www.montazer.ir
جمعه 20 سپتامبر 2024
شناسه مطلب: 8724
زمان انتشار: 28 دسامبر 2017
چرا از مرگ می‌ترسیم؟

بی تابی و اضطراب (ترس از مرگ2) جلسه 13؛ 96/09/10

چرا از مرگ می‌ترسیم؟

علت‌های مختلفی درباره این که چرا از مرگ می‌ترسیم، وجود دارد. ولی مهمترین علت آن عدم آشنائی و ندانستن حقیقت مرگ است، یعنی جهل نسبت به ماهیت مرگ و این که نمی‌دانیم مرگ چیست و به همین دلیل از آن می‌ترسیم.

گفتیم که بعضی از توهمات باعث ترس از مرگ می‌شود. مهمترین علت این ترس، نشاختن خود حقیقی است. وقتی انسان شناخت درستی از حقیقت خود نداشته باشد و خود را از جنس ابدیت و بالاتر از بهشت نبیند، در دنیا به سبک زندگی جمادی، گیاهی و حیوانی عادت می‌کند و تا آخر عمر به همین سبک زندگی می‌کند. مثل پولدار شدن و فخرفروشی نسبت به دیگران.

انسانی که دچار خودشیفتگی است، خودش را به کمالات وهمی مشغول می‌دارد. آدمی که حقیقت خودش را نمی‌شناسد، دائما در دنیا با توهمات زندگی می‌کند. یعنی فکرش محدود به این است که چند تا نوه دارم؟ چندتا پسر دارم؟ چند تا ماشین دارم و... دائماً با اینها سرگرم است. درحالی که همه اینها ابزار زندگی هستند برای دستیابی به اهداف عالی. یعنی قیمت واقعی ما به میزان شباهت‌مان به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و تخلق به اسماء الهی برمی‌گردد.

متاسفانه ما نسبت به آخرت و ابدیت و زندگی جاودانه‌مان بی‌توجه هستیم. ما با خود الهی‌مان مثل غریبه‌ رفتار می‌کنیم و در عوض با اصالت دادن به من‌های جمادی، گیاهی و حیوانی، سبک زندگی‌مان را می‌چینیم. کسی که ترس از مرگ دارد فکر می‌کند که هنگام مرگ، از اینها جدا می‌شود و نگرانیش همین جدایی از خانه، کاشانه، مال، ماشین، فرزندانش است. درحالی که اینها همه ابزار هستند و برای هیچ انسانی نمی‌مانند.

تنها چیزی که بعد از مرگ به دردمان می‌خورد، به تعبیر حضرت علی(علیه‌السلام) تقوا و دینداری است. پس ترس از مرگ برای این است که ما نمی‌دانیم چه اتفاقی می‌افتد.

مرگ ورود به عالمی بی‌نهایت مهربان‌تر از عالم دنیاست. خداوند می‌فرماید: من 99 درصد مهربانی‌ام را برای آن طرف گذاشتم. یعنی همه‌ی عشق و مهربانی‌های عالم دنیا، فقط یک درصد از رحمت و مهربانی خداست.

پس ما بی‌جهت از مرگ می‌ترسیم؛ چون آن را نمی‌شناسیم. بعضی افراد برای حیات دنیایی‌شان هزینه زیادی می‌کنند. ولی برای آخرت با خساست خرج می‌کند. مثلاً اگر بگوییم برای زلزله‌زدگان پول بده، می‌بینید که حداقل هزینه را می‌دهد. چون تعلقات بیخودی به آن دارد. برای همین است که ترس از دادن دارد. ما باید به خود حقیقی تعلق داشته باشیم. آدم زیرک عمده ثروتش را برای ابدیت می‌فرستد.

اهل‌بیت(علیهم‌السلام) چون نگاه‌شان درست بود، به دنیا هیچ تعلقی نداشتند. توجه کنید که فقر در آخرت، عذاب آور است. اگر دست خالی از دنیا برویم، در آنجا گرفتار خواهیم بود. باید خودمان به فکر خود باشیم و خودمان زندگی آخرت را بسازیم. پس باید از تعلقات دنیا دور شویم. چون این تعلقات، موجب کم شدن آرامش انسان می‌شود.

چون ما ماهیت مرگ را نمی‌شناسیم، ترس از آن داریم. درحالی اگر بدانیم که در عالم ابدیت خانواده‌ای خواهیم داشت که بی‌نهایت برتر و بهتر از دنیا هستند. پدر و مادر، همسر، دوست و... دیگر ترسی از مرگ نداریم. ائمه این‌طور نگاه می‌کردند به مرگ. در عین این که گریه بر مصیبت‌ها داشتند، ولی راضی به قضای الهی بودند. برای همین بود که غصه‌ها آنها را از پای در نمی‌آورد.

قبل از مرگ به فکر خود باشیم

ما در زندگی ظلم‌های زیادی داریم؛ پس تا زنده هستیم، باید این ظلم‌ها را برطرف کنیم. اگر مظلمه‌ای به گردن داریم، آن را در همین دنیا پرداخت کنیم.

آدمی که خودش را می‌شناسد، تمام حرصش برای ابدیت و آخرتش است و هر نوع مصییتی هم به او برسد می‌گوید: « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ= ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏‌گردیم». ناراحت نیست از این که چیزی را از دست می‌دهد؛ چون خود را مالک و صاحب چیزی نمی‌بیند. وقتی این طور به دنیا نگاه کنیم، خدا هم برایمان زیبا تصمیم می‌گیرد و آرامش دنیایی و آخرتی به ارمغان می‌آورد و خدا هم ما را بیشتر از خودمان دوست دارد. پس پیش خدا آزاد و رها باش. چون هر چه بدهد، خوب است.

«زهد» یعنی شخص برایش فرق نمی‌کند که خدا به او چی می‌دهد و این را نوعی بی‌ادبی می‌داند که حساب کند که خدا به او چه بدهد و چه ندهد.

انسان باید از مقامات دنیایی بترسد. چون همه چیز مسئولیت‌آور است. آدمی باید ببیند بعد از گذر عمر، آیا شادی و آرامشش بیشتر شده و توانسته برای دنیا غصه نخورد یانه. در این صورت عمر مبارکی خواهد داشت. وقتی واقعیت را نمی‌بینیم و خودشناسی نداریم، دچار توهمات می‌شویم و ترس‌های وهمی به سراغ‌مان می‌آید. اما اگر خود را به خدا بسپاریم و شکر بر دادن‌ها و فقدان‌ها کنیم. آن وقت است که خدا بهتر و زیباتر به ما می‌دهد.

هر وقت خدا تصمیم گرفت که عمر ما تمام شود، ما هم باید راضی باشیم. چرا ترس از مردن باید داشته باشیم. خدا زمانی جان انسان را می‌گیرد که به نفع بنده‌اش بداند نه به ضرر آن. در دعای بیستم صحیفه، امام سجاد(علیه‌السلام) به خدا عرض می‌کند: «خدایا اگر عمر من، چراگاه شیطان است، جانم را بگیر، امّا اگر در بندگی توست، آن را طولانی کن».

نتیجه آنکه مسئله مرگ را این طور باید با سپردن خود به خدا حل کرد. در کنار این که با صدقه دادن، انجام کار نیک و صله رحم، طول عمر را از خدا بخواهیم؛ ولی خود را به خدا بسپاریم. او در بهترین زمان روح ما را قبض می‌کند و می‌برد.

ترس/ مرگ

محبوبه نعمتی (کاربر مهمان)

بسیار عالی بود استاد.شمابهترین هستین...

ناشناس (کاربر مهمان)

من از مرگ خیلی نمیترسم اما از اینکه دچار بیماری های مرگبار بشم میترسم، مثلا فکر کردن به سرطان یا بیماری ای که به من بگویند ۶ ماه بیشتر زنده نیستی خیلی من را میترساند، بیشتر از آن حس تلخ و فضای ناامید کننده ای که چنین بیماری هایی با خود دارند میترسم. راهکار رهایی از چنین ترسی چی هست؟

خانم علیزاده

سلام، پیشنهاد می کنیم برای رفع این مشکل تان با استاد شجاعی مشاوره کنید و برای این کار فرم مشاوره آنلاین را از صفحه اول سایت (آیکن مشاوره) پر کرده ارسال کنید. موفق باشید.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed