www.montazer.ir
سه‌شنبه 26 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 11144
زمان انتشار: 6 اوت 2019
«تفکر» اصل و ریشه هر خیری است

مهندسی فکر، جلسه 8، 88/03/09

«تفکر» اصل و ریشه هر خیری است

خداوند تبارک و تعالی و معصومین(ع) ما را بسیار دعوت به تفکر کرده و تفکر را پدر و مادر هر خیری دانسته اند. علی (علیه‌السلام) فرمودند:«اُوصيكُم بتَقوَى اللّه ِو إدامَةِ التَّفَكُّرِ؛ فإنَّ التَّفَكُّرَ أبو كُلِّ خَيرٍ و اُمُّهُ[1] = شما را به تقواى الهى و انديشيدنِ هميشگى سفارش مى كنم؛ زيرا انديشيدن پدر و مادر همه خوبيهاست.» این تعبیر، تعبیر خیلی مهمی است. در مورد خود همین فرمایش حضرت هم باید فکر کنیم.

فکر اشتباهی که اکثر مردم به آن دچارند

بعضی از آدمها دچار خودفراموشی هستند و «خود حقیقی» شان را فراموش کرده‌اند و از خود، فقط یک ناخود به یاد دارند. آن ناخود هم تعریف غلطی است. می‌گویند من فقط یک زن یا یک مرد هستم. یک پسر یا یک دختر هستم که یک آینده دارم و باید برای آینده‌­ام برنامه‌­ریزی کنم. خیلی وقتها پدر و مادرها هم همین اشتباه را می‌کنند و از فرزندشان یک ترجمه غلط می‌دهند و به این ترتیب به آنها هم یاد می‌دهند که به خود نگاه غلط داشته باشند و وقتی می‌گویند: «ای بچه! به فکر آینده­ات باش» یا «برای آینده‌­ات برنامه­‌ریزی کن»، به هیچ وجه منظور شان از آینده، مفهوم انسانیِ آن نیست؛ زیرا به خودشان هم انسانی نگاه نمی‌کنند.

وقتی از آنها بپرسید تو چه کسی هستی؟ می‌گوید: «من یک زن یا مرد یا پسر یا دختر هستم و یک آینده دارم. وقتی بپرسید آینده یعنی چه؟ می‌گوید آینده یعنی من باید بزرگ شوم، ازدواج کنم، شغل داشته باشم، تحصیلات داشته باشم، پدر شوم، مادر شوم، بچه­‌ها را بزرگ کنم، بعد هم پیر شوم و بمیرم». این تعریف، تعریف از یک حیوان است. حیوانات هم یک دوران طفولیت دارند، یک دوران جوانی، و یک دوران پیری. در این مدت ازدواج می‌کنند، مسکن‌­گزینی می‌کنند، تفریح می‌کنند، کار دارند، زندگی اجتماعی دارند، بعد هم در این جایگاه اجتماعی یک فضایی را اشغال می‌کنند و بعد در یک سنی می‌میرند.

وقتی از جوانی که با این دید تربیت شده، سوال کنید که آینده ات چه می‌شود؟ می‌گوید من الان دبیرستانی هستم، باید به فکر این باشم که چه موقع دانشگاه بروم. سربازی بروم. چه موقع می‌خواهم شغل انتخاب کنم.

یک عده از افراد هستند که اصلاً چیزی به نام «من» را نمی­‌شناسند. اینها کم هم نیستند. یعنی حقیقت «من»، آن من که ابدی و جاودانه است را نمی­‌شناسند.

پس یک عده از آدمها هستند که تعریف طبیعی و حیوانی از خودشان دارند. یعنی فقط از تولد تا وفات را می‌­بینند. زندگی، مشکلات، پیروزی، شادی، موفقیت و همه ملاک‌هایشان مربوط به همین مقطع اینجاست و این یک نگاه غلط است. چون بریده از ماقبل و بریده از مابعدش است.

تفکر درست از نظر انسان‌شناسی کدام است؟

درس اول انسان­شناسی این است که «احساس انسان تابع نگاهش است». یعنی انسان به مقداری عاشق خود می‌شود که از خود، فقط یک «وجود محدود» سراغ دارد. کسی که از خود، یک وجود محدود می‌شناسد، عشقش با همه عمق آن، به همان خود محدود بسنده می‌شود. اما اگر خود را به بلندای ابدیت نگاه کند، عشقش به بلندای ابدیت توسعه پیدا می‌کند.

