مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
جلسه قبل گفتیم که دل ها هم مانند بدن ها ملول و خسته میشوند. یکی از دلایل ملول شدن دل این است که ما تعلقاتی به زمین و کمالات زمینی پیدا میکنیم و این تعلقات باعث میشود که از حقیقت انسانی خود فاصله بگیریم و در این گداخانه دنیا گرفتار غیر خودمان شویم.
ما یکسره خارج از وجود خودمان دنبال چیزی میگردیم که ما را آرام کند و به ما شادی و آرامش بدهد که چنین چیزی در خارج وجود ندارد. آن چیزی هم که در بیرون هست، یک سری عواملی است که ما را به طور کاذب اشباع میکند. این عوامل مثل پستانک میماند که نه شیر دارد و نه عاطفه و محبت و آرامش سینه مادر را منتقل می کند و فقط یک شبیهی از سینه مادر است که موقتاً لحظاتی به بچه آرامش میدهد و بعد وقتی بچه بفهمد که این پستانک هیچ خاصیتی ندارد و چیزی عایدش نمیشود، سر و صدای بیشتری خواهد کرد. یعنی وقتی هنگام خستگی بچه در دهان او پستانک بگذارید، ممکن است به توهم سینه مادر، لحظه ای آرامش پیدا کند و بخوابد، اما نیاز به عاطفه مادر و شیر مادر با اینکه خواب است در وجود او باقی خواهد ماند و وقتی از خواب بلند شود، با شدت و ولع بیشتری گریه خواهد کرد و اگر این بار هم پستانک در دهانش بگذارید، دیگر آرام نمیشود و فقط سینه مادر را میخواهد.
ما هم با اشباعهای کاذب و چیزهایی خارج از خودمان، یعنی پستانک های خارجی، مدتی سرگرم میشویم. مدتی با تعلقاتی مثل لباس، بدن، قیافه، جواهرات، ظروف، فرش، مبل، تلفن همراه، اتومبیل، لوستر، مسافرت، خارج از کشور، کوه، دریا و ... سرگرم هستیم؛ ولی هیچ وقت به آرام و قرار نمیرسیم و جان ما فقط و فقط چیزی را میخواهد که حقیقتاً با خودش سنخیت دارد و با آن آرام میشود.
یکی از روش های قدرتمند درمان، ارتباط با حکمت از بیرون است
حکمت باید از سنخ خود اصلی ما باشد تا ما را آرام کند. حکمتی که آسمانی باشد، انسان را ملول نمی کند. کسانی که برنامه های مطالعاتی دارند، کلاس میروند، استاد دارند، اینها معمولاً جوان میمانند و زود پیر و افسرده و بیمار نمیشوند.
ملول بودن قلب، با گریه، زاری، پژمردگی، یک گوشه کز کردن، قطع ارتباط با دیگران، داد و فریاد، گوش دادن به موسیقی، پارک رفتن و ... خوب نمیشود. اینها موقتاً ممکن است تسکینی باشند. اما آن چیزی که قلب را قدرت میدهد و تغذیه میکند، حکمت های تازه است. انسان انواع و اقسام حکمت ها را نیاز دارد. یک موقعی با یک کتاب شعر حکیمانه و گاهی با قصه و داستان مشکلش حل میشود.
خوراک های روحی باید متنوع و تازه باشند
همانطور که تنوع در خوراکی ها و مادیات خوب است، در معنویات نیز اهمیت دارد. اگر در غذاهای مان تنوع نباشد، تهوع ایجاد میشود. این طُرفه بودن و تازگی داشتن خیلی مهم است.
آدمها حالتهای مختلف دارند و از این رو لازم است از همه نوع «طرائف حکیمانه» هم داشته باشند. مثلاً چند کتاب داستان خوب که داستانهای آموزنده دارد، احادیث معصومین(علیهمالسلام)، آیات و درسهای معنوی، از نمونه های خوب «طرائف الحکم= حکمت های تازه» هستند. خانمی که خیلی اهل تهجد و ذکر و دعا بود به من گفت: من احساس میکنم گاهی این ذکرها را که دارم میگویم خیلی تکراری است، دارم خسته میشوم. گفتم: ادامه نده و این ذکرها را قطع کن. ذکر جدید و اسمهای جدید بگو. آدم معشوقش را همیشه با یک اسم صدا نمیکند. با عبارات مختلف صدا کن. سپس برایش ذکر جدید نوشتم. همانطور که خداوند متعال هم در طبیعت از هر چیزی انواع مختلف آفریده است، ما هم باید به متنوع بودن مصرفی های روحی توجه کنیم. روییدنی های متنوعی داریم. مثلا خدا انواع ترب، کلم، سبزی، میوه، قارچ و ... می رویاند. اینها یعنی روح انسان تنوع طلب است. برای همین فرمودندکه وقتی که چند ساعتی به یک درس مشغول شدی، موضوع اشتغالت را عوض کن.
پس نقش تنوع در مسائل فکری و روحی خیلی مهم است. برای پی بردن به تنوع در غذاهای معنوی، کتاب قرآن و مفاتیح الجنان را ورق بزنید. آیات قرآن را نگاه کنید، موسیقی های آیات قرآن چقدر با همدیگر متفاوت است. یعنی موسیقی جزء 29 با جزء 30 فرق میکند. مشترک دارد، متفاوت هم دارد. خداوند تبارک و تعالی یک مطلب را به گونه های مختلف و با آهنگهای مختلف برای ما قرار داده است. ما در مفاتیح برای هر ذوق و سلیقهای دعا و ذکر داریم. دعای نیم خطی داریم، ذکر یک کلمه ای داریم، دعاهای بلند مثل دعای عرفه، کمیل، ابوحمزه و ... هم داریم. برای کسانی که بدمستیهای زیاد و اشتهای خیلی زیادی دارند و قدرتها و کششهای شان در این زمینه تمام نشدنی است دعاهای بلند داریم.
کششِ میل انسان به سمتی یا چیزی و هوس کردن، چیز بدی نیست
توجه به تنوع و به این که میل ما به سمت چه چیزی کشیده میشود، چیز بدی نیست. قبلاً در بحث «انسان شناسی» راجع به پدیده هوس صحبت کردهایم. در حالت های مختلف هوس هایی به انسان دست میدهد که چیز بدی هم نیست.
خدای متعال مخصوصاً هوس را گذاشته تا ما نیازهای مان را تأمین کنیم. یک موقع انسان هوس چیزی را میکند که الان فصلش نیست. یعنی بدن یک جایی کم آورده و با هوس به شما اعلام میکند که الان به این چیز نیاز دارد. این به معنی شکم چرانی و هوسرانی نیست. زیرا هر کس خودش را میشناسد که آدم شکم چرانی هست یا نیست. عفت بطن دارد یا ندارد. ولی الان هوس یک چیز ترش، یا هوس فلان میوه یا غذا را کرده؛ این نیاز را باید جدی گرفت.
به هوس های روح باید توجه کرد
عین همین مسئله هم در روح اتفاق می افتد یعنی ما باید دنبال بهانه گیریهای روحمان باشیم. روحمان اگر دارد بهانه میگیرد، باید بدانیم یک چیزی میخواهد. اگر ندانیم چه چیزی میخواهد، خیلی بد میشود.
سازو کار هوس در بدن، اینگونه است که مثلا شما یک چیزی را استفاده کرده اید و طعم آن در حافظه شما ذخیره شده است. زمانی که بدن شما نیاز پیدا میکند، هوس به کمک شما آمده و از طریق نمونه ای که در حافظه دارید، آن را به یاد شما میاندازد. یعنی خود بدن سفارش میدهد. در غذاهای معنوی هم همین طور است. مثلاً کسی که غذاهای معنوی متنوع سراغ دارد، میداند که الان هوس چه چیزی را کرده است. مثلاً میخواهد زیارت عاشورا بخواند، میبیند حالش نیست. دعای توسل بخواند، میبیند کشش ندارد. حال قرآن خواندن را ندارد. میبیند روضه هم حالش را خوب نمیکند و از آنجایی که غذاهای متنوع سراغ دارد و قبلاً هم استفاده کرده، میگوید: من میدانم الان چه چیزی نیاز دارم و چه چیزی حالم را خوب میکند. بنابراین، سراغ همان خوراکی که نیاز دارد میرود. میگوید: الان باید مناجات شماره 13 را بخوانم. با این کار، حالم خوب میشود.
دل در حالِ نشاط، مسائل را خوب میفهمد و میگیرد
امام رضا(علیهالسلام) فرمود:«اِنَّ لِلقُلُوبِ اِقبالاً وَ اِدباراً، وَ نَشاطاً وَ فُتُوراً، فَاِذا اَقبَلَت بَصُرَت وَ فَهِمَت، وَ اِذا اَدبَرَت کَلَّت وَ مَلَّت، فَخُذوها عِندَ اِقبالِها، وَ اترُکُوها عِندَ اِدبارِها و فُتُورِها[1] = قلب انسان حالت خستگی و نشاط دارد. وقتی در حال نشاط است، مسائل را خوب می فهمد؛ اما وقتی خسته است، كند ذهن می شود، بنابراین، وقتی نشاط دارد، آنرا به كار بگیرید و وقتی خسته است، آن را به حال خود بگذارید.»
«فَاِذا اَقبَلَت بَصُرَت وَ فَهِمَت» آن زمانهایی که دل زنده است و اقبال دارد، آنجا هم بصیر میشود. میتواند مطلب را خوب بگیرد و بفهمد. «وَ اِذا اَدبَرَت کَلَّت وَ مَلَّت» وقتی دل ادبار دارد و پشت میکند و حوصله ندارد، خسته و ملول میشود و قفل میکند. کُندذهن میشود. پس هر وقت دل نشاط دارد، آنجا یقه نفست را بگیر و متوقفش کن و به آن غذاهای معنوی بده و تقویتش کن. ولی وقتی نشاط ندارد، ترکش کنید.
رفتارهای اشتباهی که در اثر ندانستن حالات قلب رخ میدهد
دیده اید که یک موقعی کسی حوصله ندارد و دوست دارد تنها باشد؛ این فرق نمیکند که نفس خودم باشد یا نفس دیگری. حضرت میفرماید، نفس خودت هم بود، با خودت اینقدر ور نرو، اعصاب خودت را خرد نکن. چه برسد به این که اعصاب دیگران را خرد کنی. وقتی که میبینی کسی الان حوصله تو را ندارد، جلو نرو؛ چون تنفر را بیشتر میکند. با اینکه خیلی برایش عزیز هستی، شوهرش هستی، زنش هستی، پدرش هستی، فرزندش هستی، اما الان او کشش تو را ندارد. برای همین حضرت نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمود:« یک روز در میان همدیگر را ملاقات کنید تا علاقههایتان به هم زیاد شود.»
البته در این قاعده آدمهایی هم هستند که همدیگر را دوست دارند از همدیگر دفع ندارند، بی حوصله نیستند. واقعاً همدیگر را دوست دارند. یعنی اگر امروز طرف را ببیند خوشش میآید. فردا هم ببیند، خوشش میآید. پس فردا هم ببیند، شش ماه و یکسال هم ببیند، بدش نمی آید.یعنی کسانی هستند که بدشان نمیآید از اینکه با هم باشند. چه بسا دلشان هم تنگ میشود، ولی این دلتنگیها ارزش دارد.
اما یک موقع کسی حوصله آدم را نداشته باشد و بگوید، من حوصله ندارم، اصلاً نباید آدم طرفش برود. بیشتر مادرها در مورد بچه هایشان اینگونه هستند. اعصاب بچه ها را خرد میکنند. مزاحم بچه ها میشوند، چی شده، چرا ناراحتی؟ چرا غصه میخوری؟ به من بگو چی شده؟ چرا رفتی در اتاق تنها نشستی؟ چرا الان داری گریه میکنی؟ این بچه احتیاج دارد به تنهایی، به غصه، به ذکر، به گریه. نباید یک مادر مدام موی دماغ بچه بشود. این بچه بیشتر متنفر میشود و حالش خراب میشود. این بچه اصلاً نمیتواند رشد کند. گاهی دوست دارد گریه کند. بگذار گریه کند. هر وقت تخلیه شد، خودش سراغ شما میآید. گاهی شوهر نیاز به خلوت و تنهایی دارد. زن نباید مزاحم مرد شود. اجازه بدهد لحظاتی و ساعاتی را مرد تنها باشد. با این کار، دوام زندگی خیلی بیشتر میشود. پس مزاحم کسی نشویم. افراد زمانهایی به تنهایی نیاز دارند.
دلِ با نشاط، امانت را نگه میدارد
هرگاه دلها نشاط داشته باشند، هرچه به آنها بسپارید، نگه میدارند. امانت میگیرد و نگه میدارد. اما اگر آمادگی نداشته باشد، بخواهی به او چیزی را بسپاری، قبول نمیکند.
امام عسکری(علیهالسلام) فرمود:« إِذَا نَشِطَتِ اَلْقُلُوبُ فَأَوْدِعُوهَا وَ إِذَا نَفَرَتْ فَوَدِّعُوهَا[2]= هر گاه دلها در نشاط باشند آنها را به عبادت عادت دهید و اگر فرار داشته باشند آنها را رها كنید.»
«وَ اِذا نَفَرَت» موقعی که کوچ میکند، «نَفَرَ» و «نَفَرَت» یعنی کوچ کردن. وقتی کسی میگوید قلبم از تو نفرت دارد. یعنی قلبم کوچ کرده است. هر جا کوچ کرد، شما هم با او وداع کنید. اگر خداحافظی کرد، شما هم خداحافظی کنید. اصرار نکنید. اصرار هیچ فایدهای ندارد. حدیثش را هم از قول امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برایتان خواندم که فرمود: هیچ ذلتی را مثل این ندیدم که دلم به کسی مشغول باشد که دلش به من مشغول نیست.
موقعیت شناسی در حال، مفید است
زمانشناسی خیلی مهم است. نتیجه خیلی مهمی که باید از این بحث بگیریم این است که خیلی وقتها دل حوصله دعا ندارد. حوصله حرف زدن با خدا را ندارد. حوصله خواندن قرآن را ندارد. حوصله استاد، حوصله شنیدن حرف حق را ندارد، اگر بی موقع به او تحمیل کنی، حتی اگر حرف حق هم باشد، قبول نمیکند.
گاهی شما میخواهی حرفی به شوهرتان راجع به فرزندتان بگویی؛ حرفی راجع به خودت بگویی؛ راجع به خودش بگویی؛ شکایت داری؛ مواظب باش که بدترین زمان را برای گفتن انتخاب نکنی. متاسفانه بیشتر خانم ها بی سلیقگی میکنند و در بدترین زمان، یک مسئله حتی مهم را مطرح میکنند و طبعاً نتیجهای هم نمیگیرند. یا اگر اتفاقی افتاده، باید بلد باشیم تغافل و تجاهل کنیم. ولی بعضی ها در همان ابتدای ورود و ساعت های اول میخواهند مسئله را تمام کنند.
نصف شخصیت عاقل، تحمل و نصف دیگر آن بی خیالی است. خیلی افراد عرضه بیخیالی را ندارند. مثلاً زن باید طوری برخورد کند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و انگار از هیچ چیزی ناراحت نیست. در بحث دشمن شناسی گفتیم، در حالتی که شخص میخواهد وانمود کند که خبری هست و از چیزی ناراحت است. درست در همین حالت شیطان کاملاً روی او سوار میشود. بنابراین، بهترین کار در این حالت این است که شخص اول باید همه چیز را از ذهن خود دور بریزد و چند ساعتی را با طرف مقابل به گونه ای رفتار کند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. در این صورت شیطان میرود. بعد کم کم، در یک موقعیت مناسب و در یک حالت آرام و شاد، مسئله را با لطافت مطرح کند.
اگر حوصله چیزی را نداریم، آن چیز فاقد ارزش و اعتبار نمیشود
آیا اگر کسی در حالت خاصی حوصله خدا را نداشت، خدا بی ارزش میشود؟ بی ارزش نمیشود. اگر من الآن حوصله دعا را ندارم، دعا بی ارزش نمیشود. اگر کسی حوصله من را نداشت، من بی ارزش نمیشوم. چون قیمت من از توجه طرف مقابل نیست. انسان ذاتاً خودش قیمت دارد. ارزش دارد. ما ارزش مان را اصلاً از بیرون نمیگیریم.
نباید احساس کنیم که اگر کسی ما را دوست داشت، قیمت پیدا کردهایم. حتی با دوست نداشتن او هم نباید احساس کنیم که قیمت مان را از دست داده ایم. قیمت من مال خودم است. اگر قیمت دارم که دارم، به هیچ وجه زوری نمیشود کسی را وادار کنیم که ما را دوست داشته باشد. اگر کسی من را دوست ندارد، از قیمت من چیزی کم نمیشود. اگر کسی حاضر نیست، با من ازدواج کند، کسی حاضر نیست با من مسافرت بیاید، بچه من الان حوصله من را ندارد، من بی ارزش نمیشوم.
بیخود خودمان را خوار و ذلیل نکنیم. این خودفروشی را هم نکنیم. اصلاً مهم نیست کسی میخواهد با من باشد یا نمیخواهد با من باشد. من را دوست دارد یا ندارد. من نمیتوانم بگویم فرزندم الان من را دوست ندارد. چون میخواهد دو سه روزی با دوستانش سفر برود، یا با نامزدش سفر برود. بگذار، برود. از همین فرمولی که پیغمبر فرمود استفاده کن. اتفاقاً وقتی که من را نبرد، دلش برای من بیشتر تنگ میشود. محبتمان بعداً افزونتر میشود.
آدمی که خودش را میشناسد، قیمت دستش هست و گله نمیکند که چرا به من بی توجهی کردی؟ نه من قیمت خودم را دارم. اصلاً کسی نمیتواند به من بی توجهی کند. اگر بی توجهی میبینی، مال ضعف و خودنشناسی خودت است. اگر بی محلی میبینی، برای این است که تو قدر خودت را نمیدانی و گر نه من الان حوصله شما را ندارم، چیزی از قیمت من کم نمیشود. اصلاً پذیرش اینکه فلانی به من توهین کرد یا به من محل نگذاشت، خود به خود یک نوع کاهش قیمت است.
واقعاً این یک دروغ است چون محل نگذاشتن دیگران، چیزی از قیمت و ارزش ما کم نمیکند. کما اینکه الان من اگر حوصله خدا را ندارم، خدا را از خدا بودن نمیاندازد. مثلاً من الان خوشم نمیآید چلوکباب بخورم، آیا چلوکباب از قیمت و ارزش و خوشمزگی افتاد؟ خیر.
پس اگر در یک مهمانی کسی خواست نیمرو یا بادمجان بخورد، آن جوجه کبابی که خانم زحمت کشیده و درست کرده، کبابی که آقا زحمت کشیده و تهیه کرده از قیمت نمیافتد.
پی نوشت:
کلیدواژه ها:
آثار استاد