مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند، جوهرهی حلم، عقل است. يعني هرقدر شخص عاقلتر و فهميدهتر باشد، حليمتر و بردبارتر است. « الحِلمُ نورٌ جَوهَرُهُ العَقلُ[1] = بردبارى، نورى است كه جوهره آن خرد است.
شبیه به این روایت را ما جاهای دیگر هم داریم. مثلاً، حلم و بردباری میوهی علم است. یعنی چه كسی میتواند بردبار باشد؟ كسی كه فهمیده باشد. منظور از علم، سواد داشتن نیست. یا كسی كه مثلاً درس دانشگاه خوانده یا خواندن و نوشتن بلد باشد. یا منظور از آدم فهمیده، فقیه نیست. فقیه یعنی کسی که دین را خوب فهمیده باشد.
كسی كه جوش میآورد و داد و فریاد میزند و خشونت در رفتارش هست، بخصوص در مورد كسانی كه خداوند امر كرده به مدارا و بردباری و خوشرفتاری نسبت به آنها و بخصوص كسانی كه اگر انسان نسبت به آنها غضب كند، خودش به آتش غضب الهی خواهد سوخت. مثل والدین و در درجهی بعدی خانواده، همسر، فرزند. اشخاص عالم، فهمیده و عاقل، اینها را رعایت میكنند. اشخاص عاقل و عالم حلیم هستند.
«تغافل و تجاهل» نشانه عقل و از شاخههای حلم است
ثمره عقل، حلم است. از شاخههای حلم، تغافل و تغافل است نسبت به كارهایی كه دیگران با ما میكنند. یعنی باید ناملایمات را تحمل کنیم وگاهی خودمان را به بیخیالی بزنیم، به نفهمی و غفلت بزنیم. مثل اینکه اصلاً كسی فلان برخورد را با من نكرده است. انگار نه انگار كه اصلاً این حرف را به من گفته است.
برای همین فرمودند: «إنّ العاقِلَ نِصفُهُ احتِمالٌ، و نِصفُهُ تَغافُلٌ[2]= خردمند، نصفش تحمل و بردبارى است و نصف دیگرش نادیده گیری.» عقل مساوی است با كل بهشت. نصف شخصیت عاقل تحمل است. این یعنی ظرفت دارد. مثل یك بادكنك پر نیست كه وقتی به او فشار بیاوری، عكسالعمل نشان بدهد و بتركد. بعضیها اینطوری هستند. آنقدر از طبیعتگرایی چاق شده اند که تا یك چیزی خلاف میلشان باشد، به خشم میآیند و جوش میآورند و داد میزنند.
نصف دیگر آدم عاقل، بیخیالی است. بیخیالی یعنی خیلی زیركانه مشکلات را رد میكند. چرا؟ چون میداند اگر گیر بدهد، هم شدیداً فطرت خودش آسیب میبیند و هم به طرف مقابل آسیب میزند. یعنی غضب چیزی است كه فقط خود شخص را نمیسوزاند؛ بلکه اطراف را هم آتش میزند. گاهی شعلههایی ایجاد میكند كه تا قیامت خاموش نمیشود.
برای همین در روایت داریم «سوء الخلق ذنب الله یغفر= بداخلاقی گناهی است كه هرگز بخشیده نمیشود». غضب فشار قبر زیادی به بار میآورد، مارها، عقربها، سگهای درنده و بدخو و تندی را در قبر، برزخ و قیامت بر انسان مسلط میكند.
آدم بردبار، «خود» را به بلندای ابدیت دوست دارد
آدم عاقل و حلیم كسی است كه «منِ» خود را به بلندای ابدیت دوست دارد و از آن محافظت میكند. بیظرفیتی، داد و فریاد كردن و غضب پای انسان گران تمام میشود. اینجا ما فکر میکنیم غضب 5 دقیقه طول کشید و من داد و فریاد راه انداختم. این 5 دقیقه را درمحاسبهی قیامت ببرید. آنجا چه كسری از عذاب، برای انسان درست میكند؟ یك گناه كوچك آدم در اینجا انجام دهد، میفرماید، حداقل 100 سال در جهنم گرفتار است. مبنا را توجه كنید. بحث نسبت، بحث مهمی است. اگر آن را متوجه نشویم، نمیدانیم در این دنیا میخواهیم چهكار كنیم؟
فرض کنید، این نیروی زیردست تو خدماتی است، از روی عصبانیت چهار تا داد بیجا سرش زدی، او هم برای اینكه نانش قطع نشود به رئیسش چیزی نمیگوید. ولی بدان که در بدترین جا و بدترین موقع، به نیروی زیردستت، به زنت، بچهات عصبانی شدی و چون آنها میترسند، چیزی نمیگویند. آنها سكوت میكنند و میگویند باباست دیگر، باید تحملش كنیم. مرد است و باید تحملش کنیم. رئیس است و باید تحملش كنیم. شدیدترین عذابها همین جا است. چون پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم فرمودند: «بدترین مردم كسی است كه انسانها از او حساب ببرند». حساب بردن یعنی چه؟ یعنی علوّ و کبر، و این خطرناك است که انسان بخواهد یک نفر از او حساب ببرد. این روحیه ی جهنمی است.
بعضی وقتها انسان آنقدر بیشعور میشود، آنقدر دچارتكبر میگردد كه هم بد میکند و هم انتظار دارد، دیگران بیایند و بگویند چشم! حق با تو است و او را آرام كنند. كسی باید بیاید از او معذرت بخواهد تا آرام شود. حتی فكر نمیكند كه اصلاً این مشكلی كه پیش آمده و عامل این عصبانیت چیست؟
ما در محضر خداییم. در محضر امام زمانیم. در محضر رسول الله هستیم. مگر عربدهكشی، غرغر كردن شوخی است؟ آن هم آنجایی كه اصلاً ما حق نداریم. انسان یکذره دقت كند كه فرشتهها دارند نگاهش میكنند و در محضر امام زمان علیهالسلام آدم وحشیبازی در بیاورد. باطن انسان در چنین مواقعی خیلی زشت میشود. اگر میتوانست باطن خودش را در آن حالت نگاه كند، میفهمید چه درنده و چه اژدهایی شده است.
پس به داد خودت برس. الان که جوان هستی، طاغوت بودن و متكبر بودن را کنار بگذار. بگو: من كیستم که همه چیز باید با میل من جور دربیاید؟ ازمبانی بندگی این است که انسان عبد باشد و در مقابل خدا برای خود هیچ چیزی سراغ نداشته باشد. یعنی بگوید:«لا یملک لنفسه نفعاً و لا ضراً و لا موتاً و لا حیاتاً و لا نشوراً= بندهاى كه سود و زیان و مرگ و حیات و رستاخیزش را در اختیار ندارد.»
انسان منیّت دارد. در میان جمع، به ظاهر از احترام به حقوق دیگران حرف می زند و شعار میدهد. قانون گرایی را شعار میدهد. اما خدا نكند همینهایی كه دارند شعارهای قانونگرایی میدهند، یكبار نظرشان تأمین نشود. یا قانون بخواهد پا روی دم آنها بگذارد. همه چیز را به هم میریزند. این منیت و انانیت آنها را نشان میدهد.
کمال خرد در چیست؟
امام علی علیهالسلام میفرماید: «الحِلمُ تَمامُ العَقلِ[3]= بردبارى، كمال خرد است.» بنابراین، آنجایی كه ما كم میآوریم، به عقلمان لطمه وارد شده و عقل نمیكشد و از عقل كم داریم. کسی كه عربدهكش است، چاقو میكشد، داد و فریاد میزند، میگویند دیوانه شده، زنجیری است، یعنی تعادل ندارد. اگر عقلی باشد انسان تسلط و تعادل پیدا میكند. گاهی اتفاق میافتد شخص حلیم هم ممکن است در زندگی از کوره در برود و دادی بزند که این مسئله هم به ندرت اتفاق میافتد.
ما برای خودمان بهانه میتراشیم كه ما ساداتیم، جوشی هستیم، من یك ذره مغرورم، من یك كم عصبانیام، فشار كار بیرون نمیگذارد و ... و ... اما همه اینها راه دارد. من قبول دارم كه ممكن است فشار كار انسان را اذیت كند. محل كار است و هزارتا گرفتاری دارد. اصلاً یك نفر از من خوشش نمیآید و برای آدم پاپوش و گرفتاری درست میكند. همهی ارزش حلم همین جاها است وگرنه من خانه بیایم و زنم غذای عالی درست كرده باشد و در خانه، همه مرتب باشد و هیچ مشكلی نباشد، شكمم سیر باشد، جیبم پر از پول باشد، هنر نیست که خوشاخلاق باشم. این هم یك حیوانیت است. مثل مار، مثل شیر. شیر هم اینطوری است. شما در فیلمهای مستند نگاه كنید. شیر خوابیده، آهوها و حیوانات دیگر پیش شیر راه میروند و شیر با آنها كاری ندارد. چون سیر است. مار یك شكم میخورد 6 ماه میگیرد میخوابد و اصلاً كاری به كسی ندارد. فرق انسان با حیوان همین است که وقتی انسان مشكل دارد، باید عصبانی نشود و کار به کار کسی نداشته باشد. آن موقعی كه شرایط جور نیست، باید داد نزند و كسی را تحقیر نكند. نه اینكه همه چیز جور باشد، شكم سیر، جیب هم پر پول باشد، و در خانه همه چیز میزان باشد، هیچ آدم بداخلاق و غیرطبیعی هم اطرافم نباشد، بخندم و پرستیژ ظاهر را رعایت كنم و همیشه لبم خندان باشد. این چه هنری است؟
آن موقع كه گرفتار هستی، مریض هستی و سرت درد میكند، یک نفر از نزدیکانت فوت کرده، در این مواقع آدم باید تعادل را حفظ كند. اگر کسی اینطور بود هنر كرده و میشود انسان. «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ[4]= [همان] كسانى كه چون مصیبتى به آنان برسد مى گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم.» مصیبت فقط آن نگاه ابدی را جلوی چشم انسان میگذارد. تا گرفتار میشود، با آن نگاه، نگاه میكند و عصبانیتش فروکش میکند. در بحث «بلا» گفتیم که چگونه وقتی بلا سر ما میآید، اتصال ما به ابدیت بیشتر میشود.
ما بیشتر مواقع خدا را بر مبنای طبیعت، ارزش گذاری می کنیم. با خدا اینگونه معامله میکنیم. خدایا طبیعتم اگر تأمین شد، من هم متدین و مؤمن و خوش اخلاق و معنوی هستم و اگر طبیعتم تأمین نشد، نیستم. خدا را نباید با طبیعت مان ارزیابی کنیم. اینگونه است که انسان کوچک میشود و پایین میآید.
نظم دهنده برنامههای مؤمن، بردباری است
امیرالمؤمنین علیهالسلام می فرمایند: «الحِلمُ نِظامُ أمْرِ الْمُؤْمِنِ[5]= بردبارى، مایه سامان یافتن كار مؤمن است.» این خیلی قشنگ است. به تسبیح نگاه کنید. چیزی که دانه های آن را جمع میکند، نخ یا بند تسبیح است. در کار مؤمن این بند «حلم» است. حلم کارها را در یک جهت و ردیف قرار میدهد. حضرت فرمودند: وقتی حلم نیست، هیچ کدام از عبادات شخص برایش نمیماند و همه نابود میشود. 5 سال 10 سال مجاهده با نبودن حلم و بردباری خراب میشود. یک دفعه میبیند هیچ چیز در نامه عملش نیست.
جنینی كه در رحم مادر هست، 9 ماه را باید بطور کامل صبر كند. با حوصله و آرامش جذب كند. جنین مضطرب سالم متولد نمیشود. در رحم دنیا اگر میخواهی سالم به آخرت منتقل شوی، اسلحهات حلم است. باید حوصله داشته باشی و بردبار باشی. آدم جوشی، عصبانی و بیطاقت، نمیتواند كاری بكند.
یك مدیر خوب، اگر میخواهد كارهایش از دستش درنرود، باید حلیم باشد. یك پدر خوب در خانواده، اگر بخواهد زمام امور خانواده را در دست بگیرد و كمكم وضعیت خانواده را سر و سامان بدهد، باید حلیم باشد. گاهی خانواده دچار حوادث و بحرانهای خیلی زیادی میشود. اتفاقات بدی در خانواده میافتد. از یك طرف فشار مالی، فشار طلبكارهای بیانصاف، از یك طرف انتظارات بهجا یا بیجای فامیل، از یكطرف انتظارات به جا و نابجا زن و بچه، بچه میخواهد مدرسه برود و ثبتنام كند، لباس میخواهد، كفش میخواهد، كتاب و دفتر میخواهد و ما نداریم. كسی كه بخواهد كاری كند تا كارها نظم پیدا كند و درست شود، باید آرامشش را حفظ كند و حلیم باشد و جوش نیاورد.
گاهی تو یكبار بیجا بهخاطر اینكه مشكلات كاریت زیاد است، یا تحت فشار هستی، یك داد سر زنت میزنی، كار خرابتر میشود. گاهی درست لحظهای كه دیگر كارد به استخوانت رسیده، میخواهی داد بزنی. زنت چه می داند درون تو چه میگذرد؟ یا بچه كوچولو كه از عالم تو خبری ندارد. تو الان در یك گرفتاری شدیدی هستی. بچه میگوید: بابا بنشین نقاشی هایم را نگاه كن؛ بابا بنشین برای من قصه بگو؛ همینطوری گریه میكند و گریهی او تو را عصبانی میكند. یا بچه میخواهد با تو بازی كند و از سر و كولت بالا برود، اصلاً حوصلهاش را نداری، الان هشتت گرو نهت است. خانمت یك انتظار خاصی دارد و میخواهد بنشینی با او حرف بزنی و تو فعلاً نمیتوانی به آن موضوع اصلاً فكر كنی. مثلاً عجله داری و میخواهی بیرون بروی، میبینی سوییچ نیست. بچه برداشته برده در آشپزخانه یک گوشه ای انداخته است. همین لحظه زمانی است كه خیلیها به خودشان اجازه میدهند، داد بزنند. اگر داد نزنی و یكدفعه شعله را خاموش كنی و مرد باشی، همین كه شعله را خاموش كردی یك دفعه میبینی كارها از آنجایی كه حساب نمیكنی، ردیف شد. خدا هم در كار تو بود، امام زمان هم در كار تو بود. حالا اگر هم ردیف شد، شد؛ نشد نشد. حق نداری داد بزنی. این در پرونده ی عملت میماند و فطرت را آتش میزند. آدم كه خودش را آتش نمیزند. حتی اگر كارها هم ردیف نشود. چون تو قرار است شبیه خدا شوی که « لا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ = هیچ شأنی او را از شأن دیگر غافل نمیکند.» یعنی مثل خدا باشیم که چیزی را به حساب چیز دیگری نمیریزد. اگر سر كار، یك كسی به من داد و بیداد كرده، برای چه به حساب زن و بچه ام بریزم؟ سر آنها چرا باید تخلیه كنم؟ آنها چه گناهی كردند؟
بعضی از افراد، آدمهای خوشاخلاق، معنوی و متدینی هستند، ولی دو، سه كار كه محاصره شان میكند یكدفعه جوش میآورند و قاطی میكنند. حسابها به هم میریزد. حساب كارخانه با زن قاطی میشود، حساب زن با بچه قاطی میشود. بچه در خانه بیظرفیتی انجام میدهد، سر زنش داد میزند: بیا بچهات را جمع كن. تو چطور پدری هستی؟ بچه مال پدر است. چطور اگر فردا طلاقش بدهی، میگویی بچه مال من است. یا چرا بچه را تربیت نكردی؟ تربیت مال پدر است. تو باید تربیتش میكردی.
ما فكر میكنیم همه ی كارها باید بر وفق مراد ما باشد. خانه همه چیز خودش را با ما تنظیم كند. بچه با من تنظیم شود. یاد گرفته ایم كارهایمان را گردن این و آن بیندازیم. زنم انجام بدهد، فلانی انجام دهد و ... بعد هم میخواهم كار بر وفق مراد باشد. برای تربیت بچهات وقت بگذار. از بچهات مراقبت نمیكنی و با او رفیق نمیشوی و وقت نمیگذاری، بیحوصلهای، بعد بچه میرود فاسد میشود، بچه را كتك میزنی. تو اگر با او رفیق بودی كه نمیرفت از دیگران محبت جلب كند. یكی از خندهدارترین حرفهایی كه ما در خانه به بچههایمان میزنیم، كلمهی بیتربیت و بیادب است. چه كسی باید ادب میكرد؟ اگر بچه آنطوری است، نشانه این است که تو سرمایهگذاری نكردی. معصوم ع می فرماید: ملعون است ملعون است كسی كه بارش را روی دوش دیگران بیاندازد. مرد باید كار كند.
سه وظیفه مهم مرد در خانواده و کاربرد حلم در آنها
مرد در خانواده باید سه وظیفه مهم را انجام دهد: 1) تأمین مالی 2) تأمین عاطفی 3) تأمین معنوی.
واجبتر از تأمین مادی، تأمین عاطفی است. مرد باید در خانه، عشق، محبت، عاطفه توزیع كند. جلوی زنش و بچه هایش نباید كم بیاورد. باید كانون عاطفه و محبت و مهرورزی باشد و جذبشان كند. خانوادهها و بچهها اگر تأمین عاطفی شوند، اگر تأمین مادی هم نشوند، هرگز خرابکاری نمیكنند، دزدی نمی كنند، زیرابی نمیروند و مشکلات را تحمل میكنند. مهمتر از تأمین عاطفی، تأمین معنوی است. یعنی مرد باید در خانه دین بیاورد. امام علی علیه السلام فرمودند: «اشد البلاء فقر النفس = بدترین بلا فقر روح است.»
مرد باید تأمینكننده معنویت باشد و غذای روح بدهد اینها بخورند. باید زنت را تأمین كنی، همین بیتربیتی است که به بچه میگویی بیتربیت. تو چه غذایی بردی خانه به زنت دادی كه زنت قوی شود و در تربیت موفق باشد؟ چه غذایی دادی به بچهات بخورد، دخترت بخورد، پسرت بخورد؟ بعد میآیی سر بچهات داد میزنی كه تو چرا رفتی بیرون زیرآبی رفتی؟ چرا سیگار كشیدی؟ چرا رفتی معتاد شدی؟ خب خودت خراب كردی. دین را باید درست در خانه ببری. اگر بچهات دارد خراب میشود، بدان از دینداری تو است.
بافت انسان، با عاطفه و با محبت و معنویت است. اگر این دو در خانه تأمین باشد، سمت فسق و گناه نمیرود. این دو تا ملازم هم هستند. حدیث داریم که هرچهقدر ایمان شخص بالاتر میرود، عاطفه شخص هم قویتر میشود، بخصوص نسبت به همسر، مهرورزی زیادی نسبت به همسر میكند. نسبت به بچهها محبت زیادی دارد وقتی ایمان بالاتر میرود.
برای چه از بحث حلم به بحث خانواده و مشكلات آمدم؟ برای اینكه بسیاری از ریشههای عصبانیتها، بیصبریها، نابردباریها، این است كه ما در خانه کار را خراب میكنیم. برای این است كه ما بلاها را نمیتوانیم درست تفسیر كنیم.
وجود حلم در زندگی ائمه علیهمالسلام
امیرالمؤمنین علیهالسلام گاهی ندارد بچهاش را سیر كند. سه روز غذایشان را به مسکین و اسیر و یتیم میدهند بخورند. خودشان غذا ندارند بخورند. گرسنگی را تحمل میكنند. او سیدالشهداء است، فاطمه زهراست، حضرت مجتبی و فضه است، سلامالله علیهم اجمعین. او رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم است كه گاهی میگویند آقا مسجد نیامده، میروند میبینند حضرت از گرسنگی بیرمق است و نمیتواند بلند شود. یا لباس ندارد، یك لباس داشته آن هم شسته و نمیتواند بپوشد و مسجد بیاید. اینها یكبار از ادب خارج نشدند. یكبار عصبانی نشدند. بهخاطر مشكلات، یكبار از حلم خارج نشدند. امام میگوید ما شیعه اینها هستیم.
سه سال در شعب ابیطالب، 10 نفر یك دانه خرما را میخوردند. باید برای دین بایستی و جوش نیاوری. اخلاق را هم رعایت كنی، خوش برخورد هم باشی، شوخیات را هم بكنی، عبادتت را هم بكنی، جلوی كفار هم سفت بایستی. سه سال شعب ابیطالب مگر شوخی است؟ اینها الگوی ماست. مگر فقط پیغمبر و حضرت زهرا بودند که بگوییم اینها معصوم بودند. اصحاب و یاران پیغمبر هم بودند.
شخصی تعریف میکرد که به عیادت یکی از مؤمنین که بچه حزب اللهی و متدین بود، رفته بود که «بیماری ام اس» داشت. میگفت او خیلی با همت تر از دیگران نوارهای سخنرانی گوش میکرد. با همت تر از دیگران اخلاق را رعایت میکرد. خدا را شکر میکرد و میگفت: من فقط ناراحتم كه این مریضی یك موقع ایمان مرا از من نگیرد. یك كاری نكند كه من عصبانی شوم و رابطهام با خدا خراب شود. خدایا خودت به من رحم كن. یكسره گریه و دعا میکرد که خدایا نگهمدار. با این بیماری عاقبت به خیر شوم.
آنوقت ماها چهقدر بد با یك حادثه ی كوچك جوش میآوریم و ناشكری میكنیم و رابطهمان با خدا خراب میشود. می گوییم: آی خدای ظالم! آی خدای بیفكر! آی خدایی كه نشستی آنجا اصلاً ما را یادت رفته. من اینها را كه میگویم از قول كسانی می گویم كه میآیند پیش ما درد دل میكنند. عزیز دل من خدا هیچوقت نمیخواهد ما بد زندگی كنیم، خدا میخواهد ما خوش، با رفاه، آرامش و در اوج سلامتی زندگی كنیم. اما خودمان بیتوجهی میكنیم. «وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ[6]= و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست.» مصائب مال خود ماست، گرفتاریهای زندگی مال خود ماست. بعد میخواهیم دادش را به خدا بزنیم.
حلم/ عقل و حلم/ نظم امور
ع ل 193
کلیدواژه ها:
آثار استاد