www.montazer.ir
یک‌شنبه 19 می 2024
شناسه مطلب: 7141
زمان انتشار: 7 ژوئن 2017
(4) غبطه به مؤمن و حضور در جمع مؤمنین از اشتیاق های مؤمن است

بحث حسادت؛ جلسه چهارم

(4) غبطه به مؤمن و حضور در جمع مؤمنین از اشتیاق های مؤمن است

گاهی انسان غمگین می شود برای نداشتن چیزهای خوب. مثلا مؤمنی می گوید ای کاش من هم آن را که فلانی دارد، داشتم. این غصه ی مثبت و خوبی است و اسم آن «غبطه» است.

در مسائل معنوی اگر انسان غبطه بخورد به دیگران، خیلی خوب است. اگر کسی فکر کند چرا دیگری این قدر رشد دارد. کاش من هم مثل او بشوم. این خوب است، اما به شرطی که از طرف بدمان نیاید. یعنی اگر خوبی هایی را در کسی ببینیم، باید از او خوشمان بیاید و بگوییم خدایا ما را هم مثل این دوستان خودت قرار بده که کارهای خوب می کنند. بگوییم خدایا ما را هم مثل شهدا، انبیاء، صدیقین و صالحین قرار بده و ما را به آن ها برسان. «و اَلحِقنی بالصالحین = ما را به صالحین ملحق کن».

«طلب» یکی از اشتیاق های بزرگ مؤمن و از صفات خوب است. اما این صفت در هر کسی ایجاد نمی شود. یعنی به ندرت در کسی که می خواهد یک کار معنوی انجام بدهد، این حس ایجاد می‌شود که بخواهد خودش را به جمع مؤمنین و صالحین برساند و از جمع و فوائد جمع بتواند لذت ببرد. این که فرمودند «یدالله مع الجماعة= دست خدا با جاعت است» به این معنا است که در جمع مؤمنان برکاتی هست که در فردیت ها نیست. یکی از بهترین شیفتگی ها و دلدادگی ها برای این که انسان از حسادت ها، غبطه ها ، رقابت ها، چشم و هم چشمی ها، شرک ها و کفرها نجات پیدا کند، این است که عاشق بزم ویژه دوستان خدا بشود. چون در بزم ویژه، چیزهایی می دهند که در حالت فردی اصلا داده نمی شود.

بعضی ها غبطه می خورند و می گویند: «کاش که من هم در میان این هنرمندان و هنر پیشه ها بودم. یکی می گوید کاش که من در جمع اساتید دانشگاه یا جمع پول دار ها یا آدم های خاص دیگر بودم. یعنی خیلی از افراد از جوانی شخصیت شان با یک جمع خاص شکل می گیرد. امّا کمتر آدمی پیدا می شود که شیفتگی اش از این حجاب ها و از این امور تخیلی بیاید بیرون و شیفته ی این باشد که بگوید: «من می خواهم در جمع رفیق های خدا باشم». جمع کسانی که با خدا حال و اوضاع ویژه ای دارند. خدا هم به این ها یک عنایت ویژه دارد. دوستان خدا مؤمنین هستند. خیلی سفارش شده که خودتان را به آن جمع ها برسانید. در دعای کمیل می خوانیم: «و اجتمع فی جوارک مع المؤمنین= و حضور یابم در جوار تو ای خدا با مؤمنین». فرموده اند که به جمع آنها ملحق بشوید. مهمانی های ویژه، جلسات ویژه، برخورداری های ویژه ی آنها خیلی خاص است. فقط کسانی هوس می کنند که در جمع مؤمنین باشند که خودشان را واقعاً بشناسند. قیمت خودشان دستشان باشد و به ارزش خودشان پی ببرند و حیف بدانند به آن جمع ها راه پیدا نکنند. انسان هم تا به آن جمع ها راه پیدا نکند، کودک است. یعنی دارد بچگی می کند و دارد بازی می کند. هر کس می خواهد باشد و در هر مقامی که باشد مهم نیست. استاد باشد. محقق باشد ، رئیس جمهور باشد، نویسنده باشد. هر مقامی داشته باشد، اگر در جمع مؤمنین بودن را تجربه نکرده باشد، بچه است. یعنی انسان تا درک نکند آن جمع را  و به جمع خواص و افراد ویژه  راه پیدا نکند و در آن بزم شرکت نکند، بچه است و سرش کلاه رفته و دارد ضرر می کند.

بنابراین، این غبطه، غبطه‌ی خوبی است که کسی بگوید: من درس بخوانم و جزء علما بشوم و با جمع علما و آخوندها باشم. مثل آنها بشوم. مثلا جمع امام جماعت ها، جمع مراجع تقلید، جمع مجتهدین ، جمع مداح ها، جمع اساتید ، جمع سخنران ها،

برخی از ما اصلاً به این سمت ها علاقه ای نداریم. برای همین است که وقتی می گویند ضیافت خدا دارد می آید، ماه مبارک دارد می آید، باید بجنبیم و یک حالی و یک وضعیتی داشته باشیم. یک کاری بکنیم و خود را آماده کنیم برای ضیافت، می بینی اصلاً برخی افراد خوششان نمی آید. حالی برای این برای این ضیافت ها ندارند. ماه رمضان که نزدیک می شود، ترس به بدنش می افتد که می خواهد با نفسش درگیر بشود. نفس هم غلبه دارد، غصه دارد. اما وقتی ماه رمضان تمام بشود، خوشحال است. این اصلاً اهل بزم نیست. اهل ضیافت نیست. چون وقتی می گویند «دُعیتُم فیه الی ضیافت الله= در آن به ضیافت الهی دعوت شده اید»، یعنی این یک ضیافت مخصوص است و آدم های مخصوص، چیزهای مخصوصی گیرشان می آید. دراین مهمانی همه چیز ویژه است. چرا اصلاً به درد ما نمی خورد این حرف ها؟ چون ما پایین پرواز می کنیم و افق مان، بُردمان و سطحمان پایین است. وقتی می گویند ۵ تا از آرزوهایت را بنویس، می بینی همه آرزوهایش بچه گانه و توهمی و خیالی است. یک کسی بگوید من می خواهم درآن بزم بروم و با آنها باشم. کاش که می شد خودم را به آنها برسانم و در دانشگاه آنها قبول بشوم و امتحانات آنها را بدهم و مدارک آنها را بگیرم. از آن ناحیه پذیرش بشوم.

خیلی به ندرت آدم پیدا می شود که دنبال پذیرش در آن ناحیه باشد. در حالی که این خیلی خوب است که آدم غبطه بخورد به وضع اولیای خدا. به مؤمنین غبطه بخورد و بخواهد در جمع رفیق های ویژه، سربازهای ویژه ی امام زمان، دوست های ویژه  و هم حزبی های امام زمان باشد.

کسی نمی تواند میل به این چیزها داشته باشد و این ها را بخواهد، وقتی که می رود زیارت عاشورا می خواند، طبیعی است که در زمان خواندن : «ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخره= و از خدا می خواهم که مرا در دنیا و آخرت با شما قرار دهد»، اصلاً قندی تو دلش آب نمی شود. حد چنین کسی این است که زیارت عاشورا را می خواند تا فقط حاجتش را بگیرد. وقتی می خواند: «ان یُبلّغنی المقام المحمود لکم عند الله = من می خواهم به مقام شما برسم»، چون نمی خواهد به مقام امام حسین برسد و اصلاً این جزء آرزوها و هوس ها و برنامه هایش نیست، و چون چنین میلی در زندگی اش اصلاً جایگاهی ندارد، فقط بطور ظاهری این قسمت از زیارت را می خواند و عبور می کند. هیچ مکثی روی آن ندارد. چنین آدمی فقط یک همسر می خواهد و چهار تا بچه دور و برش جمع بشوند. درسی هم بخواند، پولی هم بگیرد، یک مدرک تحصیلی هم داشته باشد. توهمش هم که بیشتر بشود، می خواهد در جایی رئیس بشود و پول بیشتری داشته باشد، ماشینی بخرد، سفری برود، یک خارجی برود وگاهی هم یک مکه و مدینه ای برود. امّا اصلاً در دغدغه ها و برنامه ها و هوس ها و رویاهایش رفتن به سمت اهل بیت و امام زمان وجود ندارد.

قرآن فرمود: «کلُ حِزبٍ بما لَدَیهِم فَرِحون= هر حزبی به آن چه دارد شاد است». هر گروهی به آن چیزهایی که خودش دارد، دل خوش است. راننده ها، مکانیک ها، نانواها، مهندس ها، دکترها، سخنران ها، علما، نویسنده ها، اهل قلم و مطبوعاتی ها همه به هر چه نزد خود دارند، شادند. البته این ها را تحقیر نمی کنیم. این ها امکان دارد اولیاء خدا هم در میانشان باشد. بعضا ضمن این که این شغل ها را دارند، هوس های بزرگ هم دارند. کما این که در انقلاب اسلامی ما دیدیم از کارگری بگیر تا اساتید بزرگ دانشگاه و نماینده های مجلس، علما، چقدر از اینها از اولیاء خدا و شهدا درآمدند. چون هوس های بزرگ در دلشان بود، واقعاً آدم های بزرگی بودند. چمران را شما دارید. شهید رجایی را دارید که به قول خودش یک دست فروش بود. بعد هم شد یک معلم و بعد هم رئیس جمهور. ولی هوسش این جور چیزها اصلاً نبود. یک آرزوهای دیگری داشت از همان اوّل. برای همین هم هیچ وقت این جور مقامات هیچ وقت فریبش نداد. بهترین افراد در این گروه ها علما و روحانیون هستند که هیچ وقت دنیا فریبشان نداد. بهترین افراد در این گروه ها علما و روحانیون هستند که هیچ وقت این جور چیزها سرشان را کلاه نگذاشت و جز به ولایت و محبت به ورود به آن بزم ها اصلاً فکر نکردند. تمام همّ و غمشان این بود که به آنجاها خودشان را برسانند. یک طلبه، یک دانشجو و یک کارگر هر کسی در هر صنفی هست، باید سعی کند هوس ها و آرزوهای بزرگ داشته باشد و ورود به آن جمع ها را آرزو کند. دل خوش به کارهای کوچک و سطح پایین هم نشود. نگوید من مثلاً یک لیسانس بگیرم یک فوق لیسانس بگیرم و رئیس فلان بخش بشوم و حکم ریاست فلان جا راداشته باشم. اگر مشغول این ها بشویم بچه بازی است. له می شویم و بعداً که منتقل به آنجا می شویم متوجه می شویم می فهمیم که چقدر ما گداییم. چقدر ما بیچاره ایم چقدر ما دست خالی هستیم.

ما نصف عمرمان در رقابت و چشم و هم چشمی است. برای این که فلانی از من جلو نزند، من باید همه اش برتر از خواهرهایم ، برادر هایم ، جاری هایم ، با جناق هایم، همکارم و این و آن باشم. عمر ما در غصه های این جوری، حرص و جوش های اینطوری می گذرد. نصفش هم در مصرف های بی خودی . خواب و یک سومش که خوابیم هیچی از عمر ۶۰ ساله مثلاً ۲۰ سال ما خوابیم. چقدرش به کارهای دیگر و به مشغله های دیگر و به بازی های دیگر وقت می گذرانیم. ما کی می خواهیم بشویم، کی می خواهیم وقت بگذاریم کی می خواهیم تلاش های جدی بکنیم و با برنامه برویم جلو؟ باید برنامه داشته باشیم برای رسیدن به هدف های بزرگ و برایش تلاش و مبارزه بکنیم. تمرین های لازم را بکنیم.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed