مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
گاه به علت زیاد بودن وابستگیهای حیوانی، گیاهی و جمادی، دل انسان آنقدر پر میشود که جایی برای کمالات اصلی و انسانی نمیماند. بنابراین، دل تشتت و پراکندگی پیدا کرده و حوصله سرخط شدن و یکدل شدن را ندارد. زیرا وقتی در یک ذهن و یک دل چندین نوع معشوق و محبوب بیاید، در این صورت شخص عذاب زیادی میکشد، زیرا چنین قلبی زیاد بالا و پایین میشود.
ایمان انسان هم بستگی به همین انشراح قلب دارد و کفر کافران و نفاق منافقین، به خاطر تنگی قلبشان است که حوصله دین و ایمان را ندارند. گفتیم هر چقدر انشراح و گشادگی قلب زیادتر باشد، قلب مبارک تر است. چون در نتیجه ی همین انشراح قلب است که اضطراب ها و مشکلات و غصه ها کمتر و شادی و آرامش بیشتر است. وقتی پراکندگی و تعدد معشوق در قلب زیاد است، قلب مضطرب بوده و آرامشی ندارد. پس نمیتوان به آن قلب وسیع گفت. در روایت هم تأکید شده که ما ازتنبلی و کسالت و بیحوصلگیپرهیز کنیم، چون انسان در حالتهای بیقراری، بیحوصلگی و تنبلی حرکت سالمی به سمت هدف خلقت نخواهد داشت. از طرفی هر چقدر علاقهی انسان در دسته کمالات جمادی، نباتی و حیوانی بیشتر باشد، معشوقها و وابستگیهایش هم بیشتر بوده و در نتیجه بیحوصلگی او نسبت به مسائل عقلانی و فوق عقلانی بیشتر خواهد شد.
جنین وقتی در رحم مادر هست، خیلی چیزها را باید تهیه کند و باید یک دل بوده و پراکندگی و تشتت نداشته باشد. یعنی تمام همت جنین این است که به یک زندگی سالم دنیایی برسد. برای همین است که می بینیم همه کارهایش را براساس تولدش انجام می دهد. همانطور که در حرکت از رحم به دنیا، «تولد سالم» ملاک است، در حرکت از دنیا به آخرت هم، داشتن «دل سالم» ملاک است. گاهی شخص 30 سال 40 سال 50 سال زحمت کشیده، ولی هنوز تشتتِ دل دارد و هنوز نتوانسته خودش را با آخرت تنظیم کند.
جهنم یعنی، نداشتنِ تولدِ سالم به آخرت
حال که دانستیم تشتت دل و پراکندگی قلب، از انشراح و وسعت آن میکاهد و دل را دچار اضطراب میکند، خوب است که دل را مشغولِ پرداختن به یک امر مهم و ابدی یعنی تولدِ سالم به آخرت کنیم.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرماید: «همه همّ خودت را بگذار که از جهنم نجات پیدا کنی». جهنم در بحث تولد به آخرت یا مرگ، یعنی سالم متولد نشدن. همانطور که جنین اگر سالم به دنیا متولد نشود، درد احساس میکند، انسانی که تولد سالم به آخرت ندارد نیز، همواره درد دارد. چون شرایط زیستی دنیا نسبت به رحم و شرایط زیستی آخرت نسبت به دنیا، یک شرایط ثابت بوده و برای آن شرایط، اصول ریاضی تعریف شده است. اگر جنین خودش را مطابق با شرایط دنیا بسازد، سالم است و اگر نسازد، باید یک عمر در دنیا با زجر و درد زندگی کند، چون یا کور است، یا کر است، یا لال است، یا کمردرد دارد، یا پادرد دارد، یا دستدرد دارد، یا چشم درد دارد و ... و همینطور اگر یک انسان خود را برای شرایط زیستی ثابت آخرت آماده نکند، بعد از تولد به جهان آخرت، دچار اندوه و خسران شده و یک عمر زندگی ابدی را با آن سپری خواهد کرد.
بیشترین درخواست در دعاهای ماه رمضان، نجات از آتش جهنم است
مهمترین دعای شبهای ماه مبارک رمضان، درخواست برای «جهنم نرفتن» است. ما در شب های قدر دعای جوشن کبیر میخوانیم و صد بار میگوییم: «سُبحانَکَ لا اِلهَ اِلاّ اَنت اَلغَوث اَلغَوث خَلِّصنا مِنَ النّار= منزهى تو اى که معبودى جز تو نیست فریاد فریاد بِرَهان ما را از آتش اى پروردگار من». بعد از آن، قرآن بر سر میگذاریم و در اولین خواسته ی ما، نجات از جهنم است:«اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ بِکِتابِکَ المُنزَل وَ ما فیه وَ فیهِ اسمُکَ الاَکبَر وَ اَسمائُکَ الحُسنی وَ ما یُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار= خدایا از تو خواهم به حق کتاب فرستاده شده ات و آنچه در آنست که در آن است نام بزرگت و نام های نیکویت و آنچه بدانها ترس و امید شود که قرارم دهی از زمره آزاد شدگانت از دوزخ».
پس، از همه چیز مهمتر این است که ما جهنم نرویم. این یعنی تولد سالمی به آخرت داشته باشیم. از این رو، باید همت به سالم نگه داشتن قلب داشته باشیم. مثل این که به کسانی بگویند تمام همت خودتان را بگذارید که مریض نشوید. وقتی میگوید: مریض نشوید، یعنی مواظب باشید چیزی از شما کم نشود تا سلامت داشته باشید. در سلامت قلب هم یک مجموعه کارها را انسان باید انجام بدهد تا روح را سالم نگه دارد. روح مثل بدن ساختار ریاضی دارد. همانطور که شما در هر شرایطی نمیتوانی بدن سالم داشته باشی و فقط با رعایت یک سلسله قوانین و مقررات خاص میتوانی بدنت را سالم نگه داری، در حرکتت به سمت ابدیت هم فقط با یک سلسله انتخابها، ارتباطها، رفتار و افکار خاص میتوانی قلبت را سالم نگه داری.
غذاهای نامناسب به خورد روح مان ندهیم
یک بدن بی تقوا که دچار هرج و مرج و هرزگی شده و هر چه دستش میآید میخورد، مثلا هله و هوله و فست فود و نوشابه میخورد، این بدن نمیتواند بدنِ یک آدم سالم باشد. روح هم همین گونه است. یک روح بی تقوا که دچار تشتت و پراکندگی است و تغذیه سالم ندارد و تغذیهای شبیه به فست فود و هله هوله دارد، روحی متعادل و سالم نیست. ممکن است ادا در بیاورد که من آدم خوب و سالمی هستم. اما وقتی این آدم با این روح سر نماز میآید، میبینی اصلاً نمیتواند با خدا دو دقیقه حرف بزند. یک دقیقه از نمازش را نمیتواند لذت ببرد. اگر قلب سالم نباشد انسان حوصله شنیدن یا خواندن یا مطالعه کردن چیزهایی که بیماری او را به او معرفی میکنند و درمان را به او معرفی میکنند را ندارد. ولی از چیزهایی که بیماری را تشدید میکند، لذت میبرد. این علامت سلامت قلب نیست. در واقع نشان میدهد که این روح هرزه شده و هله و هوله زیادی خورده و تشتتِ نفس و محبوب و معشوقهایش خیلی زیاد هستند.
حال چنین شخصی یک دفعه میخواهد از تو دلِ این شهواتِ مختلف، از تو دلِ این معشوقها و محبوبهای جمادی، نباتی، گیاهی و حیوانی و حتی عقلانی، قلبش را در بیاورد و خودش را به نور، آرامش، شادی و اطمینان برساند. همین شلوغی ها باعث میشود که در این کار موفق نباشد که بخواهد خودش را بالا بکشد. میبینی که چون محبوبها و معشوقهای زیادی دارد، دیگر شب قدر هم به دردش نمیخورد. چون دست از هیچ کدام از معشوقهای جمادی و نباتی و حیوانیش هنوز برنداشته است. روزه هم که میگیرد، تا میآید بالا برود، دم افطار همه را خراب میکند. چون از اول عقدهای بوده نسبت به این روزهای که گرفته و عصبانی است. میبینی سر سفره همینطوری بی محابا میتازد و هر چه دستش میآید، میخورد. دوباره همه چیز خراب میشود و افت میکند. لااقل این شب قدر را که معادل 80 سال در نظام ابدی است، سبک تر افطار کن تا با نشاط پرواز کنی.
نکاتی درباره قلب در مناجات «عارفین» خمس عشر
امام زین العابدین (علیهالسلام) در مناجات خمس عشر در مناجاتالعارفین میفرماید:«إلهِی فَاجْعَلْنا مِنَ الَّذِینَ تَرَسَّخَتْ أَشْجارُ الشَّوقِ إلَیْكَ فِی حَدآئِقِ صُدُورِهِمْ = خدایا من را از کسانی قرار بده که درختان شوق به خودت را در باغهای سینه هایشان کاشته ای». خیلی زیباست. آنهایی که در ادبیات و شعر کار کردهاند، میدانند اینجا امام چه معجزه ای کرده. در بعضی از روایات به جای «َترَسَّخَتْ» «تَوَشَحَت» یعنی پیچیدهای آمده است.
چرا با «الهی» شروع شده؟ و با «اللهم» شروع نشده؟ چون «اللهی» از مقوله شوق است. «اللهم» که میگوید، یعنی «خدایا» و یک مقدار دور است. اما وقتی میگویی: الهی، یعنی عزیزم، عشق من، محبوب من.
در فراز بعدی میفرمایند:«وَ انجَلَت ظُلمَتُ الرَیبِ عَن عَقائِدِهِم فی ضَمائِرِهِم= تاریکی تردید در عقاید را از اندیشه هایشان زدوده». «وَانْتَفَتْ مُخَالَجَةُ الشَّكِّ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَسَرَائِرِهِ= و خلجان شک، از دلها و درون هایشان رخت بسته». یعنی آن تیغها و خارهای شک که دل را فلج میکند، باید برداشته شود.«وَانْشَرَحَتْ بِتَحْقِیقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُمْ = و با شناختهای راستین و حقیقی، سینه هایشان را گشایش داده». این فرازهای دعا اشاره به درون دارد. تاریکی تردید، شک در دل و ... .
درباره قاعده اصلی «اَلظاهِرُ عِنوانُ الباطِن»، گفتیم از هر کسی هر چیزی ظهور میکند، مال درون خودش است. مثلاً اگر کسی زودرنج است، در باطن او عاملی وجود دارد که به صورت زودرنجی ظهور کرده است. اگر یک نفر این گونه است، یعنی ظاهرش یک ظاهری است که نباید آن طور باشد. ظاهر فقط قیافه نیست. قیافه سر جای خودش. اما ظاهر یعنی آن چیزی که از شخص ظهور میکند. حضرت میفرماید: گرفتاری تو در درونت است. از کوزه برون همان طراود که در اوست. یعنی باطن تو ضعیف است. نباید توقع داشته باشی که بتوانی مثل اولیای الهی و مثل مؤمنین و مثل آدم حسابیها پرواز کنی و اشرافی زندگی کنی. اما برعکس، هر چقدر ظرفیت درونت را بیشتر کنی، وسعت بهشتت هم بیشتر میشود. در روایت داریم که روز قیامت تا برپا میشود، خداوند یک عده را قبل از اینکه حساب کتاب شروع شود، اجازه میدهد که بدون حساب و کتاب وارد بهشت شوند. اینها کسانی هستند که در دنیا با خدا خیلی رفیق بودند و با خدا بیحساب و کتاب کار میکردند. حتی از همان شب اول قبر، خداوند اجازه نمیدهد که نکیر و منکر به ملاقات شان بیاید و از آنها حساب بکشد.
بعد از این گروه، نوبت به گروه دیگری میرسد که با خدا حساب و کتاب و چرتکه ای عمل کردند. حال خدا هم برایشان چرتکه میاندازد و این شخص در روز آخر و بعد از گذراندنِ 50 هزار سال به بهشت میرود. یعنی این بیچاره 50 هزار سال گرفتار بوده و چیزی نداشته که بتواند به وسیله آن رد شود. اگر داشت که رد میشد و میرفت. یعنی قلبش و باطنش اصلاً از این محتواها نداشته که بی حساب به بهشت برود.
کسانی هم هستند که در دنیا با خدا طوری زندگی میکنند که آن طرف کسی جرأت ندارد از آنها بپرسد:«مَن رَبُّک؟ = پروردگارت کیست؟» میگوید: من یک عمر به عشق این خدا صفا کردم.
آنکه را از او خبر آوردهای بیحجاب اکنون در آغوش من است
من با این پیغمبر و با این امام، یک عمر زندگی کردم. با امام زمان یک عمر رفت و آمد داشتم. حالا میخواهی سؤال کنی، این آقا را میشناسی و به این آقا اعتقاد داری؟ این سؤال بیمعنی است. من یک عمر با این قرآن انس داشتم. حال تو آمدی از من سؤال میکنی: کتابت چیست؟ آنجا کار حکیمانه است. کار غیر حکیمانه که نمیکنند.
وسعت دل، با کاشتن درخت شوق و حفظ آن از آفت شک میسر میشود
حضرت سجاد (علیهالسلام) در مناجات عارفین میفرماید: خدایا یک کاری بکن که درخت شوق به تو، در باغ دلم کاشته شود. پس شما احتیاج به شوق داری.
اگر بخواهد این شوق ایجاد شود، موانعی که شوق را خراب میکند را باید بردارید. برای همین میفرماید:«وَ انجَلَت ظُلمَۀُ الرَیبِ عَن عَقائِدِهِم= تاریکی های شک از عقایدشان برطرف شده». پس تاریکی شک را برطرف کن تا درخت شوق به ثمر بنشیند. شما یک نفر را که نمیشناسی و به او شک داری، چطور میتوانی او را دوست داشته باشی؟ هیچ چیزیش برایت شفاف نیست و تو نمیتوانی دلت را به او بدهی. در نتیجه یک نفر که میخواهد پرواز بکند، اول باید عقائد خود را درست کند. یعنی ببیند واقعاً خدایی هست یا نیست. از کجا معلوم که وجود داشته باشد. پس انسان باید سؤالات و شبهاتش را برطرف کند و برای این کار به اهل آن مراجعه کند. ما اگر سردرد داشته باشیم، پیش ارتوپد نمیرویم. الان هم مد شده طرف کامپیوتر درس میدهد. سر کلاس دانشگاه میرود و راجع به پیغمبر شبهه ایجاد میکند. آخر تو در این زمینه چه تخصصی داری؟ چه مشکلی داری که نشستی اینجا راجع به ملکوت و جبروت و ناسوت و خلقت و پیغمبر و عصمت و نبوت حرف مفت میزنی؟ میگوید، اینطور آدمها را که روی بی شناختی، همینطوری حکم میدهند، بدون اینکه برای خودشان قضیه حل شده باشد و همینطوری انکار و یا رد میکنند، یک دفعه میبینی که خدا روی دلشان یک مُهر میزند. این دیوانگی است که یک نفر پرفسور مغز و اعصاب باشد و برود راجع به ارتوپدی سخنرانی کند.
اگر شک داری، عیبی ندارد. شک کردن هیچ اشکالی ندارد. همانطور که در گِل افتادن و در لجن افتادن هیچ اشکالی ندارد. ولی در لجن و در گِل ماندن خیلی اشکال دارد. آدم باید حتماً پیش یک کارشناس و متخصص برود. قرآن میگوید: بعضیها بعد از اینکه جوابشان را میگیرند، چون به عقائد قبلیشان وابسته اند و نمیتوانند دست از عقاید قبلیشان بردارند، هر چقدر پیامبران زحمت بکشند و برای اینها معجزه بیاورند، باز اینها دست از افکار قبلیشان برنمیدارند. بنابراین، اگر ما بخواهیم قلب سالم محکم و منشرح و باز داشته باشیم، باید عقاید سالم داشته باشیم. برای همین است که تاکید داریم: عقائد سالم، عقائد درست، فکر و بینش درست و بصیرت درست، قلب را وسیع میکند.
مثلاً شما در جادهای با سرعت میروید. یک دفعه مه و طوفان میشود. در چنین وضعیتی شما نمیتوانید با همان سرعت قبلی حرکت کنید. علاوه بر این، باید چراغ مه شکن روشن کنید و آهسته حرکت بکنید. چون جلوی تان را نمیبینید و نمیتوانید سرعت داشته باشید؛ ولی اگر این اقدامات را انجام ندهید، معلوم هم نیست سر از کجا در بیاورید. آدم وقتی گرفتار تردید میشود این چنین است. یعنی گرفتار غبارآلودگی میشود. باید اول این مسایل را حل کند تا قدرتمند شود. تا این ابهامات برطرف نشود، انسان نمیتواند حرکتهای موفق انجام بدهد.
بیماریهای فکری و روانی، حاصلِ تاریکی تردیدهاست
انسانِ گرفتار در غبار آلودگی و مه شک، نمیتواند جلویش را خوب ببیند. در نتیجه بیماریهای تخیلی، بیماریهای وسواس، بیماریهای فکری و روانی به سراغش میآید. یعنی جهانبینی شفافی ندارد. وقتی که بینش و عقائد درست نیست و بصیرت وجود ندارد، شخص دائماً دچار تردید است که حضرت آن را با عبارت «تاریکیهای تردید» بیان میکند که باید از عقایدش برداشته شود.
قرآن می فرماید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ= خداوند ولی مؤمنین است و آنها را از تاریکی به سمت نور میبرد». اما این به شرطی است که تو تحت ولایت خدا قرار بگیری. یک استاد زمانی میتواند شاگرد را به مقام خود و به قدرت و توانایی خود برساند که شاگرد فقط مستمع نباشد، بلکه کاملاً تمام دستورالعمل های استاد را انجام دهد و استاد هر تمرینی داد باید همان تمرینات را انجام بدهد. اگر تمرینات انجام نشود، صرف شنیدن، مشکل ما حل نخواهد شد. پس باید عمل کنیم. یعنی اگر آن چیزی که از شخص ظهور میکند، چیز خوب و قشنگی نیست و او را گرفتار کرده، مثل افکار منفی، بدبینی و ... همه به خاطر این است که آن چیز که در درون این شخص هست، چیز قدرتمندی نیست. یعنی تغذیهی او به اندازه کافی سالم و قدرتمند نبوده است.
پس برای داشتن شوق، باید اول تاریکیهای تردید را از عقائدمان دور کنیم. حضرت کلمه «فی ضَمائرهم» را میآورد، چون باید باطن را از تاریکیِ شک پاک کرد و باید نورانیتِ عقاید، جذبِ باطن شده و باور شود. اگر باور نشود و اگر جذب نشود، خروجی هم اصلاً آن چیزی که تو میخواهی نیست.
مثلاً غذایی که میخوریم باید جذبِ بدن شود. قرآن میخوانی، نماز میخوانی، مسجد میروی، چقدر از آن جذب میشود؟ اگر قرآن میخوانی و مست نمیشوی، یعنی جذب نداشته ای. وقتی میگوییم این غذا را بخور، یعنی با جان و دل بخور. شما وقتی میخواهید غذا بخورید، آیا همیشه یک غذای ساندویچی و تو راهی میخورید؟ شما الان هر کاری داشته باشید، چه در عزا باشید یا شادی، وقتی میخواهید غذا بخورید، سر سفره مینشینید و با قاشق و چنگال و با تمرکز غذایتان را میخورید. یعنی برای این کار وقت میگذارید. ما چطور میخواهیم غذای روحمان را بخوریم و میگوییم وقت نداریم، گرفتاریم، کلاس زبان داریم، کامپیوتر داریم، درس داریم، برای کارشناسی و کارشناسی ارشد امتحان دارم و ... وقت نمیکنم، کار سیاسی دارم. دور بریز این حرفها را، داری دروغ میگویی.
«وَانْتَفَتْ مُخَالَجَةُ الشَّكِّ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَسَرَائِرِهِ = و خلجان شک، از دلها و درون هایشان رخت بسته». وقتی در دست شما تیغی فرو میرود، آرامش نداری و باید آن را در بیاوری تا آرامش پیدا کنی. شک مثل تیغی است در روح و در سرائر و باطن آدم که نمیگذارد تو کار کنی و مدام بیقراری. تا یک دانه تیغ در پایت میرود، نمیتوانی خوب راه بروی. شک و تردید آدم را بدبخت و بیچاره میکند.
بعد از خروج از تاریکی شک، «تحقیق معرفت» است که گشایش قلب میآورد
مرحله بعدی در فراز دیگری از مناجات خیلی مهم است. وقتی که عقاید از تاریکی شک و تردید پاک شد و شوق در انسان ایجاد شد، اینجاست که باید انسان به دنبال معرفت حقیقی و دقیق برود.
« وَانْشَرَحَتْ بِتَحْقِیقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُمْ = و سینههایشان با تحقّق معرفت، گشوده شده». یعنی وقتی که شما عقائدت را از شک و تردید بیرون کردی، باید یک بینش و بصیرت و یک تحقیق و معرفت دقیقی پیدا کنی. برای همین«اِنشَرَحَت» آورده. یعنی بازشدن. چطوری دل باز میشود و انسان به سعه صدر میرسد؟ وقتی که معرفتهای درست و راستین پیدا میکند و حقانیتش را هم میداند. حقانیتش را میداند، یعنی مثل اعتقاداتی نیست که از بچگی به تو گفتهاند که اصول دین پنج تاست و یا پیغمبر اسلام، قرآن، خدا و ... و اینگونه اینها جزو عقاید تو شده اند، بلکه حقانیت آن در جانت نشسته است. مثلاً اگر از خانمی که خیلی باحجاب است، بپرسند: تو برای چی حجاب داری؟ میگوید: دینم گفته. اما وقتی سوار هواپیما میشود و آنطرف آب میرود، میبینی خبری از این حجابش نیست. چون اصلاً تحقیق نداشته است. تحقیق معرفت خیلی مهم است.
«تحقیق معرفت» یعنی من بدانم، چیزی را که به آن باور دارم، این است و جز این نیست. این کار میخواهد و خیلی کار مفصلی هم نمیخواهد. یعنی کافیست که شما 40 ساعت 50 ساعت وقت بگذارید، کمتر از این هم وقت بگذارید، میشود راجع به خدا، توحید، صفات خدا، اسماء الهی، نبوت، ولایت و امامت به معرفت برسید. همه را با 10 یا 20 ساعت وقت میشود فهمید. ولی به شرط اینکه اگر کسی میخواهد رشد کند، خودش را مسخره نکند. در حدیث داریم: کسی که چیزی را یاد میگیرد، اما خیال ندارد عمل کند، خدا را مسخره کرده است. ما با هیچ رشته تخصصی اینگونه رفتار نمیکنیم که با دین میکنیم. زبان خارجی میخواهد یاد بگیرد، دقیقاً اصولی عمل میکند. ورزش، خیاطی، کامپیوتر، گلدوزی و ... هر چه میخواهد برود، دقیقاً با همان فرمولها رفتار میکند؛ اما وقتی نوبت به ساختن روح خودش و قدرت و تواناییهای خودش میرسد، توجهی نمیکند. پس کسی که حاضر نیست با خودش در بیفتد و یقه خودش را بگیرد و خودش را تربیت کند و حاضر به رعایت فرمولها و مقررات نیست، شناختش هم مسخرگی و مسخره بازی است. این شخص خودش را مسخره کرده است.
خدایی که می فرماید: «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ= اگر چیزی را نمی دانید، از اهل ذکر بپرسید»، بنده ای را که سؤال میکند را دوست دارد. به شرط اینکه به مقتضای سؤال عمل هم بکند. انسان باید در قدم اول، پیش کارشناس برود و تردیدها و شبهات خود را بپرسد. در قدم دوم به آنچ گفته شده باید عمل کند. در این صورت به شادی و قدرت و انشراح میرسد.
وسعتِ بهشت هر فرد، نتیجه وسعت قلب اوست
سعه صدر و وسعت روح، یعنی انشراح و وسعت قلب که مساوی است با انشراح بهشت.
یعنی هر چقدر حوصله شما زیادتر باشد وتنبلی و بیحوصلگی و زودرنجی و حساسیت در زندگی تان کمتر باشد، بهشت تان وسیعتر است. اما هر چه حساسیت، زودرنجی،تنبلی و بیحوصلگی داشته باشید، خُلق تان تنگتر است و زود عصبانی میشوید و اضطراب و ترس زیادتر در دل تان میآید. خواب و خیال های بد، سراغتان میآید. بدبینی خیلی اذیت تان میکند و خیالبافی هم زیاد می کنید.
بنابراین، اینکه میفرماید: «سرعت بگیرید به سوی بهشتی که به اندازه همه آسمانها و زمین است»، یعنی، همه آسمانها و زمین خودت هستی. امروزه میگویند: اگر سلسله اعصاب یک آدم را باز کنند، چند دور به دور کره زمین میچرخد. حال اگر روحش را باز کنند. خدا میفرماید: 50 هزار سال روح یک آدم باز میشود. یعنی این روح را اگر بخواهی نگاه کنی، به اندازه 50 هزار سال طول میکشد. این وقتی می خواهد در بهشت برود، قرآن میگوید:«وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ[1]= و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى كه پهنایش [به قدر] آسمان ها و زمین است». بهشت هر یک نفر، معادل همه آسمانها و زمین وسعت دارد. این، یعنی نفس انسان بزرگ است. در انشراح است که بهشت تو وسیع میشود و تو دیگر فشار قبر نداری. اما اگر الان فشار داری، اعصابت خرد است، زودرنج هستی، عصبی میشوی، بداخلاق هستی، حسود هستی و به چشم و همچشمی میافتی و ... پس فشار قبر داری. اما اگر شاد و آرام هستی، داشتن دیگران نمیتواند تحریکت کند، موفقیت دیگران حسادت تو را تحریک نمیکند و ... پس معلوم است که اصلاً فشار قبر نداری. تو یک بهشت بزرگ داری. چون نفس ما قبر ماست.
قلب/ انشراح قلب/ شک
پی نوشت:
[1] . آیه 133 سوره آل عمران.
ع ل 391
کلیدواژه ها:
آثار استاد