مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
«السلام علیکم یا اهل البیت النبوة» یعنی سلام بر شما ای اهل خانه ی بزرگی، رفعت و مقام که شبیه ترین و مقرب ترین بندگان به خداوند هستید. اما اين كه اهل «بيت النبوة» چه کسانی هستند، بين اهل تسنن و تشيع بحث است. اهل سنت آن را عام برای تمامی بستگان پیامبر دانسته اند؛ ولی شيعيان تنها پنج تن آل عبا یعنی پیامبر، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا و حسنین علیهم السلام را مشمول این خانه می داند.
از این فراز باید یک پایه گذاری خوبی بکنیم. چون می خواهیم از نردبان زیارت جامعه کبیره مدارج و مقامات اهل بیت که مقامات خود ما هم هست را طی کنیم. در واقع جامعه کبیره یک مسیر سلوکی است برای همه انسانها که می خواهند با خانواده آسمانی شان محشور شوند.
فهم تفاوت کلمات «بیت» و «دار» بر معرفت زیارت ما می افزاید
اگر به تفاوت مفهوم «بیت» و «دار» توجه کنیم، به معرفت و لذت و آرامشی که در این نوع سلام دادن وجود دارد، نایل می شویم.
«بیت النبوه» یعنی خانه ی نبوت. «بیت» یعنی خانه؛ یعنی جائی که انسان در آن سکون و آرامش پیدا می کند. در معنای لغوی کلمه ی «بیت» گفته اند: «ماوا الانسان باللیل= پناهگاه انسان در شب».
اما در کنار کلمه «بیت»، کلمه ی دیگری به نام «دار» هم وجود دارد. «دار» هم به معنای خانه است. مثلا می گوییم: «دار الحکمه» یا «دار الایتام». اما مفهومی که هر یک از این دو کلمه دارد متفاوت است. «دار» به معنی «سرا» است، بدون این که مفهوم سکون و آرامش در نظر باشد. اما در کلمه ی «بیت»، مفهوم آرامش و سکون نیز وجود دارد.
حال چرا در این زیارت کلمه «بیت» انتخاب شده است؟ به نظر حقیر، قرآن چند چیز را مایه ی سکون، آرامش و استقرار ذکر کرده است. یکی از آنها، شب است که خداوند آن را مایه ی سکون و آرامش قرار داده است.
یعنی خانه ی شب، غیر از خانه ی روز است. مثلا می گوییم فلانی شب را تا صبح در جایی ماند؛ یا فلانی بیتوته کرد؛ یعنی شب را در آنجا ماند. پس در کلمه ی «بیت»، مفهوم استقرار و سکون و آرامش نهفته است. زیرا شب محل آرامش و سکون است. برای همین است که خداوند می فرماید: «و جعلنا اللیل ثباتا= ما شب را مایه ی ثبات و آرامش قرار دادیم». بنابراین، وقتی می گوییم «السلام علیکم یا اهل البیت النبوة» یعنی سلام بر شما ای کسانی که اهل خانه ی آرامش و سکون نبوت هستید. همین سلامی که به آنها می کنیم، برای ما آرامش و سکون می آورد.
توجه به تفاوت معنی «نبی و رسول» معرفت زیارت ما را بالامی برد
انسان تا نبی نشود، رسول نمی شود. یعنی اول باید از حالت پایین بودن و با مردم بودن، هم سطح بودن با مردم (نبی)، اوج بگیرد و ارتفاع روحی و معنوی پیدا کند، تا بتواند به الله برسد. وقتی شخص به این مقام رسید، به رسالت هم می رسد. یعنی اول نبی می شود و بعد رسول. یعنی خدا او را انتخاب می کند و می گوید: حالا که اوج گرفتی، این لیاقت را داری که از طرف من بروی و دست دیگران را هم بگیری و بالا ببری. در تفاوت معنای «نبی» و «رسول» حدود ۳۰ نوع تفاوت بیان شده که بعدا بطور مفصل در این خصوص بحث خواهیم کرد.
وقتی می گوییم «اهل بیت النبوة» یعنی اهل بیت بزرگی، رشد، کرامت، ارتفاع و اوج. وقتی در کتاب های دینی کلمه ی نبی را به کار می برند و می گویند او نبی است، یعنی در بین مردم زندگی می کند و مثل مردم است. اما از نظر علمی، معنوی، معرفتی و روحی به قدری اوج می گیرد که به یک مقام و درجه ی خاصی نزد خداوند تبارک و تعالی رسیده است.
بحث لغوی در این خصوص این است که نبوت از مصدر «نبو» آمده است. دو قول در مورد نبی یا نبوت بیان شده است. گاهی می گویند از نبوِ گرفته شده و گاهی هم می گویند از نباء به معنای خبر گرفته شده است. در اینجا مصدر نبوت که «نون باء واو» از مصدر نبو است، به معنای بزرگی و ارتفاع است.
مرحوم مصطفوی در کتاب شریف شان که در مورد مفردات قرآن است، می فرماید: «ارتفاع الشیءٍ فی موردٍ یتوقع فیه انقفاس= ارتفاع پیدا کردن یک شیئی که در حالت طبیعی پایین است، ولی وقتی اوج می گیرد، بالا می رود». پس کلمه ی نبوت به معنای بزرگ شدن، رفعت و ترقی خاص یا رشد خاص است.
بنابراین، معنای «السلام علیکم یا اهل بیت النبوة» می شود: «سلام بر شما ای اهل خانه ی سکون و آرامش و بزرگی و رفعت و مقام». در واقع این نوع سلام، زیارت و ملاقات ما با کسانی است که خیلی بزرگند و در اوج مقام انسانی قرار گرفته اند و مقرب ترین و شبیه ترین افراد نسبت به خداوند تبارک و تعالی هستند.
پس وقتی به زیارت می روی و زیارت جامعه کبیره را با معرفت می خوانی، باید بدانی با کسانی روبرو هستی که عالی ترین رفعت و مقام در تخلق به اخلاق الهی و قرب به خداوند را دارند. یعنی مقامی دارند که از آن بالاتر دیگر امکان پذیر نیست.
منظور از «اهل بیت النبوة» چه کسانی است؟
منظور از عبارت «اهل بیت» اهل خانه ی بزرگی است. این کلمه در اسلام و قرآن یک معنای ویژه دارد که هم شیعه و هم سنی آن را می شناسند و در آن اشتراک نظر دارند. یعنی می گویند همان پنج تن آل عبا (علیهم السلام) هستند، یعنی پیامبر، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا و حسنین علیهم السلام. هیچ کس در این پنج نفر شک ندارد.
اما اختلاف بین اهل سنت و شیعه از اینجا به بعد شروع می شود. بعضی از اهل سنت قائلند که غیر از اهل بیت، همسران پیامبر و بعضی از اصحاب حضرت عضو اهل بیت هستند، اما شیعه موافق این نظر نیست. شیعه قائل به این است که همین پنج نفر هستند با فرزندان حسین بن علی که اسامی شان هم ذکر شده است.
جالب این است که این اسامی در کتابها و روایات اهل سنت نیز نام برده شده است. یعنی پیامبر فرمود: بعد از من علی، بعد حسن، بعد حسین، بعد علی بن حسین، بعد محمد بن علی، بعد جعفر بن محمد و تا آخر. اهل سنت همه این اسمها را کاملا ذکر کرده اند و تصریح می کنند که امام زمان علیه السلام دوازدهمین نفر از ۱۲ خلیفه ای است که خداوند در روی زمین قرار داده است.
پس دقت کنید که «بیت النبوة» با «بیت النبی» اشتباه نشود. بیشتر عزیزان اهل سنت، «اهل النبوة» را با «بیت النبی» یکی می گیرند. در حالی که وقتی می گوییم «بیت النبی» یعنی منزل پیامبر. یعنی همان خانه ی گلی که پیامبر در مکه یا مدینه داشته است.
به عنوان مثال، اگر از کسی سوال کنیم: شما با چه خانوادههایی انس و رفت و آمد دارید؟ یا میتوانید به در خانه آنها بروید و در بزنید و داخل شوید؟ مثلا میگوید: خانهی خودم، خانهی پدر و مادرم، خانهی عمویم، خانهی داییام، خانهی خالهام، خانهی عمهام. اینها کسانی هستند که با من قرابت نسبی دارند. پس اهل این خانه است که میتواند به این خانه ها برود. دوباره سوال می کنیم دیگر به خانه ی چه کسانی می توانی بروی؟ می گوید: خانه ی پدر زنم. پس رابطه یا قرابت سببی است. چون به این خانه هم می تواند برود. قبل از ازدواج و محرمیت نمی توانست به آن خانه برود و اهل این خانه حساب نمی شد، اما حالا می تواند برود.
پس «اهلیت» در مورد خانواده ی همسر یا خانواده ی خودمان با دو قرابت امکان پذیر است: قرابت نسبی یا قرابت سببی. بیت النبی همان خانه ی گلی است که می شود به داخل آن رفت. در اهلیت با خانه ی زمینی پیامبر، کسانی مثل همسران پیامبر رفت و آمد دارند. حتی ابوسفیان که دشمن درجه یک پیامبر است، از اهل بیت نبی است، اما نه اهل بیت نبوت. چون دختر ابوسفیان «ام حبیبه» زن پیامبر است. این که ابوسفیان به خانه پیامبر رفت و آمد داشته، برای این بوده که اهل این خانه بوده. «اهل این خانه بوده» یعنی یک رابطهی سببی با پیامبر داشته است. یعنی پدر زن پیغمبر بوده است. همچنین سایر زن های پیامبر، دوستان، اصحاب و فامیل های پیامبر که خیلی از آنها دشمن پیامبر بودند، ولی به خانه ی حضرت رفت و آمد داشتند. پس اینها اهل بیت نبی بودند. اما منظور از «بیت النبوة» خانه ی گلی پیغمبر نیست، بلکه منظور خانه بزرگی، رفعت و شرافت پیامبر است.
خود اهل سنت هم در کتاب هایشان قائلند به این که فرزندان امیرالمومنین علیه السلام بعد از امام حسین علیه السلام «علی بن حسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد و حسن بن علی و امام زمان» هستند و همه اینها بطور کامل در کتاب های اهل سنت به اسم آمده است.
ما در قرآن کریم، از اهل بیت با صفت معصومیت یاد می کنیم و در مورد آنان می گوییم: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً= محققا خداوند اراده کرده که از شما اهل بیت تمام آلودگی ها را دور کند و به تطهیر مخصوصی شما را پاک نگه دارد». این عصمت را برای آنان قائلیم و اهل بیت را کسانی می دانیم که به باطن قرآن راه دارند و در خصوص آنان می گوییم:« لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[1]= هیچ کس نمی تواند به باطن قرآن راه پیدا کند، مگر پاکان». مطهر یعنی کسی که به شکل ویژه ای پاک شده است. پس اهل بیتی که قرآن معرفی می کند آن اهل بیتی هستند که معصوم هستند، نه فقط کسانی که به خانه پیامبر رفت و آمد داشته اند.
چرا معصوم بودن اهل بیت مهم است؟
چرا معصوم و بزرگ بودن اهل بیت (علیهم السلام) مهم است و در زیارت می خوانیم: سلام بر شما ای کسانی که این قدر بزرگ هستید که بزرگ تر از شما وجود ندارد؟
پاسخ این است که با شناخت معصومین، حقیقت و جایگاه خودمان را می شناسیم و می فهمیم که اصل و ریشه و خانواده ی اصلی ما چه کسانی هستند؟ باطن تک تک ما حقایق و کمالاتی است که در خانواده ی اصل و ریشه ی ما وجود دارد. پس وقتی می گوییم: «السلام علیکم یا اهل بیت النبوة» یعنی ما هم جزء این خانه هستیم. یعنی باید دقت کنید که دارید به کسانی سلام می کنید که اصل و ریشه ی شما هستند.
پس بدان که اصلت کیست. بدان که چهره ی حقیقی تو چیست و چه شکلی است. خودتان را با زمین و خانواده ی زمینی تان ارزیابی نکنید. چون منشأ فساد، گناه و آلودگی و از همه بدتر، منشا غم، غصه، افسردگی و پژمردگی های آدمی، توقف در همین حد زمینی است. یعنی وقتی تو خودت را غلط معنا کردی، مثلا زن یا مرد معنا کردی، بدبختی یا خوشبختی هایت هم بسته به جنسیتت می شود.
حد تو این قدر پایین می آید که خودت را اینطور می بینی که اگر شوهرت، شوهر خوبی باشد، یا زنت، زن خوبی باشد، یا مشکلات خانوادگی نداشته باشی، احساس خوشبختی می کنی. اما اگر شوهر یا زنت بد باشد. آن وقت به هم می ریزی و دنیا جلوی چشمت سیاه می شود. چنین کسی اصلاَ حال غیب و خانواده آسمانی و خود حقیقی را پیدا نمی کند. وقتی کسی جهان بینی اش در این حد پایین شد، همین شروع انحرافش از مسیری خواهد بود که خدا در هدف خلقتش تعیین کرده بود. وقتی کسی به این بلیه گرفتار شد، هر چه تلاش کند که در کمالات دنیایی جایگاه بهتری پیدا کند، غم و غصه هایش روز افزون می شود. چون هدف زندگی را غلط تعریف کرده است. یعنی شما تا باور نکنید که از خاندان اهل بیت هستید، تمام زندگی تان با غم و غصه و افسردگی همراه خواهد بود. زمانی انسان به شادی و آرامش و قدرت میرسد که بفهمد وجودش جزء آل پیغمبر است. وقتی که این فهمیده شد، هرچه مصیبت آمد مثل زینب کبری می گوید: «ما رأیت الّا جمیلاً= چیزی جز زیبایی ندیدم». چرا حضرت این طور می گفت؟ چون خود را از پیامبر می دانست و سبک زندگیش را در مسیر پیامبر تعریف کرده بود.
جامعه کبیره بخش فوق انسانی ما را فعال کرده و حتی زمینه دریافت وحی را برای ما فراهم میکند
وقتی زیارت جامعه می خوانید، در حقیقت دارید راجع به خودتان حرف می زنید. یعنی این زیارتنامه، زیارتی نیست که فقط اهل بیت علیهم السلام را به شما معرفی کند، بلکه یاد می گیرید که شما هم می توانید مثل فرشتگان با آنها رفت و آمد کنید و با آنان انس بگیرید. حتی اگر زمینه اش را فراهم کنید و با آنان ارتباط درستی بگیرید، آن وقت وحی هم به شما می رسد. البته نه وحی رسالتی، بلکه وحی شخصی.
یعنی اگر شخصیت انسان از زمین و غل و زنجیرهایش فاصله بگیرد و روحش ارتفاع پیدا کند، خداوند به او وحی می فرستد. مثلا خدا در مورد مادر حضرت موسی فرمود: «و أوحینا الی امّ موسی= ما به مادر موسی وحی کردیم». در حالی که مادر موسی نه از انبیا بود و نه از معصومین. اما خدا به او وحی می کند. پس ما هم می توانیم از وحی الهی، صبح و شب، در خواب و بیداری برخوردار باشیم. برای این مقصود اول باید از جهنم شهوات رهایی پیدا کنیم.
چگونه می توانیم از جهنم شهوت های دنیایی نجات پیدا کنیم؟
یکی از زمینه های انس با اهل بیت علیهم السلام و دریافت وحی این است که انسان بتواند از جهنم شهوات رهایی پیدا کند.
امام علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: «مَنْ كَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَیْهِ شَهَواتُهُ= هر كس براى خود احترام قائل باشد، خواهش هاى نفسانی در نظرش بى ارزش می شود». یعنی آدمی که پیش خودش بزرگ، گرامی و مهم است، قیمت و ارزش خود را خوب می شناسد و با انتصابش به خانواده اهل بیت، از شهوات، پستی ها و امیال بی ارزش دوری می کند، یعنی خودش را به هر پستی، رذالت و ذلتی نمی فروشد.
این همه گرفتاری و ناهنجاری که در جامعه می بینیم، به این دلیل است که افراد قیمت و خود حقیقی شان را نمی شناسند. اگر انسان معرفت و شناخت داشته باشد، از گناه متنفر می شود و گناه نزد او چنان پست و حقیر میشود که حتی عارش میآید به لذتهای گناه نگاه یا توجه بکند. چون به خودش میگوید: من بچه حضرت زهرا هستم، من بچه امیرالمؤمنین هستم، من سرباز امام زمان هستم. آن وقت بیایم تن به فلان ذلت نفسانی بدهم؟
سیدالشهداء در کربلا و در خطاب به نیروهای ابن سعد فرمود: «أَلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ= آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم».
دقت کنید سخنرانی حضرت کاملاً مبتنی بر اصول ریاضی است. حضرت نمی گوید یزید پسر معاویه، بلکه می گوید یک آدم بی قیمت پست و پسر یک آدم بی قیمت پست مرا مخیر کرده بین دو چیز: مرگ و ذلت. بعد می فرماید: « هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ= ذلت از ما دور است». تن به سازش با ظلم و ستم و استکبار نمی توانم بدهم. درس بزرگی، درس آقایی، درس انسانیت را امام حسین (علیه السلام) در عاشورا به ما دادند.
ما چگونه می توانیم از جهنم نجات پیدا کنیم و در دنیا به شادی، آرامش، قدرت، عزت و افتخار برسیم؟ این که بفهمیم بچه اهل بیت هستیم و بفهمیم از این خانواده هستیم. بفهمیم ما نه فقط شیعیان امام زمان هستیم، بلکه فرزندان حقیقی امام زمان هستیم. اگر این را فهمیدیم، آن وقت نه برای دنیا غصه می خوریم و نه احساس بدبختی و حقارت و بی کسی و بی پناهی ذلت می کنیم.
پس وقتی میخواهیم زیارت جامعه را شروع کنیم، قیمت یادتان نرود. چون زیارت کسانی را میخوانیم که اصل و ریشهی شما هستند و قرار است در مسیر تکاملی زندگی به این مقام برسید. در بهشت هم قرار است با آن ها تا ابدیت زندگی کنید. پس این مدت کوتاه زندگی دنیا را تحمل کن. دستت را از خانواده آسمانی ات رها نکن. چون همین خانواده است که اوج را به شما معرفی میکند. پس هر چقدر از این اوج و مقام دور شوی به جهنم نزدیک تر خواهی شد. و بهشت و جهنم هر کس از همین دنیا آغاز میشود. به خاطر همین است که می گوییم ساختار زیارت جامعه کبیره، ساختار کاملا ریاضی است. اول اوج را به شما معرفی میکند و میگویید «السلام علیکم یا اهل بیت النبوه»، بعد شما را به آن سمت می کشاند.
زیارت جامعه کبیره قیمت تو را به خودت می شناساند
«سبک زندگی» و نوع عشق و علاقههای یک آدم، ساختار وجودی او را مشخص میکند. یعنی این که در خلوت و تنهایی از چه چیزی لذت می برد و حتی نوع تفریح های یک آدم، قیمت او را مشخص میکند. سپس همین قیمت ها و تعیین ارزشهایی که خودش برای خود تعریف و انتخاب کرده، در قالب ژن او، به نسل بعدی اش منتقل می شود. پس هر زن و مردی باید بداند که شریک ژن فرزند او کیست.
بعضی ها تفریحات و خلوت هایشان را با جهنم پر می کنند و برخی هم با ابدیت ارزشهای بهشتی که از حالا همراه اهل بیت علیهم السلام می شوند. این ها تعیین کنده قیمت آدم هستند.
وقتی می گویی: «السلام علیکم یا اهل بیت النبوه» در واقع قیمت خودت را می گوئی و داری همان را می خوانی.
آدمی که زیارت جامعه کبیره می خواند، غصه دار نیست، افسرده و پژمرده نیست، احساس بی کسی و بدبختی و تنهایی و نکبت نمیکند. هیچ وقت دنیا برایش غمزده نیست، هیچ وقت احساس پوچی نمیکند. کسی که زیارت جامعه میخواند، اگر با معرفت بخواند، همان لحظه که نشسته و دارد این زیارت را می خواند، می فهمد که چقدر قیمت دارد. می فهمد که چقدر عشق در این زیارت هست. آن کسی که واقعا شرافت خواندن زیارت جامعه کبیره را دارد، نباید خودش را کوچک ببیند و گرفتار گناه بشود، نباید به خواری، بدبختی و غم و غصه بیفتد. پس سعی کنیم کارکرد جامعه کبیره را بدانیم که چیست و با آن انس بگیریم.
[1] . سوره واقعه/آیه 79.
کلیدواژه ها:
آثار استاد