مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
کسی که به اهل بیت علیهمالسلام تعلق دارد، در واقع به ریشه خوبیها تعلق دارد، اما کسی که به بدیها تعلق دارد دروغ میگوید که با اهل بیت است. چون سبک زندگیاش در اخلاق، انتخابها، ارتباطها و چینشهای فکریاش متعلق به فروع دشمنان اهل بیت دارد و آن سبکها را دوست می دارد.
روایتی را که از امام کاظم (علیهالسّلام) گفتیم که فوقالعاده روایت تعیینکننده و کمنظیری است، تکلیف انسان را مشخص میکند، ایشان فرموده بودند که «اِنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وَ بَطنًا فَجَمِیعُ مَا حَرَّمَ اَللَّهُ فِی اَلْقُرْآنِ هُوَ اَلظَّاهِرُ وَ اَلْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ اَلْجَوْرِ وَ جَمِیعُ مَا أَحَلَّ اَللَّهُ تَعَالَى فِی اَلْكِتَابِ هُوَ اَلظَّاهِرُ وَ اَلْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ اَلْحَقِّ= براى قرآن ظاهرى است و باطنى، همه آنچه را خدا در قرآن حرام كرده، ظاهر قرآن است و باطن آن پیشوایان جورند و هر چه خدا در قرآن حلال کرده تمامش ظاهر قرآن است و باطن آن پیشوایان حق هستند»، یعنی امام جور منشأ همه فسادها و ائمه حق منشأ همه خیراتند.
در همین رابطه یک روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) است که میفرماید: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍ = ما ریشۀ هر گونه خیر و خوبى هستیم و همۀ نیكیها از شاخههاى ماست»، بعد جالب است که حضرت میخواهد این خوبیها را بشمارد، از توحید شروع میکند: «اَلتَّوْحِیدُ وَ اَلصَّلاَةُ وَ اَلصِّیَامُ وَ كَظْمُ اَلْغَیْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِیءِ وَ رَحْمَةُ اَلْفَقِیرِ وَ تَعَهُّدُ اَلْجَارِ وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ= توحید و نماز و روزه و کظم غیظ و عفو از گناهکار و رحمت به فقرا و همکاری و تعهد داشتن نسبت به همسایه و اقرار به فضل اهل فضل»، یعنی آن توحیدی که بدون امامت و ولایت است، توحید حقیقی نیست. هر کس توحید حقیقی را میخواهد، باید از معصوم بگیرد.
در ادامه فرمودند: «وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَةٍ = و دشمن ما ریشهی هر شرّی است و تباهى و از شاخهی آنهاست زشتى و هرزگى».
فحشا یعنی تجاوز به حقوق دیگران. مصادیقش را حضرت نام میبرد: «فَمِنْهُمُ اَلْكَذِبُ وَ اَلْبُخْلُ وَ اَلنَّمِیمَةُ وَ اَلْقَطِیعَةُ وَ أَكْلُ اَلرِّبَا وَ أَكْلُ مَالِ اَلْیَتِیمِ بِغَیْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی اَلْحُدُودِ اَلَّتِی أَمَرَ اَللَّهُ وَ رُكُوبُ اَلْفَوَاحِشِ «ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» وَ اَلزِّنَا وَ اَلسَّرِقَةُ وَ كُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِكَ مِنَ اَلْقَبِیحِ= از آنهاست دروغ و بخل و سخن چینى و بریدن از خویشاوندان و رباخوارى و بناحق خوردن مال یتیم و تجاوز به حقوقى كه خداوند تعیین كرده و ارتكاب كارهاى پنهان و پیداى پلید و زنا و دزدى و كارهاى زشتى مانند اینها».
بعد حضرت میفرماید: هر چیزی که با زشتی سازگاری دارد، همه اینها را دشمنان ما اهلش هستند.«فَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَیْرِنَا= لذا دروغ مىگوید هر كه گمان مىكند كه با ماست لیكن به شاخههاى دیگرى جز ما چنگ مىافكند»،
بنابراین، امکان ندارد کسی به اهل بیت تعلق داشته باشد، بعد متعلق به فروع دشمنانشان باشد. اگر کسی به اهل بیت تعلق دارد، باید به خوبیها تعلق داشته باشد نه به بدیها، اگر به بدیها تعلق دارد دروغ میگوید که با اهل بیت است. وقتی سبک زندگیاش در اخلاق، انتخابات، ارتباطات و چینشهای فکریش نگاه میکنی، میبینی که او متعلق به فروع دشمنان اهل بیت دارد و آن سبک را دوست دارد.
برای همین هم کسانی که واقعاً به زیارت اربعین میروند، آن تحولات عالی در آنها اتفاق میافتد، یعنی وقتی که از اربعین برمیگردند، واقعاً سبک زندگی شان تغییر میکند.
زیارت امام حسین علیهالسلام پیوند با ریشه همه خیرهاست
چرا کسی که با امام حسین علیهالسلام آشتی میکند، این اتفاق برایش میافتد؟ چون با اصل خیر ارتباط میگیرد، یعنی قلبش به ریشه خیر پیوند میخورد و آن میوهها خودش فروع را در وجود انسان تولید میکند.
به محض اینکه انسان به معرفت نفس برسد و خودش را بشناسد، همه تحولات مثبت در او اتفاق میافتد، یعنی لازم نیست انسان برای هر بدی یا انحرافی خیلی بخواهد کار کند تا عیبهایش را برطرف کند، بلکه با مهندسی آرزوها، نوع معشوقهایش عوض میشود. لذا به فروع آن معشوقها هم پیوند میخورد. ریشههای آن معشوق به جاهای مختلف میرود و همه آنها در قلب شخص متبلور میشود و اتفاقات مبارکی برایش میافتد. این معجزه عشق است.
اگر شما عاشق اهل بیت باشی، با اهل بیت هستی و چون با اهل بیت هستی، به فروع اهل بیت علاقمند هستی، اما وقتی که عاشق دشمنانان اهل بیت باشی، متعلق به آنها، به فروع آنها هم متعلق میشوی. برای همین هم اصلیترین کار را خدا در قرآن در معشوقها قرار داده؛ اینکه تو معشوقت کیست و چیست. لذا قرآن کریم برای انسان سه معشوق بیشتر انتخاب نکرده: «الله، اهل بیت و جهاد در راه خدا».
اگر کسی در چینش معشوقهایش موفق باشد، یعنی از نظر خودشناسی بداند که معشوقهایی که لایق دلش هستند، چه چیزهایی هستند و نباید از آنها تردّی کند، خودبهخود سیستم زندگیاش عوض میشود. بنابراین، در اسلام دو چیز را ریشه انسانیت و ایمان قرار داده: «عشق و تنفر».
از حضرت سؤال میکنند، ایمان چیست؟ پاسخ میدهد که «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُ وَ الْبُغْضُ» آیا دین چیزی جز حبّ و بغض است». دین یعنی به خدا، اهل بیت و جهاد عشق داشته باشی و متنفر باشی از هر چیزی که غیر از اینهاست. پس تمام تکلیف انسان را دلش یعنی عشقها و تنفرهای او مشخص میکند.
کسی که از مسجد بدش میآید، از روحانی بدش میآید، از حرم لذت نمیبرد، از نماز لذت نمیبرد، از ماه رمضان لذت نمیبرد، ولی در فضاهای فسق و فجور راحتتر هست، پس معشوقش آنهاست و تعلق به آن خاندان و قبیله دارد.
بنابراین، همه چیز را عشق و تنفر یا حبّ و بغضهای یک انسان نشان میدهد که انسان قیمتش چقدر است، درجهاش چقدر است، کجا قرار میگیرد، اینها فوقالعاده تعیینکننده هستند.
عاشورا، بانک رسای پیوند با امامت است
اهمیت عاشورا در این است که عاشورا به ما یاد میدهد، که تو قبل از هر چیزی باید امامت را مشخص کنی. چون این امامت است که فروع تو را مشخص میکند.
مثل خیلیها که ادعای محبت امام حسین علیهالسلام را در کوفه داشتند، 18 هزار نامه نوشتند. ولی این تعلق، تعلق قلابی بود. چون به محض اینکه خواصشان طلاهای ابن زیاد را دیدند و عوامشان تهدیدهای ابن زیاد را، دیگر امام برایشان معنا نداشت و از آن روی برگرداندند. لذا امام و الگوی انسان مشخص بشود، همه چیز انسان مشخص میشود. برای همین هم روز قیامت آدمها را براساس اخلاق و اعمالشان جمع نمیکنند، براساس امامشان جمع میکنند: «یَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ[1]= روزی که ما هر گروهی از مردم را با پیشوایشان میخوانیم». امامش یعنی الگویش.
اگر می خواهی ببینی تو چه کسی هستی، ببین الگویت چه کسی است، دوست داری شبیه چه کسی بشوی همان مسیر را میروی، با او هم محشور میشوی. ممکن است اشتباه هم بکنی، ممکن است انسان گناه هم بکند، ممکن است لغزش هم داشته باشد، اما آن جمع جبری خیلی مهم است. مجموعاً این آدم عاشق امام حسین و اهل بیت است و سبک زندگیاش هم شبیه آنهاست.
لذا در کربلا همه تکلیفشان مشخص شد که امامشان را انتخاب کردند و مسیرشان مشخص شد و تمام تحولاتی که باید اتفاق میافتاد، اتفاق افتاد. به خاطر همین وقتی کربلا میروید، هر قدمی که برمیدارید گناهانتان ریخته میشود. چون به سمت امام حرکت میکنید، به امام تعلق پیدا میکنید. حتی نقل است که وقتی به حائر حسینی میرسید: «كَتَبَهُ اللهُ مِنَ الْمُصْلِحِینَ الْمُنْتَجَبِین= خدا او را از مصلحین برگزیده مینویسد»، یعنی انسان درونش اصلاح میشود و یک پاکی بینظیری پیدا میکند.
پس دقت کنیم که این درس عاشورا مهمترین درس است. عاشورا یک شاخص گذاشت که امام بایستاد، حالا چه کسی پیش او میآید: (هل من ناصر ینصرنی) کسی که امام را انتخاب میکرد به همه خیرها رسید. همه خیر یعنی خود امام. برای همین هم با امام محشور میشود. لذا امام حسین هم میداند اگر کسی بیاید پای کارش بایستد هم درجه خودش است. برای همین هم نمیشود همه کس بیایند هم درجه او بشوند. لذا باید امتحان پس بدهند. آنهایی که لیاقت این مقام را ندارند، به طمع حاکمیت و ریاست و مدیریت نتوانستند بیایند.
هزینه شدن، شاخص دوستی به امام است
شهادتطلبی یک مبناست. اگر کسی شهادتطلب نباشد یا روح جهاد نداشته باشد، طبق فرمایش حضرت منافق از دنیا میرود: «ماتَ عَلی شُرْبَةٍ مِنَ النِفاق= به شعبهای از نفاق از دنیا میرود». چون نمیخواهد فدای معشوقش بشود و محبتش سطحی است.
پس این ملاکها، ملاکهای فوقالعاده مهمی در انسانشناسی و خودشناسی است که تو چقدر حاضر هستی برای امامت هزینه بکنی.
این داستان اصلی ما و امام زمان علیهالسلام است که یک امام زندهای الان وجود دارد، یک حسینی الان وجود دارد که آن حسین خیلی عاشق اوست، به تعبیر علی (علیهالسّلام) آوارهی طردشدهی، تنها و یگانه است، و هر روز هم «هل من ناصر ینصرنی» میگوید. این شاخص و تعیینکننده است که ما سبک زندگیمان چگونه است، کار مالی ما، وقتگذاریما، کار علمیما، فعالیت هنری، فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، هر فعالیتی که میکنیم چه نسبتی با امام دارد. اگر کسی پیوند با امام زمان علیهالسلام بخورد همه خیرها را دارد.
لذا اگر کسی بخواهد تحول اساسی پیدا کند، یک موقع هست به خودش نگاه میکند، وحشت او را برمیدارد، به گناهانش نگاه میکند، خیلی میترسد. این شیطان است که این کار را با او میکند. میگوید: تو خیلی کثیف هستی، آلوده هستی. اگر این بداند با یک آشتی با امام زمان (علیهالسّلام)، با یک پیوند با امام زمان (علیهالسّلام)، تمام درونش پاک میشود. چون به اصل خیر وصل شده، اتصال پیدا کرده، اینقدر سخت نمیگیرد، اینقدر اذیت نمیکند، در رابطه عاشقانه همه چیز درست میشود.
در این تجربه کسانی که خیلی گرفتاریها و آلودگیها و مشکلات زیادی داشتند، اما آن که با امام زمان (علیهالسّلام) آشتی میکند، و پیوند میخورد میبینی که نمازش حل میشود، حجابش هم حل میشود، خمسش هم حل میشود، اخلاقش حل میشود، شوهرداریش حل میشود، بچهداریش حل میشود.
عشق مثل یک اکسیر اعظم و کیمیایی که وجود انسان را کاملاً متحول میکند. آنجایی که پوستکلفتی است، مقاومت است، برای این است که عشق نیست، توهمِ عشق است.
اگر کسی واقعاً ما را دوست داشته باشد، اینطوری رفتار نمیکند. بنابراین در مورد امام زمان (علیهالسّلام) هم مسئله شاخص است. ما درسی که از عاشورا و اربعین باید بگیریم، پیوند با امام زمان(علیهالسّلام) است. اینکه ما هم مثل اصحاب عاشورا حاضر باشیم برای امام زمانمان فداکاری کنیم، جهاد کنیم و جانمان را بگذاریم برای وجود مقدس امام زمان و برطرف کردن موانع ظهور آن حضرت، آن شوریدگی اصحاب عاشورا با ما باشد.
اگر یک کسی به این مقام برسد، یعنی آن شوریدگی را نسبت به امام زمان (علیهالسّلام) پیدا کند. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرمود: این شخص با من و هم درجه من است، یک ذره آدم باید به این کلمه فکر کند.
راه برای همه باز است، همه فکر نکنند یک زمانی بوده سال 61 هجری قمری آن هم در کربلا، آن هم عدهی خاصی یک امام حسینی هم بوده و کمک خواسته و یک فرصتی برای آنها ایجاد شده و دیگر هم چنین فرصتی پیدا نمیشود، نه، معنای (کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا) همین است که تو در هر زمان و هر مکان میتوانی به مقام سیدالشهدا برسی.
به ما میگوید: «أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللهَ» ما میتوانیم به آن مقام محمود که اهل بیت دارند میرسیم. پس این فرصت را خدا در طول تاریخ به همه داده همه میتوانند به این مقام برسند، به شرط اینکه امامشان را مشخص کنند و ارتباطشان با امامشان را تنظیم کنند.
اگر کسی خودش را وقف امامش کرد، مثل اصحاب عاشورا میمانند که کدام کسی هست که خودش را وقف امام زمان (علیهالسّلام) کند و حاضر نباشد جانش را بدهد، او هر لحظه شهید است، الان جنگی نیست، نبردی وجود ندارد. ولی او هر لحظه ثواب شهادت را دارد. اگر هم به مرگ طبیعی بمیرد، یک شهادت طبیعی داشته، نه یک مرگ معمولی، چون هر لحظه همیشه در این آرزو بوده و این عشق را داشته، و این آمادگی را داشته که جانش را برای امام زمان (علیهالسّلام) فدا کند. پس درس بزرگی که ما از عاشورا میگیریم، همین است که دلبستهی بزرگترین معروف یعنی کمک به معصوم باشیم و متنفر از بزرگترین منکر یعنی حاکمیت استکبار و حاکمیت طاغوتها باشیم، و وقتی که این اتفاق در ما افتاد حالا کاملاً همه مباحث سبک زندگی ما سر جای خودش است همه چیز مشخص و درست است.
اگر کسی خودش را با معصوم ببندد، و خودش را با معصوم محکم بکند، شوهرداری سر جایش است، زنداری سر جایش است، بچهداری سر جایش است همه درست انجام میشود، کار اقتصادی، مهمانیهایش، مسافرتش، ارتباط با خانواده همسرش، ارتباط با دیگران، همه درست است، اخلاقی، درست، شیرین، عالی است. اگر ما فکر میکنیم که ارتباط با امام زمان داریم یا وقت برای امام زمان داریم، ولی در شاخههای مختلف با صدها آدم دچار مشکل میشویم، برخورد بین ما پیش میآید، نشان میدهد که ما درست به ریشه خیر نچسبیدیم، ریشه خیر همه چیز را عوض میکند.
«یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» در نفس انسان تبدیل صورت میگیرد، و انسان در همه صحنهها موفق است.
قا/203
امام حسین/محرم
[1] . سوره اسراء/ آیه 71.
کلیدواژه ها:
آثار استاد