مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
کسب «درجات بهشتی» مثل عفو و گذشت نسبت به انسانها، ارتباط با کسی که قطع ارتباط کرده، صبوری در مقابل جاهلان، صبر بر طاعت خدا و ترك معاصى، دوست داشتن يكديگر، به ملاقات هم رفتن و برقراری ارتباط و بخشش به خاطر خدا، باعث میشود که انسان بدون حساب وارد بهشت شود و از نعمتهای بیکرانش بهرهمند شود.
«سلام»، یکی از اسماء الهی است و از نام های الهی که خداوند انسان ها را به بهشت جاودان خودش دعوت می کند، «دارالسلام» است. چنانکه قرآن کریم می فرماید: «وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ[1]= خداوند همه بندگانش را به خانه ی سلامت دعوت می کند».
برای این که بفهمیم خداوند ما را به «دار السلام=خانه ی سلامتی» دعوت می کند، به چه معناست و چه تناسبی میان سلامتی و بهشت وجود دارد، باید به این امور توجه کنیم:
«دارالسلام»، مخصوص آدم های سالم است. آدم های مریض هستند که برای درمان شان باید به جهنم بروند. مثل افراد حسود، بدبین، خودشیفته و مغرور. «جهنم موقت» به منزله ی بیمارستان بهشتیان است. یعنی چون روح سالم ندارند، باید برای یک دوره ای وارد جهنم شوند تا روحشان از بیماری های اخلاقی پاک شود و بعد وارد بهشت شوند.
نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) در توصیف اهل بهشت و این که علامت آدم های سالم در دنیا چیست و چگونه می توانستند در دنیا خودشان را سالم نگه دارند، می فرمایند: «إذَا كَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ حَشَرَ اللَّهُ الْخَلَائِقَ نَادَى مُنَادٍ لِیَقُمْ أَهْلُ الْفَضْلِ فَیَقُومُ فِئَامٌ مِنَ النَّاسِ فَتَسْتَقْبِلُهُمُ الْمَلَائِكَةُ یُبَشِّرُونَهُمْ بِالْجَنَّةِ وَ یَقُولُونَ مَا فَضْلُكُمْ هَذَا الَّذِی تَدْخُلُونَ بِهِ الْجَنَّةَ قَبْلَ الْحِسَابِ؟ فَیَقُولُونَ كُنَّا نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنَا وَ نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا وَ نَحْلُمُ إِذَا جُهِلَ عَلَیْنَا فَیُقَالُ لَهُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ. ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ لْیُقِمْ أَهْلِ الصَّبْرُ فَیَقُومُ فِئَامٌ مِنَ النَّاسِ فَتَسْتَقْبِلُهُمُ الْمَلَائِكَةُ یُبَشِّرُونَهُمْ بِالْجَنَّةِ وَ یَقُولُونَ مَا صَبْرُكُمْ هَذَا الَّذِی تَدْخُلُونَ بِهِ الْجَنَّةَ قَبْلَ الْحِسَابِ فَیَقُولُونَ كُنَّا نُصَبِّرُ أَنْفُسَنَا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ نَصْبِرُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ فَیُقَالُ لَهُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ. ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ لِیَقُمْ جِیرَانُ اللَّهِ فِی دَارِ السَّلَامِ فَیَقُومُ فِئَامٌ مِنَ النَّاسِ فَتَسْتَقْبِلُهُمُ الْمَلَائِكَةُ یُبَشِّرُونَهُمْ بِالْجَنَّةِ وَ یَقُولُونَ مَا فَضْلُكُمْ هَذَا الَّذِی جَاوَرْتُمْ بِهِ اللَّهَ فِی دَارِ السَّلَامِ فَیَقُولُونَ كُنَّا نَتَحَابُّ فِی اللَّهِ وَ نَتَزَاوَرُ فِی اللَّهِ وَ نَتَوَاصَلُ فِی اللَّهِ وَ نَتَبَاذَلُ فِی اللَّهِ؛ فَیُقَالُ لَهُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَأَنْتُمْ جِیرَانُ اللَّهِ فِی دَارِ السَّلَامِ= چون روز رستاخیز شود، خداوند آفریدگان را گِرد مى آورد و یک منادى ندا مى دهد كه: بخشایشگران برخیزند! پس، گروهى از مردم برمى خیزند و فرشتگان به پیشوازشان مى روند و آنان را به بهشت مژده مى دهند. سپس مى پرسند: این بخشایشگرىِ شما چه بوده كه به سبب آن، پیش از حسابرسى، به بهشت مى روید؟ آنها مى گویند: ما اینطور بودیم كه از هر کس كه بر ما ستم مى كرد، گذشت مى كردیم؛ و به هر كس از ما مى بُرید، مى پیوستیم؛ و با هر كس که به ما نادانى روا مى داشت [و گستاخى مى نمود]، بردبارى مى ورزیدیم. آن گاه به آنها گفته مى شود: به بهشت در آیید كه چه نیكوست مزد عمل كنندگان! سپس ندا دهنده اى ندا مى دهد كه اهل شكیبایى برخیزند! پس، گروهى از مردم بر مى خیزند و فرشتگان به پیشوازشان مى روند و آنان را به بهشت مژده مى دهند و مى گویند: این شكیبایى شما، چه بوده كه به سبب آن، پیش از حسابرسى، به بهشت مى روید؟ آنها مى گویند: خویشتن را بر طاعت خدا به صبر وا مى داشتیم و در ترك معاصى خدا، شكیبایى مى ورزیدیم. پس به آنها گفته مى شود: به بهشت در آیید كه چه نیكوست مزد عمل كنندگان! سپس، ندا دهنده اى ندا مى دهد كه همسایگان خدا در سراى سلامت برخیزند! پس، گروهى از مردم بر مى خیزند و فرشتگان به پیشوازشان مى روند و آنها را به بهشت مژده مى دهند و مى گویند: این امتیاز شما چه بوده كه به سبب آن در سراى سلامت، همسایه خدا گشته اید؟ آنها مى گویند: ما یكدیگر را براى خدا دوست مى داشتیم و براى خدا به دیدار یكدیگر مى رفتیم و براى خدا با یكدیگر رابطه داشتیم و براى خدا به یكدیگر بخشش مى نمودیم. پس، به آنها گفته مى شود: به بهشت در آیید كه شما همسایگان خدا در سراى سلامت هستید!».
این روایت از آن کسانی است که وقتی وارد قیامت می شوند، خداوند به آنها می گوید یک عده نباید در قیامت معطل شوند و حساب کتاب برای آنها نیست. اسمشان را می خوانند و می گویند کسانی که در این گروه ها هستند، به بهشت بروند.
« إذَا كَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ حَشَرَ اللَّهُ الْخَلَائِقَ نَادَى مُنَادٍ لِیَقُمْ أَهْلُ الْفَضْلِ فَیَقُومُ فِئَامٌ مِنَ النَّاسِ فَتَسْتَقْبِلُهُمُ الْمَلَائِكَةُ یُبَشِّرُونَهُمْ بِالْجَنَّةِ وَ یَقُولُونَ مَا فَضْلُكُمْ هَذَا الَّذِی تَدْخُلُونَ بِهِ الْجَنَّةَ قَبْلَ الْحِسَابِ فَیَقُولُونَ كُنَّا نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنَا وَ نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا وَ نَحْلُمُ إِذَا جُهِلَ عَلَیْنَا فَیُقَالُ لَهُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ= قیامت که می شود، خداوند همه خلایق را محشور می کند و گرد می آورد و منادی ای صدا می دهد که اهل فضل برپا خیزند. گروهی از مردم بلند می شوند، فرشته ها سریع می آیند به استقبال این ها و بشارت می دهند و می گویند: بهشت بروید. فرشته ها می گویند: شما در دنیا چه می کردید که قبل از این که حساب و کتابی شوید، بهشت می روید؟ در جواب می گویند ما کسانی بودیم که اگر کسی به ما ظلم می کرد، عفوش می کردیم».
این نشان دهنده آن است که چقدر انسان می تواند نزد خدا محبوب و عزیز باشد که وقتی این خصوصیت های الهی را پیدا می کند، خدا معطل نمی کند و می گوید: بفرمایید و به بهشت بروید.
دسته اول، کسانی هستند که در برابر ظلمی که به آنها می شود، عفو می کنند. عفو یعنی کینه به دل نداشتن. زمانی انسان بدی یک نفر را تلافی می کند که اول در دلش کینه می گیرد. در روایت داریم که اگر کسی ذره ای کینه در دلش باشد، به بهشت راه پیدا نمی کند.
بنابراین، برای بهشتیان عفو یک صفت واجب است. مثل نماز خواندن و روزه گرفتن. قرآن می فرماید: «و الیعفوا= باید عفو کنید». مثل این که بفرماید باید نماز بخوانید. پس آدم بهشتی باید کینه و نفرین و تلافی را کنار بگذارد. از عفو، بالاتر صفح است. قرآن می فرماید: «و الیصفحوا=باید صفح کنید». یعنی از اول ندید بگیرید. انگار اصلا اتفاقی نیفتاده است. چون آدم بهشتی یک شخصیت قوی دارد، تکیه بر خداوند دارد و به توحید افعالی معتقد است.
یکی از اسم های خداوند، «عفو» است. اگر خواستید بفهمید که چقدر شبیه خدا هستید، ببینید چقدر با گذشت هستید. خدا از بسیاری از گناهان بندگانش می گذرد. کسی که صفت عفو ندارد، کینه ای و زودرنج است، دارد با خودش جهنم را حمل می کند. چنین کسی، هم آخرت خود را خراب می کند و هم دنیایش را . چون دلش پر از ناراحتی و کینه است. از این رو، اولین کسی که قربانی کینه و حسادت است، خود شخص حسود و کینه ای است.
بدن سالم، بدنی است که عفونت نمی تواند به سراغش بیاید. به سادگی مریض نمی شود. روح سالم نیز همینطور است. روح ناسالم آن است که وقتی کسی مثلا پدر، مادر، همسر، فرزند و ... به او ظلم می کند، اگر کینه به دل بگیرد، در واقع آلودگی با خود جمع می کند. در حالی که انسان اساساً برای این به دنیا آمده که متخلق به اخلاق الهی شود. یعنی انسان تا می تواند باید به اوضاع دلش برسد و آن را سالم کند. انسان تا به این مقام نرسد، به آرامش نخواهد رسید.
بنابراین، اگر شما کینه ای و عقده ای هستید، شبیه خدا نیستید، یعنی آدم سالم و خداگونه، هیچ وقت از رفتارهای زشت دیگران کینه به دل نمی گیرد و زود عفو می کند. انسان اینطور باشد شبیه خدا می شود.
بهشتیان در ادامه می گویند: «وَ نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا= کسانی که با ما قهر می کردند، ما با آنها قهر نمی کردیم». یعنی این گونه نبودند که کسی با آنها قهر کند، آنها هم قهر کنند. بعضی ها می گویند شخص با ما قهر کرده، باید چه کنیم؟
پاسخ: شما قهر نکنید، دعوتش کنید، پیام به او بدهید و به او سلام برسانید، اما اگر همه ی این کارها را هم کردید، و طرف مقابل باز هم نمی خواهد ارتباط برقرار کند، مثلا جواب تلفن شما را نمی دهد، دعوت می کنید نمی آید. در این صورت بر شما مسئولیتی نیست.
«وَ نَحْلُمُ إِذَا جُهِلَ عَلَیْنَا= و با هر كس به ما نادانى روا مى داشت، بردبارى مى ورزیدیم» وقتی کسی در حق ما جهالت به خرج می داد، گستاخی در حق ما می کرد، ما بردبار بودیم.
روزی جاهلی به مالک اشتر با آن منزلتش، در خیابان جسارتی به او می کند. شخص نمی دانسته او مالک است. اما مالک به مسجد می رود. شخص وقتی فهمید به چه کسی جسارت کرده، به دنبالش می رود تا عذرخواهی کند. اما مالک به او می گوید: من مسجد آمدم تا نماز بخوانم و برای تو طلب مغفرت کنم.
حلم یعنی بردباری و خویشتن داری در مقابل جهالت ها و رفتارهای بی ادبانه ی افراد. اگر بچه یا همسرت نادانی می کنند، حلم داشته باش، نه این که زود به دل بگیری و قهر کنی. در روایت داریم که اگر کسی حلمی نداشته باشد که با آن، جهلی را برطرف کند، هیچ عملی برایش باقی نمی ماند. 20 سال، 30 سال، 40 سال زحمت می کشد و عبادت می کند، کارهای خوب انجام می دهد. ولی چون حلم ندارد، همه زحماتش را به هدر می دهد. اگر این خصوصیات باشد، دیگر در اجتماع طلاق نداریم، این همه دادگاه نداریم. اگرحلم نداشته باشید، زود قطع ارتباط می کنید و زود کارتان به طلاق می کشد.
اهل حلم کسانی هستند که فرشته ها به آنها می گویند: بفرمایید بهشت که پاداش خوبی برای اهل عمل داریم. این معنی سلامت است و آدم های سالم این گونه وارد بهشت می شوند.
بهشت آمیخته با صبر و بردباری است
دسته دومی که بدون حساب وارد بهشت می شوند، «آدم های صبور» هستند. فرشتگان به استقبال این ها می روند و مژده می دهند و می گویند: خوش آمدید. سپس از آنها سوال می کنند آن صبری که شما کردید که باعث می شود قبل از حساب وارد بهشت شوید چگونه صبری بود؟
در پاسخ می گویند: «فَیَقُولُونَ كُنَّا نُصَبِّرُ أَنْفُسَنَا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ نَصْبِرُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ = خویشتن را بر طاعت خدا به شكیب وا مى داشتیم و در ترك معاصى خدا، شكیبایى مى ورزیدیم» یعنی به نفس شان باج نمی دادند. هرچه خدا گفته بود، وادارش می کردند و انجام می دادند، از حرام ها دوری می کردند.
اطاعت خدا صبر می خواهد، روزه گرفتن صبر می خواهد، حجاب صبر می خواهد، اهل بهشت، اهل صبر هستند و رعایت همه چیز را می کنند. اهل بهشت هرجا واجبی باشد، صبر می کنند و انجامش می دهند. هرجا حرامی باشد، صبر می کنند و خود را آلوده نمی کنند.
«فَیُقَالُ لَهُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ= فرشته ها می گویند: بفرمایید بهشت. این پاداش خوبی برای اهل عمل است».
چگونه همسایه خدا در بهشت باشیم؟
گروه سومی که فرشته ها ندا می کنند، همسایه های خداوند در دار سلامت هستند. همسایه خدا بودن خیلی مهم است. همسایه به کسی گفته می شود که انسان در یک محله با او زندگی می کند. بهشت هم این گونه است. فضایی است که افراد با ابعاد و طبقات مختلف، با هم تا ابد زندگی می کنند.
کسانی که به خدا خیلی نزدیک باشند، یعنی به خدا شبیه ترند و زمانی انسان همسایه خدا می شود که نفسش شبیه خدا شده باشد، یعنی به خداوند بچسبد. هرچقدر انسان شباهتش به خدا بیشتر باشد و اسم های بیشتری از خدا دریافت کند، به خدا نزدیک تر می شود.
پس دسته ای از مردم بلند می شوند، فرشته ها از این ها استقبال می کنند و بشارت می دهند و بهشتیان می گویند فضیلت شما که باعث شد همسایه خدا شوید چه بود؟ می گویند: ما کسانی بودیم که اگر می خواستیم کسی را دوست داشته باشیم، ارتباطاتمان با آنها هم با عشق خدا بود، یعنی این طور نبوده که هرکس از راه برسد، با او دوست شوند. مهرورزی ها با ملاک الهی بوده. چسبی که دو نفر را به هم می چسباند، عشق به خداست.
گاهی انسان مجبور است با یک عده همکاری کند و نمی تواند با آنها کنار بیاید، ولی می تواند به عشق خدا آنها را دوست داشته باشد. پس تا می توانید از هم کینه به دل نگیرید، حتی اگر کسی با شما بد باشد کینه به دل نگیرید. چنین شخصی، همسایه خداست.
اگر کسی می خواهد به سرعت گذشته ی خودش را جبران کند، راه خیلی زیاد است. اما عشق به آدم ها براساس عشق به خدا، نه خوش آمدن های شخصی، یکی از راه های میان بر است.
آدم هایی که ملاک های شخصی را در نظر نمی گیرند، بیشتر شبیه خداوند هستند. مثلاً در ازدواج کسی را انتخاب می کند که بیشتر با خدا هماهنگ است تا آن که شرایط ظاهریش بهتر باشد، ولی از خدا دورتر است.
به عنوان مثال پیغمبر (صلوات الله علیه) سفارش به وحدت کرده است. اما وقتی کسی می آید و به اختلافات مذهبی و به ماجرای شیعه و سنی دامن می زند، این ها کسانی هستند که واقعا عشق به خدا و دین ندارند. این خودشیفتگی و منیت است که صورتش ظاهرا مذهبی است، ولی در باطن دینداری نیست.
در مثال دیگر، الآن کشور ما را ببینید. اگر در این جناح ها، روح توحید و خداجویی حاکم بود، ما این همه اختلافات جناحی در کشور نداشتیم. علت این که این همه اختلافات هست و افراد همدیگر را می درند، این است که روح توحید بر آنها حاکم نیست.
«حزب و جناح» بتی است که برای خود می سازیم، در واقع جهنم برای خود درست می کنیم. مهم مصالح اسلام و مردم است، نه این که براساس این نوع باندبازی ها مصالح مملکت را تغییر دهیم به نفع خودمان.
آخرین خصوصیتشان «وَ نَتَبَاذَلُ فی اللَّهِ نتواصلو= ما کسانی بودیم که برای خدا به هم بخشش می کردیم»، یعنی ملاکشان این نبوده که چون همکارش است، به او بیشتر بدهد؛ یا همشهری من است، بیشتر بدهم؛ یا فلانی است امتیاز بیشتری به او بدهم. اگر بذل هایمان در سازمان ها، ادارات و وزارتخانه به عشق خدا باشد، کشور بهشتی می شود.
گاهی بذل ما در ابعاد مختلف جمادی، گیاهی، حیوانی یا عقلی است. مثلاً کسی به پول نیاز دارد، غذا می خواهد، گاهی هم افراد مشکل علم دارند. اما مهم آن است که در جایی هزینه کنید که انسان ها را بتوانید با خدا و آخرتشان آشنا کنید که به جهنم نروند.
اگر به دنیای انسان ها کمک کنید، ثواب دارد، ولی بخشش و بذلی قیمتی تر است که در اختیار احیاء دین صرف شود.
مسائل معرفتی مهم تر از سایر مسائل زندگی است. پس هر جا که رنگ خدا بیشتر باشد، باید بذل آنجا بیشتر شود.
در اینجاست که شخص به مقام همسایه ی خدا می رسد.
«پس فَیُقَالُ لَهُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَأَنْتُمْ جِیرَانُ اللَّهِ فِی دَارِ السَّلَامِ= پس به آنها گفته می شود وارد بهشت شوید كه شما همسایگان خدا در سراى سلامت هستید!».
آدم چقدر راحت می تواند با کنار گذاشتن «من» حیوانی اش، همسایه خدا شود. هر وقت مظاهر دنیا و منیت ها را کنار بگذاریم، خالص می شویم، وقتی خالص شدیم، همسایه خدا هستیم.
[1] . سوره یونس/آیه 25.
کلیدواژه ها:
آثار استاد