www.montazer.ir
جمعه 17 می 2024
شناسه مطلب: 6521
زمان انتشار: 2 آوریل 2017
چهارمین اثر دعا، «خودباوری و خودشناسی» است

آثار دعا(5)، 84/11/15 برگرفته از مباحث «شرح صحیفه سجادیه»

چهارمین اثر دعا، «خودباوری و خودشناسی» است

زمزمه دعا و انس با خدا، موجب خودباوری، ایجاد تعادل و آرامش، افزایش قدرت تحمل در برابر مشکلات و رهایى از وابستگى‌هاى مادى و دنیوی است و رستگاری و سعادت را در پی دارد و ارزش انسان را مشخص می کند. این همه، از دستاوردهاى ارزشمند مناجات با خداست.

چهارمین اثر دعا «خودباوری و خودشناسی» است. کسی که عادت به دعا می کند و انس می گیرد، می فهمد که از هیچ کس کاری بر نمی آید جز خود خدا و به درگاه کسی روی آورده که همه چیز از آن اوست. این خیلی مهم است. در خارج هم همین طور است.

جدیداً شعبه ای به نام «ایمان درمانی» و «دعا درمانی» باز کرده اند. دو دسته مریض را مشخص می کنند. به یک دسته شان می گویند: دعا کنید. یک ساعتی می گذارند تا دعا کنند. بعد می بینند رشد بیماری در آنهایی که دعا می کنند، متوقف شده است.

بین کسی که خدا و اهل بیت را دارد، با کسی که ندارد، بی نهایت فرق است.

« اَلَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ وَ اللَّهُ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ [1]= همان خدایی که فرمانروایی آسمان ها و زمین از آنِ اوست و خداوند بر هر چیز ناظر و حاضر و گواه است». آرامش می دهد. کسی که ملک آسمان و زمین مال اوست، یعنی همه چیز ملک او هستند، صاحب تو هم هست.

خدا و رب تو بر هر چیزی شهید است. یعنی شاهد هر چیزی هست. هر چیز در محضر اوست. بر هر چیز گواه است. همه چیز مال خداست. خداوند به مملوک خودش احاطه دارد.

اگر تو مال خدایی، پس چیزی از ابعاد وجودی تو خالی از خدا نیست. تو همیشه در محضر خدا هستی. اگر توانستی کاری کنی که یک لحظه در محضر خدا نباشی! اگر توانستی کاری کنی که از محضر خدا یک لحظه بیرون بروی!

«وَ اللَّهُ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ» یعنی هر جا بروی با توست. آنچه که در آسمان و زمین است فقط از آن خداست. به درستی که خداوند بر همه چیز احاطه دارد.

در دعا نیز می خوانیم:«سُبْحَانَكَ یُسَبِّحُ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ لَكَ وَ قَامَ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ بِكَ وَ أَشْفَقَ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ مِنْكَ وَ ضَرَعَ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ إِلَیْكَ= خدایا تو از هر عیبی منزهی، تمام مخلوقات تو را تنزیه می کنند و هستی همه موجودات به توست و همه ایشان از تو ترسانند و به درگاه تو زاری و ناله دارند».

خوش به حال کسی که یک بار در عمرش بتواند به خدا بگوید سبحان الله، الحمد لله، لا اله الا الله. با باور بگوید. یعنی خدا را به بی عیبی و زیبایی و بی نقصی ببیند و از تمام وجودش بگوید. نه از روی تقلید بگوید.

هر کس بتواند یکبار این را جدی بگوید از عذاب نجات پیدا می کند.

 فرشته ها به قلبی نگاه می کنند که یکبار در آن سبحان الله جزء اعتقاداتش باشد و باور کرده باشد. اگر یک مصیبتی برایش پیش آمد؛ شوهرش مرد، زنش مرد، بچه اش مرد، خدا را زیر سوال نبرد. به خدا نگوید چرا؟

در ادامه دعا می خوانیم: «سُبْحَانَكَ خَلَقْتَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ إِلَیْكَ مَعَادُهُ وَ بَدَأْتَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ إِلَیْكَ مُنْتَهَاهُ وَ أَنْشَأْتَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ إِلَیْكَ مَصِیرُهُ= خدایا تو از کار لغو منزهی و خلقت همه ی اشیاء از تو و بازگشت شان نیز به سوی توست. تو همه را ابتدا خلق کردی و پایان کار ایشان نیز به سوی توست». تو همه ی موجودات را از عدم به هستی آوردی و مسیر بازگشت ایشان به سوی توست، یعنی ما وقتی می دانیم که این مسیر را می خواهیم برویم، چقدر برای ما آرام بخش است که از او آمده ایم و پیش او می رویم. زمانی می آید که خبری از هیچ کدام از کثراتی که در این دنیا با آنها درگیر هستیم و بی خود ذهن ما را مشغول کرده، نیست.

یک زمانی فقط من هستم و خدا و کس دیگری وجود ندارد. چیز دیگری نیست. خاطره ای از هیچ چیز نیست. کسی که به آنجا می رود، باید دارایی با خودش ببرد. خوش به حال چنین کسی. چون فقط خودت هستی و هیچ چیز از آن چیزهایی که اینجا داری برایش جان می کنی و زحمت می کشی با خودت نمی بری جز عملت.

«وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی[2]= و هیچ گنهکاری گناه دیگری را بر دوش نمی کشد»، یعنی  هر کس گرفتار کسب خودش است. قرآن می گوید: نه تنها هیچ نسبتی نیست، بلکه شخص آرزو می کند که ای کاش یک کسی بیاید بارهای او را تحمل کند، عذاب او را بکشد.

آرزوهای دور و دراز، آدم را بدبخت می کند. امام حسین (علیه السلام) وقتی که قبرها را مى دید، مى فرمود: «المَوتُ یَأتی بَغتَةً وَالقَبرُ صُندوقُ العَمَل= سرگرِم دنیا نشوید كه مرگ ناگهانی می رسد و قبر خانه عمل است». هر چه که کردی با خودت می بری. رفتارها، عمل، اندیشه ها و عقاید، به خصوص اخلاق.

زیرا در این حال انسان هیچ چیز را در موطن اصلی خود نشناخته است. همه چیز را با ظاهری گسسته دیده و در استفاده از آن، دچار سر درگمی و حیرت است. مثل ما که بعد از 60 سال نمی توانیم دو رکعت نماز بخوانیم. چون نمی دانیم با این نماز و تسبیح و قرآن نمی دانیم باید چکار کنیم. فکر می کنیم  قرآن فقط برای عروسی، ختم، خانه خریدن و مهریه عروس است.

قرآن کریم به اثر مهمی از خدا فراموشی اشاره فرموده که هیچ مکتب فکری و هیچ یک از داعیان انسان شناسی توان دریافت آن را نداشتند و به طور قطع می توان باور داشت که هرگز فهم این یک دقیقه، در توان آنان نیست. زیرا مقدمات علمی آنان در حد پیدایش این نتیجه نیست. این نوع حرف زدن ها که ما داریم می خوانیم و می شنویم. این باید خیلی مقدمات درست و عمیقی وجود داشته باشد که انسان به این نتایج برسد.

تعبیرهای گوناگونی در قرآن آمده که صریحا یا به طور کنایه از این راز پرده برداشته است. در سوره حشر می خوانیم: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ[3]= و مثل کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند پس خدا هم آنها را دچار خود فراموشی کرد». یک دانشمند غربی اگر بخواهد این را بفهمد، سال ها طول می کشد. اما شما خیلی ساده آن را درک می کنید. راحت هم برایتان جا می افتد. به این دانش، معرفت می گویند.

یعنی شما به محض این که خدا را فراموش کنی، نفخه ای که از او در تو هست، این هم فراموش می شود و فقط کمالات جمادی، گیاهی و حیوانی می ماند. عاشق آنها می شوی. دائما از همسربودن، فرزند، خاله، خانه، دایی، عمو، ماشین، مسافرت، بچه بزرگ کردن، مامان بودن، بابا بودن، آبجی بودن، عمه بودن لذت می بردی، اما هیچ کدام از آنها به درد آن طرف نمی خورد اگر رنگ فطری پیدا نکرده باشد.

خوش به حال کسی که خود حقیقی اش یادش باشد. یعنی آن امانتی که از خدا در وجودش هست، آن کودکی که از خدا در وجودش به امانت سپرده شده یادش باشد.

ترسم که این تن که حائل است به جانم           سقط کند کودک عزیز روانم

این کودک عزیز روان که در وجود ما هست، باید بزرگش کنیم. به او برسیم. بعد می بینید از او لذت می برید. وقتی انسان به کودک عزیز روانش می رسد، لذتی که از خودش می برد، از هیچ کس دیگر نمی برد. کیفی که از خودش می کند، نه از همسر می برد، نه از فرزند می برد و نه از هیچ کس دیگر نمی تواند ببرد. لذتی که خدا در درون خودش به او می دهد، شخصیت پیدا می کند. دیگر آن وقت این کودک عزیز روان وقتی بزرگ می شود، هم غذا می خواهد، هم همسر می خواهد و هم کس و کار می خواهد.

این که شما چقدر با خدا ارتباط دارید، بسته به این که کودک عزیزتان چقدر بزرگ شده باشد. چون آدم هر چقدر بزرگتر شود، هوسهایش هم بیشتر می شود، خواسته هایش هم بیشتر می شود، خرجش هم بالا می رود.

یعنی هر چقدر شما خود انسانی تان قوی شود، جذب تان از خدا بیشتر می شود. یعنی آن وقت می گویید بیشتر خرج دارم.

جانور فربه شود از راه نوش               آدمی فربه شود از راه گوش

شما هر چقدر معرفتت بیشتر شود، استقامتت هم بالا می رود. یعنی هر چقدر خود اصلی ات توسعه پیدا کند، هزینه ات بالاتر می رود.

وقتی آدم خود حقیقی اش بزرگ می شود، با هر کس می تواند زندگی کند، با هر کس می تواند رفیق باشد، درگیری ندارد، شاد هم هست و خدا را هم خیلی شاکر است. نه در غذا، نه در لباس، نه در هیچ چیز از خدا شاکی نیست. وقتی خود حقیقی انسان توسعه پیدا می کند، دیگر راضی به کم نیست. این توسعه ی خود، خیلی مهم است.

پس وقتی شما خود طبیعی تان بالا می آید و عاشق آن می شوید، خود حقیقی را فراموش می کنید. اما اگر خود فطری شما توسعه پیدا کند و بزرگ شود، با خودش مخارج می آورد. هزینه اش فقط خداست.

سیدالشهدا وقتی بالای سر حبیب آمد، یکی از تعریف هایی که از حبیب کرد، این بود: «تو کسی بودی که هر چند روز یکبار یک دوره قرآن می خواندی».

آرامش حقیقی در یاد خداست

یاد و ذکر به همراه آثارش، یک جنبه عقیدتی و معرفتی دارد. انسان تا معرفت و بینش خودش را تکمیل نکند، به ذکر حقیقی موفق نمی شود.

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «اَوَّلُ عِبادَهِ اللهِ مَعرِفَتُه= آغاز بندگی خدا شناخت اوست». یعنی تا شناخت خوب پیدا نکنید، خوب نشنوید، خوب شنیدن را تحمل نکنید، تفکر را بر خودتان حاکم نکنید و به بصیرت نرسید، ذکر نمی توانید بگویید.

«ذکر»، نوعی مجالست و هم آغوشی با خداست. شما اگر پدرتان، مادرتان، خواهر و برادرتان را مدتی ندیده باشید،‌ دلتنگ شان می شوید. اما وقتی می بینید، این دیدن اثرش آرامش است.

در روایت دیگری از حضرت نقل است: «الذِّكرُ مُجالَسَةُ الَمحبوبِ=  یاد كردن، همنشینى با محبوب است». یا «ذاكِـرُ اللّه ِ مُـجالِسُـهُ= کسی که ذاکر خداست، همنشین خدا است». ذکری که دارای این آثار فوق العاده است، یعنی حتی نماز هم در آغوش کشیدن خدا است.  قرآن می فرماید: «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِی[4] = نماز را برای یاد من به پا بدارید». یعنی من دلتنگ هستم و احتیاج به ملاقات با خدا دارم. احتیاج دارم یاد معشوقم را بکنم تا در این ارتباطات طبیعی دل من قسی نشود و سنگدل نشوم.

نماز اگر یاد خدا باشد، حتما دیگر اضطرب و افسردگی ندارید. امکان ندارد یک نفر نماز بخواند، افسردگی و پژمردگی داشته باشد. اگر کسی اینطور بود، باید به نمازهایش شک کند. پس برای دوری از این آفت، باید وقتی را در کیفیت بگذارید و کارتان را بالا ببرید. یعنی یک ارتباط با کیفیت برقرار کنید. این هم امکان پذیر نیست، مگر همان فرمولی که امام علی (علیه السلام) فرمود. یعنی باید معرفت کسب کنی.

 برای همین هم گفته شده اگر یک نفر پای صحبت عالمی برود و بنشیند، در حال عبادت است. «مَنْ اصْغى‌ الى‌ ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ= كسى كه به گفتار گوینده‌اى گوش فرا دهد، او را پرستش كرده است». اصْغى شنیدن خاص است. شنیدن با تمرکز است. «فَانْ كانَ الناطِقُ یُؤَدٍّى عَنْ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ=  اگر گوینده از خدا بگوید، شنونده آن لحظاتی که گوش می دهد، عبادت خدا را می کند». برای همین هم بعد از یک مدت شنیدن، انسان به خدا نزدیک می شود و علاقه پیدا می کند. درحالی که نه عبادتی کرده، نه ذکری گفته، نه نمازی خوانده، نه روزه ای گرفته است. فقط نشسته و شنیده. اما این شنیدن او را به خدا نزدیکتر کرده است.

آدمی فربه شود از راه گوش            جانور فربه شود از راه نوش

اما «وَ انْ كانَ الناطِقُ یُؤَدِّى عَنْ الْشیَّطانِ فَقَدْ عَبَدَ الشیَّطانَ‌= اگر گوینده از ابلیس بگوید، شخصی که به او گوش فرا می دهد، ابلیس را عبادت می کند». برای همین وقتی شما بعضی چیزها را می بینید، مثل بعضی فیلم ها که انسان بعد از مدتی قسی القلب می شود، غافل می شود و روحیه اش خراب می شود. اما گاهی بعضی از چیزها را می شنوید، بعد از مدتی به آرامش، قدرت و نشاط می رسید.

پس دقت کنید مبنا در همه چیز «یاد حقیقی» خداست، یعنی ارتباط من و خدا برقرار شود نه آنکه زبان بچرخد. البته  ذکر زبانی هم ارزش دارد. بالاخره وظیفه زبان این است که از معشوقش یاد کند، هرچند که همین طوری بگوید. اما مهم آن است که تمرکز بگیرد، یعنی من حواسم باشد که دارم با رب العالمین حرف می زنم.

خدا خودش می داند که چه آفریده است. خودش می داند با درون انسان چکار کند. چون نفخه خودش است. یک مادر را نگاه کنید. بچه اش بی تابی که می کند، می گوید این را باید خودم بغلش کنم تا آرام بشود.

خدا هم می داند ما با چه چیزی آرام می شویم. چون خودش ما را خلق کرده و نفخه ی خودش را در ما قرار داده است. برای همین می گوید «أَلا بِذِكرِاللَّهِ تَطمَئنُّ الْقُلُوب[5]= فقط با یاد خدا دل تان آرام می گیرد».

آرامش، شادی و قدرت انسان به میزانی است که با کانون شادی و آرامش، یعنی اصل و ریشه خودش ارتباط داشته باشد. نه اینکه مدرک تحصیلی بالا برود، ازدواج کند، ماشینش دو تا بشود، حقوقش چند برابر شود، معروف و مشهورتر شود. اینها هیچ کدام آرامش نمی آورد. اتفاقا اضطراب انسان را هم بیشتر می کند.

آنچه انسان را آرام می کند، خود خداست. با غیر او آرامش پیدا نخواهید کرد. پس از اول انسان باید با چیزی که آرامش دارد، پیوند برقرار کند. در طبیعت دنبال چیزی که آرامش دارد، نگردد که پیدا نمی کند. گشتم، نبود، نگرد، نیست.

رستگاری انسان در یاد خداست

«فلاح» در آیه کریمه «وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِیرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ= زیاد یاد خدا را کنید، شاید رستگار شوید». (سوره انفال/آیه 45) ناظر به رشد کمالات الهی و معنوی است. حال اگر انسان معرفت پیدا کرد و با معرفت هم ذکر گفت، قدرتش بیشتر می شود.

یک حدیث از امیرالمومنین (علیه السلام) است که فرمودند: «قوه و قدرت بزرگان از حسن عبادت است». یعنی با کیفیت عبادت کردن است. پس این که می گوید زیاد یاد خدا کنید. یعنی واقعا به معنای حقیقی خودش یاد  کنید.

 انسان اگر واقعا دعا بخواند که آشنایی با مبدا عالم است، منفعت زیادی به او می رسد. چون انسان برای معرفت خلق شده است.

«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ[6]= من جن و انس را نیافریدم مگر براى این كه عبادتم كنند ». امام صادق (علیه السلام) فرمودند:‌ «ای لیعرفون». یعنی هدف خداوند، از آفرینش جن و انس، رسیدن به معرفت است. پس کسی آدم تر و شکوفاتر شده و کسی به هدف نزدیکتر است که بیشتر خدا را بشناسد.

متأسفانه اکثر مردم روی زمین به این شعور نمی رسند که از خدا معرفتش را بخواهند. بفهمند قیمت حقیقی شان به عنوان یک انسان، شناخت حق تعالی است.

بنابراین، وقتی می پرسند کدام انسان شریفتر است؟ باید بگوییم آن که معرفت الله بیشتری دارد. حالا بقیه کارها هر چه که هست، از عبادات و اعمال باید در نهایت منجر به معرفت الله شود. اگر منجر نشد، ممکن است در نامه‌ی عمل یک سلسله از عبادات و کارهای خیر باشد و انسان را به بهشت ببرد یا نگذارد جهنم برود، ولی به عنوان یک انسان نخواهد بود.

در قیامت و نظام ابدی معرفت الله یک چیز دیگر است. معرفت الله خودش یک بهشت است. از هر بهشتی هم بالاتر است. اینقدر بالاست که علی (علیه السلام) می فرماید: «من دوست نداشتم در بچگی می مردم و به بهشت می رفتم، اما خدا را نشناسم». این درخواست در توان بسیاری از بندگان نیست. خیلی کم پیدا می شود آدمی که خواسته اش، یک خواسته انسانی باشد.

خواسته های انسان، قیمت و میزان شرافت انسان را نشان می دهد. هوس ها، دلتنگی ها و لذتهایی یک آدم، نشان می دهد که چقدر قیمت دارد. وقتی شما هوس امام حسین (علیه السلام) ، مشهد، مکه، حرم، تسبیح، قرآن خواندن، روضه خواندن به سرتان می زند، اینها قیمت شما را معین می کند.

این نوع خواسته و خواهش ها خیلی بزرگ هستند که به شما داده اند. آیا تا به حال شده از اینها لذت ببرید و خدا را شکر کنید، یا فقط وقتی شکم تان سیر شد می گوئید الحمدلله. یا وقتی کارهای دنیای تان حل شد، می گوئید الحمدلله.

اتفاقا همان چیزهایی که می خواستیم و فکر می کردیم که خوشبختی ما در آنهاست، همان ها ما را از خدا دور کرده و دیگر راه برگشتی هم وجود ندارد. ما هستیم و یک ابدیت حسرت.

خوش به حال کسی که قبل از این که بمیرد، بفهمد که خدا به او چه داده و اصلاً خدا هست و نعمت یعنی چی. اینها کمالی است که خداوند برای بندگان صالح خود ذخیره کرده و بدین وسیله به تکریم آنها پرداخته است. یعنی واقعاً خداوند انسان را خیلی گرامی داشته و به ذکر و یاد خودش همنشین کرده است.

بهشت و جهنم، ظهور نفس توست

در سوره ی ق آیه 35 می فرماید: «لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ= هر چه بخواهند در آنجا دارند و پیش ما فزونتر [هم] هست». چقدر مژده خوبی است. در بهشت هر آنچه که بخواهند برایشان مهیا است. هر چه که دوست داشته باشند. یکی به امام (علیه السلام) گفت: آقا آنجا که جای زاد و ولد و زایمان و بچه داری نیست؟ اما اگر یک کسی هوس بچه به سرش بزند، چطور می شود. حضرت فرمود: بچه دار هم می شود، هر چه بخواهد». یعنی آن طرف به تو می گوید هر چه بخواهی هست. یعنی خودت را باید به آنجا برسانی.

وقتی بهشت هر چه بخواهی هست، نقطه مقابلش جهنم است. در جهنم انسان آرزو می کند یک لحظه نفس بکشد، اما اجازه نمی دهند. قرنها می گذرد و انسان تشنه و گرسنه است. یک لحظه می خواهد از نیش مار و تنگی جا و وحشت در امان باشد، اما اجازه نمی دهند.

بهشت یک حقیقت است. مثل آب و هوای زمین می ماند. وقتی یک جنین با خودش دستگاه تنفس (شش) را به دنیا می آورد، از هوای دنیا لذت می برد. اما اگر دستگاه تنفس اش کار نکند، خفه می شود. بهشت نعمتهایش این گونه است. وقتی شما با آن تطبیق داشته باشی، لذت می بری اما اگر تطبیق نداشته باشی، حالت به هم می خورد.

ارتباط با خدا نیز این گونه است. یک عده همین جا با او لذت می برند. یک عده هم حوصله اش را ندارند. یا بعضی با امام زمان (علیه السلام) خیلی آرام و خوش هستند، اما بعضی هم وقتی اسم امام زمان می آید و بخواهند با او ارتباط بگیرند، حوصله اش را ندارند. یک عده در گریه بر امام حسین و عزا و هیئت و اینها شاد هستند، عده ی دیگر می گویند به مجلس امام حسین (علیه السلام) نروید، چون افسردگی می آورد.

یک عده بعد از این که نماز خواندند، دل شان نمی آید دست از خدا بردارند. اذیت می شوند. برای همین نمی تواند از سر نماز بلند شوند. دوست دارند تعقیبات ادامه پیدا کند. اما بعضی هم فرار می کنند.


[1]. سوره بروج/آیه 9.

[2] . سوره زمر/آیه 7.

[3]. سوره حشر/ آیه 19.

[4]. سوره طه/آیه 14.

[5]. سوره رعد/آیه 28.

[6]. سوره ذاریات/آیه 56.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed