مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
ما چیزهایی داریم که خداوند امر به پیوند با آنها کرده است و باید دائماً با آنها در ارتباط باشیم و بدون ارتباط و اتصال با آنها ساقط می شویم.
انسانها دو گروه هستند: گروه اول، انسانهایی هستند که روی صراط مستقیم حرکت میکنند و حیاتشان، حیات انسانی است و تنفس و زندگیشان در حال و هوای انسانی و فطری است. اینها کسانی هستند که با خداوند تبارک و تعالی ارتباط دارند. قرآن کریم نیز تنها کسانی را که با حق تعالی در ارتباط هستند و آگاهانه او را عبادت میکنند و به او عشق میورزند، انسان حساب میکند.
گروه دوم، بقیه افراد یعنی کسانی هستند که الهشان، اله دیگری است. آنها اساساً از حیات انسانی محروم هستند. خروج از حیات انسانی، مانند خروج از حد طبیعی است که قرآن کریم از آن به فسق یاد کرده است. قرآن در معرفی شخصیت فاسق می فرماید: «الذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه و یقطعون ما امرالله به ان یوصل و یفسدون فی الارض اولئک هم الخاسرون» [1]= فاسقان کسانی هستند که پیمان خدا را، پس از محکم ساختن آن، می شکنند؛ و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده، و در روی زمین فساد می کنند؛ اینها زیانکارانند.
هر جا که خداوند در قرآن فرمود: قُل؛ یعنی بگو؛ یعنی مسئله خیلی حیاتی و مهم است. خداوند می فرماید: «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهاد فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ»[2] = بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالى که به دست آورده اید، و تجارتى که از کساد شدنش مى ترسید، و خانه هائى که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب تر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند! و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمى کند!»
اگر یکی از ۸ موردی که خداوند در آیه بالا نام برده، از خدا و دین خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا، در دل شما محبوب تر شد، انسان دیگر از انسان بودن ساقط شده است و خدا تهدید می کند که چنین کسی باید منتظر عذاب من باشد.
مثلاً چون طرف می خواهد باند و رأی اش را حفظ کند و روی صندلی مجلس بنشیند؛ دین خدا را مسخره میکند و همت قرآن را زیر سوال می برد و به ولایت فقیه می پرد. بعد با میز دو متری که دارد هر کاری دلش بخواهد می کند.
ارتباط با ماورای طبیعت، لازمه سالم رسیدن به مقصد است
مهمترین چیزی که ما باید با آن در ارتباط باشیم؛ اصل و حقیقت خودمان، هدف، مقصد، معشوق و مطلوب ما؛ یعنی حق تعالی است.
ما ماهیت «انا لله وانا الیه راجعون» را داریم. یعنی ماهیت از او به سوی او را داریم و ریشه ی ما و حقیقت ما آنجاست. بنابراین، قطع یا کمرنگ شدن ارتباط با اصل و ریشه ی خودمان، باعث توقف حرکت به سمت حیات ابدی و ساقط شدن ما می شود.
رابطه ما با آخرت مثل رابطه جنین با دنیاست. جنین از اول که در رحم مادر تشکیل می شود، در ارتباط با یک نیروی خاص و مجموعه قوانینی که از دنیا حاکم بر رحم هستند، دوران خودش را می گذارند و بدون ارتباط با آنها، طی مسیرش امکان پذیر نیست و حرکت آن منقطع می شود و دیگر نمی تواند به سمت دنیا حرکت کند و یک تولد سالم پیدا کند. انسان نیز، در حرکت از رحم دنیا به سمت آخرت، باید با مجموعه قوانین و قوایی که از ماوراء طبیعت، بر دنیا حاکم هستند، در ارتباط باشد. اگر ارتباطش با ماوراء طبیعت قطع شود، به این معنی است که آماده شدنش برای برزخ و حیات طبیعی به هم می ریزد و حرکت انسان به ابدیت متوقف میشود. بعضی از انسانها حرکاتشان کند و بعضی متوقف میشوند و بعضی نیز عقب گرد میکنند. بعضی از حرکات، سرعت و سبقت دارند. بنابراین، همان طور که جنین با مجموع قوانین کامل کننده دنیا که حاکم بر رحم است، در ارتباط است؛ ما نیز باید دائماً با مجموع قوا و موجودات کامل کننده ای که از آخرت بر دنیا و بر عالم امر و خلق حاکم هستند، در ارتباط باشیم تا بتوانیم حرکتمان را به انجام برسانیم و سالم وارد حیات ابدی شویم.
خلوت با خداوند و عبادت، نباید مانع انجام وظایف شود
همسر و فرزندان از مصادیق مومن هستند و احتیاج دارند. خلق خدا نیز به ما احتیاج دارد. نباید اعمال و وظایفی که در قبال آنان داریم را کنار بگذاریم و به عبادت بپردازیم.
مثلاً کسی که فرزندش مریض است و گریه می کند و نگهداری از او به تنهایی از عهده همسر خارج است، نباید کمک به همسرش را رها کند و به عبادت بپردازد.
مثلا من یکی از وظایف واجبم درس خواندن است. اگر باید درس بخوانم ، نباید بگویم حالا درسم را تعطیل کنم، دنبال خلوت کردن با خدا بروم. خداوند هم راضی نیست. بعضی از مراجع ما فرمودند؛ این کار فسق است که شخص درس را رها کرده و در مسجد با خداوند خلوت کند. مانند مقدس اردبیلی رحمة الله که وسط سال تحصیلی مجبور شد، کربلا برود. ایشان نمازش را کامل میخواند. چون از درس جدا شده بود و میترسید، سفرش سفر حرام باشد.
یادم هست در جبهه؛ آقایی که 24 ساعت، وظیفه نظافت و پخت وپز را به عهده داشت. اما کارها را رها میکرد و میگفت من عشقم خواندن زیارت عاشورا و عبادت و مطالعه است. در روایت داریم؛ خداوند لعنت می کند کسی را که بارش روی دوش دیگری باشد.
یکی از بزرگان خدمت آیت الله حائری شیرازی فرمودند: من با خانمم تقسیم کار کرده بودیم. یک موقع که او کار داشت وظیفه من بود و یک روز که من کار داشتم ، وظیفه او بود که بچه را نگه دارد. یک روز که وظیفه ی من بود بچه را نگه دارم، ساواک آمد و من دستگیر کرد. گفتند: باید ساواک برویم. بچه را برداشتم و گفتم برویم. گفتند؛ بچه را برای چه میآوری؟ گفتم؛ امروز وظیفه من است که بچه را نگه دارم. با بچه رفتم بازجویی شدم و برگشتم.
مواقع خاصی را هم میشود فقط به عبادت اختصاص داد و با خداوند خلوت کرد. مثلاً در سفرهای زیارتی و حج، چند روزی را به عبادت و راز و نیاز پرداخت؛ یا در ماه مبارک رمضان و شعبان که خداوند گفته بسیاری از کارهایتان را کم کنید. آن هم نه با انقطاع کامل، تا حدودی می شود در این ایام با خدا خلوت کرد. یا وقتی همه خوابیدند و دیگر کسی با ما کاری ندارد، عرضه داریم آن موقع با خداوند خلوت و عبادت کنیم!
ارتباط با خداوند نیز آفتهایی دارد
حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: «لکل شی ء آفة»[3] = هر چیزی آفتی دارد. این دیگر مطلق است و استثنا بردار هم نیست. بهتر از ارتباط با حق تعالی و ذکر حق تعالی که نداریم. اما آن نیز آفتهایی دارد.
شیطان بلد است که انسان را وسوسه کند. یعنی یک صورت مقدس و یک نفسانیت استکباری در وجود ما ایجاد میکند که من می خواهم با خدا حرف بزنم و ارتباط برقرار کنم. بقیه را له کنم و مسائل دیگران را نادیده بگیرم. نبی اکرم (صلیاللهوعلیهوآلهوسلم) میفرماید: مردی را دیدم که خیلی عبادت میکند. هر وقت به مسجد میآمدم او حضور داشت. پرسیدم: آیا او زن و بچه دارد؟ در آمدش را از کجا کسب میکند؟ گفتند: برای اینکه به عبادتش بپردازد، برادرش به جای او هم کار میکند. حضرت فرمودند: برادرش از او عابدتر است.
ما باید در ساعات شخصی خودمان، عبادت کنیم و ساعاتی که مال دیگران است را به انجام وظایف بپردازیم. حتی یک کار مستحبی اضافی هم نباید انجام بدهیم. این فرمان خداست؛ دلم نیامد، دلم خواست و... نداریم. در نماز جماعت اگر سجده را بیش از امام طول بدهم و بگویم در سجده دارم به خداوند نزدیک میشوم یا خداوند مرا در آغوش گرفته و ذکر را طولانی تر کنم، معصیت کردهام.
در ماه مبارک رمضان بعضیها دوست دارند همان موقع اذان افطار کنند و بعد از افطار مسجد مشرف شوند و نماز بخوانند؛ هیچ اشکالی ندارد. اگر میخواهی رعایت کنی، خودت برو نمازت را بخوان. ولی وقتی به دیگران پیشنهاد میدهی یا اصلا طوری برنامهریزی میکنی که اول نماز خوانده شود، درست نیست. شاید دیگران دوست نداشته باشند. بخصوص برای مهمان نباید تعیین تکلیف کنیم.
انس با خداوند، مانع انس با غیر او می گردد
لازم است انسان برای ارتباط شخصی و انس با حق تعالی، ارتباطش با دیگران را قطع و وقت مستقل بگذارد. هر کسی می خواهد رشد کند، باید ساعت هایی را برای خودش و خدا بگذارد.
قاعده هم داریم که کسی که به طور طبیعی با خداوند انس میگیرد، کم کم انسش از بیرون، کم میشود و آهسته آهسته از ارتباط با دیگران به وحشت میافتد. امام عسگری (علیهالسلام) میفرماید: «من آنس بالله استوحش من الناس» [4]= هر کس انس با خدا میگیرد، آهسته آهسته از مردم وحشت میکند». یعنی بیشتر لذت می برد که با حق تعالی باشد. حضرت علی (علیه السلام) نیز میفرماید: «کیف یأنس بالله من لا یستوحش من الخلق»[5] = چگونه با خدا انس گیرد، آن که هیچ وحشتی از خلق ندارد؟». بحث وحشت از خلق را در بحث عمر، در جلسه گذشته عرض کردم.
انسانها فطرتاً با خدا در ارتباط هستند
ما در دنیا نمیفهمیم و بعد از انتقال به برزخ و آخرت، ارزش ارتباط با خداوند برایمان جلوه میکند و خیلی هم انسان اذیت میشود؛ مگر کسی که در دنیا انس با خدا و آخرت داشته باشد.
خداوند تبارک و تعالی با تمام عظمت و شوکت به انسانها میگوید: «أنا و حقی لک محب فبحقی علیک کن لی محبا»[6] = بنده ی من! به حق خودم سوگند که من دوستت دارم، تو نیز به حقی که بر تو دارم مرا دوست داشته باش». خداوند قسم یاد میکند، چون مسئله مهم است و درک این قضیه برای انسان حیاتی است. باور این مسئله برای انسان در زندگی به قدری مهم است که ببینید خداوند با چه زبانی با انسان صحبت میکند. بنده باید درک کند که همیشه سر و کارش با کسی است که اولاً او و همهی جهان، دنیا و آخرت را خلق کرده و وابسته دائم به اوست و همه چیز به دست اوست؛ «ان الله علی کل شیء قدیر= خدا بر هرکاری قادراست». [7]
انسان در همان آغاز، با یک کانون محبت و عشق در ارتباط است و یک رفاقت خصوصی و دو طرفه دارد. گناهکارترین و کثیف ترین انسانها نیز در باطن خودشان میفهمند که خدا دوستشان دارد. خداوند، بعد از سال ها گناه و قهر انسان، دریایی از محبت نسبت به او دارد و به او نه نمی گوید. فطرتاً همه انسانها می دانند هیچ وقت خدا در خانه اش را به روی کسی نمیبندد و هیچ وقت به کسی نمی گوید: دیر شده یا دیر آمدی! برگرد و برو! این را همه می فهمند و مخصوص مسلمانها و شیعهها نیست. سراغ سایر ادیان هم بروید همه شان همین طور هستند. خدا فطرتاً در نزد انسانها حاضر است و ما فطرتاً در محضر خدا هستیم. حقیقتاً این گونه است و این وجود به قدری برای ما شفاف و ملموس است که لازم نیست کسی برای ما ثابت کند. نفهم ترین انسانها نیز او را درک میکنند و می دانند هر وقت بخواهند با خدا آشتی کنند، خدا هست. می دانند هر کجا بخواهند با خدا حرف بزنند، خدا هست و لبیک میگوید. چه زیر آب، چه در فضا و چه زیر خاک. تا بگویند خدا، خدا نیز لبیک میگوید. حضور خودشان را نزد خدا به شهود روحانی درک می کنند.
ارتباط با خداوند، باید بر اساس محبت و دوستی باشد
باید همه حساب ها را با خدا در هر محوری؛ فلسفه، کلام، عقل کنار گذاشت. هر چند خوب و مقدس و نورانی هستند؛ اما در نهایت ارتباط با حق تعالی فقط باید بر اساس محبت و رفاقت و دوستی باشد. این محبت و رفاقت همه مشکلات را حل می کند.
اگر با خدا در چالش عقلی و دو دو تا چهارتا بیفتید، خیلی ضرر میکنید. اصلاً خدا ما را برای این کار نیافریده است. اگر عقل، فلسفه،کلام، استدلال و برهانی هست، برای این است که این محبت شکوفا شود و شیطان نتواند از شبهات استفاده کند و ما را فریب دهد. ولی آخر قضیه باید به محبت و دوستی بین خدا و ما بیانجامد.
حیف نیست زندگیمان را از این محور دور کنیم که خدا برای چه ما را صدا کرد؟ برای چه ما را ساخت و اعلام عمومی نیزکرد؟ اگر این ارتباط نباشد، چه محوری دوست داشتنی تر از آن هست؟ «وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَوْلِیَائِكَ فَإِنَّ أَوْلِیَاءَكَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[8] = و هم از دوستانت قرارم ده كه بر دوستانت ترسی نیست و اندوهگین نمیشوند». محوریست که با آن ترس، غم، استرس، رنجاندن ها و رنجیدن از دست دیگران، می رود و انسان خیلی راحت می شود و دوران سلطنت انسان شروع می شود و می فهمد سلطان است.
گر من فقیرم هر شبی/ دارم ز یا رب یا ربی/ جشنی نوایی مطربی/ کمتر ز سلطان نیستم
قشنگترین حالت انسان، وقت نماز است
قشنگ ترین ساعت های زندگی، موقعی است که فقط ما و خدا هستیم و با هم حرف میزنیم. من درد دل میکنم. آشتی میکنم. معذرت خواهی میکنم. رشد و نزدیکی می خواهم و مورد نوازشش قرار می گیرم.
ما وقتی برای نماز قامت میبندیم، یادمان میرود کجا ایستاده ایم. اگر حواسمان باشد که چه کار می خواهیم بکنیم و می خواهیم با رفیقمان حرف بزنیم و این قشنگ ترین حالت است؛ نمی گذاریم نمازمان خراب شود و از بین برود. خداوند می گوید؛ هر وقت دوست داشتید من برایتان حرف بزنم، قرآن بخوانید و هر وقت دوست داشتید شما با من حرف بزنید، نماز بخوانید. خدا تشکیلات با عظمتی برای خلوت و عشق راه انداخته که انسان لذت ببرد و به فکر آن طرف باشد، آن وقت ما به لذات و نعمت های دنیا فکر میکنیم.
خلقت دنیا، برای ایجاد محبت و رفاقت بین انسان و خداست
خداوند در حدیث قدسی میفرماید: «خَلَقتُ الاشیاء ِلاَجلِک و خَلَقتُکَ لِاَجلی»[9] = اشیاء را برای تو خلق کردم ولی تو را برای خودم خلق کردم».
ما نمیتوانیم از دریا با خدا ارتباط برقرار کنیم. گل ها را میبوییم؛ ولی از لطافت و زیبایی و بوی گل در آغوش خدا قرار نمیگیریم. طبیعت و ماه و ستاره ها و کهکشانها را میبینیم؛ ولی به خدا وصل نمیشویم. همه ی اینها میتواند ما را با خدا رفاقت بدهد؛ ولی ما این ها را نمیبینیم و از کنار این آیات رد می شویم و رفاقتی هم برقرار نمی کنیم؛ چون برای خودمان حجاب گذاشته ایم.
خداوند همه ی این تشکیلات عظیم را برای رفاقت ما و خودش راه انداخته، میلیاردها کهکشان و ستاره و کیهان خلق کرده تا با او رفیق شویم. میلیاردها موجود در این طبیعت گذاشته که با او رفیق شویم. تازه این تشریفات طبیعت و دنیاست. انشاءالله در برزخ، تشریفات آن طرف را هم میبینیم. تشریفات اینجا در مقابل آنجا، مثل تشریفات رحم در مقابل دنیاست. همه برای این است که محبت، بین خدا و انسان برقرار شود و اگر این نشود ما در درون خودمان به هدف خلقت نرسیده ایم و میوه خلقت نشدهایم. میوه خلقت یعنی رسیدن به آن چیزی که خلقت برای او انجام شده. انسان هایی از این مجموعه به نتیجه می رسند و میوه میشوند که با خدا رفیق شوند و دوستش داشته باشند.
آثار محبت خداوند
دوست داشتنِ انسانی و دوست داشتن با معرفت، وقتی محبتش می آید، معنا پیدا میکند. در زندگی شادی و نشاط میآورد. کم توقعی و قانع بودن می آورد. عزت و شرافت میآورد. دیگر شخص عصبانی نمیشود. دیگران را نمیرنجاند و رنجیده هم نمی شود. دیگر به دنیا حریص نیست. قدرآن چیزی که دارد را میداند. با داشته های دیگران احساس کمبود شخصیت نمی کند. هیچ وقت اسیر محبت کسی نمی شود که دیگران بتوانند خردش کنند. محبت آثار فراوانی دارد که در بحث ولایت گفته شده است .
اینکه بگویم: خدایا! قربونت برم، حاضرم خودم را به خاطر تو تیکه تیکه کنم؛ یک چیز است و دوست داشتن چیز دیگری است. ما بطور فطری خدا را دوست داریم. شیطان هم خدا را دوست دارد. شیطان به معاویه میگوید: هنوز بعد از این درگیری که بین من و خدا اتفاق افتاد و مرا بیرون کرده، هنوز او را دوست دارم.
کسب علم نیز، باید در راه محبت خداوند باشد
بعضی از فقها هستند که دور از خدا، سالها در حوزه درس می خوانند؛ اما از خدا دورتر می شوند. شهوت علم خطرناک است و انسان را دیوانه می کند. آنها علم را برای محبت با خدا نمی خوانند. عزیزان جوان که می خواهند برای آینده برنامه ریزی کنند، باید توجه داشته باشند که مرحوم «رجب علی خیاط» یک خیاط بود، ولی بزرگ شد.
در شرح حدیث «عنوان بصری» عرض کردم که امام صادق(علیهالسلام) فرمود:«بنده نباید برای خودش تدبیر کند.» اما ما برای خودمان تدبیر میکنیم که مثلاً من می خواهم مجتهد شوم. من می خواهم مرجع تقلید شوم. من میخواهم دکتر، مهندس، قهرمان در فلان ورزش شوم. می نشینم این تدبیرها را می کنم و دیگر از حال محبت خارج میشوم. نمیگویم من باید اینها را در راه محبت خدا استخدام می کنم. شهید چمران را ببینید؛ مناجات هایش را بخوانید! او ولی خداست. در آمریکا درس پزشکی خوانده و آنجا بزرگ شده است. شاگرد اول دانشگاه آمریکاست. ولی ببینید که بین او و خدا چقدر انس و رفاقت برقرار است. یک پزشک است و در حوزه علمیه هم درس نخوانده است. اما چون علمش را در مسیر خدا به کار می گیرد، به آن مقامات عالیه می رسد.
انسان باید با محبت خداوند زندگی کند
در زندگی هر کاری می خواهیم بکنیم؛ ازدواج، بچه دار شدن و... باید حواسمان باشد که دائماً در انس با حق تعالی باشیم. هیچ کس جای خداوند را نمی گیرد. اگر می خواهی همسرت را خیلی دوست داشته باش، هیچ مانعی ندارد. مهرورزی به خداوند تبارک وتعالی منافاتی با مهرورزی به همسر ندارد. مکمل همدیگر هستند. با بچه هایت خوب و مهربان باش! به همسرت عشق بورز! اما حواست باشد که معشوق اصلی تو باید خداوند باشد. هر کاری می خواهی بکنی، بکن. درس بخوان! مهندس، کارمند، کارگر، ورزشکار باش. ولی حواست باشد که اگر این را گم کنی و به قول الهی قمشه ای به هر رشد و پیروزی و سود در دنیا برسی؛ در آخر ضرر است. اتفاقاً آن هایی که در دنیا به موقعیت های بیشتری برسند ضرر بیشتری کرده اند .
وقتی که انسان از دایره سود انسانی خارج شود، دیگر فایده ای ندارد. چون روی محور آن چیزی که برایش خلق شده نیست. یک جنین وقتی طبق قوانین حاکم بر رحم که او را به تولد سالم می رساند، حرکت نکند بعداً که متولد می شود، ناقص است. دیگر هیچ کاری هم نمی شود کرد و فایده ندارد. مهم این است که ما در محور سلامت حرکت کنیم.
سلامت انسان، فقط و فقط زمانی هست که خدا را دوست داشتهباشد و با محبت خدا زندگی کند. اساسیترین موضوع زندگی خداوند تبارک و تعالی و محبت خداوند است؛ غیر از این باشد، ما سالم زندگی نمیکنیم.
هر کس ادعای رفاقت با خداوند را بکند، باید امتحان شود
وقتی بگویید؛ خدایا من مخلصت هستم و از همه بیشتر دوستت دارم، زود امتحان می شوید تا معلوم شود که راست می گویید یا نه. خداوند در قرآن میفرماید: «أحسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون»[10] = آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان (به خدا) آوردهایم، رهایشان می کنند و هیچ امتحانشان نمی کنند؟».
مثلاً اگر موقعیتی پیش آمد که باید رشوه دهی که فرزندت در دانشگاه نمره بیاورد؛ امتحان میشوی. باید در مغازه بخاطر خدا، حق مردم را رعایت کنی. گران فروشی نکنی و قیمت عادلانه بدهی. باید در محیط کار، وجدان کاری داشته باشی و از کارت نزنی و برای نزدیکانت پارتی بازی نکنی. شخصی در مجلس رأی می آورد، برای این که چند میلیون از آقایی گرفته و مدیون است، قانون را تغییر می دهد و یک قانون جدید به نفع آقا تصویب می کند. اما اگر این قانون به نفع مردم و مملکت نباشد، برایش مهم نیست.
محبت گوهر بسیار با ارزشی است و اگر به آن رسیدی، دیگر چیزی کم نداری، اما حتماً امتحان پس میدهی. خوش به حال کسی که در امتحان قبول شود و بگوید: نه خدایا من واقعاً تو را دوست دارم و هیچ شخص، رابطه، شهوت، معامله و پولی را به تو و رضای تو ترجیح نمی دهم.
طرف از مسائل عرفانی میگوید که من خدا را خیلی دوست دارم و می خواهم به خدا برسم و به او نزدیک شوم. ولی در خانه فیلم های مستهجن می بیند و تمام حرفها یادش میرود. یادش می رود که خداوند و امام زمان نگاهش می کنند. خداوند در قرآن می فرماید: «ألم یعلم بان الله یری»[11] = نمی داند که خدا او را می بیند؟ وقتی خدا امتحان می گیرد و موقعیت گناه پیش می آید، معلوم می شود که ما به خدا دروغ می گوییم یا نه.
محبت خداوند، باعث بیمه شدن دل می شود
خداوند در قرآن می فرماید: «الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» [12]= آگاه باشید که دوستان خدا هرگز هیچ ترسی (از حوادث آینده عالم) و هیچ حسرت و اندوهی (از وقایع گذشته جهان) در دل آنها نیست». اگر دل ما به محبت احیا شود ، دیگر بیمه هستیم؛ ولی باید تمرین کرد که بخاطر خدا چیزی را که دوست ندارد، من نیز دوست نداشته باشم. مثلاً سر سفره و تقسیم غذا نباید با کسی درگیر شد. همیشه باید با پدر و مادر کنار آمد. اینها همه امتحان است.
خدا میگوید تو روابطت را با دیگران براساس رفتار دیگران با خودت تنظیم نکن؛ چون می بازی. مثلاً می گویی چون همسرم، برادرم این کار را با من کرد، من هم با او همین کار را خواهم کرد. ولی خداوند می گوید: تو وظایفت را به خاطر من انجام بده و خودت را از طرف من مامور بدان و با خانواده ات این طور رفتار کن، آن وقت اگر کسی حرف بی ادبانه ای هم زد و جسارت کرد دیگر ناراحت نمی شوی. اگر پدرت حرفی زد که یک ذره زور داشت، بی خیال رد میشوی و دستش را هم می بوسی. جلوی معلمت و پدرت بلند می شوی و دیگر تکبر نداری. اگر نماز مستحبی می خواندی و مادرت صدایت کرد؛ سریع می روی.
خداوند جر و بحث و «مراء» را دوست ندارد
خدا می گوید: خوشم نمی آید که با هم جر و بحث کنید. امام رضا (علیه السلام) می فرماید: « إنَّ اللّه َ یُبغِضُ القِیلَ والقالَ ، وإضاعَةَ المالِ ، وكَثْرَةَ السُّؤالِ»[13] = خداوند از قیل و قال و بر باد دادن مال و خواهش بسیار، نفرت دارد». اگر باید در بحث با دیگران کوتاه بیایی، دیگر نمی گویی؛ زورم می آید، من باید حال او را بگیرم، باید بفهمد که حق با من است و نظر من صحیح است. چون خدا خوشش نمی آید. به خاطر او کوتاه می آیی و رابطه محبتی را کثیف نمی کنی. چقدر انگیزه بزرگی است که انسان بگوید خدایا من دارم به خاطر تو کوتاه می آیم و چون تو دوست نداری، من هم دوست ندارم.
خدا می گوید: حتی موقعی که حق با توست، تو کوتاه بیا. اگر ادامه بدهی، پیامبر(صلی الله و علیه وآله و سلم) می فرماید : شفاعتت نمی کنم. زنا کار و مشروب خوار را شفاعت می کند، ولی اهل «جر و بحث» را نه.
امتحانات خدوند در تمام صحنه های زندگی است
وقتی می گویم؛ خدا امتحان می گیرد، فکر نکنید یک سال می گذرد و بعد صحنه ای پیش می آید و من آنجا باید ثابت کنم که خداوند را دوست دارم. مثلاً یک کیف پر از دلار پیدا می کنم، بعد باید امتحان شوم که به صاحبش می دهم یا نه. خیر؛ سر صبحانه، موقع چای خوردن امتحان می شوی تا شب نیز چندین بار امتحان می شوی. اگر خدا و اهل بیت را دوست داری، باید دلت را به رفاقت و محبت و انس با آنها خوش کنی و کوتاه بیایی و بعضی کارها را کنار بگذاری و بعضی حرفها را نزنی!
چه دلخوشی از خود خدا بالاتر و چه دلخوشی بهتر از بودن با اهل بیت و انبیاء و اولیا. اگر یک بار فاطمه زهرا پسرم صدایت کند، می ارزد. امام زمان بگوید؛ این رفیق ماست، خیلی می ارزد. ولی اینها برای ما اهمیت ندارد و ما به جیفه دنیا چسبیدیم و کاری هم به عشق و محبت و دلدادگی و این چیزها نداریم. ان شاءالله که در زندگی بدانیم، برای خدا کجا باید کوتاه بیاییم، کجا باید چشم را پایین بیندازیم، کجا باید نشنویم، کجا باید نرویم، کجا باید نگوییم.
بچه نادان، پدرش را خرد می کند که چرا من فلان چیز را ندارم؟ چرا تو وضعت خوب نیست و ماشین نداری تا ما برویم بگردیم؟ مگر نمی دانی؛ آنها که رفقای خدا بودند؛ غذا و لباس نداشتند. مادر ما (سلام الله علیها) می گفت؛ یک زیرانداز داریم، روزها فرش مان است و شبها هم رویمان می اندازیم. ولی در آن خانه چه کسانی تربیت شدند.
اما بعضی ها کافی است یک بار پدر زن یا مادر زن خلاف خواسته او عمل کنند، عصبانی می شود. کافی است یک نظرش تامین نشود، قطع رحم می کند و زن و بچه را کتک می زند و لوازم خانه را می شکند و به زن و بچه بی پناه ظلم می کند. اگر محبت خداوند بیاید، هیچ وقت این صحنه ها به وجود نخواهد آمد.
[1] قرآن کریم / سوره بقره / آیه 27
[2] قرآن کریم / سوره توبه / آیه 24
[3] كنز العمّال / 44226
[4] الدرة الباهرة / ٤٣
[5] غررالحکم / 7003
[6] دیلمی / ارشاد القلوب / ج1 / ص 171
[7] در قرآن 19 بار تکرار شده است.
[8] مفاتیح الجنان / دعای روز سه شنبه
[9] علم الیقین / ج 1 / ص 381
[10] قرآن کریم / سوره عنکبوت / آیه 2
[11] قرآن کریم / سوره علق / آیه 14
[12] قرآن کریم / سوره یونس/ آیه 62
[13] بحار الأنوار / 78 / 335 / 16
کلیدواژه ها:
آثار استاد