www.montazer.ir
شنبه 23 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 1719
زمان انتشار: 25 ژانویه 2015
یک شبانه‌ روز آیت‌ الله خوشوقت چگونه می‌گذشت؟

یک شبانه‌ روز آیت‌ الله خوشوقت چگونه می‌گذشت؟

یک ساعت‌مانده به اذان صبح، چراغ اتاق آیت‌الله خوشوقت روشن می‌شد، آرام و بی‌صدا وضو می‌گرفت و برای اقامه نماز شب آماده می‌شد.

عقیق: سبک زندگی اسلامی مدتی است که مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته. اگر علما و بزرگان ما در این خصوص کمتر سخن گفته‌اند، بیشتر به عمل پرداخته‌اند؛ عمل به ریز برنامه‌ریزی اسلامی در تمامی لحظات آن. ما هم در راستای تحقق بخشیدن به این مهم تصمیم گرفته‌ایم زندگی بزرگان دین را با بهره‌گیری از منابع مستند مانند خانواده و دوستان برایتان نقل کنیم. این بار به روایت زندگی آیت‌الله عزیزالله خوشوقت، این مرد الهی پرداخته‌ایم.

 ساعت بیداری: برنامه زندگانی بزرگان دینی نه با ساعت‌های قراردادی خودمان بلکه با زمان‌سنج خدا تنظیم می‌شود و خدا هم تمام روزش را با وقت اذان هماهنگ می‌کند. یک ساعت‌مانده به اذان صبح، چراغ اتاق آیت‌الله خوشوقت روشن می‌شد، آرام و بی‌صدا وضو می‌گرفت و برای اقامه نماز شب آماده می‌شد. با‌طمانینه و سکینه مخصوص خودش نماز شب را می‌خواند.

اذان صبح: تا نماز شبش تمام می‌شد و لحظاتی را روی سجاده به تفکر سپری می‌کرد صدای موذن هم بلند می‌شد. حالا وقت آن بود تا آیت‌الله خوشوقت با نغمه موذن اذان بگوید. همین که اذان تمام می‌شد، اقامه را شروع می‌کرد. زمانی که پیر و ضعیف نشده بود به مسجد می‌رفت تا نماز صبح به جماعت خوانده شود اما اواخر عمر، نماز صبح را در خانه می‌خواند.

بعد از نماز صبح: آرام‌آرام نوافل بعد از نماز صبح را بجا می‌آورد. مستحب است که مومن بین اذان صبح تا طلوع آفتاب نخوابد. بنابراین آیت‌الله خوشوقت این زمان را با مطالعه سپری می‌کرد. این وقت از روز تنها بخش کوچکی از مطالعه این استاد اخلاق را در‌بر‌می‌گرفت.

صبحانه: برنامه زندگی این مرد الهی آنچنان هم سخت نبود. به‌عبارتی طوری زندگی نمی‌کرد که دیگر اعضای خانواده هم مجبور شوند خودشان را با او هماهنگ کنند. بسته به زمانی که اعضای خانواده حس و حال خوردن صبحانه داشتند برای صبحانه پیش خانواده می‌آمد. در‌واقع اگر بعد از طلوع آفتاب هنوز اعضای خانواده برای صبحانه بیدار نشده بودند استراحت کوتاهی می‌کرد.

بعد از صبحانه: حاج‌آقا معمولا صبحانه را کنار خانواده میل می‌کرد. کاری هم نداشت که چه چیزی آماده کرده‌اند. هر چیزی که از نظر شرع جایز بود خوردن آن برایش مانعی نداشت. بعد از صرف صبحانه بار دیگر آیت‌الله خوشوقت به اتاق کارش می‌رفت، مطالعه را از سر‌می‌گرفت و اوراق را تنظیم می‌کرد. اگر لازم بود مطلبی را برای نماز ظهر یادداشت می‌کرد. این چند ساعت در این سن بالا برایش خیلی مهم بود. گاهی اوقات کارهای شخصی‌اش را به‌دلیل تراکم کاری بعد از ظهر، صبح‌ها انجام می‌داد.

اذان ظهر: مثل همیشه و بدون تاخیر در مسجد امام حسن مجتبی(ع) که محل گرد‌همایی دوستدارانش بود حاضر می‌شد. همه برنامه روزانه این مرد برای خدمت به مردم و جوانان تنظیم می‌شد. از‌‌ همان ۳۳ سالگی که با لباس روحانیت وارد تهران شد، برای اقامه نماز جماعت به این مسجد می‌آمد. اوایل افراد کمتری به مسجد می‌آمدند اما این اواخر دیگر غلغله‌ای بر‌پا بود. از دانشجو گرفته تا طلبه، کسبه اهل محل و دکتر و مهندس برای اقامه نماز جماعت همراه با آیت‌الله خوشوقت به مسجد می‌آمدند.

نماز ظهر: امام جماعت رو به قبله می‌ایستاد و نماز را با‌طمانینه آغاز می‌کرد. سنش بالا رفته و مریضی‌ها دامنگیرش شده‌ بودند اما ناله‌ای در کار نبود و تنها شکر خدا را می‌گفت؛ آن هم نه با زبان که با عمل. به‌هرحال با این کهولت سن همچنان برای نماز جماعت حاضر بود. شکری بالا‌تر از این؟ چنان سخت مریض بود که در محراب میله‌هایی برایش تعبیه کرده بودند تا هنگام بلند شدن و نشستن از آنها کمک بگیرد.

بعد از نماز ظهر: نماز که تمام می‌شد مردم همراه آیت‌الله خوشوقت همدیگر را دعا می‌کردند. کمی بعد از اینکه نوافل حاج‌آقا تمام می‌شد دورش حلقه می‌زدند. جوانان یک‌به‌یک کنارش می‌نشستند و جلسه پرسش و پاسخ شکل می‌گرفت. همه آنهایی که مباحث علمی را دوست داشتند اینجا جمع می‌شدند. رک و صریح نظر اسلام را می‌گفت. در این بین نباید کسی ناراحت می‌شد چرا‌که حرف حرف خدا بود. به‌قول خودش نباید بگوییم یکی «من» یکی «خدا». «من» در پیش «خدا» جایی ندارد. همه چیز خداست و همه حرف خداست.

وقت ناهار: کار مردم هنوز با آیت‌الله خوشوقت تمام نشده بود. جوانان دورش را می‌گرفتند و تا خانه با او می‌رفتند. نه تا دم در بلکه تا اتاق آیت‌الله. کارهای خصوصی را که نمی‌شد در مسجد و بین جماعت با استاد در میان گذاشت. بنابراین جای آرام‌تری لازم بود. حاج‌آقا این مسائل را می‌دانست. کاری کرده بود تا کسی خجالت نکشد. در این خانه به‌روی هر مشتاقی باز بود. به‌قول پسرش جوانان به خانه که می‌رسیدند، تازه کار شروع می‌شد و مباحث آغاز، اما مراعات حال استاد را هم می‌کردند. کمی بعد خانه را ترک می‌کردند تا آیت‌الله خوشوقت ناهارش را در کنار خانواده میل کند. یعنی حدود ساعت ۳ بعد از ظهر.

بعد از ظهر: سنش بالا ر‌فته و برنامه کاری‌اش تا حدودی عوض شده بود. باید استراحتی می‌کرد اما این مدت استراحت نباید به‌طول می‌انجامید. آیت‌الله خوشوقت بعد از کمی استراحت به مطالعه می‌پرداخت و کم‌کم خود را برای ارتباط با مردم آماده می‌کرد. باید به کار خلق‌الله هم رسیدگی می‌کرد تا مشکلات به‌درستی حل و فصل می‌شدند. تنها خدا می‌داند چه تعداد خانواده‌هایی که رشته محبت‌شان پاره شده بود و در اتاق کوچک حاج‌آقا به هم وصل شده بودند.

چند ساعت‌مانده به اذان مغرب: درب خانه به‌صدا در‌می‌آمد. جوانان یکی‌یکی از راه می‌رسیدند. حاج‌آقا کنار میزش روی صندلی می‌نشست و مردم دور او حلقه می‌زدند. او خانه‌اش را مکتب اسلام کرده بود. این برنامه دو ساعتی طول می‌کشید. تا اندکی مانده به اذان مغرب که باز جوانان همراه استاد بلند می‌شدند و او را کمک می‌کردند تا قدم‌زنان به مسجد همیشگی بروند.

نماز مغرب و عشا: اذان گفته می‌شد. از صبح هم به کار مردم رسیدگی کرده بود و هم به کار خودش. نماز صبح و ظهر و شب قرار آیت‌الله خوشوقت با خدا بود. او با امامتش واسطه می‌شد تا خیل عاشقان به‌سمت خدا رهنمون شوند. آرام‌آرام نماز می‌خواند و جماعت را رهبری می‌کرد. راهنمایی او هم فکری بود و هم معنوی. نماز کمک معنوی او به جوانان بود و صحبت‌های مکررش هدایت فکری آنها.

بعد از نماز مغرب و عشا: نماز مغرب و عشا که تمام می‌شد باز کسانی بودند که سوال داشتند. او خودش را موظف می‌دانست تا به سوالات مردم پاسخ دهد. بسته به اینکه کدام فصل سال باشد، برنامه‌ریزی مجالس و مراسم‌ رسمی او مانند ختم صلوات و روضه برقرار بود. باز عده‌ای کنارش قدم می‌زدند تا به خانه برسد و شام را پیش خانواده صرف کند. کهولت سن مانع مطالعه‌اش بعد از شام نمی‌شد. به گواه اعضای خانواده روزی هشت ساعت مطالعه می‌کرد. گویی در این سن و سال هم باید بار علمی خود را بالا می‌برد.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed