www.montazer.ir
سه‌شنبه 26 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 11188
زمان انتشار: 16 اوت 2019
«افزایش معرفت»، بهره برداری در زیارت را افزایش می دهد

شرح زیارت عاشورا، جلسه 28، 81/01/17

«افزایش معرفت»، بهره برداری در زیارت را افزایش می دهد

یکی از ارکان مهم زیارت، معرفت و شناخت کسی است که به زیارتش می رویم. هر چقدر سطح معرفت انسان نسبت به کسی که او را زیارت می کند بیشتر باشد، زیارت و ملاقات هم لذت و کیفیت بیشتری خواهد داشت و بهره برداری  از زیارت، بالاتر، بهتر و کامل تر خواهد شد.

بزرگانی که آنها را زیارت می کنیم، هیچ دریغی از افاضه، بخشش، تحویل گرفتن زائر و مهرورزی نسبت به ما ندارند؛ بلکه این محدودیت در درون ماست که مانع بهره وری بیشتر، از مزور می شود. مثلاً وقتی به دیدار عالمی می رویم که گفته اند استخاره های خوبی می گیرد، ما فکر می کنیم کار او فقط این است که استخاره بگیرد و دعا بدهد. ولی وقتی می گویند این آقا یک مرجع تقلید است و صاحب علوم و مقامات است، دفعۀ بعد که می خواهیم به ملاقات ایشان برویم، سطح انتظارات و توقعات ما از ایشان بالا می رود. از آن طرف هم ایشان که دریغی ندارند. در نتیجه، بهره برداری ما بیشتر خواهد شد.

مقدار دریافت فیض، بستگی به نگاه ما دارد

وقتی نگاه ما به مزور کوچک است، دریچۀ فیض از ناحیۀ ما بسته شده و کوچک می شود. ما با وسیع کردن دریچۀ نگاهمان نسبت به مزور، دریچۀ فیض را بازتر کرده و فیض بیشتری را جذب می کنیم.

به طور مثال، یک موقع پیش کسی می‌رویم تا پولی قرض بگیریم. گردن مان را کج کرده و می‌گوییم: آقا خواهش می‌کنم بزرگواری کنید ۱۰۰ هزار تومان به من قرض بدهید. وقتی بیرون می‌آییم، کسی که نسبت به ایشان شناخت دارد، می‌گوید: چرا این مقدار پول گرفتی؟ این آقا که دریغی ندارد. اگر یک میلیون تومان هم می‌خواستی، می داد. با این صحبت، ما معرفت جدیدی پیدا کرده ایم و چون می دانیم در وسع و توانش هست، دفعه بعد  با انتظار و توقع بیشتری می رویم.

برخی افراد هر مریضی داشته باشند، از اهل بیت ع شفا می گیرند

هر طور روی اهل بیت (علیهم‌السلام) حساب باز کنیم، با ما همان طور رفتار می‌کنند. این یک بینش و یقین و معرفت قلبی می خواهد. مثلا شفا گرفتن بیماران در حرم ائمه (علیهم‌السلام) و امامزادگان را زیاد شنیده و دیده ایم.

افرادی هستند که چون به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نگاه های خیلی قوی دارند، همه جور کارهایشان را با ایشان راه می اندازند؛ حتی برای بیماری هایشان از اهل بیت ع شفا می‌گیرند. مثلاً مرحوم آقا شیخ عباس قمی (رحمه‌الله‌علیه) وقتی مریض می‌شد، کتاب کافی را به محل مرض می‌کشید و خوب می شد. همچنین می‌گفت: انگشتان من هزار حدیث نوشته اند، اگر این‌ها حق است و اهل بیت (علیهم‌السلام) این ها را از من قبول کرده اند، انگشتان من خیلی متبرک هستند و اگر انگشتانم را در آب بزنم و بخورم، باید بیماریم خوب شود. ایشان وقتی ساعت جیبی اش خراب می‌شد، کمی تربت امام حسین (علیه‌السلام) به آن می‌مالید و آن ساعت درست می‌شد. حالا اگر ما بودیم، می‌گفتیم: این که معقول نیست. ساعتم را باید به ساعت ساز بدهم تا درست کند.

رزمندگان جبهه، روی خدا و اهل بیت حساب ویژه باز کردند

نگاه رزمندگان به خدا و اهل بیت (علیهم‌السلام) نگاه خاصی بود. آنها پشت خودشان، دو دو تا چهار تای طبیعی نمی دیدند، بلکه اهل بیت (علیهم السلام) را می دیدند. برای همین، به اذن الله کارهای خارق العاده در جبهه زیاد اتفاق می افتاد که از نظر ریاضی و علمی شدنی نبود.

عراقی‌ها ذخیره‌ی ارضی و ثروت داشتند. آنها قوی ترین نیروی زمینی خاورمیانه را داشتند. مدرنترین سلاح های روز را داشتند. دو ابر قدرت و بیش از ۷۰-۶۰ کشور کمکشان بودند. کشورهای خلیج فارس تمام دلارهای نفتی را به آنها می‌دادند. پس قاعدتاً به قول صدام، کار ایران سه روزه باید تمام می شد؛ ولی رزمندگان این طور نبودند که بگویند ما سه روزه کارمان تمام است. آنها نمی‌گفتند ما این سلاح‌ها را داریم؛ بلکه می‌گفتند: ما اهل بیت (علیهم‌السلام) را داریم. آنها شخص خودشان و امکانات خارجی را نمی‌دیدند. البته اینها را قبول داشتند و نسبت به این ها تعهد هم داشتند؛ اما کسان دیگر را می‌دیدند. یادم می‌آید یک شب، شاید بیش از صد تانک ما را محاصره کرده بودند. ما هم شش نفر بودیم که حدود ۱۸ سال سن داشتیم. با عراقی‌ها جنگ تن به تن کردیم. همه آنها به جز یکی دو نفر، کشته شدند؛ ولی ما فقط یک مجروح دادیم. وقتی حسابش را می‌کنید، با نیروی زبده و کاری عراقی‌ها جور در نمی‌آید. ولی وقتی معرفت بالا می رود، استمداد و ارتباط هم قوی تر می شود.

خداوند در مورد «طالوت و جالوت» می فرماید[2]: «فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ، فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ. فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ، قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ = پس هنگامی که طالوت لشکر کشید، سپاه خود را گفت: خدا شما را به نهر آبی آزمایش کند، هر کس از آن بیاشامد از من و هم آیین من نیست، و هر کس هیچ نیاشامد یا کفی بیش برنگیرد، از من و هم آیین من خواهد بود. پس همه سپاهش آشامیدند به جز عده قلیلی از آنها. و چون طالوت و سپاه مؤمنش از نهر گذشتند (و مواجه با دشمن شدند، لشکر بیمناک گشته) گفتند: ما را تاب مقاومت جالوت و سپاه او نخواهد بود. آنان که به لقاء رحمت خدا و ثواب آخرت معتقد بودند (ثابت قدم مانده) گفتند: چه بسیار شده که گروهی اندک به یاری خدا بر سپاهی بسیار غالب آمده، و خدا با صابران است.»

باید به جای کثرت در عبادت و زیارت، به کسب معرفت بپردازیم

ما به جای این که فشارمان را روی کثرت عبادت و زیارت بگذاریم، باید معرفتمان را نسبت به کسی که می خواهیم زیارتش کنیم، افزایش دهیم.

خودشان فرمودند که اگر کسی یک بار با معرفت به زیارت ما بیاید بس است. دفعات بیشتر مال کسی است که دلش تنگ شده و کم می آورد.آن هم معرفت می خواهد. عشق بدون معرفت نمی آید. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید[3]: «وقتی می بینی مردم زیاد عبادت می کنند، تو کثرت عبادت نداشته باش و دنبال فهم برو و معرفتت را بالا ببر، تا این که از بقیۀ سبقت بگیری.» یک نفر که خوب و با معرفت به زیارت می رود، به همه چیز می رسد. اما یک نفر که بی معرفت ۲۰ سال هم زیارت می رود، به چیزی نمی رسد. البته او ثواب زیارت را برده و اهل بیت (علیهم السلام) اجر هیچ کس را ضایع نمی کنند؛ اما این کجا و زیارت با معرفت کجا؟

تفاوت دموکراسی و خواست خدا

آن چه که به عنوان دموکراسی و مردم سالاری به خورد مردم ایران داده اند، با آن چه که خواست خداست، متفاوت است.

بینش ما ضعیف است و انتخاب ما بر اساس جهالت است. اما انتخاب خدا با توجه به این است که او بیشتر از خود ما، ما را دوست دارد و چون ما را برای ابدیت خلق کرده، به همین بلندا دوستمان دارد.

حضرت رضا (علیه‌السلام) خطاب به «عبدالعزیز بن مسلم»، دربارۀ کسانی صحبت می‌کنند که اهل بیت (علیهم‌السلام) را رها کرده و به سراغ دیگران رفتند. ایشان می فرمایند[4]: «از انتخاب خدا و انتخاب رسول خدا و اهل بیتش روی گردان شده و به انتخاب خود گراییدند.» یعنی خدا را متخصص ندیدند که بگویند خدا خوب انتخاب کرده است. همۀ کسانی که با علی (علیه‌السلام) بیعت کردند، می دانستند که خداوند او را انتخاب کرده. چون پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) هم همین را اعلام کرد. خیلی بدبختی و قساوت می خواهد که آدم انتخاب خدا و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را کنار بگذارد و بگوید: «می‌خواهم خودم تصمیم بگیرم». این اسمش آزادی نیست. این شخصیت دادن به انسان نیست. این احمق شمردن انسان است. مثل این است که دکتر برای شخصیت دادن و مثلا محبت کردن به مریضی بگوید: دوست داری چه قرصی برایت بنویسم؟ این احترام گذاشتن نیست که ما در مسائل کلیدی انسانی، خدا و اهل بیت (علیهم‌السلام) را حذف کنیم و بگوییم انسان آزاد است و حرمت دارد. درست نیست بگوییم: انسانیت از همه چیز بالاتر است و اگر مردم به چیزی تمایل پیدا کردند، خدا هم باید به نفع مردم کنار برود. تعریفی که از دموکراسی کرده اند، این است که وقتی مردم چیزی را انتخاب کردند، دین هم حق ندارد حرفی بزند. این اهانت به مردم است. آن وقت طبیعت گراها که با خدا هیچ رفاقتی ندارند، می گویند: این حرف خوبی است.

آنها چطور می‌خواهند دربارۀ انسان اظهار نظر کنند؟ بر چه اساسی تشخیص می‌دهند؟ مگر ۷ نوع اطلاعات تخصصی در مورد انسان را دارند؟ ما وقتی می‌خواهیم نزد پزشک متخصص برویم، با اینکه می‌دانیم که متخصص است و ۲۰ سال سابقۀ جراحی دارد، با تردید به او نگاه می‌کنیم. اما چه طور دربارۀ ابدیت خودمان و روح خودمان، قائل به این باشیم که یک نفر غیر متخصص بتواند دربارۀ ما حرفی بزند؟ برخی افراد در همین سالهای اخیر، مردم را استعمار کردند و از آنها تعریف و تمجید کرده و آنها را در مقابل خدایی قرار دادند که بیش از همه دوستشان دارد و به آنها احترام می‌گذارد و برای آنها ارزش قائل است.

اطلاعات یک روان شناس دربارۀ انسان، یک قطره از اقیانوس وجود است. امروزه اطلاعات زیادی در باره روان شناسی، جامعه شناسی و اقتصاد داریم که اکثرا غلط است. این‌طور نیست که محصول جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، اقتصاد، مدیریت، تعلیم و تربیت و... خالص باشد؛ بلکه پر از اشتباه است. نظرات به طور مداوم در حال تغییر هستند و خودشان می‌گویند؛ اطلاعات قبلی غلط بوده و نظریه جدید درست است. ببینید در روز سقیفه چه فاجعه‌ای افتاد که مسیر از تخصص کامل و علم محض، به سمت جهل رفت و مسیر این طور عوض شد.

خداوند روز قیامت ما را به وسیلۀ ملائکه غلیظ و شدید که ملائکه‌ای بسیار بی‌رحم، بی‌حوصله، عصبانی و خشمگین هستند، سخت محاکمه می‌کند. روز قیامت بنده به خدا می گوید: خدایا آن را که تو برای من انتخاب کردی، دوست نداشتم؛ من کتابهای فلانی را خواندم و راهم را پیدا کردم. ملائکه می‌گویند: چطور وقتی وسایل خانه تان خراب می‌شد، برای تعمیر به متخصصش می‌دادید؟ اما چه حقی داشتید که خودتان را به هر کسی بسپارید. ما معصوم و رهبر برای شما فرستادیم. ما آنها را مصلح کردیم و انسان در روز قیامت حرفی برای زدن ندارد و چیزی نمی تواند بگوید.

فقط خدا و معصوم حق تصمیم گیری برای انسان را دارند

هیچ کس نباید برای ما تصمیم بگیرد. فقط خدا آن هم از طریق نمایندگان معصومش که مانند خودش هستند و هیچ فرقی بین آنها و خدا وجود ندارد، می توانند برای ما تصمیم بگیرند.

خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَرَبُّكَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَ یَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ  سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِكُونَ [5]= و خدای تو هر چه خواهد بیافریند و (هر کس را صلاح داند) بر گزیند، دیگران را (در نظم عالم) هیچ اختیار و گزینشی نیست، ذات پاک الهی منزه و برتر از آن است که به او شرک آورند.»

خداوند هر مقدار بخواهد خلق می‌کند و کسی اختیار دار مخلوقات خدا نیست و کسی نمی‌تواند حتی برای خودش هم اظهار نظر کند؛ چون این تخصصی است. انسان، پیچیده ترین مخلوقی است که خداوند خلق کرده و موجودی است که این قابلیت را دارد که مثل خدا شود. یک موجود پیچیده که یک سرش دنیاست و سر دیگرش بی نهایت است و باید با او، با تخصص برخورد شود. هر کس نمی تواند در منصب معلمی و استادی و رهبری بنشیند و برای انسان تعیین تکلیف کند و دستورالعمل بدهد. اطلاعات دست معصوم است و باید از او گرفته شود.انسان یک موجود بی نهایت است که فقط یک متخصص باید او را ببیند. متخصصی که به نحوۀ هدایت و رهبری در سه مرحلۀ «از کجا آمده ام، در کجا هستم و به کجا می روم»، کاملاً تخصص و شناخت داشته باشد و خودش مسیر را رفته باشد.

امام زمان (عج) در معرفی خودش و معرفی آباء و اجداد طاهرینش (علیهم‌السلام) می‌فرماید: «لا فَرقَ بَینَکَ وَ بَینَها و اِلا اَنَهُم عِبادُکَ وَ خَلقُکَ [6]= هیچ فرقی بین تو و این چهارده معصوم نیست، مگر این که آنها مخلوق و عباد تو هستند.» کسانی هستند که وقتی آنان را می‌بینیم، انگار خدا را دیده ایم. این حق من است که خداوند با من حرف بزند و من هم با او صحبت کنم. حق من است که خداوند به من وقت ملاقات و زیارت بدهد. چون مرا آفریده و عشق خودش را در درون من گذاشته است. حالا چطور مرا از خودش محروم کند؟ چون ارتباط مستقیم بین ما و خدا نیست و این طور نیست که برای هر یک از ما یک فرشته بیاید و وحی نازل شود، خداوند تجلی کامل می کند و به صورت ۱۴ نور طیب و طاهر می آید. اینها برای این است که من موجود مهمی هستم.  من کسی هستم که خداوند می‌فرماید: بهشتی را برای بدنت خلق کردم که وسعت آن به اندازه‌ی همه‌ی آسمان‌ها و زمین است. من چنین موجودی هستم. حالا غیر از معصوم چه کسی می‌خواهد بیاید مرا رهبری و امر و نهی کند و به من دستور بدهد؟ انسان باید خیلی احمق باشد که خودش را به غیر معصوم بسپارد؟ اینها همه برای این است که انسان خودش را نمی شناسد و قدر و قیمتش را نمی داند و خودش را مفت می فروشد و فلان فوتبالیست، هنر پیشه، نویسنده و ورزشکار را الگو قرار می دهد.

«همان تو انسان خار دیدستی مرا / زان که ارزان خریدستی مرا»

«هر که ان ارزان خرد ارزان دهد /  گوهری طفلی به قرص نان دهد»

معرفت به خود، شناخت خداوند و ائمه را به دنبال دارد 

انسان تا خودش را نشناسد، نمی‌داند خدا چه کسی است و اهل بیت (علیهم‌السلام) چه کسانی هستند. و تا نفهمد که اهل بیت (علیهم‌السلام) چه کسانی هستند، نمی‌فهمد «ولی فقیه» چه کسی است و ولایت فقیه یعنی چه؟

انسان عمرش را که قرار است با آن یک ابدیت به دست بیاورد، در رفت و آمد، شغل، خیالات و اوهام بی خود تلف می‌کند. بعدها می‌فهمد که چقدر باخت کرده است. از این که نتوانسته با ائمه (علیهم‌السلام) رفیق شود. خداوند در قرآن می‌رماید: «مَالِکِ یَومِ الدِین. اِیَاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعِین. اِهدِنَا الصِراطَ المُستَقِیم. صِراطَ الَذِینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم، غَیرِالمَغضُوبِ عَلَیهِم وَلَاالضالِین[7] = خداوندی که صاحب روز جزاست. تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم. ما را به راه راست هدایت فرما. راه کسانى که آنان را مشمول نعمت خود ساختى، نه راه کسانى که بر آنان غضب کردى و نه گمراهان.» در جای دیگر قرآن نیز می‌فرماید: «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ ۚ وَحَسُنَ أُولَٰئِكَ رَفِیقًا [8]=  و آنان که اطاعت خدا و رسول کنند البته با کسانی که خدا به آن‌ها لطف فرموده یعنی با پیغمبران و صدّیقان و شهیدان و نیکوکاران محشور خواهند شد، و اینان نیکو رفیقانی هستند.»

همچنین در زیارت جامعه کبیره داریم: « مَن اَرادَ اللهَ بَدَأَ بِکُم [9]= هر کس ارادۀ خدا دارد، باید از شما شروع کند». قاعده اش این است شروع باید از اهل بیت (علیهم‌السلام) باشد نه از فلان روان پزشک و درویش. باید شروع از تجلی خدا باشد. آن کسی را که خدا خود در او تجلی کرده و برای انسان فرستاده است.

کسانی که خودشان را به کمتر از متخصص و ولی فقیه می‌فروشند و غیر او را آرزو دارند، کسانی هستند که اصلاً خودشان را نمی‌شناسند و با خودشان قهر هستند. اصلاً عقلانی نیست که وقتی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)  هزار و اندی سال در پردۀ غیبت است و انسان دستش به معصوم نمی‌رسد، ایشان بی‌خیال باشد و مردم را به حال خودشان بگذارد. ایشان مشخص کرده و گفته است که شما در غیبت من از چه کسانی پیروی کنید. گفته است که چه کسی را به عنوان رهبر و ولی و نائب بپذیرید.

[1] غفار، الکلینی و الکافی، ۱۴۱۶ق، ص۳۹۷

[2] قرآن کریم/ سوره بقره / آیه 249

[3] منبعی یافت نشد.

[4] اصول کافی / کتاب الحجه / باب نادر جامع در فضل امامت و صفات آن ، حدیث 1   

[5] قرآن کریم / سوره قصص/ آیه 68

[6] مفاتیح الجنان / زیارت رجبیه

[7] قرآن کریم / سوره حمد

[8] قرآن کریم / سوره نساء/ آیه 69

[9] مفاتیح الجنان/ زیارت جامعه کبیره

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed