مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
وقتی انسان خودِ حقیقیاش را نشناسد، آمادگی پذیرش انواع توهمات نادرست را دارد. امیرالمومنین علی (علیهالسلام) فرمودند: «شِدَّةُ الْجُبْنِ مِنْ عَجْزِ النَّفْسِ وَ ضَعْفِ الْيَقِينِ؛ شدّت ترس از ناتوانى روحى و ضعف يقين سرچشمه مىگيرد».
ما یک سلسله ادراکات «حسی، خیالی، وهمی، عقلی و فوقعقلی» داریم که هر یک ویژگی هایی دارد به این شرح:
۱- «ادارک حسی» که با محسوسات سر و کار دارد.
۲- «ادراکات خیالی» که در آن با مخیلات سر و کار داریم که صورت و شکل دارند؛ اما خالی از ماده هستند. مثل تصویر پدر و مادر.
۳- «ادراکات وهمی» که جزئی و شخصی اند و برخلاف مخیلات، فارغ از شکل و صورت هستند. مثل عشقهای زمینی که واقعیت دارند و منشأ اثر هم هستند. اما عشق شکل و صورتی ندارد.
۴- «ادراکات عقلی» که نه شکل و صورت دارند و نه اندازه و ماده؛ اما وابسته به شخص هم نیستند؛ بلکه اموری کلی و حقیقی هستند. مثل علم.
۵- «ادراکات فوق عقلانی» که از جنس «الله» تبارک و تعالی است و انسان بواسطه آن میتواند با هستی مطلق و بینهایت انس و ارتباط بگیرد.
در تقسیمبندی ادراکات انسان، «ترس» مانند وسواس و حسادت، یک امر توهمی است که منشا اثر در زندگی انسان میشود.
اگر انسان بفهمد که علاوه برجنبههای مختلف «حسی، خیالی، وهمی و عقلی» یک جنبهی مهم فوق عقلی نیز دارد که از جنسِ روح خداست؛ آن وقت باور میکند که صرفا مرد یا زن نیست. چون این جنبهها، جنبههای زمینی و دنیایی ما هستند. اینها ابزاری برای زندگی در رحم دنیا هستند که انسان توسط آنها ابدیت و آخرت را تحصیل میکند. انسان در دنیا درست مثل جنینی میماند که در رحم مادر با بندناف وصل به مادر است و این بند ناف باعث زندگی رحمی او و تغذیهاش میشود. بدن ما هم ابزاری برای زندگی در دنیاست. اگر این بند ناف، یعنی بدن را از ما بگیرند، وفات میکنیم و به برزخ متولد میشویم.
پس این فوق العاده مهم است که دقت کنیم که شما از چه جنسی هستید. اگر ما این را درک نکنیم، دینداری ما در بخشهای حیوانی مینشیند و به همان مرحله محدود میشود. یعنی شما خود فقط یک زن یا مرد مسلمان باقی خواهید ماند. چون در این صورت خوراک دین، فقط جذبِ شان جنسیتی شما شدهاست. علت این که اکثر افراد مثلا ۶۰ سال از عمرشان میگذرد و به ظاهر متدین هم هستند، اما به درجات ایمانی والا نرسیدهاند، این است که دین، جذب «شان انسانی و فوق انسانی» وجودشان نشدهاست. چون وقتی با مقولهی دین برخورد میکنند از نگاه زنانه و مردانه به دنیا نگاه میکنند و این خود، آغاز منشأ انواع ترس میشود. ترس اینگونه ریشهیابی میشود.
در حقیقت، ریشه انواع ترس، از اینجا ناشی میشود که ما درست به قضایایی که برایمان مطرح میشود، نگاه نمیکنم. حتی به خودمان هم نگاه غلط داریم. برای همین است که به امور جمادی، گیاهی و حیوانی دلبستگیهای ذاتی پیدا میکنیم و گاه تا آخر عمر گرفتار همین امور میشویم. در حالیکه باید بدانیم که اینها ذات ما نیستند. بنابراین، از خودِ اصلیمان که ابدی و جاودانه است و از جنس اهلبیت :است، فاصله میگیریم. نتیجه این فاصله گرفتنها «ترس» است.
به عنوان مثال، برای دختری خواستگار میآید. در ارزیابی پسر؛ یعنی وقتی میخواهیم بدانیم که چقدر آدم حسابی است، به «پولدار بودن» او اهمیت میدهند. پس منشأ همهی توهمات زندگی از اینجا شروع میشود. چه کسی تا آخر عمر درگیر ارزشهای جمادی است و وقت زیادی از سرمایه و عمرش را صرف کمالات جمادی میکند؟ کسی که خودش را فقط در این بخش میبیند. پس ترسها از نوع ترس جمادی مثل «زلزله» شروع میشود. ترسهای اقتصادی و مالی یا ترسهای گیاهی یا ترسهای حیوانی یا ترسهای عقلی شروع میشود. او متوجه نیست که موجودی بالاتر از اینهاست و از جنس فوق عقلانی و فوق بهشتی است و بهشت منزلگاه اوست. همان طور که امام کاظم(علیهالسلام)فرمود: «لیس لأبدانكم ثمنٌ إلا الجنة، فلا تبیعوها إلا بها= برای بدنهای شما قیمتی نیست مگر بهشت، پس خودتان را به کمتر از بهشت نفروشید». بنابراین، منشأ «ترس از مرگ» یک امر وهمی است که به اشتباهِ نگاه انسان به خودش برمیگردد.
علت ترس از اموری مثل زلزله این است که مرگ را نابودی میپنداریم
علت ترس از اموری مثل زلزله این است که انسان فکر میکند مرگ یعنی نابودی. در حالی که مرگ به معنای وفات و نوعی تولد است. وقتی شما وارد برزخ میشوید، مثل لحظهای است که از رحمِ مادر وارد عالمی بینهایت زیباتر و کاملتر و بزرگ تر به نام دنیا میشود.
در اینجا به انواع توهمات در مورد مرگ و علل ترس از مرگ اشاره میکنیم:
ما موجود دائمی هستیم و برای ما نابودی وجود ندارد. این که قرآن نزدیک به ۸۰ بار تذکر میدهد که شما جاودانه هستید، یعنی تا خدا وجود دارد، شما هم هستید و مرگ به معنی نابودی وجود ندارد.
اگر اینگونه فکر کنیم که مرگ نابودی است، آن وقت زندگی بعد از دنیا را زندگی نمیدانیم. وقتی هم وارد عالم برزخ میشویم، اصلاً یادمان نمیآید که چقدر در دنیا بودیم. برای همین است که وقتی از افراد در قیامت سوال میکنند که چقدر در دنیا بودید؟ میگویند که یک روز یا نصف روز در آنجا بودیم: « لَبِسنا یَومً اَو بَعضٍ= یک روز یا بخشی از یک روز».
بخش اصلی زندگی ما بعد از وفات است. مثل جنین که بخش اصلی زندگیاش در دنیاست. آدم متوهم زندگی را فقط در دنیا معنا میکند. اصلاً حواسش نیست که یک زندگی بینهایت بزرگتر، زیباتر و کاملتر در آن سوی عالم منتظرش است.
هر کسی که از دنیا میرود، وارد جدیترین مرحلهی حیات که حیات برزخی است، میشود که عمر آن تا قیامت ادامه دارد. از طرفی هم نمیدانیم قیامت چه زمانی است. بنابراین، مسئلهی وفات، یک مسئلهی جدی است و ما باید تصورمان دربارهی مرگ را درست کنیم. وقتی خودمان را به غلط تعریف میکنیم، تعلقاتمان تعلقات ما هم غلط میشود و همهی برداشتهایمان از مرگ و حیات اشتباه از آب در میآید.
نتیجه آنکه اولین علت و ریشهی ترس از مرگ، این است که مرگ را نابودی میدانیم. در حالی که مرگ نابودی نیست. مرگ شروع یک زندگی بینهایت زیباتر و بزرگتر است: مرگ آغاز راه است؛ نه پایان راه. چه برای خودمان و چه برای دیگران.
وهمیه/ترس/علل ترس
کلیدواژه ها:
آثار استاد
باتشکر خیلی عالی.خ.قوامی از کرج
<p>با سلام، مؤید باشید.</p> <p> </p>