر دوست دارد که ما بنشینیم گریه کنیم و حسین حسین کنیم. برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیمه ی شعبان بگیریم و پرچم بزنیم و شام و ناهار بدهیم. اما کاری با عوامل تأخیر ظهور و موانع ظهور نداشته باشیم. اگر اینطور بودیم، مگر زمان شاه جلوی ما را می گرفتند؟ اما اگر تو درست می خواستی سینه بزنی و درست بگویی «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ إِلى یَوْمِ الْقِیامَه[8] » آن موقع خطرناک می شدی. اگر بگویی: « اللّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ [9]= خدایا لعنت کن نخستین ستمکاری را که به حق محمّد و خاندان محمّد ستم کرد.» یا «بِالْبَراءَةِ مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ الْظُلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْكُمْ[10] = به بیزاری جستن از کسی که شالوده ی ستم و ظلم بر شما را ریخت.» با این ها کاری نداشتند. آمریکا خودش پول می داد که در مسجد امام، روضه ی حضرت زهرا بخوانند. انگلیس پول می داد. با قسمت بعدی آن هم کاری ندارند که بگویید:«لَعَنَ اللّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ[11] = خدا لعنت کند گروهی که شما را کشتند.» با این هم کاری ندارند. می گویند: هر چقدر دل تان می خواهد بگویید. با قاتلین ائمه(علیهم السلام) که شمر و یزید و این ها هستند، کار ندارند. ولی قسمت سوم زیارت عاشورا برای آن ها خطرناک است. « بَرِئْتُ إِلَى اللّهِ وَ إِلَیْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَشْیاعِهِمْ وَأَتْباعِهِمْ وَأَوْلِیائِهِمْ ، یَا أَبا عَبْدِاللّهِ، إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ [12]= من بیزاری میجویم به سوی خدا و به جانب شما از ایشان و از شیعیان و پیروان و دوست داران شان، ای اباعبدالله! من در صلحم با کسی که با شما صلح کرد و در جنگم با کسی که با شما جنگید، تا روز قیامت.» این جا را دیگر استکبار دوست ندارد و خوشش نمی آید. چون خیلی برایش خطرناک می شود. اگر این قسمت را در زیارت عاشورا رد کنی و همان دو قسمت را بخوانی و شمر و عمر و عثمان و قاتلان امام حسین را لعن کنی، کسی با تو کاری ندارد. اما وای به حال کسی که بخواهد سراغ حسین زمان و دشمنان حسین زمان برود. وای به حال این که روزی یاد بگیری که «کُلُ یَومٍ عاشورا وَ کُلُ اَرضٍ کَربَلا»! یعنی چه. وای از روزی که تو یاد امام زمان بیفتی و بگویی: «امام زمان من، در پرده ی غیبت و فشار و سختی است. من بی غیرت باشم اگر خوابم ببرد و شب ها نقشه نکشم و روز ها اجرا نکنم و به فکر ایشان نباشم. باید وجودم را آن قدر قوی کنم که بتوانم خدمتی به حضرت کرده باشم.» این حرف ها را استکبار دوست ندارد.
اظهار عشق به امام زمان (عج)، بدون عمل و کمک فایده ندارد
وقتی دور هم جمع می شویم، باید برای ظهور امام زمان نقشه بکشیم. این که چه کار کنیم که به او نزدیک شویم؟ چه کار کنیم که بیشتر دوستش داشته باشیم؟ چه کار کنیم که به محضرش راه پیدا کنیم؟ چه طور می توانیم کمکش کنیم؟ چه کار کنیم، یک قدم به ظهور نزدیک تر شویم؟ اظهار عشق، بدون کمک و عمل فایده ندارد. ما همین طور به طرف بگوییم: آقا ما دوستت داریم! تو عزیز ما هستی! ما برایت می میریم! ولی حاضر نباشیم، برای معشوق مان یک قدم برداریم و کمکی به او کنیم، چه فایده ای دارد؟
در قواعد محبت، در بحث «ولایت» گفتیم که عشق، محبت و مودت می آورد. تکان و حرکت می آورد. سرمایه گذاری می آورد. فداکاری و ایثار می آورد. صرف پول و وقت می آورد. ما چه سرمایه گذاری برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می کنیم؟ در طول روز، آیا یک قدم برای او برداشته ایم؟ هر وقت هم که یادش می کنیم، می گوییم: شما چیزی به ما بده! به کسی که مضطر است، می گوییم: به ما کمک کن! ولی خودمان کاری نمی کنیم که ایشان را از آن وضعیت نجات دهیم. ببینید ائمه(علیهم السلام) راجع به ما چقدر قوی فکر می کنند و چقدر ما را تحویل گرفته اند و دوست مان دارند. آن وقت ما چقدر نسبت به آن ها، بی محبت، کم لطف، بی مودت و بی همت هستیم.
بعضی ها همین که می خواهی به یک کار خیر، به یک اجتماع یا یک سرمایه گذاری یا یک وقت گذاری دعوت شان کنی، می گویند: ای بابا! سری که درد نمی کند، دستمال نمی بندند. ول مان کنید. خیلی اتو کشیده، آهسته می روند، آهسته می آیند و هیچ مسئولیتی قبول نمی کنند و زیر باری نمی روند، که به زندگی شان راحت برسند. بعد هم دل شان خوش است که نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) محبت دارند. عافیت طلبی با محبت، جور در نمی آید.
خانواده، باید رنگ محبت به اهل بیت(ع) را داشته باشد
فطرت گرا با همه ی خانواده اش در گود می آید. نمی شود خودمان و زن و بچه های مان را کنار بکشیم که هیچ آسیبی به ما نرسد. یک جلسه در باره ی «آیه ی مباهله برایتان صحبت کردم. پیامبر وقتی می آید علی و زهرا و حسنین ع را با خودش می آورد. یعنی من همه ی آن ها را فدای دین خدا می کنم. آن ها هم فرزندان خوبی هستند که برای پدرشان و دین پدر شان تا پای جان می آیند. نفرین است، شوخی نیست. می خواهد بیاید مباهله کند. همه بلند می شوند و می آیند. به این یک خانواده ی فطرت گرا می گویند. در خانواده ی فطرت گرا زن و مرد و بچه ها همه فعال هستند و همه می دوند. چه مشغله ی شیرینی است که انسان زندگی اش را طوری تنظیم کند که برای معشوقش بدود و سرمایه گذاری کند.
بالآخره این خانواده می خواهد در کنار اهل بیت (علیهم السلام) قرار گیرد. کنار فاطمه ی زهرا و امیرالمؤمنین باشد. این چه طور محبتی است که ما هیچ تلاشی برای آن ها نمی کنیم؟ از همین الآن شروع کن! خانواده ات را مشغول کن! خودت را مشغول کن! وقت بگذار! ائمه (علیهم السلام) هم وقتی می بینند که شما خانوادگی برای آن ها کار می کنید، بسیار و بسیار بالاتر از آن چه که شما فکرش را می کنید، تحویل می گیرند و جزا می دهند. خوش به حال خانواده ای که وقف اسلام است. وقف مصائب و مشکلات امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. خانواده هایی که حاضرند برای دین سرمایه گذاری کنند، با خانواده ی اهل بیت (علیهم السلام) محشور هستند. مادر و پدر چقدر راحت می توانند شهید بدهند و فرزندشان را فدای معشوق کنند. فدای کسی که قرار است، قیامت و ابدیت با او باشند.
تلاش برای احیای امر امام زمان(عج)، رحمت خداوند را به دنبال دارد
حضرت امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «تَزاوَرُوا فی بیوتِكُم فإنّ ذلكَ حَیاةٌ لِأمرِنا، رَحِمَ اللّه ُ عَبدا أحیا أمرَنا[13] = در خانه های تان از یك دیگر دیدار كنید؛ زیرا این كار امر ما را زنده مى كند. رحمت خدا بر آن بنده اى كه امر ما را زنده كند.» امام دعا کرده و مستجاب است. اگر کسی این جمله را بفهمد، تا آخر زندگی، مسیرش را بلد است و می داند چه کار کند و هرگز انحراف پیدا نمی کند. بیمه می شود و دچار لغزش های آن چنانی و بدبختی های سیاسی که بعضی ها دچارش شدند، نمی شود.
رحمت در این است که شما در ذهن تان، دغدغه ی امام زمان را داشته باشید و بنشینید برای احیای امر امام زمان و احیای آثار اهل بیت (علیهم السلام) تلاش و فکر و کار کنید. آن ها هرگز به ما احتیاجی ندارند، ولی دوست دارند که سفره ای را پهن کنند و ما بهانه ای پیدا کنیم برای این که به آن ها بگوییم: «دوست تان داریم و می خواهیم خودمان را به شما نزدیک کنیم.» ما چه مشغله ای از این مقدس تر و مهم تر و جدی تر داریم؟ کدام خانه بهتر و با عزت تر از این خانه، که فرد خودش را مشغول خدمت در آن کند؟ چه طور می توانیم این را بفروشیم؟ کسی که قیامت در هیبت یک خدمت گزار به سیدالشهدا و خدمت گزار به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) محشور می شود با کسی که بی خیال زندگی کرده، حتی اگر این آدم عابد و زاهد و با تقوایی هم بوده، خیلی فرق دارد. امام زمان وقتی به این دو نفر نگاه می کند، می بیند که او در زمان جوانی و حیاتش چطور برای کار های امام زمان می دویده و دیگری عافیت طلب بوده. او در مقام رفاقت است و اهل بیت (علیهم السلام) هم یک حساب کاملاً جدا برای رفیق شان و برای کسانی که حاضرند از جوانی شان، علم، پول، فکر و وقت شان برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خالص صرف کنند، باز می کنند. این زندگی خیلی فرق دارد و زندگی خیلی با مزه و شیرینی است. زندگی که آدم خودش را وقف آن ها کند.
نوکری ائمه (ع)، معرفت و شعور و زیرکی می خواهد
نوکری، عشقی است که در آن کسالت و حوصله سر رفتن نیست. تنوع دارد. یکنواخت نیست. نوکری تا آخر عمر، همه ی وجود انسان را اشباع می کند و انسان از زندگیش لذت می برد. همه ی صحنه های زندگی و تجلیاتش برای انسان جدید و تازه است و هیچ وقت یکنواخت نمی شود. نوکری برای ارباب و بندگی کردن برای خدا و عشق ورزی، هیچ وقت کهنه گی ندارد. اگر برای دغدغه ی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و خداوند تبارک و تعالی، 100 دفعه دور هم جمع شوید، می بینید که خسته نمی شوید و برای شما تکراری نیست.
یک ثروتمند زیرک، می خواست غلام امام صادق (علیه السلام) را فریب دهد. به او گفت: «من حاضرم در ثروتم، تو را شریک کنم. بیا تو هم مدتی آقایی و آزادی را تجربه کن! اگر بخواهی امام صادق تو را آزاد می کند، من هم نصف ثروتم را به تو می دهم. به جایش تو اجازه بده که من لباس نوکری بپوشم و چند روز برای امام صادق (علیه السلام) کار کنم.» خوب غلام هم تا حالا هر چه دیده محرومیت و فقر و نوکری دیده. آزادی و آقایی پیش او خیلی بود. گفت: باشد و قرار شد مبادله کنند. غلام می خواست لباس نوکری را در بیاورد که تکان محکمی خورد و با خودش گفت: «من دارم چه کار می کنم؟ خودم را از کدام مقام ساقط می کنم؟ کجا می خواهم بروم و چه چیزی را می خواهم به دست بیاورم؟ چه چیزی را می خواهم با این مقام عوض کنم؟ می خواهم چه جنایتی در حق خودم بکنم؟ لباس نوکری امام صادق (علیه السلام) را در بیاورم چه بپوشم؟» جواب داد:« نه! من این مقام را با هیچ چیزی عوض نمی کنم.»
مثل خیلی از خواص امروزی ما که زمانی در لباس خدمتگزاری بودند و آن را به یک مدیر کلی و صندلی قرمز و مقداری پول و بورسیه ی خارج از کشور و دکترا فروختند و ترجیح دادند به آن ها دکتر بگویند، اما نوکر اهل بیت (علیهم السلام) نباشند.
نوکری اهل بیت (علیهم السلام) شوخی نیست. از نظر ارزش، این که یک جوان در سطح دیپلم، سیکل، اصلاً بی سواد، در خودش آن قدر شرافت دیده که برای اهل بیت (علیهم السلام) بدود، با کسی که سواد زیادی در حوزه و دانشگاه دارد، اما به دلش نمی افتد که برود نوکری کند، خیلی فرق دارد. رسیدن به مقام اهل بیت(علیهم السلام) و رفاقت با آن ها عشق، زیرکی، معرفت و شعور می خواهد. پول و سواد زیادی نمی خواهد.
می بینی طرف ثروتمند است. از نظر موقعیت اجتماعی محبوب است. از نظر تحصیلات، عالی ترین درجه ی تحصیلات را دارد، اما حاضر نیست دست از نوکری بردارد. می بینی که هیچ تشخصّی ندارد. یک لباس مشکی پوشیده و کنار در خانه اش ایستاده و مثل نوکران از مردم پذیرایی می کند. کسانی هم هستند که خودشان را به بی ارزش ترین چیزها می فروشند. به مدرک تحصیلی دانشگاهی، حقوق آن چنانی یا یک پست مدیرکلی و سر خودشان را شلوغ می کنند و فراموش می کنند چه کسی هستند. این طور آدم ها زیادند.
پی نوشت:
[1] بحار الأنوار : 30/234/74.
[2] بحارالأنوار، ج 71، ص 258.
[3] بحار الأنوار : 1/208/77.
[4] بحارالأنوار، ج 71، ص 258.
[5] الكافی : 2/186/2.
[6] بحار الأنوار : 6/144/2.
[7] زیارت عاشورا.
[8] همان.
[9] همان.
[10] همان.
[11] همان.
[12] همان.
[13] بحار الأنوار : 6/144/2.
ظ م - 42
کلیدواژه ها:
آثار استاد