www.montazer.ir
یک‌شنبه 24 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 11731
زمان انتشار: 10 ژوئن 2020
مروری بر قوای ۵ گانه انسان

قلب، جلسه 29، 89/11/09

مروری بر قوای ۵ گانه انسان

ما همه از روح خدا و همان نفخه الهی هستیم. روح یک امر مجرد است و ماده نیست که محدودیت داشته باشد. ما 5 قوه داریم: «حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقل». از طریق حس چیزهایی را می‌توانید احساس کنید که ابعاد دارند. در مرحله بالاتر خیال را دارید. خیال ادراک شکل و صورت، بدون ماده است. مثلاً شما الان تصویری از پدرتان دارید و این تصویر را می‌توانید هر چقدر دلتان بخواهد کوچک یا بزرگ کنید. گاهی قوه خیال آنقدر قدرتمند عمل می‌کند که می‌تواند دائماً چیزهای زیادی را تولید کند. در قوه وهم ما امور جزئی را تصور می‌کنیم که شکل و اندازه ندارد، مثل محبت، تنفر، ترس، مقام و ... . قوه بعدی قوه عقل و ادراک عقلانی است که در ادراک عقلانی انسان قواعد و فرمول‌های عالم را کشف می‌کند، مثلاً  4=2×2، یا فرمول‌های هندسی مثل مجموع اندازه دو ضلع در مثلت قائم‌الزاایه مساوی است با اندازه وتر. شما این ها را نه با حس، نه با خیال و نه با وهم، بلکه فقط با عقل ادراک می‌کنید.

قوه‌ی فوق عقل هم ادراکات بی نهایت ماست. عشق ما به حق تعالی، عشق ما به کمال مطلق و بی نهایت را ادراکات و کشش‌ها و جذابیت‌های فوق عقلانی می‌گویند. انسان وقتی که عاشق کمال بینهایت و حیات جاودانه می‌شود، همه چیز را جاودانه می‌خواهد. ما با حس، محسوسات؛ با خیال، مخیلات؛ با وهم، وهمیات و با عقل، معقولات را درک می‌کنیم و با فوق عقل، عاشق کمال مطلق هستیم. انسانیت ما بسته به فعالیت بخش پنجم ماست. هر کس به میزانِ فعالیت بخش پنجمش انسان است؛ وگرنه یا با عقلش دارد کار می‌کند که فرشته است؛ یا با شأن‌های پایینتر از عقلش که حیوان است و بیشتر از این هم درکی ندارد.

قوای نفس اینگونه است و نفس در کشش‌های خود حد و مرز ندارد. همینطور بینهایت را جذب می‌کند و چیزی جز بینهایت هم سیرش نمی‌کند. از این رو در حدیث داریم که بهشت هر انسانی در آنجا به اندازه همه آسمانها و زمین است؛ وسعت این بهشت برای این است که نفس گسترش پیدا می‌کند و توان استفاده از چنین بهشتی به وسعت همه آسمان ها و زمین را می‌یابد.

معنی «وسعت نفس» چیست؟

جنینی که در رحم مادر است، همان محیط رحم برای زندگی رحمی او کافیست. اما وقتی به دنیا می‌آید و با وسعت دنیا رو به رو می‌شود، دوست دارد از همه دنیا استفاده کند. دوست دارد کوه، جنگل، دریا، اقیانوس و ... را ببیند، سوار هواپیما شود، به صحرا برود، ... یعنی بشر حد یقف ندارد. وقتی این وضعیت دنیایی یک انسان است، حال وقتی از دنیا خارج می‌شود و وارد نظام ملکوتی و برزخ می‌شود، چه وضعیتی خواهد داشت؟ عالمی که میلیاردها برابر بزرگتر زیباتر، کاملتر و پیشرفته ­تر از اینجاست و روح به مقدار همان فضا وسعت پیدا می‌کند و قابلیت برداشت دارد.

حال برای اینکه وسعت نفس را خوب متوجه شوید، مثالی می‌زنم. یک جنین در رحم مادر بعد از 4 ماه، صاحبِ نفس و به تبع  آن، صاحبِ ادراکات می‌شود. یعنی غم‌ها و شادی‌ها را درک می‌کند. وقتی که این جنین به دنیا می‌آید، قدش نیم متر است و 3 کیلو وزن دارد. وقتی این بچه کم کم بزرگ می‌‌شود و همینطور به قد و وزنش اضافه می‌شود، آیا نفس او کوچک می‌ماند؟ خیر، نفس او هم رشد می‌کند. کسی که 2 متر قد دارد، نفس در همه جای بدن او هست و حضور دارد. در قدیم، انسان‌هایی بودند که 15 متر قد داشتند، باز هم نفس شان در همه جای بدن حضور داشت. یا در حیوانات مثل زرافه، فیل، نهنگ، نفس به اندازه هیکل بزرگ این حیوانات وسعت یافته است. اگر 10 برابر هم بشود، نفس وسعت دارد. پس مهم نیست که هیکل چقدر باشد؛ مهم، تعلق نفس است و اینکه نفس اندازه خاصی ندارد. یعنی به میزانی که می‌خواهد تعلق بگیرد و هر جا که تعلق بگیرد، همانجا می‌تواند گسترش یابد و حضور داشته باشد.

مثال دیگر در وسعت نفس، روابط عاطفیِ بین انسانها است. در رابطه بین مادر و فرزند، نفس مادر به قدری قوی می‌شود که اگر فرزند به مسافرت برود و کوچکترین اتفاقی برایش بیفتد، مادر متوجه می‌شود. حالا یا خواب می‌بیند و یا یک دلشوره به سراغش می آید. خواب ارتباط نفسی است. می‌گوید: من خواب دیدم فلان جا فلان اتفاق افتاد. این مسئله خیلی پیش آمده که مثلاً فلان کس در فلان جا مُرده؛ وقتی زنگ می‌زنی و می‌پرسی، می‌بینی درست است. پس نفس می‌تواند زمان و مکان را هم طی کند؛ یا به عبارتی، نفس ورای زمان و مکان توسعه پیدا کند. یکی از اولیای خدا تعریف می‌کرد[1]، هر وقت مرحوم شیخ جعفر مجتهدی وارد قم می‌شد، من را با بو از ورود خودش با خبر می‌کرد. یعنی من بویی را استشمام می‌کردم و می‌فهمیدم که ایشان به قم آمده‌اند. نفس موجود عجیبی است. نفس هر انسان، خیلی وسعت دارد. یعنی هر چه به او بدهی، باز می‌تواند دریافت کند. نفس آنقدر بزرگ است که می‌تواند عاشق بی نهایت، یعنی عاشق الله شود و اصلاً می‌گوید فقط خدا حریف من است. شما بزرگی هر موجودی را از اندازه معشوقش می‌توانید بفهمید. قبلاً گفتیم، هر کس می‌خواهد بداند، روحش چقدر بزرگ است یا چقدر ارزش دارد یا چقدر کوچک شده، باید به این توجه کند که عاشق چه چیز  یا چه کسی است. این بزرگی و ارزش روح را نشان می‌دهد. کسی که در مقابل خدا می‌ایستد و می‌گوید:«لا اله الا الله» این آدم بزرگی می‌شود، به خصوص اگر بفهمد و راست بگوید؛ در این صورت نفس این آدم به اندازه خدا کشیده شده و بزرگ می‌شود.

همه اجزاء عالم با هم در ارتباط اند

همه عالم با هم در ارتباط هستند. هیچ مرحله‌ای از عالم از هیچ مرحله دیگر غایب نیست. همه عوالم وجود از خود خدا بگیرید تا جبروت، ملکوت، ناسوت همه با هم یک واحد را تشکیل می‌دهند. مثلاً یک موج رادیویی که در آمریکا تولید می‌شود، ما می‌توانیم در ایران بشنویم. یا شما با تلفن همراه تان با همدیگر در دورترین نقطه ارتباط برقرار می‌کنید. ولی از طرفی یک وجود واحد هست که مراتب مختلف دارد، مثل خودتان. شما کشش های فوق عقلانی دارید، عاشق خدا هستید. همین شخص که عاشق خداست، عقل هم دارد؛ فکر هم می‌کند؛ توهم هم دارد؛ تخیل هم دارد؛ احساس هم دارد. احساس عشق، نفرت، حسادت ... دارد. همین شخص کریم هم است، بخیل هم هست. تمام قوای وجودی شما با هم در ارتباط هستند. جسم‌تان تا عالی‌ترین مراتب روحتان اثر می‌گذارد. روح‌تان تا پایین‌ترین مراحل جسم‌تان می‌تواند قدرت ایجاد کند.

کوری قلب به چه معناست؟

نفس موجود عجیبی است که خدا خلق کرده، خیلی شگفت­ انگیز است. گاهی انسان کور می‌شود. یعنی کوری قلب پیدا می‌کند و نمی‌تواند زیباترین، شگفت ­انگیزترین و حکیمانه ­ترین آثار وجود را درک کند که اصطلاحاً به آن کوردلی می‌گویند. با اینکه از نظر ذهنی می‌فهمد، اما از نظر قلبی نمی‌تواند ادراک کند. ظاهر امر را می‌بیند و می‌فهمد که یک جریانی هست؛ اما نمی‌تواند با آن ارتباط قلبی و وجودی پیدا کند.

قرآن از کوری دل اینطور یاد می کند:  فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ=پس محققا (فقط) چشم سر نیست که کور می شود، بلکه چشم دل که در سینه هاست نیز کور می شود».

علاقه و تنفر، نشانه‌ی هم سنخ بودن و هم سنخ نبودن روح هاست

اینکه تو با چه کسی ارتباط برقرار می‌کنی و چه کسی را دوست داری و از چه کسی خوشت می‌آید؛ یا از چه کسی متنفر هستی، نشان ­دهنده سنخیت، اتحاد و شباهت روح است که تو جذب می‌شوی و می‌توانی با آن ارتباط برقرار کنی و یا دفع می‌شوی و نمی‌توانی ارتباط بگیری.

نکته­ ای راجع به روح وجود دارد. در روایت داریم: «اَلاَرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَه= روح‌ها لشکریان سازمان­ یافته و هم ­سنخ هستند.» روح آدم‌ها جفت دارد. مثلاً گاهی یک نفر را می‌بینید که اصلاً قبلاً ندیده‌اید و بدون هیچ علت و سابقه ای از او خوشتان یا بدتان می‌آید. نه با هم تا حالا حرف زده اید و نه با هم رابطه ­ای داشته اید.

یک بخشی را در بحث‌های «اسماءالله» هم توضیح داده ام مبنی بر اینکه، یک وقت شما با پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ممکن است، خیلی خوب ارتباط برقرار کنی؛ اما وقتی اسم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌آید، هیچ ارتباطی و حسی در تو شکل نگیرد. یا ممکن است فردی با شنیدن اسم امام رضا(علیه‌السلام) حس و حال عجیبی به او دست دهد؛ در حالی که با شنیدن اسامی دیگر معصومین (علیهم‌السلام) هیچ ارتباطی برقرار نکند. یا کسی بگوید من همه چهارده معصوم (علیهم‌السلام) را دوست دارم، اما هیچ کس برای من فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) نمی‌شود. این ها مربوط به سنخیت‌های روحی است. ممکن است کسی با حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) و دیگری با حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام) و شخصی با امامزاده صالح (علیه‌السلام) ارتباط های خوبی برقرار کند. اگر با هیچ کدام از اینها انسان ارتباط نداشته باشد، اوضاعش خطرناک می‌شود و مریض است و نمی‌تواند از طرف آنها مهر و محبت و عاطفه جذب کند. در اینجا  قطعاً از طرفِ خودِ شخص، پرده و مریضی و مانع وجود دارد. مثل کسی که زکام گرفته و بویِ خوبِ غذایی که واقعاً خوشمزه است را نمی‌تواند استشمام کند.

چرا بعضی ها از اینکه هیچ دلخوشی‌ای ندارند، گله مندند؟

کسانی که می‌گویند، اعصاب‌مان خرد است و دلخوشی نداریم و از هیچ چیز خوشحال نمی‌شویم و هیچ چیز من را شاد نمی‌کند؛ این نشان می‌دهد که تعلقات او در حب و بغضش به سمت یک امر موهوم است.

بنابر این، برای بیشتر شدن شادی و آرامش، باید روی نوع معشوق‌ها کار کرد. ما هرچه از مخیلات و موهومات فاصله می‌گیریم، حجم شادی و آرامش حقیقی مان بیشتر می‌شود. شادی و آرامش حقیقی با مصنوعی خیلی فرق دارد. ممکن است با خوردن قرص اکس و یا دیدن فیلم کمدی کسی خوشحال شود و بخندد. این شادی حقیقی نیست، مصنوعی است. مثل گدایی می‌ماند. یعنی چیزی از بیرون باید به فرد شادی بدهد. شادی و آرامش باید از داخل و درون فرد بجوشد و تولید شود. مثلاً کسی که گدای عواطف و عشق دیگران است؛ دچار یک امر موهوم است. این شخص خلأ دارد. این نه خودش را می‌شناسد و نه قیمت خودش را می‌داند. در غم‌های مقدس، شادی وجود دارد. مثل غم امام حسین (علیه‌السلام) که شما هر چه گریه می‌کنید، شادتر می‌شوید. در عاشورا درست است که از نظر ظاهری حالت مان غصه است، اما از نظر باطنی داریم نشاط دریافت می‌کنیم.

