مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
گناه عبارت است از هر نوع مقاومت در برابر اطلاعات تخصصی، زیر بار نرفتن و نپذیرفتن قواعد تخصصی و دستوراتی که از طرف خداوند و به وسیله قرآن و معصومین به انسانها ابلاغ شده است.
ما 7 دسته اطلاعات تخصصی داریم: مرحله اول «قبل از دنیا»؛ مرحله دوم «زندگی در دنیا» که دارای 5 مرحله «شناخت روح؛ شناخت جسم؛ شناخت رابطه روح و جسم؛ شناخت عالم طبیعت؛ شناخت رابطه جسم و روح با طبیعت» و مرحله سوم که «حیات ابدی» است و روی هم 7 دسته اطلاعات تخصصی را تشکیل میدهند. ما به این 7 دسته اطلاعات تخصصی نیاز داریم تا بتوانیم یک حکم، باید و نباید و کیفیت دستورات اسلام را اعلام کنیم. غیر از خداوند هیچ کس این 7 دسته اطلاعات تخصصی را در دست ندارد و خداوند هم این اطلاعات تخصصی را فقط در اختیار معصومین قرار داده که به ما ابلاغ بکنند.
گناه یک امر اعتباری نیست که فکر کنیم خدا آنجا نشسته و هر طور که دلش خواسته گفته نماز بخوانید و روزه بگیرید و اگر گوش کردید به بهشت می روید و گوش نکردید به جهنم می روید؛ بلکه براساس حب بی نهایت خداوند به ما و برای اینکه ما در نهایت به کمال مطلق و بی نهایت برسیم، این سلسله قواعد و قوانین تحت عنوان دین به ما عرضه شده است. شما اگر یک ساختار را رعایت کردید، «شدن» تان شدنِ آخرتی و ابدی و بهشتی است. اگر رعایت نکردید به میزان تخلفی که دارید، از «شدن» باز می مانید. مثل دانه سیب است. مثل جنین است، جنین به میزانی که از قواعد یک تولد سالم تخلف می کند، گناه می کند. ولی گناه او گناه اختیاری نیست، ولی روی جنین اثر می گذارد. یعنی اگر شما دیدید جنینی شش انگشتی به دنیا آمد، یا دو سر یا دو چهره داشت، یا بیماری های دیگر داشت، معلوم است از قوانین دقیق تولد سالم تبعیت نکرده است. این را گناه می گویند. پس گناه یک امر حقیقی است. امر اعتباری نیست. یعنی بعد از آن که قانون خدا به شما عرضه می شود، اگر شما در مقابل آن مقاومت و از آن تخلف کنید، در نوع «شدن» و نوع تولد شما به آخرت اثر می گذارد. این گناه و «فسق» و خروج از حد طبیعی است. پس در یک جمله، گناه یعنی تخلف از قواعد ریاضی حرکت انسان به سمت ابدیت.
شیطان برای رشد ما بسیار مفید است، اگر راه برخورد با او را بدانیم
در حرکت به سوی ابدیت، ما با دشمنی رو به رو هستیم، به نام شیطان. او ساختار وجودی ما را خوب می شناسد و می داند چگونه باید ما را فریب دهد، پس ما هم باید او و ساختار وجودیش را بشناسیم تا نه تنها فریبش را نخوریم، بلکه از وجود او برای رشد و سرعت حرکتمان به سوی ابدیت استفاده کنیم. مثل سیل و برق و آتش و چیزهای دیگری که اگر راه صحیح برخورد با آنها را بدانیم، نعمت هستند و گرنه بلا و گرفتاری می شوند.
شیطان براساس ساختار ریاضی و وجودی ما بر سر راه ما قرار می گیرد. اما چرا با ما دشمنی می کند؟ اصلا شیطان کی هست؟ ما اگر شیطان و روابطی که با ما برقرار می کند را خوب بشناسیم، می توانیم با او ارتباط سازنده ای برقرار کنیم که به نفع ما تمام شود. مثل ارتباط سازنده با بسیاری از عناصر خلقت، که اگر شما بلد باشید با آنها ارتباط سازنده برقرار کنید، به نفع شما تمام می شود.
مثلاً سیل زمانی مخرب است که انسان نمی داند با آن چه کار کند. اما زمانی که راهکار برخورد صحیح با آن را یاد میگیرد، سیل می شود نعمت. زمانی که می دانیم از سیل چه استفاده هایی بکنیم و چگونه آن را مهار کنیم، اینجاست که از آن برق تولید میکنیم. سدسازی میکنیم و آب و سیل را به وسیله سد کنترل میکنیم.
برق هم می تواند خطرساز باشد و هم می تواند نعمت باشد. بسته به این که بلد باشید چگونه آن را به خدمت بگیرید. آتش هم یک نعمت است و مخلوق خداست، وقتی شما بلد باشید از آن درست استفاده کنید، نعمت است. اما اگر بلد نباشید سوزاننده است. شیطان هم همین گونه است، اگر او را نشناسیم و نحوه ارتباط مان با او غلط باشد، منجر به گمراه شدن و فریب ما میشود.
ما باید بتوانیم با شیطان درست ارتباط برقرار کنیم، یعنی نحوه ورودش به خودمان و نحوه تولید فکر و قواعد مهندسی فکر را بشناسیم و بدانیم الان که من به فلان موضوع فکر میکنم، منشأ آن شیطان است یا فرشته. چون ما غیر از شیطان، فرشته هم داریم. در این باره بعداً توضیح خواهم داد. همان طور که شیطان در ما تولید فکر می کند، فرشتهها هم تولید فکر می کنند. من باید دقیقا بدانم که الان چه کسی در من ایجاد فکر کرده است. این مبارزهی حقیقی و فوق العاده زیباست. حالا وقتی جلوتر می رویم و با ترفندها که آشنا می شویم می بینیم که چقدر این داستان، داستان هیجان انگیزی است که ما صبح که از خواب بلند می شویم، در این میدان حقیقی مبارزه قرار میگیریم. در حالی که شب قبل هم در خواب در یک میدان حقیقی بودیم. زیرا شیطان حمله در خواب هم دارد. اینها را بعدا توضیح می دهیم. اما باید بدانیم که ما دائما در یک میدان حقیقی مبارزه هستیم و اگر با قواعد مبارزه آشنا باشیم، از این مبارزه نهایت لذت و استفاده را می بریم و دائما رشد می کنیم.
خطبه «قاصعه» امیرالمؤمنین علیهالسلام در معرفی شیطان
اگر بخواهیم توضیح خوب و کاملی در مورد شیطان بدهیم، بهتر است از فرمایش خود معصومین علیهمالسلام در این زمینه استفاده کنیم. امیرالمؤمنین علیهالسلام در قسمتی از خطبه 192، معروف به خطبه «قاصعه» شیطان را معرفی میکند.
حضرت در ابتدای خطبه قاصعه میفرماید: دو تا صفت هست که خداوند تبارک و تعالی برای خودش برگزیده. هیچ بندهای حق ندارد در این دو صفت ادای خداوند را دربیارود. این دو صفت ویژه ی خداست. میفرماید:«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیَاءَ، وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ = ستایش خداوندی را که کسوت عزت و بزرگی پوشید و آن دو را خاص خود گردانید، نه آفریدگانش». بنابراین، این دو صفت «عزت» و «بزرگی» را خدا برای خودش انتخاب کرد. چون تنها عزیز و تنها بزرگ خداوند است. ما نمیتوانیم ادعای عزت و بزرگی کنیم. یعنی اساساً این لباس شایستهی ما نیست. اگر قرار باشد کسی عزت و بزرگی جذب کند؛ عزت و بزرگی را خدا میدهد. به خصوص بزرگی و عزتی که در مقابل خدا باشد. یعنی خدا به من بگوید: این کار را بکن تا به مقصد و رشد برسی، من بگویم: نمیخواهم. دقیقا مثل این است که شما با یک طبیب بسیار حاذق رو به رو باشید، طبیب به شما بگوید اگر میخواهید خوب بشوید، باید این کارها را انجام دهید، مثلاً این آمپول را بزنید، این دارو را بخورید، ولی ما زیر بار حرف دکتر نرویم و بگوییم: من این آمپول را نمی زنم، این دارو را نمیخورم. معنای سرپیچی از دستورات یک طبیب حاذق معصیت است. یعنی دستوری که او می دهد، حتما برای من لازم و مفید است. اما من مقاومت می کنم و به خودم خیانت می کنم. ظلم از همین جا ناشی می شود و تجاوز، فسق، فجور و گناه همین است. بزرگی کردن، تکبر، این زیر بار دستور پزشک نرفتن است، با اینکه می دانی حق با او است.
امیرالمومنین علیه السلام در خطبه قاصعه میفرماید: خداوند این صفت ها را مختص خودش کرد و نه برای بندگان خودش. ذاتا خدا عزیز و کبیر است. وقتی خداوند بندگانش را دوست دارد و آنها را برای این آفریده که آنها هم مثالی از خدا بشوند و به بی نهایت برسند، هیچ بندهای نباید جلوی خدا مقاومت کند و بگوید من تا نفهمم برای چی فلان دستور آمده، قبول نمیکنم. مگر شما به یک متخصص که 15 سال درس خوانده میتوانید این حرف را بزنید؟ آن وقت به خدائی که ربالعالمین و خالق کل شی است، انسان بگوید من دستور تو را اجرا نمیکنم. این از حماقت و جهالت است. ما در دنیا خیلی چیزهاست که نمی فهمیم، ولی عمل می کنیم. مگر ما ساختار هندسی یک دانشگاه را می فهمیم؟ ما فقط مهندسینی را میبینیم که آن را ساختهاند و قبول میکنیم و میپذیریم و سرمایه و زمین در اختیارشان قرار میدهیم و میگوییم شما فقط بسازید و در کارشان فضولی نمیکنیم، میگوییم هر چه شما بگویید. در برخورد با یک پزشک هم همین طور هستیم.
سپس خداوند بر هر بندهای که در این دو صفت با او ستیز نماید، لعنت فرستاده و میفرماید: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیَاءَ، وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُمَا حِمیً وَ حَرَماً عَلَی غَیْرِهِ، وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلاَلِهِ، وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَی مَنْ نَازَعَهُ فِیهِمَا مِنْ عِبَادِهِ = ستایش خداوندی را که کسوت عزت و بزرگی پوشید و آن دو را خاص خود گردانید، نه آفریدگانش و آن دو را بر دیگران ممنوع و حرام نمود. عزت و بزرگی را تنها برای جلالت شأن خویش برگزید و لعنت را نصیب کسی از بندگانش نمود که در عزت و بزرگی با او به منازعه برخاست. سپس فرشتگان مقرب خویش را با این دو صفت آزمود».
«لعنت» یعنی دور باد. ما چه زمانی از پزشک دور و چه زمانی به او نزدیک میشویم؟ زمانی که به دستورات یک پزشک عمل میکنیم به پزشک نزدیک و زمانی که از آن تخلف میکنیم، از او دور میشویم. هرگاه از فرمایش یک استاد، مربی یا کسی که میدانیم حرفش حق است، تخلف میکنیم، دوری اتفاق میافتد. این حالت را «لعنت = دورباد» میگویند. یعنی خدا میگوید کسی که قوانین ریاضی من را تبعیت نمیکند، از من دور میشود.
فکر نکنید لعنت خداوند هم مانند لعنتی است که ما مثل یک فحش به کسی میگوییم که «خدا لعنتش کند»، خیر. بلکه لعنتی که خداوند میفرستد یک حقیقت است. بعضی از شخصیتها ملعون هستند. یعنی دور هستند. یعنی با استاندارد سازگاری ندارند. مثلا شما به پزشک مراجعه میکنید و پزشک از شما میخواهد که عکس و آزمایش یا سونوگرافی از بدنتان برایش ببرید. در عکس یا آزمایش یا سونوگرافی شما نشان داده میشود که به دلیل فلان بیماری، شما از استاندارد سلامت خیلی فاصله دارید. این همان حالت ملعون بودن است. یعنی دور بودن از استاندارد ریاضی و حقیقی.
ملائک و فرشته ها در بوتهی امتحان
خداوند با صفت های عزت و بزرگی اش که فقط مختص خود اوست، به امتحان و آزمایش ملائکه پرداخت که در ادامه خطبه حضرت میفرماید: «ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِکَ مَلاَئِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ، لِیَمِیزَ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرِینَ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُیُوب:« إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ، فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ، فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِیسَ» اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَی آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَیْهِ لِأَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِینَ، الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیَّةِ، وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیَّةِ، وَادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ = سپس ملائکه مقرب خود را بیاموزد تا متواضعشان را از متکبرانشان تمیز دهد. آنگاه خدای سبحان که از راز درون دلها آگاه است و آنچه را در پرده نهان است میداند، گفت: «من بشری را از گل میآفرینم؛ چون تمامش کردم و در آن از روح خود دمیدم، همه سجدهاش کنید. همه فرشتگان سجده کردند، مگر ابلیس. ابلیس بر آدم رشک برد و به آفرینش خود بر او بالید و به اصل خود نازیدن گرفت.»
قرآن هم در سوره ص/71-74 این مطلب را بیان میکند. ابلیس دشمن خدا و پیشوای متعصبان و پیشرو مستکبران و گردنکشان است، او با فرشتگان زندگی میکرد (اما فرشته نبود طبق فرموده قرآن، سوره کهف آیه50). او بود که عصبیت را پایه نهاد و با خدای تعالی بر سر کسوت عزت و جبروت به نزاع پرداخت و خود چنان کسوتی پوشید و جامه خواری و مذلت از تن به در نمود.
با اینکه خدا میداند و «به حقائق غیبی پوشیده از نظرها داناست»، حال میخواهد فرشتهها را امتحان کند. به فرشتگان فرمود: «من بشری از گل میآفرینم، هرگاه خلقت او را به پایان بردم و از روح خود در او دمیدم، سجدهاش کنید». پس تمامی فرشتگان به جز ابلیس سجده کردند. از این جا کبر و خودپسندی به ابلیس روی آورد. این لحظهای است که خیلی وقتها سراغ ما هم میآید. یعنی خدا به ما میگوید که منِ خدا وقتی به تو میگویم در مقابل فلان آدم، مهم نیست کی باشد، تواضع داشته باش، او را اطاعت کن، با او مهربان باش، تو هم بپذیر. خدا دستور می دهد. خدایی که بینهایت، علیم و خالق کل شی است و همه را آفریده و شیطان هم این را میداند. شیطان 6 هزار سال خدا را عبادت کرد، خدا را قبول دارد که خالقش هست. می داند خدا هم او را خلق کرده و هم انسان را . بعد این خالق به شیطان و فرشتهها میگوید بر این انسان سجده کنید. همه سجده میکنند به جز شیطان. شیطان میگوید برای چه سجده کنم؟ من برتر از او هستم. مگر میشود یک برتر به یک موجود پستتر سجده کند؟ تو من را از آتش خلق کردی. آتش از گِل بالاتر است. اما شیطان به جنبه ظاهری خلقت توجه میکند و به جنبه حقیقی خلقت، یعنی روحی که در انسان دمیده شده توجه نکرد. فقط از نظر جسم و ساختار ظاهری خود را با آدم مقایسه کرد. کاری با محتوا نداشت. اما ملائکه به محتوا توجه کردند و کوتاه آمدند. دیدند آن محتوا بر آنها برتری دارد. این موقعیت سراغ ما هم میآید که بعدا خدمتتان توضیح خواهم داد.
«تعصب» تولید شیطان است
«تعصب» یعنی حساسیتهای بیجا، مقاومتهای احمقانه و بدون منطق. طرفداری کردن، پشتیبانی کردن از چیزی که واقعا قابلیت طرفداری و پشتیبانی ندارد. ابلیس به خاطر ریشه خود که آتش بود، بر آدم تعصب ورزید. هر جا تعصب هست، ساختهی شیطان است.
شیطان پیشوای متعصبان و رهبر مستکبران است. او پایه عصبیت را یعنی تعصب را بنیاد نهاد. یعنی من با این که میدانم طرف مقابل، برتریهائی دارد، زیربارش نمیروم و در مقابلش مقاومت میکنم؛ به حرفش گوش نمیدهم. چقدر شاگرد داریم در مقابل استادشان همینگونه هستند. میدانند حق با استاد است و او برتر از این است و حرفش هم درست است، ولی زیر بار نمیرود. چقدر فرزند داریم که در مقابل پدر و مادر تعصب و تکبر دارند. زیر بار حرف پدر و مادر نمی روند. همسر در مقابل همسر، خواهر و برادر در مقابل همدیگر. دوستان در مقابل همدیگر. این صفت، صفت خیلی خطرناکی است. یعنی هر جا باشد، پای شیطان در میان است. شیطان بر سر لباس کبریائی با خداوند به ستیز برخاست و آن لباس عزت را به تن کرد و جامه فروتنی را درآورد.
عقل میگوید جائی که تو تخصص نداری در مقابل متخصص باید فروتن باشی و به او گوش کنی. در همه تخصصها طبق اصل اصالت تخصص ما باید همینطور رفتار کنیم.
«أَلاَ تَرَوْنَ کَیْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیَا مَدْحُوراً، وَ أَعَدَّ لَهُ فِی الْآخِرَةِ سَعِیراً؟!= آیا نمیبینید که خداوند چگونه او را به سبب تکبرش حقیر ساخت و به سبب بلند پروازیش پست و بیقدر نمود و در دنیا مطرودش ساخت و در آخرت هم به عذاب آتش گرفتار خواهد نمود؟». این سرنوشت در انتظار همه کسانی است که در مقابل خداوند تکبر میکنند. شیطان به سبب تکبر و غروری که در مقابل خالقِ عزیز و بزرگ انجام داد، خود را مستحق آتش جهنم کرد.
آتش از چیست و از کجا ایجاد می شود؟
آتش جهنم از عدم تطبیق با بهشت ایجاد می شود. خدا فقط یک بهشت خلق کرده است. جهنم ذاتی و خلق کردنی نیست، بلکه ایجاد شدنی است. مثلا خداوند فقط یک دنیا خلق کرده است. چشم درد، پادرد، کمردرد و ... مخلوق خدا نیست. خدا یک ساختار ریاضی ثابت، به نام دنیا خلق کرده و اگر جنین با آن تطبیق داشت، لذت می برد، و اگر تطبیق نداشت، درد ایجاد میشود. انسان از عدم تطبیق با اوضاع دنیا درد می کشد. پس درد خلق کردنی نیست. درد جنبه عارضی دارد. جهنم هم همین طور است. جهنم در متن بهشت است و در باطن بهشت، جهنم قرار گرفته است. شما اگر نتوانید از بهشت لذت ببرید، همان بهشت برای شما جهنم می شود.
قرآن در این باره میفرماید: « بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ[1]= باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد». یک حقیقت واحد است که شما وقتی با آمادگی وارد آن حقیقت میشوید و در آن فضا قرار میگیرید، لذت میبرید و برای شما بهشت است. اما وقتی آمادگی ندارید جهنم می شود. این بحث های فرعی است که فوق العاده مهم است و ما باید اینها را بدانیم. پس آتش جهنم، مال این است که ما خودمان با بهشت تطبیق پیدا نمی کنیم. پس نتیجه تکبر چیست؟ این است که ما تکبر کنیم و زیر بار فرمولهای حقیقی نرویم. نتیجهاش به خودمان می گردد.
بنده مسواک نمیزنم، دندان درد میگیرم. این درد را خودم بر اثر عدم رعایت این اصل ایجاد کردهام. دکتر میگوید: مسواک بزن و از نخ دندان اینطور استفاده کن! من استفاده نمیکنم و تکبر میکنم و تنبلی و بیحوصلگی میکنم و زیر بار نمی روم؛ پس نتیجه اش هم به خودم برمی گردد. بصورت یک درد فوق العاده شدید و در خیلی از موارد غیر قابل جبران.
محصولِ «تکبر» جهنم است
شیطان در مقابل خدای عزیز تکبر ورزید و برای خودش جهنم درست کرد. پس جهنم ساخته ی تکبر است.
برای همین است که در روز قیامت، افراد متکبر مثل مورچه میشوند. چرا مثل مورچه میشوند؟ چون در مقابل خداوند بزرگ و عزیز، بزرگی کردند و در دنیا خیلی خودشان را بزرگ میدیدند. خداوند هم آنها را ریز می کند. این فرمول مهم یادمان باشد. هر بزرگی کاذب، ذلت صادق دارد. یادتان نرود. اینجا به دروغ جلوی خدا ایستاد. در مقابل دستورات خدا تکبر کرد و گفت: اجرا نمیکنم و نتیجه اش، آن ریز شدنش شد. روز قیامت به اندازه مورچه ریزشان میکند. تحویلشان هم نمی گیرد که بگوید اقلا بیائید به جهنم بروید. می فرماید: تمام 50 هزار سال قیامت کسی با اینها حرف نمیزند. اینها فقط زیر دست و پا هستند. آنجا مرگی هم برایشان وجود ندارد: « ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى[2] = آنگاه نه در آن مىمیرد و نه زندگانى مىیابد ».50 هزارسال فقط زیر دست و پا له میشوند، ولی نمیمیرند.
یکی از مصادیق تکبر «بی نمازی» است
تکبر تولید جهنم میکند و یکی از مصادیق تکبر، بی نمازی و اهمیت ندادن به نماز است و کسانی که نماز نمیخوانند جزو متکبران هستند.
کسانی که نماز نمیخوانند، یا واجبات الهی را رعایت نمیکنند، اینها متکبر الهی هستند. دستور به او رسیده، ولی مقاومت میکند. اینها جزء متکبرین هستند. برای همین یکی از دردآورترین و دردناکترین عاقبتها در قرآن، مربوط به بینمازها و متکبرین است. کسانی که حکم واجب نماز به آنها رسیده، ولی به خودشان احترام نگذاشتند و آن را اجرا نکردند. نماز خوراک اصلی نفس انسان، برای حرکت به سمت ابدیت است. خوراک اصلی را به خودش نداده. جنین اگر غذای اصلیاش را نخورد، چه اتفاقی برایش میافتد؟ موقع تولد ناقص متولد میشود.
گناه/ نسبت/آفرینش انسان/سجده/شیطان/ کبر/نماز
ع ل15
[1] - حدید/13.
[2] - اعلی/13.
کلیدواژه ها:
آثار استاد