www.montazer.ir
دوشنبه 25 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 11002
زمان انتشار: 22 ژوئن 2019
«بی­تابی» یکی از موانع شادی است

شادی (مرزداران) جلسه 9؛ 98/03/25

«بی­تابی» یکی از موانع شادی است

«بی‌تابی» یعنی انسان هیچ سختی‌ای را تحمل نمی‌کند و در مقابلش صبر ندارد و در مقابل مشکلات و حوادث روزگار، زود عکس‌العمل نشان می‌دهد. حالا این عکس‌العمل یا به صورت «داد و فریاد و جیغ» است یا «گریه و ناله و نفرین» یا «حرکت‌های بی‌تابانه» است و انواع عکس‌العمل‌ها. اینها همه نشانه ی بی‌تابی است و ناشی از ضعف انسان است و استحکام شخصیتی ندارد و هر حادثه‌ای می‌تواند تأثیر منفی در جسم و روح او ایجاد کند. بنابراین، تا زمانی که انسان یاد نگیرد چگونه بر اضطراب و بی­‌تابی‌­اش غلبه کند، نه شاد خواهد بود و نه موفق.

گاهی چیزهایی هستند که انسان را ناراحت و غمگین می­‌کنند. مثل یک امر مادی و جمادی. مثلاً برای شکسته شدن یک ظرف یا سوختن یک غذا یا گم شدن یک شیئی، برخی از افراد به شدت از خودشان عکس‌العمل نشان می‌دهند و این با استحکام شخصیتی و شخصیت انسانی سازگاری ندارد. چون انسان شخصیتی است که خداوند می‌فرماید هر چه که روی زمین هست را برای او خلق کردم: «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً». این شما هستید که به خلقت، قیمت و ارزش می‌دهید. پس قیمت‌تان بالاتر از اشیاء و دنیاست.

انسان به هیچ وجه نباید برای چیزی که به خاطر آن آفریده شده، عکس‌العمل‌های منفی نشان بدهد. اگر شخصیتش را تقویت کند، یعنی بداند قیمت‌های هر چیزی چیست، مثلاً قیمت‌های جمادی را بشناسد؛ قیمت‌های گیاهی را بشناسد؛ قیمت‌های حیوانی را بشناسد؛ قیمت‌های عقلی را بداند؛ قیمت‌های انسانی را هم بداند. اگر اینها را شناخت، برای چیزی که پایین‌تر از خودش هست، عکس‌العمل منفی نشان نمی­‌دهد.

از طرفی انسان باید برای از دست دادن چیزی ناراحت بشود که چون غایت و هدفش است. نه یک چیزی که پایین‌تر از خودش است و قابل جبران هم هست. همچنین «جزع» به خاطر خودنشناسی است. وقتی انسان خودش را نشناخت و شخصیتش ضعیف بود، دائماً بی‌تاب است. برای همین یواش یواش در خانه به یک آدم عصبی، پرخاشگر، غصه‌خور و مضطرب تبدیل می‌شود.

او وقتی که ندارد دردش این است که چرا ندارد؟ وقتی هم که دارد، اضطراب دارد که نکند از بین برود؛ نکند طوریش بشود. با این داشتن ها هم به آرامش نمی‌رسد. پس اگر کسی ثبات شخصیتی خودش را حفظ نکند و خودش را تقویت نکند، با داشتن هم آرامش پیدا نمی‌کند و به شادی نمی‌رسد.

مثلاً اضطراب دارد که چرا همسر ندارد؟ الان هم که ازدواج کرده، با همین همسر نمی‌تواند یکسال کنار بیاید. می‌بینی دعوایشان می‌شود و درگیری پیدا می‌کنند. گرفتاری و مشکلات دارند. یا کنکور تا حالا قبول نشده هزار و یک جور خودش و اطرافیانش را جهنمی می‌کند تا کنکور قبول بشود. حالا که کنکور قبول شد، دوباره داستان بیقراری‌ها، بی‌تابی‌ها و اضطراب‌هایش شروع می‌شود. به هر حال در هیچ حالتی این آدم نمی‌تواند قرار و آرامش داشته باشد.

وقتی انسان قیمت خودش را دانست و به شرافت انسانی خودش پی برد، متوجه می‌شود که چه چیزهایی ارزش غصه خوردن و ناراحتی دارند و چه چیزهایی ارزش غصه خوردن ندارند.

چیزهایی که شما برایش غصه بخوری، قیمتت پایین می‌آید و نه تنها مشکلت حل نمی‌شود؛ بلکه آسیب روحی و روانی هم به خود و اطرافیانت می‌زنی.

به هر حال کسی که شخصیت انسانی خودش را می‌شناسد، به یک ارزیابی و قیمت‌یابی خوبی از همه امور می‌رسد و نسبت به همه مسائل اطراف خودش آگاهی پیدا می­کند.

کسی که به شناخت خود می­‌رسد، وقتی می‌خواهد برای چیزی غصه بخورد، برای شرافت خودش غصه می‌خورد. می‌گوید: آیا اصلاً فلان چیز، شایستگی غصه خوردن را دارد؟ اگر من برای این عصبانی بشوم، به شرافتم لطمه می‌خورد یا نمی‌خورد؟ ولی اگر کسی قیمت خودش را نشناخت، تبدیل به یک آدم بی‌شخصیت می‌شود. برای هر چیزی ناراحت است و برای هر چیزی غصه می‌‌خورد. در خانواده برای هر چیزی اعصاب خود و خانواده‌­اش را خرد می‌کند، و از اینکه اینقدر بی‌شخصیت است حیا نمی‌کند، یعنی ناراحت نمی‌شود و به او برنمی‌خورد که چرا من برای فلان چیز غصه خوردم، گریه کردم؟ ناراحت هم نمی‌شود. تازه این را ابراز هم می‌کند و باید چند نفر بیایند او را دلداری بدهند. این خیلی بد است.

آدمی که بی‌تاب است، اطرافیان از او متنفر می‌شوند. یک زن با یک عالم جذابیت‌های زنانگی که دل مردش را با آنها می‌برد و اصلاً مرد عاشق اوست، ولی چون غرغروست، به مرور زمان مرد از او متنفر می‌شود. مرد هم همین­طور. چون بی‌تاب است، سر هر چیزی به هم می‌ریزد، بعد یواش یواش شخصیتش پیش زنش بی‌اعتبار می‌شود. اصلاً نمی‌تواند دوستش داشته باشد.

حالا بدتر از جزع و فزع، مرد فحش بدهد و حرف‌های رکیک بزند و تحقیر کند، تهدید کند، کتک بزند. اینها که دیگر خیلی وحشتناک هستند. پس اگر می‌خواهید کارهای زندگی‌تان خوب جلو برود و روزی‌تان زیاد بشود، "جزع و فزع" را کنار بگذارید. چون جزع و فزع روزی را خراب می‌کند و نزد دیگران منفور می‌شوید و امیدهایتان را از دست می‌دهید و فرصت‌های سازندگی از دست­تان می‌رود. فرصت‌های جبران کار از دست می‌رود. اینها می‌تواند خیلی خطرناک باشند.

بنابراین، یکی از آثار بی‌تابی و جزع و فزع این است که انسان هم پیش خودش بی‌شخصیت، ضعیف و بی‌عرضه می‌شود پیش اطرافیان.

از بی تابی بپرهیز که امید را قطع می کند

از وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیه‌­السّلام) نقل است که فرمودند: «إِیَّاكَ‏ وَ الْجَزَعَ‏ فَإِنَّهُ یَقْطَعُ الْأَمَلَ= بپرهیز از بی‌تابی کردن، چون آرزویت را قطع می‌کند»، یعنی هم در خودت ناامیدی ایجاد می‌کند، هم در اطرافیانت.

گاهی یک پدر نسبت به نمرات بچه‌اش به قدری حساسیت نشان می‌دهد که این بچه مشکل روانی پیدا می‌‌کند. یا نسبت به قبولی فرزندش در کنکور به قدری حساسیت نشان می‌دهد که می‌گوید اگر پدرم بفهمد چه می‌شود؟ اصلاً این بچه کلاً اعتماد به نفس و امیدش را از دست می‌دهد و ترجیح می‌دهد که اصلاً نباشد که این وضع را ببیند. پس بی‌تابی کردن، هم برای خودمان آسیب‌هایی دارد و هم برای دیگران.

یک موقع یک مادری بچه‌اش یک لغزشی پیدا کرده، یک پدری اطرافیانش یک لغزشی پیدا کردند، خیلی معقول و منطقی با آن برخورد می‌کند و حلش می‌کند. در مقابل اگر کسی یک مشکل یا لغزشی پیدا می‌کند و ما با او برخورد وحشتناکی کنیم، شیطان بر او غلبه می‌‌کند و او برای همیشه اعتماد به نفس، آرزو و امیدهای سازندگی‌­اش را از دست می‌دهد.

گاهی برای خود آدم اتفاق این چنینی می‌افتد. آدم باید زود به مغفرت و عفو الهی پناه ببرد و توبه کند و امیدوار باشد. در مورد دیگران هم همین­طور است. به ­خصوص در مورد دیگران باید حواسمان باشد که اگر حادثه‌ای برایش اتفاق افتاد و نزدیک ما بیاید، ما باید مثل یک آب یخی باشیم روی آتش تا کاملاً او را آرام ‌کنیم، نه اینکه عمق فاجعه را زیادتر و عمیق تر کنیم.

«بی­تابی»، موجب سستی در کار می‌­شود

در ادامه حضرت می­‌فرماید: بی­تابی کارهایتان را سست می‌کند: «وَ یُضَعِّفُ الْعَمَلَ»، یعنی بی‌تابی انگیز‌ه‌ی کار را از شما می‌گیرد. مثلاً شخص می‌خواهد یک کاری انجام بدهد، شکست می‌خورد. یکبار، دو بار، سه بار، اگر راه دارد اینقدر ادامه بده تا قوی بشوی. «اَلدَرسُ حَرف وَ التِکرارُ اَلف= درس یکبار است و تکرارش هزار بار. ناامیدی ندارد.

چقدر آدم­های بیکار در خانه نشستند، برای اینکه اصلاً اعتماد به نفس نداشتند کاری را انجام بدهند. چون آدم بی‌تابی بودند، با یک شکست می‌بُریدند. چنین کسی می‌گوید من کلاً به درد این کار نمی‌خورم. از این رو عملش سست و ضعیف می‌شود.

مثلاً می‌خواهد بافتنی ببافد، یا آشپزی کند، دو سه بار آشپزی می‌کند، غذا خوب درنمی‌آید یا چهار تا آدم بی‌ظرفیت انتقاد می­‌کنند که شفته درست کردی، این چی بود درست کردی؟ شل بود، سفت بود، او هم چون اعتماد به نفس ندارد، کار را ادامه نمی‌دهد. نمی‌گوید: من تلاشم این بوده، خواستید بخورید، نخواستید نخورید. مگر تمام کسانی که آشپزهای حرفه‌ای هستند، از روز اول خوب غذا درست می‌کردند! آنها هم خرابکاری زیادی داشتند. بنّاها، هنرمندان، نقاش‌ها، رانندگان، چقدر تلاش کردند تا توانستند در حرفه­‌شان موفق باشند.

من پزشکی را می‌شناسم که هوشش خیلی خوب است، مدرک پزشکی هم گرفته، ولی هیچ کاری نکرده. چون می‌گوید عذاب وجدان دارم می‌خواهم که یک مریض را ببینم و خوب کار نکنم. او حتی نمی‌تواند یک آمپول بزند.

یک توهم وحشتناکی که در ما افتاده این کلمه است که "من استعداد این کار را ندارم". این غلط است. چون انسان مظهر خداست. برای هر کاری استعداد دارد. یعنی اصلاً هیچ کاری نیست که کسی بگوید من بلد نیستم.

گاهی انسان به حرفه­‌ای علاقه ندارد، چون کار نکرده. اگر در آن کار علاقه بگذارد، قوی می‌شود. بعضی‌ها بی‌علاقه کار را انجام می‌دهند، ولی حرفه‌ای هستند. اصلاً ما چیزی نداریم که بگوییم: من به ریاضیات علاقه ندارم، از ریاضیات متنفر هستم. در روایت هم داریم: «النَّاسُ‏ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا» مردم نسبت به چیزی که بلد نیستند، دشمن آن می‌شوند، بدشان می‌آید، متنفر می‌شوند.

پس اگر شکست خوردیم،‌نباید از پا بنشینیم. بلکه باید ادامه بدهیم. مربی‌مان را عوض می‌کنیم. مدرسه‌مان را عوض می‌کنیم. آموزشگاه‌مان را عوض می‌‌کنیم. از نو شروع ‌کنیم.

اندوه از عواقب بی­تابی است

«وَ یُورِثُ الْهَمَّ»، انسان با بی تابی اندوه و دغدغه‌های ذهنی پیدا می‌کند و برایش یک فاجعه و عقده و مشغله وحشتناکی می‌شود که مدام او را اذیت می‌کند. برای همین راهش این نیست که شما بگویی فلان چیز روی مخ است، اگر یک چیزی روی مخ است، برو آن را حل کن.

گاهی یک چیزی روی مخ است و باید هم روی مخ باشد. پس نسبت به آن تغافل و تجاهل بکن، نگذار تو را داغون کند. نصف عاقل تحمل است، نصفش بی‌خیالی. پس نسبت به آن بی‌خیال باش، هنر بی‌خیالی یک هنر بزرگ است. وقتی که من الان نمی‌توانم یک چیزی را تغییر بدهم، باید تغافل کنم.

در ادامه روایت، حضرت امیر علیه‌السلام دو راهکار می دهد برای اینکه بتوانیم مشکلات را حل کنیم. ایشان می‌فرمایند: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمَخْرَجَ فِی أَمْرَیْن‏= بدان که نجات تو در یکی از این دو کار است». یعنی اگر می‌خواهی از یک کاری نجات پیدا بکنی، یکی از این دو راه را انتخاب کن:

  • «فَمَا كَانَتْ لَهُ حِیلَةٌ فَالاحْتِیَالُ‏= اگر می‌توانی یک راه برایش پیدا کن». مثلا بچه لکنت زبان دارد، می‌شود حلش کرد یا فلان مریضی را دارد. حوصله کن تا یواش یواش درست بشود.
  • «وَ مَا لَمْ یَكُنْ لَهُ حِیلَةٌ فَالاصْطِبَار= اما اگر راه ندارد ،دیگر صبر کن».

حتی اگر خودت یک مشکلی را ایجاد کردی، مثلاً پدر و مادرت گفتند با این شخص ازدواج نکن، این به صلاح نیست، ولی تو رفتی با اوازدواج کردی و دیدی واقعاً هم به صلاح نبود و حالا مایه عذابت شده. بدان که بالاخره راه حل دارد.

 برای دوست داشتن یک راه‌هایی وجود دارد که اگر از کسی متنفر هستید او را دوست داشته باشید. چون نمی‌خواهی که از او جدا بشوی، یا به خاطر فرزندانت نمی‌خواهی از او جدا بشوی یا نمی‌توانی جدا بشوی، پس الان برو یک کاری بکن که او را دوست داشته باشی. برای چی می‌خواهی با تنفر زندگی‌ات را ادامه بدهی؟

 ببینید امیرالمؤمنین چقدر قشنگ ما را راهنمایی می‌کند. می‌گوید: اگر کارت راه حل دارد، می‌توانی این مشکل را حل بکنی، برو حلش کن. اگر واقعاً همه راهها را رفتی و نشده، باید صبر کنی. «فَالاصْطِبَار». یعنی تحملش کن. این را کفاره گناهانت بگذار که برایت درجات آخرتی می‌شود. اینطوری با آنها راه بیا. از این به بعد دوستت می‌شود. پس جزع و فزع فایده‌ای ندارد.

قا/186

موانع شادی/ بی تابی

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed