مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
شما هر چقدر در بخش های «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی، و فوق عقلی» برای بندگان خدا یا برای خود خدا بخشش داشته باشید و عطا کنید؛ نشاط، آرامش و قدرتت بیشتری به دست میآورید. هر جا خساست کنید، بخل داشته باشید، غصه، فشار روحی و روانیتان هم بیشتر است.
انسان قبل از اینکه به دنیا بیاید و بدن بگیرد، پیش خدا بوده. آنجا همه یک روح بودیم. پس همه آدمها این تجربه را داشتند که یک زمانی نزدیکترین و شبیهترین موجود به خداوند بودند. این نزدیکترین و شبیهترین حالت، یعنی اوج لذت و قدرت. چون مَثَل اعلی و خلیفة الله است. هر کاری بخواهد و اراده کند، همان کار را انجام میدهد.
هدف از خلقت انسان و آمدن او به زمین نیز همین است که تحت حاکمیت و ربوبیت خداوند و رهبرانی که همه مَثَل اعلی هستند، یعنی معصومین علیهمالسلام تربیت بشود و آمادگی رسیدن به این مقام را پیدا کند و در بازگشت نیز این مقام را داشته باشد.
قبلاً گفته شد که معاد یعنی ما قبلاً یک جایی بودیم که از آنجا آمدیم و حالا برمیگردیم به همانجا. این معنا ندارد که بگوییم معاد داریم، اما رفتن را نبینیم. وقتی به عالم طبیعت و مُلک رسیدیم، ابتدا در رحم مادر گرفتار بدن هستیم. بعد از طی دوران رحمی، وارد دنیا میشویم و حسهای حیوانی پیدا میکنیم. بعد از مدتی که رشد کردیم، جنبه عقلانیتمان رشد میکند. در آخر اگر فهمیدیم معشوق اصلیمان الله است و اصلمان از کجا بوده و غایتمان چیست، آن گاه حقیقت انسانی و باطن انسانی پیدا میکنیم. در این صورت به عنوان یک انسان روی زمین زندگی کرده و حرکت میکنیم.
در کره زمین، انسان به خاطر داشتن نیازهای جمادی، گیاهی، حیوانی و علمی مجبور است یک سلسله درگیریها، رفتارها، روابط، انتخابها و نظایر آن را داشته باشد. مثل انتخاب شغل، همسر، بچهداری، خانهداری، کارهای اجتماعی، سیاسی و خیلی چیزهای دیگر که مربوط به جنبه انسانی ما نیست. انسان همان انسان است، در لایه آن درگیریها یک روحی از خدا دارد که سر جای خودش هست و پاک است.
اربعین؛ یادآور وحدت روح انسانها است
اگر شما میبینید در اربعین حدود 30 میلیون آدم از 90 کشور دنیا میآیند؛ آن هم با ترکیب شیعه، سنی، مسیحی، یهودی، صائبی، زرتشتی، لائیک، بخاطر داشتن یک روح واحد است. اگر قرار باشد اینها بنابر اختلافاتشان بیایند، هیچ وقت در آنجا جمع نمیشوند. اما همه بنابر اشتراکات شان میآیند، اشتراک این همه آدم که یکجا جمع میشوند، عشق به انسان کامل و مَثَل اعلی می باشد که اصل و ریشه خودشان است. آنها فقط به اسم امام حسین علیهالسلام که نمیآیند تا بگویند این امام ماست، بلکه به خاطر عشق به ریشه معنویشان که یک انسان کامل و مجسمه همه خوبیهاست، گرد هم میآیند. ظهور همه زیباییها که قبلاً همه را در عالم قبل از دنیا دیده اند، آنها را به کربلا میکشاند و میآورد. چون عشق به خودشان است و حقیقت خود را نیز در آنجا میبینند.
برای همین وقتی زیارت عاشورا میخوانیم از خدا میخواهیم: «أَنْ یُبَلِّغَنیِ الْمَقامَ الْمَحْمُود لَکُمْ عِنْدَاللّهِ= مرا به مقام محمود که شما اهل بیت نزد خدا دارید، برساند».
وقتی میگوید من میخواهم مثل امام حسین علیهالسلام بشوم، یعنی مقام من آنجاست. پس روح من آنجا را میطلبد. حالا روح این مسیحیها، یهودیها، هندوها، بوداییها، لائیکها، صائبیها، زرتشتیها، همین گونه است. چون همه میخواهند برگردند و عاشق آن وطنشان هستند. ازاین رو، به طور ناخودآگاه سر قبر آدمی که حقیقت خودشان است، میآیند. یعنی هیچ کس اینها را نه وادار میکند، نه مجبور میکند که به این راهپیمایی بیایند. هر سال هم بیشتر میآیند. پس همه ما آن حقیقت را داریم.
مشغله های دنیا و افزایش حجم غصهها
وقتی انسان در زندگیاش فقط به جنبههای جمادی، گیاهی، حیوانی یا حتی عقلی بیشتر توجه کند، حجم غصهها، گرفتاری و افسردگیهایش بیشتر میشود.
در جهان دو گروه هستند که بیشترین خودکشیها، افسردگیها، پژمردگیها، و بیماریهای جسمی و روحی را دارند: اول کسانی که یا از آسایش بیشتری برخوردارند، یعنی رفاه بیشتر که هر چقدر سطح آسایش بالا میرود، سطح آرامش کم میشود؛ دوم کسانی که از تحصیلات بالاتری برخوردارند.
در کشور ما بالای 90% خودکشیهایمان متعلق به تحصیلکردهها است. همه جای دنیا همین است. آن طرف دنیا بدتر از اینجاست. بنابراین، هر چیزی که ذهن ما را در یکی از این شئون (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) درگیر میکند، یا کارهای میکنیم که طبق اصل و ریشه خودمان نیست؛ حسودی، بدبینی، بداخلاقی، زودرنجی، حساسیت، گدایی عاطفی از این و آن و... اینها همه موجب بالا رفتن سطح اضطرابها و غصههایمان میشود و فراموش میکنیم که در عالیترین درجات بوده ایم و اصلاً نیازی به گدایی محبت کسی نداشتیم. به جای اینکه احساس خوشبختی کنیم، احساس ناراحتی و عصبانیتمان بیشتر میشود.
هر وقت از بخش حیوانیتت فرار میکنی، شادی به سراغت میآید
روزه؛ اوج آزادی فطرت انسان. وقتی شما روزه میگیری، درست است که با بخشهای حیوانیات مبارزه میکنی، ولی بخش انسانیت قدرت پیدا میکند. چون از طبیعتت نجات پیدا میکنی و آزاد میشوی. کلیه احکام دین اسلام نیز برای آزادی انسان آمده است. چنانکه قرآن کریم میفرماید: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی كانَتْ عَلَیْهِمْ[1]= و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، ( از دوش و گردنشان) برمی دارد». یعنی دین اسلام آمده که بارهای سنگین را از روح شما بردارد. از این رو، شما حتی یک حکم دینی در اسلام ندارید که آدمی را محدود یا اذیت کند؛ اگر هم احساس محدودیت میکنیم، همه برای بخشهای حیوانیمان است. چون هدف اسلام این است با محدودیت طبیعت، بخش انسانی ما را آزاد کند.
پس وقتی روزه میگیری، احساس شادی، آرامش، قدرت، نشاط و اراده، در شما بیشتر میشود. روزه شما را از ذلت در میآورد. چون توانسته ای 16ـ 17 ـ 18 ساعت طبیعتت را نگه داری.
نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «كُلُّ عَمَلِ اِبْنِ آدَمَ هُوَ لَهُ غَیْرَ اَلصِّیَامَ فَهُوَ لِی وَ أَنَا أَجْزِی بِهِ= هر كارِ آدمى براى خود اوست، مگر روزهدارى كه براى من است و من خودم پاداش آن را مىدهم». هر کار خیری که آدم انجام میدهد، برای خودش است، غیر از روزه. چون شما در روزه شبیهترین حالت را دارید. از حالت گیاهی، جمادی، حیوانی جدا میشوید و حالت فرشتهای پیدا میکنید و اگر این حالت فرشتهای همراه با قرآن خواندن و مناجات باشد، ارتباط انسانی هم برقرار میشود.
شادی قلب مؤمن روزهدار هنگام افطار و ملاقات خدا
حضرت در فرمایش دیگری میفرمایند که روزهدار همیشه دو شادی دارد: «حِینَ یُفْطِرُ فَیَطْعَمُ وَ یَشْرَبُ وَ حِینَ یَلْقَانِی و حینَ یَلقانی فَاُدخِلُهُ الجَنَّةَ= هنگامى كه افطار مىكند و مىخورد و مىنوشد و آنگاه كه مرا دیدار مىكند. پس او را وارد بهشت مىكنم». همه روزهدارها هنگام افطار را دوست دارند؛ چه روزه مستحبی، چه روزه واجب. این شادی، نه آن شادی است که الان میخواهم بخورم. یک شادی کاملاً انسانی و فطری است. یک موفقیتی است که انسان به آن رسیده است.
یک جای دیگر هم که روزهدار خیلی خوشحال میشود، آنجائی است که خدا را ببیند. آنهایی که روزه گرفتند بخصوص روزههای مستحبی، خیلی قدرت و شباهت به الله پیدا میکنند.
این قضیه اختصاص به روزه ندارد. این سیستم و نظام، در همه بحثهای عبادی وجود دارد. آدمهایی که میخواهند بالا برگردند و درِ غیب به رویشان باز بشود یا میخواهند به رؤیت، مکاشفه، عشق و لذت برسند، داوطلبانه خودشان را محدود میکنند تا روحشان آزاد و باز شود.
اینکه بعضیها میگویند اسلام دست و پای ما را میبندد؛ یا ما را محدود میکند، منظورشان از این «ما»، «ما» طبیعی و حیوانی است. چون خودش را به عنوان یک خانم یا آقا میبیند. درحالیکه اگر کسی از دریچه انسانی به دستورات الهی نگاه کند، میبیند که اسلام همیشه ما را از محدودیتها نجات میدهد.
مثلاً وقتی میگوید خمس بده، برای این است که این کار، تو را از محدودیت، تنگنظری، بیرحمی، بیعاطفگی در میآورد. وقتی شما خمس را میپردازی، در واقع یک تعلق را از خودتان دور میکنید.
انفاق کنیم تا شاد زندگی کنیم
رمز شادی و آرامش در بخشیدن است. شما هر چقدر در بخش جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی، و فوق عقلی برای بندگان خدا یا برای خود خدا بخشش داشته باشید یا عطا کنید؛ نشاط، آرامش و قدرت بیشتری به دست میآورید. اما هر جا خساست کنید و بخل داشته باشید، غصه، فشار روحی و روانیتان هم بیشتر است.
بنابراین، هر وقت غصهدار شدید، یک جا خروجی داشته باشید. مثلاً به گربهای غذا بدید یا به فقیری کمک کنید یا در ساختن یک مسجد کمک کنید یا یک نفر را ببخشید یا اگر از کسی بدت میآید، برایش دعا کن. آن وقت میبینی که حالت خوب میشود. غمت تبدیل به شادی میشود.
آدمهای خودشیفته، زودرنجترین آدمها هستند. وقتی به سیدالشهداء گفتند آقا ادب چیست؟ فرمود: وقتی از خانه خارج میشوی چشمت به هر کس افتاد، بگویی او از من بهتر است. پس خودت را از هیچ کس بهتر ندان. همین که آدم خودش را بهتر از دیگران دید، از باطن آدمیت دور میشود.
به محض اینکه احساس کردی از همسرت، خانواده همسرت، همسایگان یا از بقیه بهتر هستی، شیطان به سراغت میآید و افسردگی، تاریکی و غصه تو را میگیرد. ولی اگر دیگران را بهتر از خودت دانستی، عشقورزیها، مهرورزیها، دلدادگیها و حسهایت همه زیبا و قشنگ می شوند. روحت آزاد آزاد میشود. دیگر محال است به کسی حسادت کنی یا بدبین باشی یا از کسی کینه به دل بگیری.
وقتی از خودت بیرون میروی، از منیتهایت خارج میشوی و مال دیگران میشوی؛ آن وقت انبساط، آرامش و شادی داری و همه خوبیها در زندگی به سراغت میآید.
اخلاق/ شهویه/شادی/بخشیدن
[1] . سوره اعراف/آیه 157.
کلیدواژه ها:
آثار استاد