www.montazer.ir
یک‌شنبه 24 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 8993
زمان انتشار: 16 آوریل 2018
یادی از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

سخنرانی استاد نیکنام، 97/01/23

یادی از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

«استاد نیکنام» مطابق معمول، سخنان خود را با یاد امام زمان عج در قالب شعر آغاز کرد و این جلسه با این شعر آغاز نمود:

بیا ای مهدی ای نیکو خصائل                بیا ای مجمع جمع فضائل

بیا ای شعله دار و رهنمایم                    که تا گردم رها از این مجاهل

ز فرط خوبی و حسن جمالت                نداری در جهان مثل و مشکال

سپهر نیلگون با مهر و مهتاب                  نباشد با گل رویت معادل

اگر بینم جمال به ز ماهت                     به شادی جان سپارم در مقابل

مگر از پای افتم در ره وصل                  به مژگان می کنم طی منازل

برای من باشد همین فخر                     که از عشقت به پا دارم سلاسل

تمام آرزوی من همین است                   که گردد بین ما کوته فواصل

ای امام زمان! آیا می شود من توفیق داشته باشم جوری زندگی کنم تا هر روز که از عمرم سپری شد، احساس کنم قدری به تو نزدیکتر شده باشم؟ از آنچه که تو نمی خواهی فاصله گرفته باشم؟ آن چیزی که دوست داری، به آن نزدیک شده باشم؟ خلق من، خوی من، روش من، منش من، مرضی شما و دیگر معصومین علیهم السلام شده باشد؟ امیدواریم که همین آرزوهای ما هم تحقق پیدا کند و ما جزء یاران و منتظران و شیعیان راستین امام زمان علیه السلام بشویم.

جان من فدای آن امام منتظر                           بارالها کی رسد دوران هجرانش به سر؟

دوست دارم به رکاب حضرتش باشم مدام             یا که من باشم یکی از سیصد و سیزده نفر

سخن بهاریه ی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله

ماه بهار را آغاز کردیم. پیامبر گرامی یک سخنی دارند و من نام آن را گذاشته ام سخن بهاریه ی آن حضرت. خیلی سخن ارزشمندی است. فرمودند: «اذا رأیتم الربیع فاکثروا ذکرا نشور = موقعی که بهار را می نگرید، زیاد یاد قیامت  و روز رستاخیز کنید».

این مطلب در کتاب شریف نهج الفصاحه آمده است. نهج الفصاحه کتابی است که تمام یا بسیاری از فرمایشات پیامبر گرامی در آنجا آمده؛ ترجمه ی روانی هم شده؛ خوب است که در خانه هایتان حتماً نهج الفصاحه را داشته باشید؛ مثل نهج البلاغه.

شاید در برخورد اول، ما تعجب کنیم چرا پیغمبر این طور گفتند؟ در بهار هوا اینقدر ملایم و جانبخش می شود  وگلها و گیاهان خودنمایی می کنند؛ سبزه زارها و چمن ها و بوستان ها دلفریب می شوند؛ هوا لطیف می شود؛ مرغان هوایی چهچهه می زنند و آوازه خوانی می کنند. با این همه مظاهر زیبایی و جمال و لطافت و ظرافت و نکهت گل؛ باید یاد قیامت کرد. شاید ما انتظار داشته باشیم که پیامبر بگوید شاد و مسرور باشید؛ بگویید و بخندید شادمانی و پایکوبی کنید. با این همه زیبایی و جمال. چرا پیغمبر می فرماید: موقعی که بهار را می نگرید، زیاد یاد قیامت کنید؟ یک معنایش این است آن کسانی که درباره معاد تردید در دلشان است و می گویند ای بابا! وقتی کسی مرد و دفنش کردند و بدنش متلاشی شد و خاک شد و گرد شد و به ابرها رفت، چطور دوباره این انسان برانگیخته می شود و روز قیامت سر از خاک بیرون می آورد و پای میز محکمه و حساب می آید؟ بهار را ببینید و سبز شدن دوباره گلها و گیاهان و چمن زار ها را ببینید تا این شک و دو دلی از دل شما بیرون برود.

قرآن می فرماید همچنان که خداوند طبیعت مرده را زنده می کند، همانطور شما را روز قیامت محشور می کند «یحی الارض بعد موتها و کذالک تخرجون=زمین را بعد از مردن، زنده می کند و شما نیز اینچنین از خاک سر بر می آورید» شاعر هم می گوید که این بهار نو ز بعد برگ ریز/ هست برهان وجود رستخیز. کی فکر می کرد این درخت به ظاهر خشکیده و این بوته ی به ظاهر پوسیده، از زیر توده های یخ و برف و طوفان و بوران و کوران سر بیرون کنند دوباره جامه برگ و بار تن کنند؟ دیدید شد؟ این شک و دودلی درباره زنده شدن دوباره  ی انسان در روز قیامت و رستاخیز از دلها بیرون برود.

در سوره مبارکه یاسین دارد کسی استخوان مرده ای را آورد نزد پیامبر گرامی، عرض کرد شما که می گویید خداوند انسان ها را روز قیامت زنده می کند، «من یحی العظام و هو رمیم= این استخوان پودر و خاک شده، کی به این جان می دهد؟ کی این را دوباره مثل اول محکم و قدرتمند در می آورد؟ خداوند حرف در دهن پیامبر گذاشت و فرمود به اینها بگو همان خدایی که استخوان نبود و ایجادش کرد. حالا ناتوان است که به آن چیزی که خلق کرده جان بدهد؟ در سوره مبارکه قیامت، خداوند توضیح و تفصیل می دهد که «لا اقسم بیوم القیامه و لا اقسم بنفس اللوامه ایحسب الانسان لن نجمع عظامه بلا قادرین ان نسویه بنان= قسم به روز قیامت و نفس لوامه؛ آیا انسان اینطور حساب کرده که استخانهایش را جمع نمی کنیم؟ بله ما قادریم که استخوانهای پراکنده شده را کنارهم قرار دهیم».

پاسخ آن مرد این بود: این استخوان بزرگ یک مرده که آورده ای به تعبیر ما پیشکشت؛ خداوند قدرت این را دارد که این استخوان های ریز سرانگشتان را هم به شکل اول برگرداند.  

عدم شباهت جمعیت ۸ میلیاردی جهان، این پیام را داردکه هر کسی ماموریت خود را دارد

این که هیچ دو نفری از جمعیت ۸ میلیاردی جهان شبیه به هم نیستند، این پیام را دارد که هر انسانی ماموریت خاص خود را دارد.

امروزه برای شناسایی فرد مظنون، از سه طریق اقدام می شود: اثر انگشت؛ تارهای صوتی و عکس برداری از ته چشم. اما با همین سه طریق اثبات شده که هیچ دو نفری در جهان، شبیه به هم نیستند. این یعنی هر انسانی باید ماموریت خاص خود را در جهان اجرا کند.

امروزه برای شناسایی کسی که پلیس به او شک دارد، بعد از اثر انگشت، تارهای صوتی او می باشد. این به آن دلیل است که در گذشته و حال و در آینده، دو انسان پیدا نمی شوند که خطوط سرانگشت شان یکی باشد. الان قریب 8 میلیارد جمعیت در کره زمین است. اگر یکی یکی اثر سر انگشت آنها را بگیریم، می بینیم که دو سرانگشت یکی در نمی آید. چه شگفت آور است. بعضی از مفسرین می گویند که شاید منظور از «نسویه بنانه»، خطوط سحرآمیز و شگفت انگیز سر انگشتان باشد.  

اخیراً کسانی که سفر خارج از کشور رفتند، می گویند در بعضی از کشورها، دیگر سر انگشت را عکس نمی گیرند؛ بلکه ته چشم را عکس می گیرند. چون اتفاق افتاده که یک آدم بدجنس انگشتش را با سوهان آنقدر سمباده کشیده که خطوط سرانگشت را از بین برده. اما حالا مگر این که خودش را  کور کند تا بتواند رد گم کند. زیرا در بعضی جاها از روی تارهای صوتی فرد، او را شناسایی می کنند، می گویند حرف بزن، اسمت چیست؟ نوارصدایش را هم از قبل  دارند؛وقتی مقایسه می کنند، می بینند این تارهای صوتی با هم نمی خواند. یک پزشک می گفت هیچ تار موی دو انسان، مثل هم نیست؛ از نظر استقامت و استحکام و کیفیت و رنگ و نکات فنی که ... دوتا دندان دو نفر مثل هم در نمی آید. تار صوتی دو نفر مثل هم نیست. مثلاً در خانه نشستی؛ یکی تلفن می زند شما فورا می فهمید طرف کیست. میگویید فاطمه خانم کجایید؟ شما این را از کجا فهمیدید؟ یا یکی دیگر زنگ می زند و می گویید محمود آقا شمایید؟ از کجا فهمیدید که آن کیست و این محمود آقاست؟ ازتارهای صوتی. هر تار صوتی مخصوص خود طرف است؛ هر رنگ مو مخصوص خود طرف است؛ هر عکس ته چشم، مربوط به خود طرف است.

برای من اتفاق افتاد که اتومبیلم یک جا مشکلی پیدا کرد؛ سویچ را در اتومبیل جا گذاشته بودم و در را قفل کرده بودم؛ گفتم چه کار کنم؟ قفل ساز بیاورم؟ گفتم حالا یک ماشین مثل ماشین خودم را می گویم سویچش را بدهد تا امتحان کنم. تا یکی نگه داشت؛ اولین ماشین سویچش را داد و فورا در ماشین را باز کرد. اما در خلقت خدا حتی دو نفر هم مثل هم نیستند؛ متفاوتند. این تازه مسائل جسمی است؛ مسائل روحی هم اینطور است.

خدا عمر می دهد تا انسان به هدف خلقتش برسد، اما اگر نرسید، مرگ او را می برد

برای خلقت هر موجودی اعم از انسان و حیوان و گیاه، هدفی تعیین شده است که عمر آن موجود، برای این است که استعدادهایش را شکوفا کند. اما اگر در وقت کافی که خدا به «او» می دهد، استعدادهای خود را شکوفا نکرد و به هدف خلقتش دست نیافت، مرگ او را در می یابد.

برای همین است که فرمودند: «فاذا رأیتم الربیع فاکثروا ذکرا نشور=هنگامی که بهار را دیدید، زیاد یاد مرگ و زنده شدن دوباره کنید». وقتی دیدید این زمین سرد سخت و سفت یخ زده، نرم شد؛ باید فکر کنید کی نرمش کرد؟ خدا. کی به زمین مرده جان داد؟ خدا. کی گل و گیاه را به شکل بهار در آورد؟ خدا. سپس فکر کنیم که خداوند همینطور در روز قیامت شما را محشور و مبعوث می کند.

خداوند در قرآن می فرماید: وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی كُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما یَتَذَكَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ = و كفّار در دوزخ ناله مى‌زنند (و مى‌گویند:) پروردگارا! ما را (از جهنم) خارج كن تا عمل صالحى انجام دهیم، غیر از آنچه كه قبلًا انجام مى‌دادیم. (در پاسخ به آنان گفته مى‌شود:) آیا ما به شما چندان عمر ندادیم كه در آن، هر كس كه بناى تذكّر دارد، متذكّر شود و (عبرت گیرد؟ به علاوه) هشدار دهنده به سراغتان آمد (ولى شما توجّهى نكردید)، پس اینك بچشید، پس براى ستمگران هیچ یاورى نیست. (فاطر ۳۷)

به گیاهان هم مثل انسان فرصت کافی داده می شود تا استعدادهای خود را شکوفا کنند و به هدف خلقتشان برسند، اما برخی همچنان در خواب زمستانی به سر می برند تا از هستی ساقط شوند. 

مثلا الان فروردین رو به اتمام است. اگر دیدید که یک درخت، یک بوته گل یا سبزه ای در مزرعه شما یا در باغچه ی منزل شما سبز نشد، چه کارش می کنید؟ می گوییم مهلت می دهیم. بعضی از گیاهان مثل بعضی انسان ها هستند که قابلیت سبز شدن شان سنگین و طولانی تر است؛ حالا اگر اردیبهشت هم تمام شد و باز هم سبز نشد، چه کار می کنید؟ بازهم مهلت می دهیم و می گوییم هوا خنک است؛ بهار است؛ ماه دوم بهار است، بهتر است کمی بیشتر به آن فرصت بدهیم.  من از یک باغبان کار کشته ای پرسیدم که گیاه را تا کی باید مهلت داد که از خواب زمستانی بیدار بشود؟ گفت تا پایان تیر هم می شود مهلت داد. حالا اگر پایان تیر هم رسید و این درخت سبز نشد، چه کار می کنیم؟ همه بلدیم؛ اره می کنیم و از بیخ باغچه و مزرعه و آن گیاه خشک را می کشیم بیرون. قسمت های قطور را با اره و بقیه را هم زیر لگد مان خرد می کنیم. هر چه این درخت بگوید چرا من را از خاک بیرون آوردی؟ می گوییم برای این که سبز نشدی. اگر سبز می شدی، جایت در باغچه بود. تو جمال و زیبایی باغ و باغچه ما را از بین می بری. تو که نمی توانی زینت باغ و باغچه باشی، باید بروی زیر دیگ غذا.

 ناصر خسرو در شعر می گوید

نکوهش مکن چرخ نیلوفری را               برون کن ز سر باد خیره سری را

چو خود می کنی اختر خویش را بد         مدار از فلک چشم نیک اختری را

درخت تو گر بار دانش بگیرد                به زیر آوری چرخ نیلوفری را

شاهد عرضم اینجاست که:

بسوزند چوب درختان بی بر                 سزا خود همین است مر بی بری را

انسان بی ثمر و بی خاصیت هم همین سرنوشت را دارد.

به گیاه گفته می شود: باید سبز شوی که جایت در باغچه و باغ باشد؛ اما حالا که خشک شدی  وحالا که جوهر وجودی ات را از دست داده ای؛ حالا که در مقابل امتحان زمستان روفوزه شده ای، باید بروی زیر دیگ و در آتش بمانی تا غذا را گرم بکنی.

لا اله الا الله. اگر روز قیامت «جوانه عمل صالح» بر شاخسار وجود من ظاهر نشد، آیا به خدا حق نمی دهم که خدا با من همان کاری را بکند که من با یک درخت خشکیده می کنم؟ آیا کسی که در مقابل طوفان حسد و کبر، طوفان منیت سرما؛ یخبندان خودخواهی و خودپسندی و خود محوری و خود سالاری؛ جوهره وجودی خلقت خودش را از دست داد؛ این لیاقت دارد که برود به بهشت و بغل دست پیامبر بنشیند؟ اگر این طور بود که ما هم آن درخت خشکیده و بی خاصیت را نگه می داشتیم وسط باغ مان. چرا بیرونش می بریم؟ به این آیه خیلی توجه کنیم که تکان می دهد انسان را؛  بارها این آیه را خوانده ایم. ماه رمضان که حداقل همه یک ختم قرآن می کنیم، حداقل سالی یک بار آن را خوانده ایم .

آیه ی عجیبی است که می فرماید: «لهم قلوب لا یفقهون بها، و لهم اعین لا یبصرون بها، و لهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون= ما به انسان عقل دادیم، فهم دادیم، قلب دادیم، قوه درک و استدلال دادیم، اندیشه نمی کند. به او گوش دادیم، اما صدای الهی را دریافت نمی کند؛ به او چشم دادیم، اما آثار خدا را نمی نگرد تا معرفتش بالا برود. حالا که اینطور شد «اولئک کلانعام= اینها مثل چهارپایان هستند. کاش قاری قرآن که به اینجا می رسد، می گفت صدق الله العلی العظیم؛ ولی ادامه دارد، و می فرماید: «بل هم اضل= بلکه اینها گمراه تر از این هستند». در اثر بی توجهی به سرمایه هایی که دارم که با این سرمایه ها می توانم به قرب خدا نائل بشوم، اگر به اینها بی توجهی کردم، می شوم چهارپا بلکه پست تر. آن وقت حساب کنید، در روایت داریم آقا یا خانمی که بدزبان یا بد نگاه و بد پندار و بد قلقند، با زبان شان نیش می زنند به دلها. اینها در روز قیامت به شکل مار محشور می شوند. اگر یک مار در باغچه شما ظاهر شود، آیا می گویید بفرمایید برویم اتاق پذیرایی؟ سفره برایش پهن می کنید؟ یا با بیل می زنید داغونش می کنید؟ حال یک نفر که در روز قیامت مار محشور شده، معصومین می آیند این را به بهشت می برند؟ خدا راهش می دهد؟ معصوم می آید شفاعت مار را بکند؟

آدم بی غیرت و آدمی که شرم و حیا و آزرم ندارد و هر خطایی می کند، بهش می گویی می گوید حالا چی شده؟ آدم بی حیا در روز قیامت خوک محشور می شود؛ آیا خوک را وارد بهشت می کنند؟ کسی که هی عرصه را بر این و آن تنگ می کند و اذیت و آزار می کند، روز قیامت کلب محشور می شود و آدم متکبر و خودخواه و کسی که به پول و قیافه و شهرت و مکنتش و حتی به علم و به عبادتش مغرور می شود؛ این روز قیامت در روایت داریم به شکل مورچه محشور می شود. هی با ماشینی می خواست دیگران را زیر بگیرد؛ با پولش چه بکند؛ با قدرتش همه را له بکند؛ در روز قیامت همه روی این آدم پا می گذارند تا جایگاه خود را بفهمد.

اما امروز روز شهادت موسی بن جعفر علیه السلام است که به تعبیری به روایتی 7 سال 10 سال 12 سال تا 14 سال هم داریم. زندان های سخت. در سلام به آقا می گوییم السلام علی معذب فی قعر سجون. سلام به آقایی که معذب بوده تحت غل و زنجیر بوده در سیاه چال های عمیق. و ظلم المطامیر. مطامیر جمع مطموره است مطموره چاه های زیر زمینی را می گویند. زیر زمین زندانی بود بعد در آن زندان که شب و روز تشخیص داده نمی شده چاه های عمیقی کنده بودند، موسی بن جعفر را در غل و زنجیر در آنجای تنگ.

موسی بن جعفر می گوید که مومن را می خواهی بشناسی؟ مؤمن کسی است که اهل عمل است. المؤمن قلیل الکلام کثیر العمل و منافق کثیر الکلام قلیل العمل. مؤمن را می خواهی بشناسی مؤمن کم سخن و پرکارند/ همه از سعی و عمل سرشارند/ پر سخن گوید و کم کار کند/ آنچه قلبش تهی از ایمان است. آدم منافق فقط حرف می زند اهل عمل نیست. اما کسی که اهل عمل و تلاش و سعی و کوشش است اهل جنب و جوش است. این آدم فرصت سخن گفتن کم پیدا می کند. چرا که همه اش دغدغه کار و سعی و تلاش دارد.

هر چیزی با نوشتن، ‌به خاطر سپرده می شود

موسی بن جعفر فرمودند:« لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم= از ما نیست کسی که هر روز نفس خود را مورد محاسبه قرار ندهد». محاسبه نفس بدون نوشتن نمی شود.

ببینید اگر من چیزی را ننوشتم و اگر به ذهنم نسپردم، یادم می رود. الان یک چیزی اینجا به ذهن تان می ماند تا وقتی که مطلب بعدی را نشنیده اید. اما مطلب بعدی را که شنیدید، آن مطلب از یادتان می رود. پس برای اینکه فراموش نشود، باید ثبت شود. علی علیه السلام فرمودند علم چون آهویی فرار است و نوشتن بندی بر پای آن.

سابقاً هم در مدرسه می رفتیم در دیکته غلط داشتیم می گفت 50 بار این را بنویس. آقای سید جمال الدین اسدآبادی می گوید من چیزی در عمرم ننوشتم مگر این که حفظ شدم. هر چیزی که می خواهید به خاطرتان بسپارید، آن را بنویسید. اصلا یک مومن نباید قلم و کاغذ از دستش بیفتد. موقعی که جبرئیل بر پیامبر شرف یاب می شد و آیاتی از آیات الهی را نازل می کرد، بعضی ها بودند به عنوان کاتبان وحی که آن را می نوشتند. این را محضر آیت الله جوادی آملی بودیم می فرمودند، یکبار آیه ای نازل شد؛ یک کاتب وحی ای هم آنجا بود. پیامبر گفت این آیه را بنویسید و بروید در سوره بقره حزب چندم جز چندم آیه چندم قرار دهید. بعد طرف همین کار را کرد و قلم را گذاشت روی زمین. پیامبر فرمود: چرا قلم را زمین گذاشتی؟ گفت مگر چه می شود یا رسول الله؟ فرمود: دوتا مشکل پیش می آید،: اول این که موقعی که قلم را می خواهی، نمی دانی کجا گذاشتی؛ چون یادت می رود. نکته ی دوم این که این قلمی که با آن آیات الهی را می نویسی، قلمی است که خدا به آن قسم خورده و فرموده: نون والقلم ما یسطرون= قسم به دوات و قلم و آن چه که می نویسند». حرف در حرف می آید. می گویند حضرت آیت العظمی بروجردی در اتاقی که کتاب بود نمی خوابیدند و می گفتند بی حرمتی به کتاب است. ببینید مفتی چیزی به کسی نمی دهند. دیدند که ایشان بلند شدند یک قلم در اتاق شان بود که آن را بردند گذاشتند در آن اتاق و آمدند استراحت کردند. در اتاقی که قلم بود، نمی خوابیدند. اینقدر کاغذ و کتاب و کتابت برای شان مهم بود. بعد پیامبر فرمود این قلم که تو با آن آیات الهی را می نویسی، قلمی را که خدا به آن قسم خورده، زمین می گذاری؛ آلوده می شود. عرض کرد قلم را کجا بگذارم؟ فرمود:‌ بگذار بالای لاله گوش ات. این خیلی ظریف است. اول بدانی قلم کجاست؛ دوم یعنی هر چیزی که به این گوشت خورد باید بنویسی. من الان توصیه می کنم همین امروز که منزل رفتید، یک دفتر آماده کنید، دارید بعضی هایتان، بعد هر مطلب نیکویی برخورد کردید، آن را بنویسید. حتی روی در و دیوار بنویسید؛ حتی روی سپر اتومبیل ها هم بنویسید. من یک دفتری دارم در داشبورد اتومبیلم هر چیزی پشت این سپرها می بینم می نویسم، برخی اینقدر زیباست. قول می دهم ظرف ۶ ماه شده یک دفتری شما داشته باشید با هیچ چیزی معاوضه اش نکنید. در حالی که هر دو سه ماه چنین دفتری در ذهن ما می آید؛ ولی فراموش می شود و از بین می رود. باید اینها که یاد می گیریم، یاد خودمان بیاید و به دیگران بگوییم.

نشانه های مومن و منافق در کلام موسی بن جعفر علیه‌السلام

حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام فرمود: «المؤمن قلیل الکلام و کثیرالعمل و المنافق کثیرالکلام و قلیل العمل. آن روزهای اولی که موسی بن جعفر را به زندان بردند، سپاس خدا می گفت که خدایا ممنونت هستم، یک جای خلوت و آرام و ساکت می خواستم که بندگی و عبادت تو را بکنم. من نمی دانم با موسی بن جعفر چه کردند که این روزهای آخر خدا را قسم می داد «یا مخلب اللبن من بین فرس و دم= ای خدایی که شیر را از بین چرک و خون پاک بیرون می آوری»؛ «یا مخلصه الطفل بین المشیمه و الرحم= ای خدایی که بچه را از تاریک دان رحم مادر نجات می دهی»؛ «یا مخلص الشجر من بین الماء و التین= ای خدایی که گیاه را از مابین گل و لای نجات می دهی و بیرون می آوری»؛ «یا مخلص النار من بین الحدید و الحجر=ای کسی که از بین سنگ و آهن آتش را بیرون می آوری»؛ «نجنی و خلصنی من الحبس الهارون=مرا نجات بدهو خلاصم کن از زندان هارون».

زندانی شدن امام موسی بن جعفر علیه‌السلام برای مبارزه با طاغوت و ایجاد حکومت بود

برخی به غلط بر این باورند که امامان معصوم ع به دنبال مبارزه با طاغوت نبودند و فقط به عبادت مشغول بودند. اینها غافلند از این که امام موسی بن جعفر را زندان کردند، برای این که در مسیر عقایدش گام بر می داشت. اینطور نبود که حضرت دست روی دست گذاشته باشند و با طاغوت کاری نداشته باشند. اگر  با حکام جور زمانه خودشان کاری نداشتند، چرا او را زندان بردند؟ چرا اینها را مسموم کردند؟ چرا به اینها اینقدر ظلم کردند؟ هیچ معصومی را ما نداریم که دست رو دست بگذارد و با طاغوت زمانش مبارزه نکرده باشد. بعضی ها اشتباه می کنند و میگویند قربان امام حسین ع بروم که سر پرشوری داشت؛ ولی.... این ولی، خیلی اهانت آمیز است. هیچ معصومی ما نداریم که در زمان خودش،‌ به وظیفه و تکلیف الهی خودش عمل نکرده باشد. منتهی یک زمان زمان امام صادق و امام باقر است که کلاسه کردن و تدوین کردن اصول و مبانی اسلام ناب یعنی شیعه اثنی عشری لازم است. یک موقع زمان امام حسین است و داستان عاشورا. یک وقت هم زمان امام حسن ع است که کارش زمینه سازی برای قیام عاشورا است.

مقام معظم رهبری کتابی دارند به نام انسان 25۰ ساله؛‌ یعنی شرح زندگی معصومین علیهم السلام را از آغاز هجرت تا 262 هجری آورده است که هر زمانی هر معصومی دقیقاً به وظیفه الهی خودش عمل کرده است. ما باید دقت بکنیم و ببینیم که در هر برهه ای وظیفه ی ما چیست؟

والحمدلله رب العالمین.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed