مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
بعضی ها از ما سؤال می کنند که ما میخواهیم شروع کنیم به ذکر خدا، ولی تا میخواهیم ذکر بگوییم، حواس مان پرت می شود. بایدبدانیم که حواس پرتی، به دلیل ضعف معرفت است. امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «اول عبادت الله معرفته = اول عبادت خدا شناخت خدا است». هر چقدر که شما شناخت بیشتری پیدا می کنید، ذکر برای شما جدی تر و شیرین تر و موضوعی تر می شود.
برای بزرگان و اولیای خدا به دلیل داشتن معرفت زیاد، «ذکر» خیلی موضوعیت داشت. وقتی ما خدمت بعضی از آنها می رسیدیم و می خواستیم سؤالات مان را بپرسیم، خانم شان می فرمودند که الان ساعت ذکرشان است و کسی را نمی پذیرند. مثل این میماند که اگر کسی به ملاقات شما بیاید و شما در حال صرف ناهار باشید، او را نمیپذیرید.
این معقول و منطقی است که در هنگام صرف غذا یا زمانی که خواب هستید یا هنگامی که به مسافرت رفته اید، یا درس می خوانید، کسی با شما کاری نداشته باشد. ما این زمانها را به رسمیت می شناسیم و کسی را برای ملاقات نمی پذیریم. اما وقتی مسئله ذکر پیش می آید، این زمان را در مورد خودمان و در مورد دیگران به رسمیت نمی شناسیم و این قضیه اصلا در زندگی ما موضوعیت ندارد. مقام معظم رهبری می فرمود: ما همیشه می فهمیدیم که امام خمینی بعد از ماه رمضان، نسبت به قبل از ماه رمضان، خیلی فرق کرده است. چون ایشان جدی بود. ماه رمضان درها را می بست، ملاقاتها و کارهای عادی را تعطیل می کرد و به خودش می رسید. هیچ کس هم حق نداشت که در آن ساعت ها به ایشان نزدیک شود.
اعتکاف پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) هیچ وقت فراموش نمی شد. با آن مسئولیت بزرگی که داشتند، در «ایام البیض» هر ماه اعتکاف می کردند. اگر جنگ و گرفتاری هم پیش می آمد، حتما قضای آن را به جا می آوردند. نماز شب هم به پیغمبر واجب بود.
انس با خدا رمز شادی و آرامش است
رمز شادی و آرامش و قدرت در این است که شما انس بیشتری با خدا پیدا کنید، در این صورت دنیای تان ساده و راحت تر می گذرد.
بعضی ها وقتی برای خدا و ذکر ندارند. خلوتی ندارند و برای خود اصلی شان شرافتی قائل نیستند. اینها ذکر نگفتن، از پستی و احساس حقارت شان است. یعنی در خود نمی بینند که با خدا حرف بزنند و در نتیجه دچار انواع بیماری های فکری و روحی و وسواس های مختلف می شوند و کارهایش دائما گره می خورد. برای این که این افراد اصلا انسی با حلال مشکلات و مسبب الاسباب ندارند. دائما دلشوره و دلهره دارند. در اثر این دلشوره و دلهره ها عمرشان تلف می شود. یعنی تمام عمرش در کیفیتِ ارتباط با معشوق های جمادی و حیوانی و گیاهی صرف می شود. اگر می خواهید واقعا کارهای تان روی روال بیافتد و آسان انجام شود در بحث جمادی و نباتی و حیوانی آسان بگیرید. اما در مسائل بالاتر مثل ارتباط با خداوند، وقت بیشتری بگذارید و سرمایه گذاری بیشتری بکنید. در این صورت شما با داشتن یک صدم یا یک هزارم امکانات نسبت به کسانی که هزار برابر شما امکانات دارند، پیشرفت می کنید.
برای همین است که امام (رحمه الله علیه) میفرماید: امیرالمومنین و فاطمه زهرا (علیهما السلام) از آن خانه کوچک گلی (خانه ی امیرالمؤمنین که در کوفه است) آن همه آدم های بزرگ را تربیت کردند که نور شان از خاک تا افلاک رسیده است.
در زندگی انبیاء و بزرگان دقت کنید، برای کسب موفقیت، به جای این که امکانات خارجی شان زیاد شود، به ثروت های درونی می پرداختند. پس برای این که آدم موفق شود، باید در درون خودش سرمایه گذاری کند. شما زمانی در خارج موفق می شوید که ثروت درونی تان زیاد باشد. اما مشکل و گرفتاری در بیرون هم لازمه ی زندگی انسان است. اگر نباشد، عشق هم ثابت نمی شود. قشنگ ترین چیز برای یک عاشق این است که برای رسیدن به معشوقش فراق و سختی و مشقت را تحمل کند، فداکاری کند. اگر مضیقه های مالی و سختی ها را خداوند برای ما نگذارد، ما چگونه می توانیم، مسیر خدا را با عشق طی کنیم؟ ما نیاز داریم به مضیقه و مشکلات در خارج تا بتوانیم به خدا بگوییم با وجود این مشکلات و مضیقه ها عاشقت هستم.
وقتی شما برای امام زمان قرار است کار کنید، اگرخون دل نخورید و مضیقه نکشید و سختی نبینید و اذیت نشوید و آبرویتان نرود و ... ارتباط با امام زمان چه مزه ای دارد؟ قشنگی آن به همین خون دل خوردن و به تنهایی، به مضیقه ها و به خجالت کشیدن ها و آبرو رفتن ها است. ضمن این که همه ی اینها هست، ولی کار را خدا می کند و جلو می برد. پس در میان مشکلات، انس با خدا ضامن آرامش و شادی انسان است.
قرآن کریم انسان را زیاد به ذکر خداوند سفارش کرده است
قرآن کریم مکرر سفارش کرده است که به یاد خدا باشیم. به طوری که باب ذکر در قرآن کریم آن چنان گسترده است که شرح و بسط آن مجال دیگری می طلبد و ما در اینجا به ذکر چند نمونه از آیات بسنده می کنیم.
«... فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ = خدا را [در همه حال] ایستاده و نشسته و بر پهلوآرمیده یاد كنید» (نساء/103). یعنی در همه حال یاد خدا باشید. ذکر در حالت خوابیده را امتحان کنید. خیلی لذت بخش است. وقتی به رختخواب میروی و ذکر میگویی، شیرینی ارتباط با خدا را حس می کنی. وقتی انسان در همه حال یاد خدا می کند، یعنی در همه حال در آغوش خداست. ذکر در همه حالتها (ایستاده، نشسته و خوابیده) باید برای ما ملکه شود و در ما استقرار پیدا کند. شما به میزانی که با خدا حرف می زنی، زنده ای و زندگی می کنی. به همان مقدار هم میزانت سنگین است و به میزانی که از خدا غافل بودی، فقیر هستی.
در آیه ی دیگر می فرماید:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِیرًا؛ وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِیلًا = اى كسانى كه ایمان آورده اید خدا را یاد كنید یادى بسیار و صبح و شام او را به پاكى بستایید » (احزاب/41).
به این آیه ی قرآن که ما را مورد خطاب قرار می دهد، دقت کنید. مستحب است وقتی که انسان این آیه و این خطاب را می شنود، «لبیک» بگوید. با گفتن لبیک باید جواب خدا را بدهیم. چون در قیامت به ما می گوید مگر من شما را خطاب نکردم؟ شما را صدا نکردم؟ به چندتا از این نداها عمل کردید؟
خداوند اساسی ترین و کلیدی ترین و تعیین کننده ترین فرمولها را با ذکر و خطابِ « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» و «قُل» به ما یاد داده است. یعنی بعد از این کلمات موضوع خیلی حساس است.
قرآن در آیه ی دیگر می فرماید: «وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِیرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ = و خدا را بسیار یاد كنید، شاید كه شما رستگار گردید» (جمعه/10). کلمه ی «شاید» در اینجا چه صیغه ای است؟ در صورتی که ذکر خدا عین رستگاری است. علت این است که وقتی انسان ذکر خدا را میگوید، باید توانایی داشته باشد و این ذکر را ببرد و روی فطرتش بنشاند. گاهی افراد ذکر می گویند و ارتباط شیرینی هم با خدا برقرار می کنند، اما این ذکر به جای این که روی فطرت بنشیند، روی طبیعت می نشیند. چنین انسانی یک حیوان مقدس و خطرناک می شود. حیوانی که حج رفته، کربلا رفته، اما خطرناک است.
عبارت« لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ= شاید رستگار شوید»، یعنی وقتی شما این ذکر را می گویید، آن را جای خوبی بنشانید. اما کسی که یاد خدا را وسیله ی رسیدن به کمالات جمادی و حیوانی و گیاهی قرار می دهد، خدا فروشی می کند. یاد خدا او را کمک کرده، ولی در آخر کار، به کمالات طبیعی رسیده است. ولی کسی که از یاد خدا برای رسیدن به خود خدا استفاده می کند و خود خدا و انس با او برایش موضوعیت دارد و به خاطر «با خدا بودن» حاضر است، از امتیازات جمادی و نباتی و حیوانی بگذرد، رستگاری او قطعی است. عین همین عبارت در آیه 45 سوره انفال نیز بیان شده است.
وقتی یاد خدا می کنید خدا هم به یاد شماست
قرآن کریم در مورد یاد خدا می فرماید:«فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِی وَلَا تَكْفُرُونِ = پس مرا یاد كنید [تا] شما را یاد كنم و شكرانه ام را به جاى آرید و با من ناسپاسى نكنید» (بقره/152).
هر کدام از این آیات، دریایی از معارف هستند. یاد من کنید تا من یاد شما کنم. آیا می دانید اگر خدا به یاد ما باشد یعنی چه؟ امام زمان یا فاطمه زهرا (سلام الله علیهما) به یاد ما باشند یعنی چه؟
در وداع امام رضا (علیه السلام) به حضرت عرض می کنیم:«اجْعَلُونِی فِی هَمِّكُم وَ صَیِّرُونِی فِی حِزْبِكُمْ وَ أَدْخِلُونِی فِی شَفَاعَتِكُمْ وَ اذْكُرُونِی عِنْدَ رَبِّكُمْ = کرم کنید و مرا هم از همت بلند خود بهرهمند سازید، که از خدا غیر از خدا نخواهم، و مرا در حزب منصور خود آورید و در شفاعت کبرای خود داخل گردانید و نزد خدای خود مرا یاد کنید». از حضرت می خواهیم که ما برایشان جدی باشیم. برای انسان چقدر جای خوشحالی است که عزیزانش مثل پدر و مادر، همسر و فرزندانش به او جدی فکر کنند.
وقتی قیامت شود و تو در مقابل فاطمه زهرا (سلام الله علیها) پشیزی ارزش نداشته باشی، حال اگر تو را ببرند و وسط بهشت هم بگذارند، فایده ای ندارد. خیلی ها این گونه اند. به بهشت می روند، ولی می فهمند که این آن چیزی نیست که می خواستند. در بهشت می فهمند که این کجا و آن که فاطمه زهرا (سلام الله علیها) آدم را دوست داشته باشد و به آدم توجه کند کجا.
وقتی انسان در بهشت به دیدن یک مؤمن می رود، یا در مهمانی او شرکت می کند، می گویند نیست و رفته به خدمت فاطمه زهرا وخانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) ،یا خانه ابوالفضل(علیه السلام)، یا خانه امام زمان (علیه السلام). یا در بهشت خدا است، پیش خود خداست. تازه تو در بهشت می فهمی که چه کلاهی سرت رفته است. در بهشت هستی، غم و غصه ای هم نداری، ولی می فهمی که یک عده کجا ها می توانند بروند و بیایند. «اجْعَلُونِی فِی هَمِّكُم وَ صَیِّرُونِی فِی حِزْبِكُمْ» این مختص آدمهای خیلی با شعور و زیرک است. وقتی آدم نامه های امام زمان (علیه السلام) را که به شیخ مفید نوشته است، می خواند؛ هم شاد می شود و هم از غصه می خواهد دق کند. امام نوشته است: «ایهاالصدیق = ای دوست»، «ایها الاخ= ای برادر»، چه می شود که امام به شیخ مفید این گونه خطاب می کند!
عشق معشوقان ولی افزون تر است لیلی از مجنون بسی مجنون تر است
یاد خدا برای یاد کننده، مایه ی شرافت است
«یا من ذکره شرف لذاکرین = ای کسی که یاد او شرف هست برای یاد کننده». این ذکر خیلی شرافت دارد. امام سجاد (علیه السلام) می فرماید که تو ذکر خودت را برای عظمت دادن به ما و بزرگ کردن به ما داده ای. اما کجاست آن کسی که بفهمد با ذکر خدا شرافت پیدا کرده و بزرگ می شود. وقتی پرده کنار برود، انسان می فهمد که این شرافت یعنی چه؟
پرده که کنار برود، همین جا که ما نشسته ایم، میلیارد ها فرشته چشم در چشم ما هستند. انبیاء و معصومین هستند. بهشت و جهنم هم در مقابل و زیر پایمان است و خدا هم هست. وقتی ذکر میگوییم همه ما را نگاه می کنند و ما همه اینها را می بینیم و با گفتن ذکر به شرافت می رسیم. مشکل ما کوری ما است. این حجاب نمی گذارد که ما بفهمیم.
امام على (علیه السلام) در اهمیت ذکر و مقام ذاکر فرمود: «الذِكرُ لَیسَ مِن مَراسِمِ اللِّسانِ و لا مِن مَناسِمِ الفِكرِ و لكنَّهُ أوَّلٌ مِن المذكورِ و ثانٍ مِنَ الذاكِرِ= یاد خدا، نه كار زبان است و نه راه و رسم اندیشه، بلكه نقطه آغاز آن، [خداوند] یاد شده است و در مرتبه دوم، [شخصِ] یاد كننده جاى دارد» ( بحار الأنوار : 78/356/11). اگر میخواهید در ذکر قوی شوید، هر وقت ذکر میگویید از این شرافت لذت ببرید که آنها به شما خبر دادند که می توانید ذکر بگویید و دیگر خودتان را دست کم نگیرید. شیطان گناهانتان را آنقدر به رختان نکشد که بین خودتان و خدا را بد بدانید و خودتان را آنقدر بیآبرو ببینید که هوس خدا را نکنید. خود را کوچک نبینید. اگر فرصت ذکر پیدا کردید، بدانید که شما را قبول کرده اند. وقتی قبولت کردند و دارند به تو ذکر میدهند، یعنی خدا یادت کرده است. این شرافت بزرگی است، «یا من ذکره شرف لذاکرین = ای کسی که یادش شرف است برای ذاکرین».
«فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ» تناقضی با این حدیث ندارد و نگویید که اینجا گفته شده که شما یاد من را کنید تا من یادتان کنم. زیرا هر یادی محاط به دو یاد است. اول یاد خداست به دل ما که باعث می شود، ما خدا را یاد کنیم و دوم خدا یاد ما می کند، یعنی همین «أَذْكُرْكُمْ». واقعا ما بعد از این مژده ای که خدا به ما داده است از ذکر چیز دیگری می خواهیم؟ یا از زندگی دنبال چیز دیگری می گردیم؟
مشکل ما این است که ما از معامله کردن با خدا می ترسیم. دائما چرتکه می اندازیم. این ترس کار به دست مان میدهد. هر وقت آدم میترسد که قدم های بزرگ بردارد و ترس دارد از این که عاشقانه وارد این ارتباط شود و چرتکه می اندازد که می ارزد یا نمی ارزد، محروم می شود.
این اضطراب ها و چشمک زدن های دنیا باید وجود داشته باشد تا تو در تصمیم هایت تردید کنی و به خدا بگویی خدایا! من رها کردم و به سوی تو آمدم. «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا = در حقیقت ما آنچه را كه بر زمین است زیورى براى آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم كه كدام یك از ایشان نیكوكارترند» (کهف/7).
اگر قرار باشد در دنیا با انواع لذتها به ما خوش نگذرد و با لذتهای وهمی و خیالی سر و کار نداشته باشیم، رفتن راه خدا چه قیمت و ارزشی دارد؟ انسان باید از همه ی این لذت ها دست کشیده و فقط به سوی خدا برود. اینجاست که خداوند بهتر از آن چه که فکرش را می کرد به آدم می دهد.
ما بعد از مرگ می فهمیم، یاد خدا و عشق خداوند یعنی چه؟ انس با معصومین چیست؟ عضو حزب امام زمان بودن یعنی چه؟ شاید الان که در دنیا هستیم بگوییم، ما آنها را هم نداشته باشیم، امورات مان دارد می گذرد. چون در رحم دنیا هستیم و در رحم کسی خیلی درد احساس نمی کند. معنی «اذکرونی اذکرکم= یاد من را کنید تا من هم یاد شما را کنم» را متوجه نمی شود. یا نمی داند معنی «یا ایها الذین امنوا اذکروالله ذکرا کثیرا» چیست؟ خدا کند، آدم ابدیت و برزخ و آخرت را در همین دنیا ببیند و درک کند و از اینجا حجاب ها را پاره کرده و همین جا تا زنده هست به برزخ برود و ببیند، قطعاً بعد از آن درست زندگی می کند و می فهمد که آنجا چی لازم است و می فهمد که در اینجا چه چیزی لازم است و همه را مرتبط با هم می بیند. در رحم که هستیم، خیلی درد احساس نمی کنیم. بعد از تولد به برزخ تازه معلوم می شود، کمی ها و کاستی ها چیست؟ و ثروت یعنی چه؟ کی آدم حسابی تر است؟ کی ثروتمند است؟ و «فمن ثقلت موازینه» یعنی چه؟ انسان آنجا می فهمد که اخلاص یعنی چه؟ و این که فقط برای خدا کار کند و فقط وقف او باشد یعنی چه؟
ادامه جلسه سوم آثار دعا
تکیه و توکل به خدا و ندیدن اسباب و علل مادی، نتیجه ی خداباوری است
برگرفته از مباحث «شرح صحیفه سجادیه»
کلیدواژه ها:
آثار استاد