مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
کسی که شناختی از مراحل خلقت انسان ندارد برای زندگی خودش هم درک درستی ندارد و هدفی برای آن قائل نیست. در حالی که درک «مثل اعلی بودن انسان» بخشی از «خود شناسی» است.
آن که مراحل خلقت را نمیشناسد میگوید: خدا انسان را برای چه خلق کرده؟ چون خود را یک حیوان میبیند، درکی از دین، نظام خلقت، امامت، رسالت، قرآن، جهاد، حجاب، نماز و روزه ندارد، میگوید امام زمان چه خاصیتی برای من دارد؟ برای چه نماز بخوانم؟ و ... به چنین شخصی نباید توهین کرد و او را فاسق خواند، زیرا او شناختی از «خود» ندارد. اما وقتی «خود جاودانه» اش را پیدا کرد، میفهمد که اهمیت دین، قرآن، امام مثل آب و غذاست و چه بسا بیشتر از آب و غذا.
بخشی از مراتب خلقت این است که حق تعالی در اولین جلوهاش عالیترین نمونه از خود، یعنی «مَثَل اعلی» را خلق کرد. هیچ فرقی بین الله و «مَثَل اعلی» نیست. تفاوت تنها در ذات است، الله ذات دارد، وجود و هستی است، قائم به خودش است، اما «مَثَل اعلی» ذات ندارد، قائم به الله است و «بی نهایت ظهوری» نامیده میشود. تنها «الله» ذات بی نهایت است. منظور از بینهایت ظهوری، انسان میباشد که کاملترین جلوهی خداوند به شمار می آید.
خداوند تبارک و تعالی از نور پیامبر صلیاللهعلیهوآله و اهل بیت علیهمالسلام همه عالم را آفرید. نور پیامبر شبیه ترین مخلوق به خداوند است. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:«اَوَّلُ ما خَلَقَ الله نوری= اولین چیزی که خدا خلق کرد نور من بود» این نور کاملترین و نزدیکترین و شبیهترین مخلوق به خداست. مخلوقات بعدی مثل فرشتهها که در عالم جبروت هستند، عالم ملکوت، عالم ماده و ناسوت که دنیاست، همه از آن نور خلق شدند. اهل بیت علیهمالسلام یک نور واحد دور عرش خدا در حال چرخش بودند. در زیارت جامعه کبیره میخوانیم که «کلُّکم نورٌ واحد= همه یک نور واحد بودید». خدا بر ما منت گذاشت و آنها را برای ما فرستاد و ما را از نور آنها خلق کرد. ما را عاشق خودش و از جنس خودش آفرید و خودش را معشوق و غایت ما قرار داد.
ما نبودیم و تقاضا مان نبود لطف حق ناگفته ی ما می شنود
سپس ملائکه را خلق کرد. سیدالشهدا علیهالسلام فرمود: «ما هزاران سال قبل از خلقتِ ملائکه الله را تسبیح میکردیم و بعد خدا ملائکه را خلق کرد. ملائک چون از نور ما خلق شده بودند، فکر کردند ما خدا هستیم. میخواستند ما را عبادت کنند، ولی ما تسبیح الله را گفتیم و آنها به وجود الله پی بردند». ملائکه با اهلبیت علیهمالسلام الله را شناختند و از آنها تسبیح، تهلیل و تکبیر آموختند. چند هزار سال به فرمودهی سیدالشهدا علیهالسلام، چند هزار سال رُتبه ای است و عدد ندارد؛ برای درک ما از لفظ هزاران استفاده شده است.
الله اول نور اکمل را خلق کرد و بعد نورهای مرحله پایین را و...تا به زمین رسید. زمین هم نور خداست. چون انسان با زمین، موجودات و آیاتی که در آن است، خدا را میبیند. خدا یک وجود است، یک ذات، که به شکل های مختلف تجلی میکند. وقتی به ماده میرسیم، نمیگوییم این ماده الله است، چون ماده جزء مراتب زمین و طبیعت است. نکته ی مهم این است که بدانیم که «مرتبه، غیر از «ذومرتبه» است؛ و جلوه غیر از متجلی است؛ ظهور غیر از ظاهر است».
مثلاً وقتی شخصی سخنرانی میکند، ما یک مشت الفاظ و کلمات را در قالب صوت از او دریافت میکنیم. حال اگر کسی بپرسد که این سخنران کیست، آیا میتوانیم بگوییم او صوت است؟ خیر. او صوت نیست، بلکه جلوهی صوتی دارد. یعنی توانسته صوت را تولید کند، به علاوه این که «سخنران در سخنان و حرفهایش حضور دارد و مسئولیت حرفهایی را که گفته باید بپذیرد».
حالت هر انسان مثل حالت الله است، خداوند ما را طوری خلق کرده که مانند خودش میتوانیم جلوه کنیم؛ هنگامی که صحبت میکنیم، صوت و الفاظ را خلق میکنیم و در جلوهی صوتی و لفظی خود حضور داریم. خودِ شخص صوت و لفظ نیست، بلکه یک شخصیت فوق عقلانی است که جلوه های علمی، خیالی، وهمی و حسی دارد.
خصوصیت ماده که تغییر و تحول پیدا میکند، جزء ظهور است؛ جزء مرتبه است؛ جزء «ذومرتبه» یعنی الله نیست. خدا «اضحکَ= میخنداند» و «ابکی= میگریاند» است. اما خودش «ضاحک= خندان» و «باکی= گریان» نیست، چیزی نمیتواند خدا را به گریه یا خنده بیندازد.
مراتب نزول، از الله تا ماده «قوس نزول» نامیده می شود. همه عالم، ظهورات خداست و خداوند در همه چیز و همه جا یعنی در ظهورات خود حضور دارد. « وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَیْ ءٍ= قسم به اسمهایت که ارکان هر چیزی را پر نموده». جایی را نمی توانیم بیابیم که الله با تمام اسماء و صفاتش در آن حضور نداشته باشد.
آیا انسان می تواند الله را از درون خود بیرون کند؟ قطعاً نمی تواند. شخصی خدمت امام حسین علیهالسلام آمد و گفت: من نمی توانم گناه نکنم. حضرت فرمود: پس جایی برو گناه کن که خدا نباشد؛ خدا تو را نبیند؛ بعد از حکومت خدا بیرون برو به طوری که کیفر گناهت را نبینی. کافرترین شخص هم نمی تواند خدا را از خود دور کند.
با «خودشناسی»، قابلیت های بی نهایت خود را میشناسیم و با «ایمان»، ابدیت را انتخاب میکنیم
در فعالیتهای فرهنگی، معیار مهمی به نام «شناخت نفس» یا «خودشناسی» وجود دارد که با درک آن و ارتباط با الله و ایمان به خدا، متوجه ظرفیت و قابلیت های بی نهایت مان می شویم و انتخاب های درستی می کنیم.
انسان با آگاهی از قابلیت بینهایت خود، عشق و عاطفه پیدا میکند. این عشق، ملاک بقیه عشق ها در 4 بخش وجود انسان یعنی، بخشهای حسی، وهمی، خیالی و عقلی میگردد. اما این عشق، در همهی بخش ها نیاز به میزان و معیار دارد.
«خودشناسی» معیار و میزانی به نام «ایمان» به انسان می دهد تا بتواند به ارزش کتاب، استاد، مکتب، درس، سیاست، کلام و فلسفهای که به انسان عرضه میشود، پی ببرد. کسی که معرفت نفس داشته باشد، چون خود را به بلندای ابدیت نگاه میکند، میداند که موضوع عرضه شده به او چقدر قیمت و ارزش دارد؛ به همین دلیل، زیر حجم زیاد اطلاعات گم نمی شود.
انسان با این میزان می تواند انتخاب ها، ارتباطات و رفتارهای موفقی داشته باشد و در انتخاب موضوعات عبادی، ذکر، ساعت عبادت، انتخاب همسر، رشته تحصیلی، شغل، انتخاب دوست، شکست نمی خورد و سراغ معشوق هایی می رود که به عشق حقیقی اش (عشق به الله) لطمه ای وارد نشود.