روح‌ها با هم این سنخیت را دارند که وقتی می‌گوییم خواهر یا برادر، منظور ارتباط از نظر روحی است، نه از نظر جسمی. روابط خاله، عمه، عمو، پدر، مادر و ... براساس جسم است و بحث رگ و ریشه و خون مطرح است. یعنی محبت‌هایی که بر پایه ماده و طبیعت و حیوانیت است. اما ما ارتباط هایی فوقِ ارتباطِ جسمی داریم؛ به همین دلیل قرآن می‌فرماید:«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ= مؤمنان برادر هستند.» مؤمنین جدای از ارتباط بدنی و خونی، خواهر و برادر هم هستند. الان همه کسانی که اینجا نشسته‌ایم، با هم غریبه هستیم. چون غریبه و آشنا بودن را براساس روابط جسمی معنا کردیم. غریبه‌ایم، یعنی رابطه خونی با هم نداریم. اما  فامیلی روحی شدیدتر و قوی‌تر و ماندگارتر است.

نوع گروه‌های آدم‌ها با هم متفاوت است. یک گروه که الهی هستند، وقتی دور هم جمع می‌شوند، دوست ندارند غیر از آسمان، خدا، معنویات، بهشت و ماورای بهشت حرفی زده شود. گپ‌ها، عشق‌بازی‌ها، میکده ­ها و شراب‌شان از این سنخ است. پس در واقع این که ما الان کجا هستیم، مهم نیست. مهم این است که بدانیم کجا باید باشیم. باید چه چیزهایی را دوست داشته باشیم. با چه آدم‌هایی رفت و آمد کنیم. در چه میکده ­ها و بزم‌هایی شرکت کنیم. این ما هستیم که باید نحوه ارتباط‌ها، انتخاب‌ها، رفتارها و افکارمان را طوری تنظیم کنیم که خدای نکرده دچار بی­ سلیقگی، مریضی و بی ­اشتهایی نشویم. مثلاً محیط‌هایی را انتخاب کنیم که دائماً اشتهای انسانی ما را بالا ببرد. اگر محیطی را انتخاب کنیم که اشتهای انسانی ما را کور کند در عوض اشتهای ما به موهومات، مخیلات و محسوسات را بالا می‌برد. رفقایی که انتخاب می‌کنیم و دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها می‌توانند در نوع اشتهای ما و شخصیت و آینده و ابدیت ما تأثیرگذار باشند.

غم‌ها و شادی‌های بدون علت

غم‌ها و شادی‌های بدون علت هم همینطور است. انسان وقتی که از چیزی ناراحت می‌شود، یا از چیزی خوشحال می‌شود، سریع باید درجه ­بندی اش کند و اول باید موضوع خوشحالی و غصه­ را پیدا کنید. در این صورت چند اتفاق قشنگ می‌افتد: 1) می‌فهمی قیمتت چقدر است. 2) می‌فهمی نوع خوراک‌هایی که تا الان خورده‌ای در چه مرحله ­ای بوده و تو را به کجا رسانده است؟ اگر موضوع تنفر یا عشقت امور تخیلی، وهمی یا حسی باشد، قیمتت هم همین است. یک موقع می‌بینی، موضوع عشق و تنفرت خداست. یعنی با خدا دلت بالا و پایین می‌شود. ضربان قلبت با خدا می‌زند. در این صورت بخش انسانی‌ات فعال است. تو با چه چیزهایی بالا و پایین می‌شوی؟ برای چه چیزهایی عصبانی می‌شوی؟ برای چه چیزهای خوشحال می‌شوی؟ اینها نشان می‌دهد که تو با چه چیزهایی سنخیت داری. نفست تو را کجا و پیش چه کسی و پیش چه چیزی می‌برد؟ اینها خیلی تعیین­کننده است. انسان چون همه این شأن‌ها را دارد، می‌تواند با همه اینها خلوت و معاشقه داشته باشد، ولی کم و زیاد دارد.

