مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
بحثی که امروز برای شما انتخاب کرده ام از حضرت رضا (علیه السّلام) بحث خیلی مهمی است، اسمش را من گذاشتم «زندگی و حیات مسخره». در این بحث، ۷ نوع «حیات مسخره» مطرح است که یک یک آنان را توضیح می دهم.
حیات مسخره ی نوع اول) حضرت در خصوص حیات مسخره ی نوع اول می فرماید: «مَنِ اسْتَغْفَرَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یَنْدَمْ بِقَلْبِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ= هر کس استغفار کند با زبانش، اما با قلبش پشیمان نشده باشد، محققا خودش را مسخره کرده است».
یکی از موارد مسخره زندگی کردن، این است که انسان وقتی کار زشت یا گناهی را انجام میدهد، از خدا معذرتخواهی کند، اما خیال نداشته باشد که آن گناه را ترک کند. یعنی قلباً پشیمان نشده باشد و فقط به زیان معذرتخواهی کند. این مثل کسی است که در حق شما بیادبی و جسارت و ظلم و خیانتی بکند، و بعد بیاید و فقط به زبان به شما بگوید معذرت میخواهم، اشتباه کردم، غلط کردم، من را ببخش و خواهش میکنم رویت را از من برنگردان. استغفار یعنی رویت را از من برنگردان. استغفار ضمن این که معذرتخواهی است و معذرتخواهی خیلی خاصی است، اما غیر از طلب عفو است. عفو یعنی اینکه ببخش من را و تنبیهم نکن، اما استغفار اینطور نیست. استغفار یعنی من را ببخش، اما از من ناراحت هم نباش و رویت را از من برنگردان و رابطهات را با من به هم نزن. بنابراین، وقتی که استغفار می کنیم، اگر پشیمانی در کار نباشد، خود را مسخره کرده ایم.
امام رضا (علیه السّلام) میفرماید کسی که به زبان از خدا عذرخواهی و استغفار میکند، اما «وَ لَمْ یَنْدَمْ بِقَلْبِهِ= قلباً پشیمان نیست»، یعنی از این کارش ناراحت نیست و اصرار دارد ادامه بدهد، این مسخره کردن است. حالا یا خُلقش بد است، یا اعمالش بد است و اصرار دارد که آن اخلاق و رفتار بد را ادامه بدهد. این مسخرهگی است. او خودش را مسخره کرده است. در روایت دیگر داریم خدا را مسخره کرده است. اما در اینجا امام رضا میفرماید: «فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ= این آدم خودش را مسخره کرده است».
در روایت دیگر که گمانم از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) باشد، میفرماید: این شخص خدا را مسخره کرده است. استغفار میکند، اما خیال دارد که آن رفتار و کار را ادامه بدهد. این آدم مسخرهای است. پس این یک بُعد از «مسخره زندگی کردن» است که میروی میگویی معذرت میخواهم، اما باز هم به همان کار ادامه می دهی.
این مثل آن است که یک خانم یا یک آقا در حق همسرش یک ظلمی میکند، بعد میرود و میگوید معذرت میخواهم. طرف مقابل هم میبخشد. دفعه دوم باز تکرار میشود، باز هم میبخشد، دفعه سوم تکرار میشود، باز هم میبخشد. دفعه دهم تکرار میشود، باز هم میگوید شوهرم، یا زنم هست و به هم علاقه داریم، باز هم می بخشد. ولی دفعه بعد که تکرار میشود، زن احساس میکند که شخصیتش خرد شده، دیگر چقدر ببخشد؟ برای همین طلاق اتفاق میافتد؛ چون می بیند که طرف مقابل حاضر نیست دست از رفتار بد خود بردارد.
الان شما اگر به دادگاهها بروید، می بینید چطوری میشود که زن با داشتن چندتا بچه، از شوهرش متنفر میشود و میخواهد جدا بشود؟ یا مرد از یک زن متنفر میشود و حاضر است او را طلاق بدهد؟ اگر پای درد دل آنها بنشینید میبینید که یک کار، عمل، حرف، یا یک اخلاق را یکی از آنها ادامه میداده و دائم هم میگفته اشتباه کردم و معذرت میخواهم، ولی باز تکرار کرده. اما از یک حدی که گذشته، دیگر زندگی قیچی خورده است.
حالا ما میخواهیم به خدا بگوییم خدایا! ما یک عمر داریم تو را اذیت میکنیم، حالا معذرت می خواهیم. اما اگر باز هم ادامه بدهیم، خود و خدا را مسخره کرده ایم.
حالت تعادل انسان به این است که بتواند به نظام شادی و آرامش وارد و متولد شود. اما این در شرایطی است که خیال نداشته باشد که بعد از توبه، همان گناه را باز هم انجام بدهد، بلکه باید از یک معصیت کبیره، اخلاق زشت و عمل بدی که توبه کرده، برای همیشه بری و دور باشد. نه اینکه احتمالا باز هم به سراغ آن برود. بله انسان ممکن الخطاست، یعنی ممکن است یک موقع ناخواسته، کار بد را انجام بدهد، اما این آدم، بعد از استغفار، نباید دوباره خیال گناه بکند. کسی که رابطهاش را با گناه قطع کرده و با خدا و اهل بیت در صلح است و بنایی برای آزار و اذیت اهل بیت ندارد، می تواند وارد نظام شادی و زندگی طیبه شده و افتخار همراهی با اهل بیت ع را داشته باشد. بدیهیست که وقتی کسی توبه می کند، اما هنوز تصمیم به گناه دارد، دیگر نمیتواند واقعاً آرامش داشته باشد. یعنی هر کاری میکند، نمیتواند شاد باشد. چون رابطهاش با غیب و آسمان و فیض الهی قطع است. مثل کسی که بالای کوه برود و بخواهد راحت نفس بکشد. نمیتواند نفس بکشد. چون آنجا اکسیژن کافی وجود ندارد.
امام رضا ع: هر بار که نامحرم به موی زن مسلمان نگاه کند، مثل یک سیلی به صورت ماست
یکی از موارد حیات مسخره ی زنان بی حجاب، این است که به حرم معصومین ع می روند و حتی ممکن است استغفار هم بکنند، اما از حرم که بیرون می روند، باز هم همان سبک زندگی، از جمله بی حجابی را ادامه می دهند. مگر امام رضا (علیه السّلام) نفرموده بود خانم هایی که موی شان معلوم است، هر باری که نامحرم به آنان نگاه میکند، مثل یک سیلی در گوش ماست؟ این یکی از اذیت هایی است که ما به اهل بیت ع میکنیم. این کار، مثل این است که کسی به شما سیلی بزند یا آب دهان به صورت شما بیندازد و یک شمشیر در شکم شما بکند، یا یک چاقو در چشم شما بکند، بعد بیاید عذرخواهی کند، آن هم فقط با زبان.
زنی که مویش را نامحرم می بیند، هر روز و هر لحظه دارد با سیلی در گوش و صورت امام رضا ع میزند. چنین زنی اگر بعد از عذر خواهی، برود به زیارت امام رضا ع و بگوید ببخشید، توبه کردم، اما باز هم با بی حجابی دوباره به حضرت سیلی بزند و دوباره بگوید ببخشید و همینطور به چنین زندگی مسخره ای ادامه بدهد. اگر کسی این کار را با ما بکند و به صورت ما بزند و از ما معذرتخواهی بکند و باز سیلی بعدی را بزند، ما چه نگاهی به او داریم؟ یعنی اگر کسی هر دفعه بیاید یک کار زشتی با ما انجام بدهد و باز هم معذرتخواهی بکند و دوباره همان کار را تکرار بکند، آیا این مسخره کردن نیست؟ انسان به یاد زنان بد حجابی می افتد که وقتی می خواهند به حرم اهل بیت ع وارد شوند، با چادر و حجاب خوبی وارد حرم می شوند، اما بعد از زیارت، باز هم حجابشان مثل قبل از زیارت می شود.
اینها در حقیقت دارند پیامبر ص و اهل بیت ع را اذیت می کنند. همانطور که برخی افراد طور دیگری حضرات معصومین را اذیت می کردند. آیاتی در مورد «اذیت رسول» در قرآن داریم که خداوند می فرماید: «وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ= بعضی از آنها پیامبر را اذیت می کنند»؛ «وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ= و کسانی که رسول خدا را اذیت می کنند، عذاب دردناکی برایشان هست». ما گاهی با زبانمان از معصومین ع عذر خواهی می کنیم، اما باز هم آنان را اذیت می کنیم. این وعده عذاب قرآنی، خاص کفار نیست، بلکه خاص مسلمانانی است که با عملشان معصومین ع را اذیت می کنند.
هر کس از خدا موفقیت بخواهد، اما نهایت تلاشش را نکند، خود را مسخره کرده است
حیات مسخره ی نوع دوم) حضرت میفرماید: «مَنْ سَأَلَ اللَّهَ التَّوْفِیقَ وَ لَمْ یَجْتَهِدْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ= کسی که از خدا موفقیت میخواهد، اما تلاش نمی کند، محققا خودش را مسخره کرده است». کسی که موفقیت می خواهد، اما تنبل و بیحوصله است؛ یا تلاش میکند، اما سختکوش نیست؛ کار میکند، اما سختکوش نیست، خودش را مسخره کرده است. در عبارت «وَ لَمْ یَجْتَهِدْ»، اجتهاد یعنی نهایت جهد را به کار بردن. یعنی نهایت تلاشت را به کار ببری.
بعضی افراد می گویند: این همه حرم رفتم و ذکر گفتم و دعای توسل خواندم، ولی موفق نشدم. باید به او گفت که خوب، تو برای موفقیتت چه کار کردی؟ با چند نفر کارشناس مشورت کردی؟ چقدر مسیرها را رفتی؟ به قول امروزی ها میخواستی کار بیزینس انجام بدهی، کار اقتصادی بکنی، بازرگانی و تجارت بکنی، آیا قوانین تجارت را رفتی یاد بگیری؟ کسی که قوانین موفقیت را رعایت بکند، امکان ندارد موفق نشود.
این مثال، موضوع را بهتر روشن میکند: مثلاً فرض بفرمایید کسی الان یک لباس سفید پزشکی را تنش میکند و جلوی آینه میایستد و دائم میگوید من میخواهم پزشک بشوم. حالا فرض کنید که هیچ سوادی هم نداشته باشد. آیا بیان این کلمات که می خواهم پزشک شوم، اصلاً کاری برای او میکند؟ وقتی که کسی می خواهد پزشک شود، باید زحمت بکشد و مسیر آن را طی کند تا پوشیدن آن لباس، برازندهاش باشد.
ما برای موفقیت، حدود ۵۰۰ نوع قانون داریم
ما یک سلسله قوانین «رسیدن به موفقیت» داریم که باید آنها را رعایت کنیم. حالا موضوعی که می خواهیم در آن موفق شویم، فرق نمی کند. هر یک از موفقیت های «جمادی، گیاهی، حیوانی، علمی و معنوی» باشد فرقی نمی کند. اینها فرمول دروسی است که ما در مشهد تحت عنوان موفقیت، در هر ماه دو بار، درس دادیم که شاید حدود 500 نوع قانون است. بحث موفقیت، همان چیزی است که غربی ها دارند تحت عنوان «قانون جذب» باطمطراق زیادی به خورد مردم می دهند، اما اکثر حرفهای شان غلط است.
امروزه قانون جذب مد شده و بعضی ها میآیند درس میدهند و یاد گرفته اند که یک قانونی هست به نام قانون جذب. اما یک مشت حرف های غلط و درست را با هم قاطی کرده اند و به خورد مردم میدهند و خیلیها را توهمی میکنند. یعنی میگویند «تو اینطوری فکر کن، همه چیز درست میشود». در حالی که اینطور نیست، شخص برای موفقیت باید رابطهاش را با کانون شادی و غیب و خیر و برکت تنظیم بکند تا آن فیض دریافت بشود.
وصل نبودن به کانون غیب را اینطور مثال می زنم که گاهی شما وقتی به حرم میروید و تلاش میکنید که با بیرون تماس بگیرید، می بینید که نمیشود. چون اصلاً وصل نیستید به فضای اینترنتی، این دستگاه نمیتواند با بیرون ارتباط برقرار کند. مثلا علت این که با ماهواره ارتباط برقرار نمیشود و نت و پیام و تماس قطع میشود، این است که اصلاً وصل نیست.
بنابراین، اگر کسی بخواهد خیر و برکت را دریافت کند، باید با مرکز غیب وصل باشد. قانون موفقیت این است که تو تلاش کنی با مرکز غیب و خیر و شادی و آرامش و برکت ارتباط برقرار کنی. یعنی برای ارتباط برقرار کردن با کانون خیر و برکت، باید وصل به غیب شد. نمی شود بگوییم من با خدا و معنویت کاری ندارم. اینها همه خرافه است که بگوییم فقط خودم. این غلط است که مثل قارون بگوییم خودم تلاش میکنم و مال و اموال به دست میآورم. ممکن است کسی تلاش کند و پولدار و ثروتمند هم بشود و تحصیلاتی هم داشته باشد، اما شاد و آرام و بامحبت نمیشود. یعنی به خوشبختی نمیرسد و به قول امروزی ها، به آرامش نمیرسد و فقط وسایل آسایش را میتواند تهیه کند. در حالی که همین آسایش، مایه ناآرامی و شکستش میشود. زیرا هر چقدر آسایشش بالا میرود، شکست هایش هم بیشتر میشود. پس موفقیت قوانینی دارد که ما باید آنها را بشناسیم.
اینکه کسی بگوید «من درس فلان موضوع را خواندم و از فلان استاد راهنمایی گرفتم»، کافی نیست. باید دید که آیا آن استاد، اصلاً خودش بلد است و خودش به معنای واقعی الان موفق است یا نه؟ ما موفقیت را باید در مقیاس ابدی حساب کنیم، نه در مقیاس دنیایی. یعنی باید هم دنیا را حساب بکنیم و هم آخرت را. بنابراین، اگر کسی موفقیت را میخواهد، باید قوانینش را یاد بگیرد. حالا شما اصلاً استاد درجه یک بازرگانی و تجارت هم باشی، اما طبق قوانین موفقیت الهی عمل نکنی، شکست خورده هستی.
یک نمونه از این قوانین این است که حضرت میگوید «وقتی پدر و مادرت از تو راضی نیستند، شکست و بیبرکتی در زندگیات میآید». حتی ممکن است پول تلانبار کنی، اما برکت ندارد. برکت یعنی مبارکی. به افزایش همراه با مبارکی میگویند برکت. و گرنه، کسان زیادی هستند که ثروت زیادی دارند، اما برایشان برکت ندارد. چون مثلا همه از آنها متنفر هستند و همه میخواهند اموال آنان را چپاول کنند. مردم اینجور افراد را فقط به شکل اسکناس میبینند. یا مثلا هر چه برای خانواده هزینه میکنند، میبینند که هیچ کس دوستشان ندارد و همه هم منتظرند زودتر بمیرد که اموالش را بالا بکشند. این چه برکتی است؟ چه مالی است؟ به چه درد میخورد؟ از این رو حضرت میفرماید اگر کسی واقعاً موفقیت را میخواهد، اما سختکوشی ندارد، این آدم خودش را مسخره کرده است. سختکوشی یعنی من دقیقاً بدانم که اگر میخواهم در کار «جمادی، اقتصادی، گیاهی، حیوانی، اجتماعی، سیاسی، علمی و در کار معنوی» توفیق پیدا کنم، قوانین و مقررات توفیق چیست؟ اگر من قوانین آن را بلد نباشم و دائم هم بدوم، فایدهای ندارد.
عدم تلاش برای فهم قوانین ازدواج موفق، موجب طلاق می شود
بسیاری از کسانی که ازدواج ناموفق داشته اند، عامل اصلی اش خودشان بوده اند که تلاش لازم را برای یادگیری قوانین ازدواج نکرده اند.
اشتباهی که الان همه دارند میکنند و ما داریم با چشم خودمان میبینیم، این است که جوان تا ازدواج نکرده و مجرد است، نگاهش به ازدواج یک نگاه کاملاً رمانتیک و شاعرانه است. بعد که ازدواج میکند، آمار دارد میگوید که 80% کسانی که ازدواج میکنند، پشیمان هستند و میگویند ای کاش این اتفاق نمیافتاد. این عدم موفقیت در ازدواج، نه به این معناست که همسرش آدم بدی است، یا بد انتخاب کرده است. نه به این خاطر است که اصلاً این آدم وقتی میگوید میخواهم ازدواج کنم، واقعا نمیخواهد ازدواج موفقی بکند، بلکه تنها برای این بوده که قوانین ازدواج موفق را نمی دانسته است.
ازدواج موفق یعنی شما مهارتهای «اقتصادی، اخلاقی، عاطفی و معنوی» را بلد باشی. وقتی بلد نیستی، با پدر و مادر و خواهر و برادر و فرزندت هم اختلاف پیدا میکنی و هیچ کس با تو تنظیم نیست. چون تو اصلاً نمیخواهی زندگی موفق داشته باشی. میگویی من این مرد یا زن را دوست دارم و عاشقش هستم، ولی وقتی که نمیخواهی رابطهات را با او تنظیم کنی، یا وقتی که تو اصلاً نمیخواهی مهارتهای موفقیت را یاد بگیری، خب این گونه ازدواج کردن، مسخره کردن خودمان است. اتفاقی که در اکثر تحصیل کردهها افتاده این بوده که مهارت های لازم را یاد نگرفته، ازدواج کرده اند. من به آنها میگویم: وقتی که شما میخواهید ازدواج بکنید، باید این چند نوع مهارت را یاد بگیرید. ولی برای این کار وقت نمیگذارند و می گویند ما دکتر و مهندس هستیم. فکر میکنند اگر دکتر و مهندس شدند، میتوانند همسر یا پدر یا فرزند و دوست خوبی هم باشند. دکتر و مهندس شدن شما یک تخصص است، یک تخصص از صد تخصصی است که باید یاد بگیری. پس اگر میخواهی جدی باشی، یعنی جدی هستی در به دست آوردن موفقیت و مثلا میخواهی یک دوران بارداری موفقی داشته باشی، یک بچه سالم و خوب با آن پنج شأن لازم وجود انسان به دنیا بیاید، باید اینها را یاد بگیری. باید بدانی که ۵ ژن «سلامت و زیبایی و هوش و عقل و اخلاق و معنویت» چیست؟ اول بیا قبل از ازدواج، مهارت هایش را یاد بگیر و بعد عمل کن. کسی که حاضر نیست به تنبلیهای علمی و عملی خودش پایان داده و بر آنها غلبه پیدا کند، این دارد خودش را مسخره میکند.
خداوند میگوید من همه چیز را قانونمند خلق کرده ام: «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا= محققا خدا برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است». یعنی همه چیز ریاضی است و تو باید ریاضیاتش را یاد بگیری. یعنی باید بدانی که هر چیزی قضا و قدری دارد. اما در موضوع قضا و قدر بعضی ها این اشتباه را میکنند که میگویند که قضا و قدر یعنی همه چیز دست خداست و ما هیچ نقشی در امور نداریم. می گویند این قضا و قدر بوده که فلانی کرونا بگیرد و بمیرد. خب شما رعایت نمیکنی و ماسکت را نمیزنی و بهداشت را رعایت نمیکنی، حالا که کرونا گرفته ای می گویی قضا و قدر الهی بوده کرونا بگیری؟ نه اصلاً اینطور نیست.
حضرت میفرماید: کسانی که از غیر طریق اجلی که خدا مشخص کرده میمیرند، بیشتر از کسانی هستند که با اجل طبیعیشان میمیرند. چون خودشان مرگ را انتخاب میکنند. روش ها و سبک زندگی را انتخاب میکنند که قبل از اینکه اجلی که خدا مشخص کرده برسد، میمیرند. پس خودت مسیر را انتخاب کرده ای. قضا و قدر اینطور نیست که خدا آنجا نشسته و نوشته این شوهر کند یا نکند، این مریض بشود یا نشود، این بچهدار شود یا نشود، قضا و قدر این نیست. قضا و قدر یعنی نتیجه و انتخاب سبک زندگی خودت. «قدر» همان انتخاب خودت است. «قضا» هم نتیجه ی انتخابت است. در فیزیک به آن «عمل و عکسالعمل» میگوییم. در فلسفه به آن «علت و معلول» میگوییم. یعنی یک قانون وجود دارد که اگر تو قدرهای مناسب را شناسایی و انتخاب کنی، قضاهای خوبی هم گیرت میآید. یعنی انتخاب خوب و درست، نتیجه ی خوب و درستی در پی دارد. بنابراین، اینکه میگویند خواست خدا بوده که این بمیرد؛ خواست خدا بوده که این بچه ناقص به دنیا بیاید، نادرست است. آیا خدا میخواهد یک بچه ناقص به دنیا بیاید؟ اصلا چنین چیزی درست نیست.
پس ما باید برای فهم موفقیت، خیلی از قوانین را بفهمیم. یکی از آنها این است که بدانیم همه چیز ریاضی است و همه چیز «قضا و قدری» یا «عِلّیّ و معلولی» یا «عمل و عکسالعملی» است. در هر کاری باید فرمول هایش را بشناسیم. حضرت میفرماید: کسی قرار است سه سال عمر کند و سه سال دیگر قرار است بمیرد، ولی این آدم میرود با فامیل هایش ارتباط خوبی برقرار میکند و صلهارحام میکند و خداوند به خاطر اینکه به فامیل هایش رسیدگی کرده، عمرش را 30 سال قرار میدهد؛ اماکسی قرار است 30 سال زندگی کند، میرود رابطهاش را با پدر و مادر و رحم و خویشاوندانش قطع میکند و خداوند برکت را از عمر او برمیدارد. اینها قانون است و باید آنها را بشناسیم و عمل کنیم تا پشیمانی در زندگی نداشته باشیم. من ده ها نفر از افراد را سراغ دارم که پیش من آمدند و گفتند: سرطان داریم و دکتر جواب مان کرده است. یعنی دارد به آن طرف میرود. محدود شاید در حد 4 ـ 5 نفر من سراغ دارم که واقعاً وقتی دکتر جواب شان کرده از دنیا رفتهاند. من به آنها میگویم که شما بیایید این قوانین را رعایت کنید، خواهید دید که زنده خواهید ماند. ما اصلاً قوانین طول عمر داریم. قوانین سلامت و شادی داریم. اینها را رعایت کنید تا به نتایجش هم برسید. من به چشم خودم بارها دیدهام افرادی را که دکتر جوابشان کرده و قرار است بمیرند؛ اما اینها دست به انتخاب های قشنگی زدند و بعد طول عمر پیدا کردند و سرطان آنها را از بین نبرد و بیماریشان خوب شد. در مقابل، آدم هایی هم داشتیم که مغرورانه حاضر به رعایت قوانین نشدند و مغلوب سرطان شدند و مردند. مثل همه کسانی که مغرورانه فکر میکردند کرونا نمیگیرند و نمیمیرند، اما مردند. شما دیشب تلویزیون را نگاه کردید که خبرنگار مصاحبه میکند و میگوید شما چرا ماسک نمیزنید؟ میگوید من کرونا نمیگیرم. خیلی راحت جلوی دوربین می گوید: من اصلاً به این حرف ها اعتقادی ندارم. خیلی ها مغرورانه فکر میکردند حالا حالاها هستند. می گوید: من درس خوانده ام، پولدار هستم و حالا میخواهم ازدواج کنم و سرمایه جمع کردم، بعد دیدیم که یک دفعه ناباورانه از دور خارج شده اند.
تجارت عبادت است، اگر هدف انسان دنیاگرایی نباشد
اگر در بخش اقتصادی میخواهی موفق بشوی، باید قوانینش را یاد بگیری. تجارت عیبی ندارد. به شرطی که هدف انسان از تجارت، دنیا گرایی نباشد. این گونه تجارت، عبادت هم هست. فرمود برکت ده قسم است 9 قسم آن در تجارت است.
کسی که میخواهد کار تجاری و اقتصادی بکند، باید قوانینش را یاد بگیرد. این برای مومن کار دنیاگرایی نیست، کار آخرتی است. زیرا اگر کسی این بخش اصلی یعنی عبادت و کار برای خدا را فعال کرده باشد، همه ۴ بخش دیگرش هم عبادت است. یعنی دیگر کار تجاری او دنیایی نیست. همه ۴بخش پایینی اش هم آخرت است. به شرطی که اول رابطهاش و مناسباتش را با غیب و آسمان واقعاً تنظیم کرده باشد و مناسباتش را با خانواده آسمانیاش و به ویژه شخص امام زمان (علیه السّلام) تنظیم کرده باشد.
تنظیم رابطه با والدین زمینی و آسمانی، اساس نیل به خیرات مادی و معنوی است
کسی که رابطهاش به عنوان فرزند، با امامی که الان زنده است و آواره و طرد شده و تنهاست، رابطه درست و امدادی باشد، باید بگوید: «وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ=نصرتم برای شما آماده است»، باید واقعاً به درد امام زمانش بخورد. اگر کسی واقعاً به درد امام زمانش نخورد و کمک امام زمانش نبود، مناسباتش با غیب قطع خواهد بود. این اصلاً ریشهاش کنده شده و این آدم اصلاً ساقط است.
اگر رابطهات با پدر زمینی ات هم قطع باشد، طول عمر و برکت عمر و برکت مالت میرود؛ چه برسد به پدر آسمانی و حقیقی. وقتی تو رابطهات با امام زمان قطع است و هیچ کمکی به او نمیکنی و هیچ فایدهای برای او نداری و بیشتر غصه به او میدهی تا شادش بکنی، اینها نشانه ی آن است که رابطه تو با آسمان قطع است. چه کمکی داری به حضرت میکنی در این آوارگی و تنهایی؟ وقتی تو رابطهات و مناسباتت با امام زمان درست برقرار نشده باشد، حالا در این ۴ تا شأن، به هر درجهای از موفقیت هم برسی، مهم نیست؛ چرا که تو شکستخورده هستی و هیچ موفقیتی برایت فایده ندارد. اما اگر کسی اول رابطهاش و مناسباتش با غیب را درست کرده و حالا میخواهد برود کار تجاری انجام بدهد و پولدار شود و میخواهد از این پول برای آخرتش و برای کمک به امام زمانش استفاده کند، عیبی ندارد. بالأخره هر وقت عاشق یک نفر هستید، باید خرجش بکنید و برایش هزینه کنید و بتوانید به او کمک کنید. پس اگر میخواهید این مسیر را بروید، باید قوانینش را یاد بگیرید. حضرت میفرماید که نیکی به پدر و مادر، عمر را طولانی میکند و ثروت را زیاد میکند و خیر و برکت میآورد. وقتی پدر و مادر زمینی ما زنده هستند، اما ما خیری برای آنها نداریم و از ما چیزی به آنها نمیرسد و کمکی برای آنها نیستیم و در کنارشان و مونس شان نیستیم و آن چیزی که آنها احتیاج دارند را برایشان تأمین نمیکنیم، خب چطوری میتوانیم خیر ببینیم؟ معصوم ع میگوید: اگر رابطه ات قطع باشد، هم برکت عمر و علم و معنویات تو از بین میرود و هم خیر نمیبینی. رسیدگی و نیکی به پدر و مادر، هم خیر و برکت میآورد و هم ثروت و سلامتی و طول عمر میآورد. این یکی از آن 500 قانونی است که برای موفقیت گفتیم.
پس اگر کسی موفقیت را میخواهد، باید تلاش کند. مثلا در جنبه بدنی می خواهی موفق شوی، باید بروی ورزش کنی. تو که الان میدانی مشکل بدنی داری و با ورزش هم واقعاً بیماریهایت برطرف میشود، باید ورزش کنی. کسی را که میبینی ورزش نمیکند و باشگاه نمیرود و فقط میخواهد دائم قرص و دارو بخورد، یا با خوردن خوب شود، این خودش را مسخره کرده است. برخی افراد میخواهند سرطان سراغشان نیاید، یا اگر سرطان دارند، برطرف شود؛ ولی حاضر نیستند باشگاه بروند و ورزش کنند. اکثر افراد نسبت به ورزش کردن تنبلی و بیحوصلگی دارند. اینها در کار بدنی جدی نیستند. برخی افراد میخواهند سرطان نگیرند، بچههایش مریض نشوند و مشکلات پیدا نکنند. مثلا در بارداری مشکل پیدا نکنند، ولی همت ندارند که رژیم غذاییشان را تنظیم کنند. به خوردن همان آشغال هایی که از جاهای دیگر میگیرند و استفاده میکنند ادامه می دهند.
به کسی که بدنش سرد است و طبعش سرد است میگویند شما نباید این خوردنی ها را بخورید، شما مثلاً غذاهایی که طبعش سرد است بخوری، بدتر میشوی. این خوابآلودگی و بیحوصلهگی و کلافگی را در تو زیاد میکند و حس های معنوی تو را از بین میبرد. اما حاضر نیست دست از آن غذاهایی که خمودگی و سستی و شُلی میآورد، بردارد. اگر مثلاً فرض بفرمایید غذاهایی که در او انرژیهای عالی، هوش و حافظه و عقلانیت و حتی معنویت ایجاد میکند، حاضر نیست از آن غذاها استفاده کند، چرا؟ چون این آدم شهوت مزه دارد و اسیر مزه است.
بعضی افراد در جنبههای ازدواج، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و جنبههایی که مربوط به شئونات حیوانی ماست میبینید که نمیخواهند بروند قوانین موفقیت را یاد بگیرند. اگر هم یاد بگیرند عمل نمیکنند. در مباحث علمی، شما یک عالم قوانین موفقیت دارید. در این دورهای که گذاشتیم و سیدیاش هست، می توانید بگیرید و استفاده کنید. مثلا بحث «آداب تعلیم و تعلم» 40 ساعت است. شما اگر این آداب را بلد نباشید سراغ پیغمبر بروید و پیش امام زمان هم بنشینید و شاگردی بکنید، باز شکست میخورید. مگر شاگردان امام صادق و ائمه نبودند؟ مگر امام صادق ۴ هزار شاگرد نداشت؟ چرا به قول خودش 17 نفر از آنها هم آدم نبودند؟ فرمود من 17 تا هم یار ندارم، ولی همه شاگرد امام صادق هستند و نفس امام صادق به آنها میخورد. چقدر آدمها بودند که نفس پیغمبر و امیرالمؤمنین و ائمه به آنها خورد، ولی آدم نشدند. چون آداب استفاده از نفس را ما بلد نیستیم. چقدر داشتیم انبیایی که زنهای آنها نتوانستند از آنها استفاده کنند. چندتا از زنان پیغمبر از فیض پیغمبر محروم بودند. چه بسیار داشتیم زنان پیغمبر و امام و انبیای قبلی را که نفس پیغمبر به آنها میخورد، اما کنار این اولیای الهی، آدم نشدند و رشد نکردند. چون آداب رشد را نمیدانستد که باید با این اولیای خدا، چطوری رفتار کنند. زیستن در کنار این آدم های خاص، یک قاعدهای دارد. کنار این استاد و مربی و پیغمبر و ولیّ خدا و حضرت عبدالعظیم و حضرت معصومه و امامزاده صالح و اهل بیت و امام زمان زندگی کردن، قاعده هایی دارد تا تو بتوانی به نورانیت برسی.
در اروپا مگر «ادواردو آنیلی» نبود؟ یک ایتالیایی که آن ثروت افسانهای را پدرش داشت و به او داد، اما قبول نکرد به عشق اهل بیت. چطوری او آمد و اینقدر به امام زمان نزدیک شد که امام امت پیشانی او را بوسید؟ چطوری آمد و به شهادت هم رسید؟ چقدر توفیق داشت که دوری محل زندگی، مشکلی را برای او ایجاد نکرده بود. علتش این بود که نزدیکی روحی داشت. یکی هم هست که نزدیک یک ولی خداست و مثلا شوهر، زن، بچه، شاگرد، دوست، فامیل اوست، اما نمیتواند از او استفاده کند. چون ادب ارتباط با این ولیّ خدا یا این استاد و مربی را بلد نیست و به جای اینکه کنار او نورانی بشود، نار جمع میکند. دائماً این کنار این پدر عالِم و شوهر عالِم نار جمع میکند و دور میشود. چطور پیامبر فرمود «أزهد الناس فی العالم أهله و جیرانه= بیرغبتترین مردم در کنار یک عالِم، خانواده و همسایهاش هستند». چرا اینطور است؟ برای اینکه ادب این ارتباط را بلد نیست و درحالی که در کنار این عالم هست، دلش تاریک میشود.
حیات مسخره ی نوع سوم) به رغم داشتن دور اندیشی، باید از آفت ها نیز پرهیز نمود. حضرت می فرماید: «وَ مَنِ اسْتَحْزَمَ وَ لَمْ یَحْذَرْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ= کسی که دوراندیشی میکند، اما پرهیزهای لازم را ندارد، خودش را مسخره کرده است». آدمی که دور اندیشی دارد و میخواهد احتیاط بکند، اما واقعاً پرهیز ندارد و از آفت ها برحذر نیست، این خودش را مسخره کرده است.
مثلا کسی میگوید: من میخواهم زنده بمانم و کار کنم و به درآمد و زندگی مناسبی برسم؛ اما بعد می بینیم که این آدم برای ارتباطاتش اصلاً قوانین کرونا را رعایت نمیکند. خب وقتی رعایت نکنی «وَ لَمْ یَحْذَرْ» و پرهیز نداشته باشی و از آفت ها برحذر نباشی، خودت را مسخره کرده ای.
نمونه ی این پرهیز، در بخش جسمی، مساله ی کرونا است. شوخی گرفتن ویروس کرونا نتیجه اش همین میشود که ما کشتههایمان به این تعداد بالا رسیده است. میخواهیم دوراندیشی و آیندهنگری بکنیم، اما چون پرهیز نداریم، میبینیم ما الآن بیش از ۱۳ هزار نفر از عزیزانمان در کشور در این ۴ ماه از دنیا رفته اند. خیلی از اینها پدر، پدربزرگ، مادربزرگ، مادر، همسر، خواهر، برادر و فرزند بوده اند. حالا که کار رسیده به جایی که این بیماری، بچههای کوچک را هم دارد میکشد.
در بخش های غیر جسمی نیز می بینیم که کسی دوراندیشی دارد، اما از آفتها پرهیز ندارد. مثلاً روی ازدواجش با کسی حساب کرده که به او میرسد، اما روابطش را با افراد تنظیم نمیکند. یعنی میآید رفیق ها و فامیل هایی را انتخاب میکند که ورود اینها به خانواده من و ارتباط اینها با همسر و فرزندان من، زندگی من را متلاشی میکند. این آدم پرهیز نداشته است. با اینها مسافرت میرود و اینها را به خانه اش دعوت میکند و به خانه اینها میرود و این رفت آمدها و مهمانی ها برقرار است، اما از آدم های فتنهانگیز و وحشتناک برحذر نیست و پرهیز نمی کند. خب بعد مصیبت همان مصیبت است. وقتی که کسی رفیق های بد انتخاب میکند، چطور میخواهد مسیر موفقیت را طی کند؟ وقتی که افرادی را انتخاب میکند که طبیعتگرا هستند و اصلاً فطرتگرا نیستند که به او نگاه انسانی داشته باشند، نتیجه اش معلوم است که چه خواهد شد. هیچ دوتا طبیعتگرایی نمیتوانند به همدیگر نگاه انسانی داشته باشند. نگاهها خودخواهانه و سودجویانه است و بعدا می بینی که به موقع، طرف سر تو را زیر آب میکند به خاطر منافع خودش. وقتی تو میخواهی خوشبخت باشی و دختری را انتخاب میکنی که اصلاً این دختر نگاه انسانی به خودش ندارد، چطور میتواند تو را به بلندای ابدیت دوست داشته باشد؟ نزد مشاوره میرود و مشاور میگوید: اصلاً این دختر به درد تو نمیخورد. شما عشق تان و رابطهتان به ۶ ماه هم نمیکشد. وقتی که شخص، کسی را انتخاب میکند که نمیتواند تا بهشت و قیامت با او بیاید، چطوری میتواند با او زندگی موفقی داشته باشی؟ خواستگاری آمده و میگوید پسر خوبی است، میگویم حالا این خواستگاری که آمده چطور است؟ میگوید خوب است. پسر خوبی است. مادرش هم میگوید خوب است. پدرش هم میگوید خوب است. میگویم خوب است یعنی چه؟ میگوید خیلی از مشکلاتی که جوانها دارند ندارد. مثلاً معتاد و سیگاری نیست. ببینید که چقدر بدپسندی شده که یک کسی وقتی میخواهد بگوید پسری خوب است، ملاکش این است که می گوید: معتاد نیست، سیگار نمیکشد، اخلاقش خوب است. میگویم دیگر چی؟ میگوید فقط نماز نمیخواند. میگویم حالا آیا راجع به چیزهای دیگر سؤال کردی؟ میگوید گفته گهگاهی من مشروب میخورم. البته مشروبخور نیستم. فقط یک موقع هایی مشروب میخورم. میگویم محل کارش رفتی که در آنجا بسنجی چطوری است؟ میگوید با همه خانم هایی که در محل کارش هستند، دست میدهد و روبوسی میکند. از این آدم چه میخواهد در بیاید؟ تازه این میگوید خوب است. پس بد چیست؟ میگوید نماز که نمیخواهد و آن همه مشکلات دینی هم دارد. معلوم می شود که این آدم اصلاً نگاه معنوی ندارد. در حالی که در اسلام داریم که مستحب است با کسی که نمازش را به جماعت نمیخواند، ازدواج نکنید. نه نماز میخواند، بلکه می فرماید نمازش را به جماعت نمیخواند.
وقتی که حرف از ازدواج میشود، یک آینده خیلی قشنگی را طراحی میکند خیلی رمانتیک برای بچهها، ولی اصلاً به بچه نمیرسد، یا به بچه اول یا اگر هم برسد، همان جا کار خراب است. اصلاً این مرد یا زن زندانش میشود همین. پس باید در انتخابت دقت و از خیلی امور پرهیز کنی. یعنی آدمی که اهل پرهیز و مراقبت نیست، نمیتواند آینده ی بزرگی داشته باشد.
امام عسکری (علیه السّلام) میفرماید که نماز شب مرکبی است که بدون آن، شما به آسمان نمیرسید. حالا اگر کسی میخواهد موفقیت در نماز شب داشته باشد، باید حداقل سه شب، دوشب، چهار شب در هفته نماز شب بخواند تا بتواند پروازی بکند. اما میبینی که این آدم پرهیز ندارد و تازه میخواهد ساعت 11 شب شام بخورد، آن هم تا خرخره. خب او موفق به نماز شب نمی شود. یا از عواملی که باعث میشوند انسان از نماز محروم بشود از آنها پرهیز ندارد. اینها قساوت و مشکلات و گرفتاری میآورد و این آدم اصلاً نمیتواند اوج بگیرد. در هر جنبهای همینطور است که اگر پرهیز نداشته باشیم، موفق نمی شویم. مثلا در جنبه علمی هم همینطور است. کسی میخواهد موفقیت در کنکور داشته باشد، اما شرایطش را رعایت نمیکند. بعد میگوید من الان 3 ـ 4 سال است که پشت کنکور مانده ام. حضرت میفرماید اگر کسی آیندهنگری و دوراندیشی و برنامهریزی بلندمدت دارد، اما از آفت هایش پرهیز نمیکند، این خودش را مسخره کرده است. اگر تو میخواهی برنامهریزی بلندمدت بکنی. بچه تو قرار است در آینده یک آدمی بشود که اذیتت نکند و فساد نداشته باشد و خون به دلت نکند، اما تو ماهواره گرفته ای و به خانه آورده ای، این چطور دوراندیشی است؟! تو با آدم هایی که بدآموزی برای دختر و پسر و ناموست دارند، داری رفت و آمد میکنی. این چطور دوراندیشی است؟! بعد میخواهی این بچهها بعداً برای تو مایه خیر و برکت باشند؟ وقتی که دانشگاه بدی برایش انتخاب کردی، یا در انتخاب رشته کمکش نکردی که به او جهتدهی بدهی، یک رشتهای را انتخاب کرده که این رشته همان قبر این بچه میشود و این بچه را کاملا فاسد میکند، این چطور دور اندیشی است؟
در حالی که رشتهها انسان را میسازند و روح انسان را شکل میدهند، باید دید با کدام رشته فرزندت به دانشگاه می رود؟ گاهی می بینیم خانمی که برد فکری بلندی دارد و میتواند تا آسمان پرواز کند، رشته ای را انتخاب میکند که تمام بال و پرش چیده میشود. حالا فقط مشکلی نیست که نمیتواند پرواز کند، روحیهاش نیز خراب میشود. وقتی تو به بچهات کمک نمیکنی که یک رشته مناسب انتخاب کند، باید نتیجه ی بد انتخابت را ببینی. گاهی می بینیم کسی اندیشههایش خیلی بلند است، ولی رشتهای که انتخاب کرده، تمام بال و پرش را میچیند. تو چطوری میتوانی با این شغل و رشته و ازدواجی که کردی و با این منطقهای که برای زندگی انتخاب کردی، موفق باشی؟ می بینیم که اصلاً محلی که برای زندگی انتخاب کرده، پرهیز در آن نیست. یک محلهای را انتخاب کرده که بال و پرش چیده میشود و نمیتواند اوج بگیرد. آن محل، غنای فطری ندارد که این را بلند کند. محل زندگی است، ولی همی محله، زندانش میشود. پس دقت کنید. زیرا انتخاب هایمان خیلی مهم است.
چون وقتمان تمام است، آن۴ نوع حیات مسخرة دیگر را فقط نام می برم و توضیحش بماند برای جلسات آینده.
حیات مسخره ی نوع چهارم) حضرت می فرماید: «مَنْ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ لَمْ یَصْبِرْ عَلَى الشَّدَائِدِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ= هر کس بهشت را از خدا بخواهد، اما صبر بر سختیها ندارد، خودش را مسخره کرده است.
حیات مسخره ی نوع پنجم) «مَنْ تَعَوَّذَ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ وَ لَمْ یَتْرُكْ شَهَوَاتِ الدُّنْیَا فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ= آدمی که به خدا پناه میبرد از جهنم، اما شهوت های دنیایی را حاضر نیست ترک کند، خودش را مسخره کرده است.
حیات مسخره ی نوع ششم) «مَنْ ذَكَرَ الْمَوْتَ وَ لَمْ یَسْتَعِدَّ لَهُ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه= آدمی که مرگ را یاد میکند، اما خودش را برای آن آماده نمی کند، خودش را مسخره کرده است». یعنی کسی که تولدش به دنیای بعدی را یاد میکند، ولی برای آن آماده نیست، خودش را مسخره کرده است. الان تا میگوییم تولد، فقط سیسمونی به یادمان می آید. سیسمونی یعنی چه؟ یعنی آمادگی. میگوییم باید مراقبت های لازم را انجام دهیم و پیش پزشک برویم و عکس و سونوگرافی بگیریم. این آماده نیست. هر کس که یاد مرگ را میکند و برای مرگ و تولد به دنیای بعدی آمادگی ندارد، تا میگویند سرطان داری، قبل از آن که از سرطان بمیرد، سکته میکند و میمیرد. افسرده میشود با اینکه سرطان داری و میمیری یعنی داری میروی به رحمت خدا و بهشت و پیش خانواده آسمانیات میروی. اما این آدم چون آمادگی ندارد، اصلاً خوشش نمیآید از کلمه مرگ و تولد.
حیات مسخره ی نوع هفتم) آخرین مورد از انواع حیات مسخره را بعدا در زمان اردو ان شاالله توضیح میدهیم. امسال اگر اردو برقرار بشود و بگذارند، این حدیث شریف را داریم که می فرماید: «مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ وَ لَمْ یَشتَقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ= اگر کسی یاد خدا بکند، اما مشتاق ملاقات خدا نباشد، این آدم خودش را مسخره کرده است». می فرماید برای ملاقات خدا اشتیاقی نداشته باشد، خودش را مسخره کرده است. در بعضی از نسخهها به جای «لم یشتق» آن ش را برداشته اند و س گذاشته اند و ت را به ب تبدیل کرده اند و شده «وَ لَمْ یَسْتَبِقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ= و برای ملاقات با خدا مسابقه نمی دهد». یعنی در نسخههای متفاوت، این روایت را دو جور ذکر کرده اند. در این دومی معنا این می شود که هر کس یاد خدا بکند، اما «سبقت نگیرد» خودش را مسخره کرده است. این دومی کار را حساس تر کرده است. یعنی برای ملاقات با خدا باید از دیگران سبقت بگیری، نه در امور دیگر.
این دومی با آیه قرآن هم جور در میآید که می فرماید: «سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ و....=سبقت بگیرید برای مغفرت خواهی از خدا». پس کسی که هیچ سبقت نمیگیرد برای تقرب و ملاقات خدا و اصلاً مسابقه ای نگذاشته و در مسابقه قرب و ملاقات خدا شرکت نمیکند، این هم خودش را مسخره کرده است.
به این ۷ نوع زندگی میگوییم «سبک زندگی مسخره». این بحث آفتشناسی است که خدمت شما عرض کردم. بحث آفتشناسی در زندگی ایدهآل و جنبههای مسخره زندگی را ما باید بشناسیم تا حیات مسخره نداشته باشیم.
کلیدواژه ها:
آثار استاد
بسیارعالی روشنگر وجامع بود متشکرم