با همین معیار است که حضرت ابراهیم ع وقتی بین سر بریدن اسماعیل ع و انتخاب الله مخیر می شود، می داند که باید اسماعیل را قربانی کند، چون ملاک «ایمان» را دارد.
«معرفت» و «عاطفه» که هر دو موتور حرکت انسان هستند، با میزان و ملاک «ایمان»، رنگ و بوی الهی میگیرد؛ یعنی با افزایش ایمان، انسان عاطفیتر میشود و عشقی که نثار همسرش میکند، با وجودی که مربوط به بخش حیوانی و جزء عواطف حیوانی اوست، اما رنگ و بوی الهی می گیرد.
حق تعالی از روز ازل ما را با عشق آفریده، جنس ما از نوع جنس عشق به الله است، ما حیوان، مرد یا زن نیستیم. ما انسان یعنی «انس» هستیم و می توانیم با الله انس بگیریم. خداوند انسان را بین دو بی نهایت «شَرُّ الْبَرِیَّةِ؛ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ= بدترین آفریدگان و بهترین آفریدگان» قرار داده است.
دراین مورد قرآن میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أُولَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ، إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ = كسانى از اهل كتاب كه كفر ورزیده اند و [نیز] مشركان در آتش دوزخند [و] در آن همواره مى مانند اینانند كه بدترین آفریدگانند؛ در حقیقت كسانى كه گرویده و كارهاى شایسته كرده اند، آنانند كه بهترین آفریدگانند.» (بینه/6-7).
خداوند سبحان انسان را بین خیر و شر مخیر میکند تا ببیند، او کدام مسیر را انتخاب می کند. عشق بی نهایت یا عشق محدود. بنابراین، افراد عاقل گرایش های بی نهایت طلبانه خود را با خدای بی نهایت گره می زنند. به ندرت کسی توانسته است احساسات و نیازهای بی نهایتطلبانه اش را با غیرالله ارضا کند؛ به همین دلیل، افرادی که در طول عمرشان، نیازهای بی نهایت طلبانه ی خود را با غیر خدا ارضا می کنند، ناقص، ناپخته، کال و ناکام از دنیا می روند. انسان برای این که بتواند عشقش را در جهت الله هدایت کند، نیاز به استاد، مربی و امام دارد و اینجاست که اصلی به نام اصل «اصالت تخصص» معنا پیدا می کند.
اصل «اصالت تخصص» یک اصل عقلیِ فوقالعاده مهم است
اصل اصالت تخصص میگوید که در برخورد با یک سیستم و مجموعهی نظاممند 4 مرحله وجود دارد: «تعریف سیستم»، «راه اندازی سیستم»، «بهره برداری از سیستم» و «اصلاح و تعمیر سیستم». در هر 4 مرحله، ما به راهنمایی «سازنده سیستم» و در مرحله ی بعدی به راهنمایی «نمایندگیِ مجاز» نیاز داریم که از طرف سازنده تأیید شده باشد. همه ی ما برای خرید تلفن همراه، اتومبیل، تلویزیون، و ... به اصل اصالت تخصص توجه می کنیم. در مراجعه به پزشک متخصص محتاط هستیم، یعنی برای عمل چشم، هیچ وقت به متخصص قلب مراجعه نمی کنیم.
اصل اصالت تخصص در مهندسی فرهنگی، نقش مهمی را ایفا میکند. فعالان فرهنگی با مخاطبینی روبرو هستند که اطلاعات، ارزشها، هنجارها، بایدها و نبایدهای خود را از منابع مختلفی مثل ماهواره، اینترنت، شبکه های اجتماعی، افراد فامیل مثل عمو و خاله و ... دریافت می کنند؛ از اسلام و قرآن هم چیزهایی به گوش شان رسیده است؛ اما این افراد زیر بمباران اطلاعات، گیج، سردرگم و بلاتکلیف هستند، مثل توپ فوتبال هستند که همه به او لگد میزنند و آن را به این سو و آن سو می اندازند. اصل اصالت تخصص، تکلیف ما را در برخورد با مشکل این افراد روشن میکند، این اصل چون یک اصل دقیق عقلی و فطری است، هیچ کس نمیتواند آن را رد کند یا منکر آن شود. انسان فطرتاً در برخورد با هر سیستم سراغ متخصص می رود.
تعریف این اصل را در برخورد با انسان (مخاطبین) از فرمایش علی علیهالسلام که فرمودند: «رَحِمَ اللّه ُ امرَأً عَلِمَ مِن أینَ و فی أینَ و إلى أینَ = خداوند بیامرزد مردى را كه بداند که از كجاست و در كجا و به سوى كجاست». میتوان دریافت. طبق این فرمایش انسان باید بداند از کجا آمده، در کجا هست، و به کجا خواهد رفت. پس براساس 4 مرحله اصل اصالت تخصص، من اول باید خودم را به عنوان یک «سیستم» تعریف کنم، (تعریف یعنی تعیینِ حدود کارآیی وجودی یک شیء). در مرحله بعد باید بر پایهی تعریفی که از خود دارم، خود را «راه اندازی» نمایم، یعنی یک برنامهی جامع و کامل برای زندگی دنیاییام طراحی کنم که اساس زندگی آخرتیام را بسازد؛ این برنامه شامل انتخاب همسر و ازدواج، تربیت فرزند قبل از انعقاد نطفه، حین انعقاد نطفه و 9 ماه بارداری، تولد و در نهایت تشکیل و تربیت نسل مهدوی است.به همین دلیل، در بخش مهندسی فرهنگی بیشترین زمان را روی بحث خانواده، ازدواج موفق و تربیت نسل موفق مهدوی می گذاریم.
مرحله بعدی «بهره برداری» یا «بهره وری» از بهترین شیوهی زندگی میباشد. بهترین سبک زندگی آن است که بتواند شادی و آرامش انسان را در دنیا و آخرت تأمین کند.
در مرحله چهارم که «تعمیر و اصلاح» بعد از خرابی است، اگر مشکلی در مسیر حرکت مان به سمت الله ایجاد شد، یا یک جا آسیبی دیدیم، خطا، گناه، انحراف یا غفلتی پیش آمد، یا با سختی و مشکلات زندگی مورد آزمایش خداوند قرار گرفتیم، با تکیه و توکل به خدا و صبر داشتن در مشکلات، برای بازسازی و اصلاح مان اقدام نماییم.
اصل اصالت تخصص به قدری مهم است که اگر شما 6000 آیه قرآن را مثل دانههای تسبیح در نظر بگیرید، آن نخ تسبیحی که تمام این 6000 آیه را به هم مربوط کرده، همین اصل اصالت تخصص است. یعنی خدا در آیات قرآن و معصومین علیهمالسلام در کلام شان دائماً این اصل مهم را برای ما توضیح میدهند که شما نباید با خودت، خانوادهات، جامعه و زیرمجموعهی ولاییات برخورد غیر تخصصی داشته باشید. اولین متخصص خداوند است که سازنده و منشأ علم میباشد. قرآن میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ= بگو علم [آن] فقط پیش خداست» (ملک/26). اگر کسی میگوید، من به قرآن نیازی ندارم، اصل اصالت تخصص را زیر پا میگذارد. خداوند روز قیامت این افراد را محاکمه میکند، محاکمهای که خیلی دقیق است.
در روایت داریم، روز قیامت خداوند انسانها را با عقل شان محاکمه میکند. خدا میگوید: برای رفع مشکل در هر قسمت از بدنتان مثل چشم و گوش و ... به عقلتان رجوع میکردید و با حکم عقل نزد متخصص آن میرفتید، اما در مورد «خود» تان این کار را نکردید و ندانستید که به من (الله) احتیاج دارید. بدترین افراد نزد خداوند کسانی هستند که تعقل نمیکنند. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ = قطعا بدترین جنبندگان نزد خدا كران و لالانى اند كه نمى اندیشند» (انفال/22).
گاهی شیطان به ما القا میکند که تنها عقل برای حکم کردن کافی است که این هم دروغ محض است. زیرا خودِ عقل به ما حکم میکند که بدون داشتن اطلاعات و تخصص اقدام به کاری نکنیم و باید به متخصص در آن بخش مراجعه کنیم.
بنابراین ما طبق اصل اصالت تخصص، نیاز به الله داریم و الله هم اطلاعات تخصصی را فقط و فقط از طریق انسان کامل (متخصص معصوم) به ما می رساند.
خودشناسی راه درک معاد و هدف زندگی است
«قوس نزول» یعنی ما اول پیش خدا بودیم، سپس عوالمی را طی کردیم و پایین آمدیم و در قالب یک بدن مادی قرار گرفتیم. مدتی را در زمین زندگی میکنیم و دوباره پیش خدا بر میگردیم، از اینجا معاد معنا پیدا میکند. ما از شناخت خود و سیر نزولی که از الله به زمین داشتیم «معاد» را درک میکنیم.
اشتباهی که در تعریف «معاد» مردم مرتکب می شوند این است که وقتی از آنها سؤال کنید، معاد یعنی چی؟ اکثر مردم جواب میدهند، «معاد» یعنی «روز قیامت». معاد روز قیامت یا آخرت نیست. معاد «بازگشت» و «برگشت» است. «بازگشت» زمانی معنی دارد که «رفت» صورت گرفته باشد. یعنی کسی میتواند، واقعاً معتقد به معاد باشد که اول این «قوس نزول» را بفهمد و قبول کند، از الله تا «ناسوت» را بپذیرد. وقتی این آمدن و نزول را پذیرفت، «معاد» یا «بازگشت» را نیز می پذیرد و در نتیجه ایمان به معاد می آورد.
شناخت این مسیر «قوس نزول» از الله تا زمین و «قوس صعود» از زمین تا الله که «معاد یا بازگشت» است، فرمول فوق العاده مهمی است. اگر این فرمول را خوب یاد بگیریم، بعداً در ارتباط با معصوم علیهالسلام و ارتباط با ناس (مردم) مشکلی نخواهیم داشت. کسی که این فرمول و قاعده مهم را درک می کند، امکان ندارد که حسود، متکبر، عصبانی، زودرنج، حساس و ... شود.
ما بعد از سپری کردن یک محدوده دنیایی که عمر ناسوتی ماست، از رحم دنیا به «برزخ»، «ملکوت» یا «عالم قبر» «وفات» مییابیم. «وفات» یعنی «انتقال». «تاریخ وفات» ما «تاریخ انتقال» ما به عالم قبر است. بعد از عالم ملکوت به قیامت میرسیم که 50 هزار سال است. «كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ= مقدارش پنجاه هزار سال است» (معارج/4). قیامت 50 هزار ساله زمانِ ارزیابی انسان هاست. ارزیابی، سؤال و حسابرسی کاملاً «تکوینی» است، مانند دنیا کتبی یا پرسش و پاسخ شفاهی نیست. وقتی یک جنین به دنیا متولد میشود، دنیا از او سؤالهایش را میپرسد، سؤال یعنی «مطالبه»، دنیا از جنین ابزار و وسایل حیات دنیایی را مطالبه می کند. سؤال برزخ، سؤال قیامت یعنی مطالبه ی کمالاتی که متناسب با حیات جاودانه است.
در مطالبات آخرتی بعضی ها قبول می شوند، گروهی رفوزه و عده ای هم تجدید می شوند. شیعیان جزء عده ای هستند که رفوزه نمی شوند. چون شیعه از ابتدا در رحم الهی درست قرار گرفته و در دنیا با معلمِ معصوم سروکار داشته، اتصال به خدا و علم او و مبانی دقیق ریاضی داشته و اصول را حفظ کرده است. بعضی از شیعیان ممکن است در پاسخ گویی به مطالبات آخرتی تجدید شوند که تجدید شدن شان هم خیلی خطرناک است و به فرمودهی حضرت زهرا س ممکن است، چند صد هزار سال در جهنم گرفتار شوند. کلِ این مجموعهی که توضیح داده شد، «انسان» نامیده می شود و اگر فعالان فرهنگی این بخشها را برای مخاطب جا نیندازند، اصلاً کار فرهنگی انجام نداده اند.
کلیدواژه ها:
آثار استاد