قبلاً گفتم کسی می‌تواند عاشق دیگران باشد که اول عاشق «خود»ش شده باشد. یعنی خود را به بلندای ابدیت ببیند و دوست داشته باشد و بعد بتواند نسبت به دیگران هم این مهرورزی را به بلندای ابدیت ارائه کند. وگرنه کسی که خود را ریز و کوچک می‌بیند، نمی‌تواند دیگران را بزرگ ببیند و به فکر نظام ابدی آنها باشد.

تفکر درست یعنی این که قرار نیست، من بمیرم، مردنی نیستم و مرگی برای من وجود ندارد. ما فقط یک وفات و انتقال به دنیای بعدی داریم. من قرار است تا خدا خدایی می‌کند زنده باشم. خیلی این فکر باشکوه و زیباست. اگر انسان به این یقین پیدا کند، دلش آرامش پیدا می‌کند که من هر کس که هستم، تا خدا خدایی می‌کند قرار است، زندگی کنم. آن وقت به نوع و اندازه‌­ای که به خودش نگاه دارد، خود را معنا می‌کند. در مورد خود گفتیم که ما یک «من» داریم که قبل از دنیاست. ما قبل از دنیا وجود داشتیم و زندگی داشتیم. بعد از آن در قالب یک بدن به دنیا متولد شدیم. این بدن قالب جنسی زن یا مرد گرفت. در مرحله بعد، این قالب بدنی را در دنیا رها کرده و وارد برزخ می شویم که همان ملکوت یا عالم قبر است. سپس وارد مرحله قیامت می‌شویم که حیات ابدی ما شروع می‌شود. مجموع این چهار مرحله را انسان نامیدیم. وقتی من به خودم به وسعت این چهار مرحله نگاه کنم، عاشق همه مراحل زندگی از تولد گرفته تا وفات و برزخ و قیامت و حیات ابدی ام می‌شوم. تا حالا شده، کسی فکر کند که آن لحظه باشکوه وفاتش چقدر شیرین و دل‌­انگیز و خوب است؟ یا لحظه زندگی‌اش در برزخ چقدر جالب است؟ بالأخره ما می‌خواهیم در آنجا زندگی کنیم. در آنجا هم مثل اینجا صاحب شأنی هستیم. در آنجا هم تحصیلات، دانشگاه و مراکز علمی و کلاس‌­بندی و رده‌­بندیهای علمی برای تکامل انسانها وجود دارد. اما ما اصلاً به فکر انتخاب نوع زندگی مان در برزخ و ابدیت نیستیم. به این فکر نمی‌کنیم که من باید شرایط زندگی بعد از وفاتم را انتخاب کنم و از الان برای خودم قدرها و اندازه‌ها را تعیین کنم. 50 سؤال مهم در قیامت است که اصلاً جزء محاسبات زندگی روزمره خود نمی‌آوریم و برایش برنامه ریزی نداریم. علتش هم این است که ما خود را فقط از تولد تا وفات می‌بینیم.

آدم های مبارک، چه کسانی هستند؟

یک عده آدمها هستند که دغدغه های بزرگی دارند. یعنی به بلندای ابدیت عاشق خودشان هستند و واقعاً خودشان را دوست دارند. کسی که اینطوری شیفته خودش است، نمی‌تواند دیگران را درست نگاه نکند. تمام عشق‌ها و محبت‌هایی که اینگونه نباشد، در آنها خیانت است. یعنی فقط آدم‌هایی می‌توانند آدم‌های مبارکی باشند که اینطور باشند؛ زن مبارک، شوهر مبارک، پدر مبارک، معلم مبارک، فرزند مبارک، دوست مبارک، رئیس جمهور مبارک، نماینده مجلس مبارک، عضو شورای شهر مبارک، مسئول و غیر مسئول مبارک باشند که انسانها را به بلندای ابدیت نگاه کنند.