علل مختلفِ غم های بدون علت چیست؟

در مورد «غم‌های بدون علت در آدم‌ها» یعنی کسانی که باطن شان آدم است و با خدا و معصومین (علیهم‌السلام) سنخیت دارند، حضرت می‌فرماید: گاهی که ما غمگین می‌شویم، به علت وسعت روح‌ها و ارتباط روح های شما با ما، این غم به شما هم منتقل می‌شود. هر جا برای ما به خصوص وجود مقدس امام زمان (علیه‌السلام) غمی پیش می‌آید، از این رو دل های شما هم غصه­دار می‌شود. یا هر جا یک مظلومی، مؤمنی، یک خواهر و برادر شما غصه‌دار می‌شود، این غصه به دل‌های شما هم وارد می‌شود. حال اگر کسی با وجود این ناراحت نشود، نشانه آن است که سخنیت برقرار نشده و او دچار مشغله‌ها و معشوق‌های کاذب است.

یکی از غم های بی‌علت، دلگیر شدن در عصر جمعه است. این دلگیری را اینگونه تفسیر می‌کنند که چون باطن جمعه، باطنِ ظهور امام زمان (علیه‌السلام) است که باید ظهور اتفاق می‌افتاد و حال که نیفتاده، خود به خود عصر جمعه دلگیر می‌شود. اگر بخواهیم از این دلگیری در بیاییم ، باید به مناجات و ذکر بنشینید. زیارت آل یاسینی بخوانید، حرم بروید، مسجد بروید، قرآن بخوانید تا شاد شوید.

یکی از علت‌های غم بدون علت، غم دل امام زمان (علیه‌السلام) یا غم روح‌هایی است که شما با آنها سنخیت دارید، حالا می‌خواهد آدم‌های عادی باشند یا غیر عادی. مثلاً فردی در آفریقا است، ولی با شما سنخیت دارد. کسی در چین است، ولی با شما سنخیت دارد. در عربستان، عراق، افغانستان است و با شما سنخیت دارد و دچار فشار و غصه است، شما هم با او غصه ­دار می‌شوید.

گاهی غم‌های بدون علت، کفاره گناهان است. شما گناهی کردی، خدا به غم دچارت می‌کند. می‌بینی که نه با کسی دعوا داشتی، نه با کسی مشکلی داشتی، ولی نمی‌دانی چرا اینقدر دلت گرفته است. هر کاری می‌کنی می‌بینی که دلت باز نمی‌شود. هیچ چیز هم به اندازه خودشناسی و تغذیه نمی‌تواند در شادی و آرامش انسان تأثیر بگذارد. هر چقدر انسان قیمت خودش را بیشتر می‌شناسد، بیشتر غذاهای انسانی می‌خورد. نه غذاهای وهمی و خیالی یا غذاهای عقلی و حسی. هر چقدر بیشتر غذای انسانی می‌خورد، قدرت، شادی، آرامش، نشاط و موفقیتش در دنیا و آخرت بیشتر می‌شود.

شما می‌بینید یک حیوان دارد حیوان دیگری را می‌خورد. مثلاً یک پلنگ دارد آهو را می‌خورد. یک دفعه خیلی دلتان می‌سوزد این عاطفه را عاطفه حیوانی می‌گویند. یک موقعی می‌بینی کسی دارد کس دیگری را می‌کشد، این هم عاطفه است، ولی از نوع عاطفه حیوانی است؛ مگر اینکه موضوع داشته باشد. یعنی شما می‌بینید یک ظالم یا یک کافر دارد به یک مسلمان ظلم می‌کند. از این جهت ناراحت هستید. به اینها عواطف الهی و عواطف انسانی می‌گویند. تله­پاتی هم ارتباط روح است. در اثر گسترش روح، دو نفر می‌توانند با هم اینطوری ارتباط برقرار کنند. حس ششم هم درست است.

از این رو فرمود:«اِتَقُوا فَراسَۀَ المُؤمِن فَاِنَّهُ یَنظُروا بِنُورِ الله= مواظب تیزبینی مؤمن باشید؛ چون مؤمن با نور خدا نگاه می‌کند.» این خیلی مهم است. چون آن ارتباط عالی را دارد و از آن نور دریافت می‌کند.

 

پی نوشت:

[1] . برگرفته از کتاب «در محضر لاهوتیان ج 1 و2» زندگینامه مرحوم شیخ جعفر مجتهدی.

ع ل 379

میانگین (2 رای)

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed