مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
خداوند در قرآن قبض روح را به چند صورت بیان می کند و می فرماید:«اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها=خدا هنگام مرگ، جان ها را تحویل می گیرد» ؛ «يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ= (جان) شما را ملک الموت می گیرد»؛ «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا= فرستاده های ما قبض روح می کنند»؛ «تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ= ملائکه قبض روح می کنند»؛ و ... . فردی که نگاه سطحی داشت – که اینگونه افراد در زمان ما هم کم نیستند- از امیرالمؤمنین سؤال کرد: در آیات قرآن تناقض هست. بالأخره کی قبض روح می کند، خدا، ملک الموت، رسولان یا ملائکه؟
«الإمامُ علیٌّ علیه السلام ـ للزِّندیقِ الّذی ادَّعى التّناقُضَ فی القرآنِ ـ: «اللّه ُ یَتَوفّى الأنفُسَ حِینَ مَوتِها» و قولُهُ: «یَتَوفّاكُم مَلَكُ المَوتِ» و «تَوَفّتْهُ رُسُلُنا» و «تَتَوَفّاهُمُ المَلائكةُ طَیِّبینَ» و «الّذینَ تَتَوَفّاهُمُ المَلائكةُ ظالِمی أنفُسِهِم» فهُو تباركَ و تعالى أجَلُّ و أعظَمُ مِن أن یَتَولّى ذلكَ بنَفسِهِ ، و فِعلُ رُسُلِهِ و ملائكتِهِ فِعلُهُ ، لأنّهُم بأمرِهِ یَعمَلونَ ... فمَن كانَ مِن أهلِ الطّاعَةِ تَوَلَّت قَبضَ رُوحِهِ ملائكةُ الرّحمَةِ ، و مَن كانَ مِن أهلِ المَعصیَةِ تَولّى قَبضَ رُوحِهِ ملائكةُ النِّقمَةِ . و لِمَلَكِ المَوتِ أعوانٌ مِن ملائكةِ الرَّحمَةِ و النِّقمَةِ یَصدُرونَ عَن أمرِهِ ، و فِعلُهُم فِعلُهُ ، و كلُّ ما یَأتُونَهُ مَنسوبٌ إلَیهِ ، و إذا كانَ فِعلُهُم فِعلَ ملَكِ المَوتِ ، و فِعلُ ملَكِ المَوتِ فِعلَ اللّه ِ، لأنّهُ یَتَوفَّى الأنفُسَ على یَدِ مَن یَشاءُ[1]= امام على علیه السلام ـ در پاسخ به زندیقى كه مدّعى تناقض در آیات فوق شده بود، فرمود : شأن خداوند تبارك و تعالى برتر و بزرگتر از آن است كه این كار [ستاندن جان ها] را خود بر عهده بگیرد؛ و كار فرستادگان و فرشتگانش، كار او به شمار مى آید؛ چرا كه اینان به فرمان او كار مى كنند... پس، هركس اهل طاعت و فرمانبرى باشد، ستاندن جانش را فرشتگان رحمت به عهده مى گیرند و هر كس اهل معصیت و نافرمانى باشد، قبض روحش را فرشتگان عذاب بر عهده مى گیرند. یعنی ملك الموت دستیارانى از فرشتگان رحمت و عذاب دارد كه فرمان او را اجرا مى كنند و كار آنها [در واقع] كار خود ملک الموت مى باشد و هر چه آنها انجام مى دهند، به ملك الموت نسبت داده مى شود. بنا بر این، عمل آنها عمل ملك الموت است و عمل ملك الموت عمل خداست؛ زیرا كه خداوند جان ها را به دست هركس خود بخواهد، مى ستاند».
شبیه به این مورد در روایات هم داریم؛ مثلاً، «أوَّلُ ما خَلَقَ الله العقل؛ أوَّلُ ما خَلَقَ الله القلم؛ أوَّلُ ما خَلَقَ الله اللوح؛ أوَّلُ ما خَلَقَ الله نوری» فرد عادی ممکن است دچار تحیر شود که بالأخره «أوَّلُ ما خَلَقَ الله» یک چیز باید باشد. چطور اینها با هم جمع می شوند؟ در آیات دیگر در قرآن هم از این موارد وجود دارد، مثلاً یکجا می گوید:«خَلَقتُ= من خلق کردم»؛ «خَلَقنا= ما خلق کردیم».
امیرالمؤمنین(علیه السلام) چقدر زیبا جواب می دهد که خداوند بزرگتر از آن است که خودش این کار را به عهده بگیرد؛ چون اینها مقام فعل خداست. مقام فعل خدا مشخص است. خداوند در مقام فعل، از واسطه های زیادی استفاده می کند. برای همین یکجا می گوید:«خَلَقتُ»؛ جای دیگر می گوید:«خَلَقنا». ما ضمیر جمع «أنا» در قرآن زیاد داریم، «إنا أنزلنا» «إنا جعلنا» «َلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا». حضرت خیلی زیبا می فرماید: خداوند خودش اجل از این است که مستقیماً اقدام به این کار بکند. فعلِ «رسل»، «ملائکه» و «ملک الموت» فعل خداست. چون اینها بدون اذن خدا کاری نمی کنند، هر کاری بکنند، معصوم هستند. ملائکه و ملک الموت بدون اذن خدا کاری نمی کنند، پس اگر کاری انجام می دهند، انتسابش به خداست. قرآن می فرماید:«وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ = به امر حق تعالی عمل می کنند».
کارِ فرشته های رحمت و عذاب چیست؟
حضرت می فرماید: کسی که اهل معصیت است، فرشته های عذاب او را قبض روح می کنند؛ و کسی که اهل طاعت است، فرشته های رحمت.
در شرح دعای سوم صحیفه سجادیه در بحث فرشته ها گفتیم که ملک الموت فقط موت انسان ها را به عهده ندارد؛ بلکه موت تمام جن ها، حیوانات و گلها و گیاهان و ... را به عهده دارد. ملک الموت اعوان و انصار زیادی دارد. ملک الموت این فرشته عظیم خداوند میلیاردها ملائکه زیر نظرش هستند که همه مأمورهای او هستند. کار ملک الموت را به اذن خداوند و به اذن ملک الموت انجام می دهند.
سپس حضرت اینگونه ادامه می دهد: ملک الموت اعوان و یاران زیادی دارد از فرشته هایی که اهل رحمت و اهل نقمت هستند و کارهایشان را با دستور ملک الموت انجام می دهند، تمام کارهای آنها به ملک الموت انتساب دارد؛ فعل آنها فعل ملک الموت است. «وَ فِعلُ مَلِکِ المَوت، فِعلُ الله» فعل ملک الموت هم فعل خداست. چون ملک الموت هم بدون اذن خدا هیچ کاری نمی کند. «عَلی یَدِ مَن یَشاء»؛یعنی به دست هر کس که او بخواهد قبض روح انجام می دهد. بنابراین، خداوند تبارک و تعالی به دست ملک الموت یا به دست اعوان ملک الموت روح را می گیرد، در واقع خدا قبض انجام می دهد. همه اینها در طول هم قرار دارند، چیز مستقلی نیست بدون اذن خدا موتی حاصل نمی شود. همانگونه که موت فرشته مخصوص دارد، حیات هم فرشته مخصوص دارد، ریزش برف و باران، شمارش برف و باران و ... که در شرح دعای سوم صحیفه سجادیه مفصل توضیح دادیم. هیچ منافاتی ندارد چه بگوییم خدا جانها را می گیرد، چه بگوییم ملک الموت می گیرد یا بگوییم اعوان و انصار ملک الموت می گیرند، هیچ فرقی ندارد.
ملک الموت یا رئیس ملائکه وفات
آیات وفات را برای امام صادق (علیه السلام) خواندند و تفاوت آیات را حضرت اینطور جواب دادند:« إنَّ اللّه تَبارَكَ و تعالى جَعلَ لمَلَكِ المَوتِ أعوانا مِن الملائكةِ یَقبِضونَ الأرواحَ ، بمَنزِلَةِ صاحِبِ الشّرطَةِ لَهُ أعوانٌ مِن الإنسِ یَبعَثُهُم فی حَوائجِهِ فتَتَوَفّاهُمُ الملائكةُ، و یَتَوَفّاهُم مَلَكُ المَوتِ مِن الملائكةِ مَع ما یَقبِضُ هُو، و یَتَوَفّاها اللّه عَزَّ و جلَّ مِن ملَكِ المَوتِ[2] = خداى تبارك و تعالى براى ملك الموت دستیارانى از فرشتگان قرار داده كه جان ها را مى گیرند؛ همچون رئیس پاسبانان كه دستیارانى از انسان ها دارد و آنها را براى انجام كارهاى خودش مى فرستد. پس، فرشتگان جان مردم را مى گیرند و ملك الموت، در كنار جان هایى كه خودش گرفته، آن جان ها را نیز از فرشتگان تحویل مى گیرد و خداوند عزّ و جلّ همه آن جان ها را از ملك الموت مى ستاند».
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: ملک الموت مثل رئیس پلیس، رئیس شرطه ها، رئیس پاسبانها می ماند. رئیس پاسبان به پاسبانها دستور می دهد فلانی را دستگیر کنید؛ فلانی را بکشید؛ فلانی را زندانی کنید. ملک الموت هم مثل رئیس پلیس، اعوان و انصار دارد که دستورات او را اجرا می کنند. آنها توفی می کنند به ملک الموت تحویل می دهند، ملک الموت هم به خدا تحویل می دهد. پس هیچ منافاتی با همدیگر ندارند.
در بیانِ عظمتِ فرشته مرگ
در لحظه ای که در یک قسمت از کره زمین مثلاً غرب، یک نفر وفات می یابد، درست در همان لحظه در شرق کره زمین و یا در نقاط دیگر کره زمین افراد زیادی وفات می یابند. توفی همزمان اینها چگونه امکان دارد؟
در این باره از امام صادق علیه السلام سؤال کردند و حضرت فرمود: « قیلَ لمَلَكِ المَوتِ علیه السلام: كیفَ تَقبِضُ الأرواحَ و بَعضُها فی المَغرِبِ و بَعضُها فی المَشرِقِ فی ساعَةٍ واحِدَةٍ ؟ فقالَ : أدعُوها فتُجیبُنی. قالَ: و قالَ ملَكُ المَوتِ علیه السلام : إنّ الدُّنیا بینَ یَدَیَّ كالقَصعَةِ بین یَدَی أحَدِكُم، یَتَناوَلُ مِنها ما یَشاءُ، و الدُّنیا عِندی كالدِّرهَمِ فی كَفِّ أحَدِكُم یُقلِّبُهُ كیفَ شاءَ[3] = به ملك الموت گفته شد: چگونه جان هایى را كه یكى در مغرب است و دیگرى در شرق، همزمان مى گیرى؟ گفت : من آنها را فرا مى خوانم و آنها هم اجابتم مى كنند. دنیا در برابر من مانند كاسه اى است در برابر یكى از شما كه هرچه بخواهد، از آن بر مى دارد؛ دنیا در نزد من چون درهمى است در مشتِ یكى از شما، كه هر گونه بخواهد آن را مى چرخاند».
در مورد عظمت فرشته ها، ما در اردوی اسماء الله و هم در شرح دعای سوم صحیفه سجادیه توضیحاتی دادیم. عظمت ملک الموت را دقت کنید. ما فکر می کنیم، ملک الموت یک فرشته کوچک هم هیکل من و شما یا یکذره بزرگتر از ماست و بعد هم در کره زمین بال می زند و می دود و یک ذره آمریکا و یک ذره اروپا و تندتند قبض روح می کند؟ خیر. پیغمبر می فرماید: خداوند فرشته هایی دارد که اگر کل آب دریاها و اقیانوس ها را روی انگشتش بریزند، فقط نوک یکی از انگشتانش یک ذره تر می شود.
حضرت در ادامه باز مثال می زند، دنیا نزد من، مثل یک سکه است در دست شما که هر طوری دلتان بخواهد آن را می چرخانید و اینطرف و آنطرف می کنید. «وُکِلَّ بِکُم» یعنی لحظه به لحظه که سلولهای بدن تان می میرند، شما دیدید بدنتان پوست می اندازد، در درون شما میلیونها، دهها میلیون سلول می میرند و سلول جدید حیات پیدا می کند؛ ملک الموت دارد آن سلولها را می کشد و قبض می کند و فرشته دیگری هست که به سلول های جدید حیات می دهد. ما فقط یک چیزی می شنویم و فکر می کنیم موت فقط برای آدم است و آن لحظه ای که می خواهد به عالم دیگر برود. نه؛ موت، ثانیه به ثانیه و آن به آن دارد در ما اتفاق می افتد.
دانشمندان می گویند: ما در طول عمرمان که مثلاً 40 سال اگر عمر بکنیم، حدود 8 بار کل بدن عوض می شود. ملک الموت و اعوان و انصارش چقدر این بدن را می میرانند. کار دائم ملک الموت این است که تمام قبضها را انجام می دهد و بر کل نظام خلقت خدا احاطه دارد. مثلاً الان که من با شما صحبت می کنم، من چه کسی هستم؟ من که دارم از قوه عاقله ام استفاده می کنم، فکر می کنم که باید برای شما چه بگویم، در همان لحظه آن فکر را تبدیل به حروف و کلمات می کنم و سپس تبدیل به صوت و به شما انتقال می دهم و این کار را پشت سر هم و مرتب انجام می دهم. شما به فکر و قوه عاقله من دسترسی ندارید، نهایتاً چه چیزی از من به شما میرسد؟ صوت به شما می رسد. این صوت من هستم، صوت منتسب به من است، مسئولیت صوت، مسئولیت کلام، مسئولیت صدا با من است، ولی من صوت نیستم. خدا هم همینطور است، تمام قوای عالم که قوای خداست، بعد از آن قوای ملک الموت است که در یک لحظه اراده می کند، همه قوا در استخدامش هستند. هر کاری می خواهد می کند.
دیگر فرشته های خدا هم همینطور هستند. یعنی میکائیل که مسئول رزق است و دارد رزق من و شما را تا رزق سلولهای بدن من و شما را می دهد که هر سلول چقدر گیرش بیاید، هر حیوان و هر درخت و هر گیاه و هر اتم چقدر غذا گیرش بیاید. میکائیل(علیه السلام) بینهایت محاسبات را در واحد رزق، انجام می دهد.
امام سجاد(علیه السلام) در دعای سوم فرمود: تمام برفها و بارانها به عدد شمارش می شوند و معلوم است که قرار است کجا به زمین بیایند. به تعبیر امام سجاد(علیه السلام) فرشته هایی هستند که با دانه های برف به پایین می آیند و آن دانه ها را مشایعت می کنند، تا جایی که باید زمین برسد.
چه کسی یک دانه را تبدیل به یک درخت می کند؟
دانه ای که کاشته می شود چه کسی آن را درخت می کند؟ شما این کار را می کنید؟ اتم به اتم این دانه، الکترون به الکترون این دانه، مولکول به مولکولش را فرشته ها روی همدیگر می چینند تا از زمین بیرون بیاید. ما به این چیزها عادت کرده ایم و همینطوری راحت از کنار این ها رد می شویم.
خداوند در قرآن می فرماید: «أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ، أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ[4] = آیا آنچه را كشت مى كنید ملاحظه كرده اید ؛ آیا شما آن را [بىیارى ما] زراعت مى كنید؟ یا ماییم كه زراعت مى كنیم؟».
هیچ چیز بی حساب و کتاب نیست، دقیقاً مشخص است که این دانه برف باید کجا بیاید. ما فقط صورتی از این عالم را داریم می بینیم، طبق فرمودهی قرآن:« َیعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ=ظاهری از حیات دنیا می دانند و آنها از آخرت غافلند».
همانطوری که جنین در داخل رحم مادر، فقط رحم مادر را می بیند و همان را عالم خود می داند. بیرون از رحم چه عالمی و با چه عظمت همه مشغول هستند تا این رحم سرپا باشد را نمی بینند. خورشید، ماه، ستاره ها، هوا، باد، آب، آن همه فرشته، هزاران هزار فرشته دارند کار می کنند تا این جنین غذایش از رحم به او برسد. ولی جنین چه می داند که چه خبر است. ما الان هیچ درکی از میلیاردها فرشته ای که اطراف مان هستند و برای ما دارند کار می کنند نداریم. ما خودمان را می بینیم و می گوییم: من آب خوردم. حال تو این آب را خوردی؛ چه کسی آن را پایین آورد؟ خدا گاهی یک نفر را مریض می کند که یک قطره آب هم از گلویش پایین نمی رود تا معلوم شود چه کسی دارد این آب را هدایت می کند و به میلیاردها سلول می رساند.
راهکار داشتنِ قبر زیبا و شاد
هر کس می خواهد یک قبر بزرگ و شاد داشته باشد، باید سطح تعلقاتش را کم کند تا بتواند آدم حسابی ها را در قبرش دعوت بکند؛ نه اینکه صبح تا شب ذهنش مشغول کسانی باشد که با او در قبر نمی آیند. یعنی در تمام این مدت، قلب و دلش را که قبرش هستند از چیزهایی پر کرده که هیچ کدام را نمی تواند با خود ببرد؛ اما برای آن چیزهایی که باید با خودش ببرد، وقت نگذاشته و آنها را جذب نکرده. از این رو، یک قلب خالی دارد یک نامه عمل سبک دارد. اعمالش سنگین نیست و چیزی با خودش ندارد.
قبلاً گفتیم که منظور از قبر، این گور خاکی نیست و این که ملک الموت، پنج تن علیهم السلام، نکیر و منکر یا بشیر و مبشر در قبر می آیند، منظور از این قبر، عالم برزخ است؛ وگرنه گور خاکی با ما کاری ندارد که بگوید چه آورده ای.
اصلاً من که در گور خاکی نمی روم، جسم من در گور خاکی می رود. ما می گوییم، طرف وفات دارد، روی سنگ قبرش تاریخ وفات می نویسیم. وفات یعنی انتقال این شخص از کره زمین و عالم ماده به عالم دیگر و به نشئه جدید. اگر قرار باشد من همانی باشم که در قبر می گذارند، در این صورت وفاتی اتفاق نیفتاده، من هم سر جای خودم در همین دنیا هستم و زیر خاک رفته ام و وفات معنا ندارد. وفات زمانی معنا دارد که ما از دنیا و شرائط زیستی دنیا خارج شویم و به شرائط زیستی جدید برویم. حضرت فرمود: برزخ پاداش و عذاب بین دنیا و آخرت است. همانطور که گفتیم، قبر انسان، نفس انسان است و نفس انسان قبر انسان است. در نتیجه وحشت و فشار قبر ناشی از عدم آمادگی برای قبر و انس نداشتن با قبر است. پس هر چه سطح وابستگی نفس به مادیات و کمالات جمادی، نباتی، حیوانی بیشتر باشد، میزان وحشت قبر هم بیشتر است و برعکس. هر چقدر نفس شاد و آرام باشد، در قبر نیز انسان شادی و آرامش دارد و علامت شادی و آرامش در دنیا ایمان است. بنابراین اگر کسی می خواهد در دنیا شاد زندگی بکند، دستور این نیست که از مادیات و کمالات مادی استفاده نکند و بهره برداری نکند. دستور این است که به آنها تعلق نداشته باشد و اگر آنها را از دست داد، به هم نریزد که قبرش تنگ شود.
موضوع این است که تعلق نداشته باشیم؛ نه این که گداصفت زندگی کنیم. بعضیها به خودشان و زن و بچه شان بخیلانه فشار می آورند که ما دنبال دنیا نیستیم.
میزان در قبر یا برزخ چیست؟
میزان در قبر یا برزخ حق است. مقدار عنصر حقی که در نفس ما وجود دارد، در برزخ تجلی می کند.
در زیارتنامه اهل بیت می خوانیم:«وَ عَناصِرَ الأبرار= شما عنصر نیکان هستید». نیکان مثل طلا عیار دارند. مثلاً این طلای 17 عیار است، 14 ، 18 و 24 است. وقتی می گوییم 24 عیار است؛ یعنی میزان طلایش بیشتر است. به اهل بیت می گوییم شما عنصر آدم حسابی ها هستید. حالا ببین تو چقدر عنصر امیرالمؤمنین داری؟ قبر تو چقدر پیغمبر دارد؟ قبر تو یعنی نفس تو؛ حالا ببین چقدر نفس تو از فاطمه زهرا برخوردار است؟ چقدر فرشتهها در آن می روند و می آیند؟ چند درصد وجود تو را خانواده آسمانی تو را تشکیل میدهد؟ چند درصد وجود تو را بهشت تشکیل می دهد؟ اینکه امیرالمؤمنین در قبر می آید، بسته به این است که تو چه امیرالمؤمنینی را برای نفس خودت ساخته باشی. چند درصد وجودت عشق خدا، اهل بیت و حق هست و چند درصدش باطل و رفتنی است. قرآن فرمود:« وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ= معیار در روز قیامت حق است » روز قیامت یک میزان داریم که آدمها را با آن می کَشند. ترازوی اعمال که می گویند، فکر نکنید که یک فرشته غولی آنجا ایستاده و یکی از این باسکولها را در دست دارد و ما را در آن می اندازد، سنگ هم می اندازد و می کَشد، خیر. وزن در آنجا چیست؟ روی کفه ترازو چه می گذارند تا ما را با آن می سنجند؟ وزن حق است. تو چقدر حق با خودت آورده ای. چقدر با حق پیوند خورده ای، چقدر عاشق حق هستی؟
پس میزان قبر، فشار قبر ناشی از دلبستگی ما به باطل یا حق است. قبری که پر از حق باشد، هر چقدر میزان حق قبر بیشتر باشد و عنصر حق در قبر بیشتر باشد، یعنی در قلب، این قبر و این قلب بزرگتر و شادی آفرین تر و آرامش بخش تر هستند و هر چقدر کمتر و سطح اضطرابش بیشتر، سطح غصه هایش بیشتر است.
وفات/ ملک الموت
[1] - بحار الأنوار : 6/140/1 .
[2] - كتاب من لا یحضره الفقیه : 1/136/368 .
[3] - بحار الأنوار:6/144/13.
[4] - سوره واقعه/63و64.
کلیدواژه ها:
آثار استاد