آدم‌هایی که واقعاً به انسانیت رسیده اند، بخش انسانی و بخش ابدیشان فعال شده، فکرشان، دغدغه‌ها­، آرزوها و آرمان‌هایشان، شادی‌هایشان، غصه­‌های‌شان، دلخوشی‌های‌شان، فقط طبیعت نیست. ضمن اینکه به طبیعت احترام می‌گذارند و دنیا را جدی می‌گیرند و واقعاً برایش احترام قائل هستند و درست برنامه‌­ریزی می‌کنند و دنیا را به عنوان یک ابزار و وسیله برای نظام ابدی‌ و انسانی و آینده قطعی و مسلمی که هر لحظه ممکن است بیاید، دوست دارند.

آدم‌هایی که خودشان را اینگونه نگاه می‌کنند، از عقلانیت بالایی برخوردار هستند. چرا؟ چون می‌دانند هر لحظه ممکن است بمیرند و به آن طرف متولد شوند و دوران اصلی زندگی‌ را شروع کنند. نوع برنامه‌ریزی این جور اشخاص و افکارشان با آدم‌هایی که زندگی را از تولد تا مرگ می‌بینند، فرق می‌کند. آدم‌هایی که خودشان را کوچک و ریز می‌­بینند، دغدغه‌­های‌شان فقط در محدوده نظام جنسی و حیوانی خلاصه می‌شود. در همین خودم، بدنم، هیکلم، غذایم، لباسم، تجملاتم، همسرم، فرزندانم، مسکنم، ابزار زندگی‌ام، شغل و ... فقط در همین محدوده هاست. اما وقتی که کسی به نظام ابدی اعتقاد و باور دارد، وقتی می‌گویی فکر کن، او ضمن این که در مورد مسائل دنیایی در جای خودش فکر می‌کند. اساساً بزرگترین دغدغه­‌هایش، دغدغه نظام اصلی زندگی است. خدا در قرآن می‌فرماید:« وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ[2] = و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است.» پس حیات واقعی ما در آنجاست. تمام و اصل حیات و زندگی ما از آخرت شروع می‌شود.

قرآن به ما می‌گوید شما باید فکر کنید که چه کسی هستید و از کجا آمده اید و به کجا می‌روید. علی (علیه‌السلام) نیز فرمود:«رَحِمَ اللهَ امرَءَ عَن عَلِمَ مِن أین وَ فی أین وَ إلی أین= خدا رحمت می‌کند کسی را که بداند از کجا آمده در کجا هست به کجا می‌رود». آیا من واقعاً به اینجا آمده ام که پدر و مادر شوم و بعد بمیرم! این را که حیوانات هم انجام می‌دهند. بعضی از آنها چند برابر من عمر می‌کنند. این فکر خیلی مهم است که من مشغول این باشم تا بدانم «من چه کسی هستم، از کجا آمده ام، کجا هستم و به کجا می‌روم». باید بدانم که چه چیزی در نظام خلقت اتفاق می‌افتد و آن کسی که دارد این نظام هستی را اداره می‌کند کیست و این ماجرای آمدن من چه ماجرایی است؟

وقتی که همه چیز برای من خلق شده، من برای چه خلق شده‌ام؟

جلسه گذشته این آیه را خواندیم:«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً= اوست که همه چیز را در روی زمین برای شما خلق کرده». در مورد همین یک جمله فکر کنید و تمرکز بگیرید. این آیه را حفظ کنید و بعد مثل یک چراغ قوه که به محض این که روی هر چیزی می‌اندازید، آن را برایت روشن و نورانی می‌کند، چشم تان به هر چیزی که افتاد، با این آیه آن را روشن کنید که این را خدا برای ما خلق کرده است.

در کلمه «لَکُم» تفکر کنیم که این ضمیر خیلی مهم است. «کُم» یعنی شما. برای شما آفریده.  فقط بدن و آن جنبه جنسی ما نیست؛ بلکه این هست، به اضافه اصل من. یعنی آن «من» ابدی که هر چیزی روی زمین برای این «من» خلق شده است. اما، «من» برای چه خلق شده ام؟ اصلاً من به این دنیا آمده‌ام چه کار کنم؟ هدف من چیست؟ 124 هزار پیغمبر آمده برای این که من یاد بگیرم چطوری بخورم و چطوری ازدواج کنم؟ چطوری بچه‌­دار شوم؟ چطوری بمیرم؟ من برای چه به دنیا آمده‌ام؟ این همه کتاب! این همه شهید! این همه علما! این همه بزرگان آمدند و رفتند. ما واقعاً باید چطور زندگی کنیم که شایسته انسان باشد؟

صاحبان خرد به چه چیزی فکر می‌کنند؟

یکی دیگر از زمینه های تفکر در سوره مبارکه آل عمران آیات 190 و 191 بیان شده:«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ= در خلقت آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه­‌هایی برای صاحبان خرد است.» این صاحبان خرد چه کسانی هستند؟ این آدم‌های عاقل کسانی هستند که «الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ = کسانی که یاد خدا هستند ایستاده، نشسته و موقعی که خوابیده اند».

تا حالا شده مطلبی یا کسی که خیلی دوستش دارید، ذهن‌تان را خیلی مشغول کند و در خواب هم به او فکر ‌کنید و خوابش را ­ببینید؟ از خواب که بلند می‌شوید، به او فکر ‌کنید و از این پهلو به آن پهلو که می‌شوید، به او فکر ‌کنید؟ می‌­نشینید به او فکر ‌کنید. می­‌ایستید، به او فکر ‌کنید؟ یا یک موضوع برایتان خیلی جالب است و جذابیت دارد به آن موضوع در تمام حالت‌ها فکر ‌کنید؟ صاحبان خرد کسانی هستند که در همه حال، یاد خدا هستند. این فکر، آدم را به کجا می‌برد؟ مسیرش را با هم یکبار تمرین و طی کنیم.

قرآن می‌فرماید، اینها وقتی فکر می‌کنند در خلق آسمانها و زمین و به ستاره‌­ها نگاه می‌کنند، به اولین چیزی که می‌رسند، این است که این آسمان و زمین با این عظمت که ۵ نوع حرکت دارد. خداوند کاری کرده که ما هیچ نوع از حرکتها را احساس نکنیم و فکر کنیم که یک جای ساکن هستیم. اما نمی‌دانیم در فضا با چه سرعت سرسام‌­آوری داریم می‌چرخیم و حرکت انتقالی و وضعی داریم. با مجموع این حرکت انتقالی و وضعی که داریم و با کل منظومه شمسی که دورمان است و با خود خورشید داریم با سرعت زیادی حرکت می‌کنیم. ولی خداوند:«الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً = زمین را قرارگاه ما قرار داده». ما هیچ احساس نمی­‌کنیم که تکان می‌خوریم. این زمین با این منظومه کجا می‌رود؟ این منظومه با این کهکشان کجا می‌رود؟ چقدر حیرت­آور است! «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها= خورشید به سمت محل استقرار خودش دارد حرکت می‌کند.» یک کمی دست از بچه‌بازی و خاله خاله­بازی‌های زندگی برداریم. اگر به این مسایل که مال صاحبان خرد است، فکر کنیم، دیگر اینقدر ریز و کوچک نمی‌شویم که هر چیزی بتواند ما را نگران و ناراحت کند و برای هر چیزی غصه بخوریم. برای هر چیزی با کسی دعوا کنیم. یا هر چیزی در دل ما شورش راه بیاندازد و اضطراب بیاورد.

می‌گوید، اینها وقتی به آسمان فکر می‌کنند و چه چیزی را می‌­بینند. مثل تمرین هفته گذشته که با دیدن دستمال کاغذی به کجا رفتیم؟ به صدها مرکز رسیدیم. با دیدن همین دستمال کاغذی، الان من یک کره زمین می­‌بینم با میلیاردها موجود سیستم‌­دار که پیچیده‌­ترین آنها خودم هستم که هنوز بعد از 8 هزار سال، حتی یک عضو من را هم حتی کسی نتوانسته بشناسد. دیگر موجودات این مجموعه پیچیده‌­ای که بشر هزاران هزار سال دیگر هنوز باید روی آن کار علمی کند تا بتواند اسراری از آن کشف کند. این مجموعه دارد با یک سرعت سرسام‌­آوری دور خورشید حرکت می‌کند و بعد همراه خورشید در کهکشان و بعد این کهکشان که قطرش ده میلیون سال نوری است در فضا در حال چرخش هستند. آیا می‌فهمیم ده میلیون سال نوری یعنی چه؟ ده میلیون سال نوری در نجوم خیلی رقم کوچکی است؛ اما وقتی که من به عمر خودم نگاه می‌کنم، ده میلیون سال، یعنی کسی باید با سرعت ۳۰۰  هزار کیلومتر در ثانیه حرکت کند تا از این‌طرف کهکشان به آن طرف کهکشان برود. این رقم و عددها را چه کسی آفریده؟ خداوند همه چیز را ریاضی خلق کرده و خلق غیر ریاضی ندارد.

آیا بقیه چیزهایی که با کهکشان نسبت دارند، مثل خورشید با ستاره‌­ها با ماه و زمین آنها هم دارند حرکت می‌کنند؟ قرآن می‌گوید، هر چیزی حرکت دارد. ما چیزی در دنیا به نام ثابت نداریم. یک‌ذره فکر کنیم که ما داریم کجا می‌رویم.

نتیجه تفکر در خلقت آسمان ها و زمین چیست؟

وقتی آدم به این مجموعه نگاه می‌کند، می‌گوید این مجموعه مال کیست؟ وقتی یک نفر به زمین، خورشید و ماه و آسمانها نگاه کند، اولین چیزی که یادش می‌آید، این است که می‌گوید این مجموعه مال کیست؟ چه کسی دارد این کار را می‌کند؟ مالکش کیست؟ تنظیم این برنامه مال کیست؟ در ادامه آیه می‌فرماید:« وَیَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ = و در آفرینش آسمانها و زمین مى‏ اندیشند [كه] پروردگارا اینها را بیهوده نیافریده‏ اى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار.» وقتی صاحب و خالق این مجموعه را با مدبر این مجموعه ترکیب بکنیم، از ترکیب «مالک» و «مدبر»، یک اسم دیگر که در قرآن هم زیاد داریم درمی‌آید و آن اسم «ربّ» است. ترکیب بین مالک و مدبر، بین صاحب و تدبیرکننده و اداره­‌کننده و بین مدیر مجموعه و صاحب مجموعه می‌شود «ربّ». ربّ یعنی چه؟ یعنی مالک مدبر، مالکی که دارد این مجموعه را تدبیر می‌کند. اینجاست که می­‌فهمی تو مال خودت نیستی.

پس اولین چیزی که بعد از دیدن آسمان و زمین و شب و روز به ذهن صاحبان خرد می‌رسد، اسم رب است. بعد متوجه می‌شوند که خودشان هم مال همین رب هستند. بعد ترکیب می‌کنند، می‌گویند:«ربنا= مالک من، مدبر من، صاحب من». «ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً= این باطل خلق نکرده‌ای» چنین حرکت و مکانیزم و نظام و جهانی را تو بیهوده خلق نکرده ای. سپس به اسم شریف «سبحان» می‌رسیم. (سبحان) خدایا تو خیلی منزه هستی از اینکه بچه‌­بازی کنی، از اینکه کار عبث بخواهی بکنی تو منزهی.

اسم «سبحان» از کجا آمد؟ کسی به ما تعلیم کرد؟ الان شما به این دستمال کاغذی نگاه کنید. مثلاً شخصی از هیچ چیزی اطلاعی ندارد و اولین بار در این کلاس آمده، وقتی این دستگاه را اینجا ببیند، رویش فکر کند و این نظم حیرت‌­انگیز را ببیند، بعد کارآیی­‌اش را هم ببیند که چگونه روشن می‌شود، اولین فکری که به سرش می‌زند این است که یک نفر این را درست کرده و بعد می‌گوید کسی که این کار را کرده سبحان است. چرا سبحان است؟ می‌گوید خیلی آدم عاقلی بوده و بیکار نبوده که این را خلق کرده. بالأخره از خلق آن هدفی داشته. شما به همین استکان هم که نگاه کنید، می‌گویید سبحان است آن کسی که این را درست کرده، چون هدفی داشته. آن کسی که این دسته را گذاشته برای لیوان، هدف داشته و هیچ چیزش بیهوده نیست. اصلاً آن کسی که این آب را ریخته اینجا آورده و با سینی گذاشته، ما نمی‌توانیم به او نسبت کار عبث بدهیم. آنوقت یک سیستم به این عریض و طویلی که بشر از فهم آن و از ریزه­کاری‌هایش عاجز است، عبث خلق شده؟ خیلی بی­انصافی است، اگر اینطوری فکر کنیم.

شما برای اینکه تمرین کنید، هر شب به پشت بام بروید و یک ربع ساعت به آسمان نگاه کنید و با آسمان مأنوس شوید. اگر دوربین و تلسکوپ دارید که خیلی خوب‌تر است. به رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفتند، بهترین چیزی که تو دوست داری به آن فکر کنی چیست؟ فرمود: آسمان. امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمود، شبهایی که بیرون می‌آیم و مشغول آسمان می‌شوم، یکدفعه به خودم می‌آیم می‌­بینم که اذان گفتند و من مشغول آسمان بودم. این عبادت از نماز شب هم بهتر است.

آفرینش انسان زمانی عبث است که حیاتش فقط در دنیا خلاصه شود

آدمی که شعور دارد، تا فکر می‌کند و نگاه به آسمان می‌کند، هم خدا را می‌فهمد و می‌شناسد و هم مالک بودن و مدبر بودنش را و می‌فهمد که او خدای من هم هست و من را هم او دارد اداره می‌کند و می‌گوید خدایا تو این را باطل خلق نکردی. وقتی گفت، «ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً= این را باطل خلق نکردی»، و به اسم «سبحان» می‌رسد، بعد به اسم «حکیم» می‌رسد و می‌گوید: تو حکیمی و بیهوده کاری نمی‌کنی. وقتی می‌گوید، «سُبْحانَكَ» یعنی عبث خلق نکردی، پس من را هم بیهوده نیافریده ای.

وقتی کسی می‌رسد به این که «من بیهوده به این دنیا نیامده‌ام و قرار نیست که این چند روز دنیا محصول خلقت باشد، می‌فهمد که آفرینش من زمانی عبث است که حیات من فقط در دنیا خلاصه شود. مثلاً به جنینی که در رحم مادر است دقت کنید، تمام حرکات جنین در رحم، برای او هیچ فایده‌ای ندارد و عبث است. تمام حرکات او از هنگامی که یک سلول تخم بوده تا زمان تولدش بیهوده است. نه دست به دردش می‌خورد، نه پا، نه قلب، نه سر، نه مغز، نه دستگاه تنفس. محیط جنین در رحم محیط آبی است. پس دستگاه تنفس به درد او نمی‌خورد. چه موقع می‌گوییم حرکات جنینی عبث نیست؟ زمانی که بعد از دوران جنینی، یک تولد یا به عبارت دیگر، وفات سراغ داشته باشیم. وفات با تولد یکی است. وفات یعنی انتقال. می‌گوییم این قرار است بعد از مدتی به دنیا منتقل شود. وقتی زندگی دنیا را برای جنین در نظر می‌گیریم، می‌گوییم: پس عبث نیست، چرا؟ چون چشم او با طول موج دنیا مطابقت دارد. گوشش با فرکانس صدا در دنیا و دستگاه تنفسش با هوای اینجا معنادار می شود و از عبث بودن در می‌‌آید. اگر قرار باشد من و شما فقط چند سالی زندگی کنیم، زن بگیریم، شوهر کنیم، بچه­‌دار شویم، بعد هم بمیریم، خیلی بیهوده است. آخرش چی؟ ما آمده ایم یک مدت زجر و رنج بکشیم و بعد بمیریم! اما کسی که به آسمان نگاه کند، تمام وفات و بعد از وفات، ابدیت، آخرت و حساب کتابهای آخرت و عدالت خدا را نگاه می‌کند. خدا این دنیا را اینطوری خلق نکرده که من در این دنیا بیایم، هر کاری کردم یا هر کسی هر کاری با من کرد، بیهوده باشد و هیچ کس جزای کارهایش را نبیند. خیلی آدم باید بی­‌شعور و احمق باشد که چنین قضاوتی در مورد جهان بکند. برای همین کلمه صاحب خرد را آورده. نمی‌گوید آدم‌های متدین و مؤمن و حزب اللهی و دیندار. در اینجا اصلاً کاری با اینها ندارد و می‌گوید صاحبان خرد وقتی به آسمان فکر می‌کنند، می‌فهمند که هیچ چیز بی­‌حساب و کتاب نیست. برای همین تا این فکر را می‌کند از آسمان می‌رسند به وفات، از وفات مسیر را طی می‌کند تا قیامت. در قیامت دو چیز را این شخص که عاقل است می‌­بیند. یکی بهشت و دیگری جهنم. از جهنم خیلی می‌ترسد و می‌گوید:«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ= خدایا ما را از عذاب جهنم نجات بده». منشأ همه اینها فکر بود:«وَ یَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».

ما از آن توییم، تو از آنِ کیستی؟

وقتی که یک توت­‌فرنگی را دستت می‌گیری؛ گلابی و یک سیب را دستت می‌گیری؛ به تو می‌گوید حواست هست که خدا من را برای تو آفریده؟ حواست هست خودت را برای چه آفریده شدی؟ می‌دانی چقدر فرشته روی من کار کرده اند؟ اگر یک‌ذره انسان چشم و گوشش را باز کند، می­‌بیند که اینها با آدم حرف می‌زنند و تک تک‌شان به آدم پیام می‌دهند:«ما از آن توییم؛ تو از آن کیستی؟».

ما عادت کرده‌ایم از کنارش رد می‌شویم. خدا چقدر از غفلت و کوری ما گله می‌کند:«وَكَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ[3] = و چه بسیار نشانه‏ ها در آسمانها و زمین است كه بر آنها مى‏‌گذرند در حالى كه از آنها روى برمى‌گردانند.»

یک ساعتی را از خانواده جدا شوید، از پدر و مادر همسر، فرزندان و تلفن همراه تان را خاموش کنید. حالا بگو من هم آدم هستم و حق دارم یک ساعتی هم مال خودم باشم و می‌خواهم یک ذره فکر کنم. با من کاری نداشته باشید. به پشت بام بروید و یکی از آیه های خدا را هم با خود ببرید، مثلاً میوه‌ای از یخچال بردارید ببرید پشت بام و راجع به آن فکر کنید. بعداً می‌فهمید که خدا هیچ چیزی را زیباتر از خودتان خلق نکرده است. به دست‌تان نگاه کنید؛ عادی نگاه نکنید. این طراحی مال کیست؟ این ناخنها این دست این حالت‌هایش، هزاران حرکت مختلف دارد انجام می‌دهد. پا، گوش، بینی، من چه کسی هستم؟ این اندام ها چطوری تراش خورده اند؟

گاهی بدن انسان را ارتعاش و لرزش می‌گیرد و به سجده می‌افتد و می‌گوید: خدایا ما را ببخش! خدایا از غفلت ما و از کوری ما و از این که ما داریم از خودمان و از تو فرار می‌کنیم ما را ببخش! میلیاردها آیه را داریم می‌­بینیم؛ اما خودمان را به کوری زده ایم.

خدایا من نباید جهنمی شوم. خدایا سر راه من چیزهایی را قرار بده که من سر از جهنم در نیاورم. خدایا زندگی­ من هرجوری باشد، می گذرد، خوب یا بد. مهم این است که من می‌دانم چند روز دیگر قرار است از اینجا بروم،  خدایا کاری کن که ما جهنمی نشویم. خدایا ما تحمل چند لحظه عذاب را نداریم. خدایا ما را با هدف خلقتمان آشنا کن. آشنا کن که وظائف ما به عنوان یک آدم روی زمین چیست؟ من اینجا نیامده‌ام زندگی حیوانی داشته باشم. من که نیامده ام بچه‌­بازی کنم. من نیامده ام که جوانی‌­ام را در غفلت بگذرانم و بعد پیر شوم و بعد بمیرم. من چطوری زندگی کنم که همیشه نشاط و شادی­‌ام دائمی باشد. روی اینها فکر کنیم.

ع ل 173

مهندسی فکر/ هدف خلقت انسان/

[1] . تنبیه الخواطر : 1/52.

[2] . سوره عنکبوت/64.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed