مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
جمال امام حسن علیه السلام در آینه روایات اهل سنت
اولین روایت از صحیح بخاری است که از ابوحریره نقل میکند که روزی پیغمبر از خانه بیرون آمد. من هم با پیامبر بیرون آمدم و با هم قدم میزدیم و می رفتیم تا پیامبر به بازار بنی قینقاع رسیدند و کنار خانه حضرت زهرا نشستند و گفتند که آیا فرزند خردسال من اینجاست؟ و دوباره این جمله را تکرار کردند. یک مقداری مکث شد. آن مکث هم به خاطر این بود که حضرت زهرا سلام الله علیها داشتند حضرت مجتبی را آماده و مرتب می کردند. طولی نکشید که (امام) حسن از خانه بیرون آمد و به سرعت خودش را به پیغمبر رساند. یعنی این کودکی حضرت مجتبی علیه السلام است. پیامیبر او را بغل کرد و چهره مبارک حضرت مجتبی را بوسید و این جمله را گفت: پروردگارا او را دوست بدار و دوست او را هم دوست بدار. هر کس حسن را دوست دارد، تو هم او را دوست داشته باش. پیامبر حکیم است. یعنی اگر کار اینطوری را در حضور جمع می کند، یک پیام دارد و آن این است که می خواهد عشق و علاقه اش به حضرت مجتبی علیه السلام را به مردم نشان بدهد.
ابوحریره در کتاب ادب در صحیح مسلم از خود ابوحریره نقل می کنند که پیامبر چهره (امام) حسن را بوسید و در حالی بود که «عقرة بن حابث تمیمی»در آنجا حضور داشت. عَقرَه وقتی می بیند پیامبر حضرت مجتبی را اینطوری می بوسد، میگوید من ده تا فرزند دارم و تا حالا آنها را نبوسیده ام. پیامبر یک نگاه غضب آلود به عقره می کند و می فرماید که کسی که نسبت به دیگران مهربانی نکند، مورد مهربانی هم قرار نمیگیرد.
- به میمنت میلاد باسعادت اسوه حسن و کرامت
- شخصیت علمی امام حسن مجتبی علیهالسلام
- هدیه استاد شجاعی در میلاد امام حسن (علیهالسلام) برای انواع گرفتاری ها
- امام حسن و نوید ظهور حضرت مهدی (علیهماالسلام)
- شناسنامه امام حسن مجتبی (علیه السلام)
- امام حسن (علیه السلام) و مرد شامی
- نزدیک ترین و دورترین دوستان از منظر امام حسن مجتبی (علیه السلام) چه کسانی هستند؟
- انتظارات امام حسن (علیه السلام) از شیعیان
- درسهایی از امام حسن مجتبی علیه السلام
- فضائل و مکارم امام حسن (علیه السلام)
- نتیجه بی وفایی شیعیان به امام حسن (علیه السلام) برقراری حکومت فاسد بود
شبیه به همین داستان را زبیر روایت کرده که پیامبر حضرت مجتبی را می بوسد و او را به سینه می چسباند و بو میکند. این رفتار عاطفی پیامبر است. شما شرایط خشن آن جامعه را در نظر بگیرید و ببینید که پیامبر چقدر لطیف عمل می کرده.
یکی از انصار که این همه مهر و عطوفت را از پیغمبر می بیند نسبت به امام حسن به پیغمبر میگوید من فرزندی دارم که به سن بلوغ رسیده و من تا به حال او را نبوسیده ام. یعنی از بچگی تا الان که بالغ شده، او را نبوسیده ام. پیامبر می فرماید اگر بگویم خدای تعالی رحمتش را از دل تو کنده گناه نکردم. البته پیامبر این کار را فقط نسبت به حسنین انجام نمی داد. گاهی در جاهایی نسبت به حسنین ویژه انجام میداد. پیامبر نسبت به بچه های کوچک دیگر هم همینطور عطوفت داشت. اما در مورد حسنین علیهما السلام ویژه این کار را می کرد و همراه یک پیام بود که خدایا دشمن اینها را دشمن بدار و دوست اینها را دوست بدار. پیامبر دارد زمینه سازی می کند برای آینده که می داند که امت با اینها خوب رفتار نمی کنند.
احمد بن حنبل از قول معاویه نقل میکند: یک روز مشاهده کردم که رسول خدا زبان یا دو لب حسن بن علی را می مکید. (خودش می گوید) بدیهی است زبان یا دو لبی که آن را رسول خدا مکیده باشد، هرگز به عذاب گرفتار نمی شود. این داستان را معاویه دارد تعریف می کند. باز در همین کتاب مسند امام حنبل یک نقلی دارد که بعد از شهادت امیرالمؤمنین که حضرت مجتبی علیه السلام بالای منبر رفت و خطابه خواند. مردی از قبیله ی عضد شخص گندمگون و بلند قامت بود. از جایی برخاست و گفت به خاطر دارم زمانی که حسن خردسال بود و در دامان پیامبر می نشست. رسول خدا می فرمود کسی که من را دوست می دارد، باید فرزندم حسن را نیز دوست بدارد. اینک آنها که سخن من را می شنوند و حاضرند به آنان که غائبند ابلاغ نمایند. رفتار پیغمبر اینطوری است. آنهایی که الان شاهدند که من در مورد حسن چه گفتم، درآینده به بقیه بگویند. چرا پیغمبر این را می گوید؟ برای اینکه بعدا جنگ نشود. فردا لشکرکشی شد، حق و باطل کاملا شناخته شده باشد. بعد پیغمبر یک جمله ای می گوید و آن اینکه من می گویم حسن را دوست دارم یا اینکه من میگویم حاضرها به غایب ها بگویند. می فرماید اینک اگر فرمان خدا نبود، آنچه را که به اطلاع شما رسانیده ام ابلاغ نمی کردم. یعنی این حرف اضافه ای نیست که من می گویم. پیغمبر هیچ وقت از روی هوای نفس خود حرف نمی زند. این را قرآن هم می فرماید. اگر حسن را در جمع می بوسد و اعلام می کند که حسن را دوست دارم. خدایا هر کس حسن را دوست دارد، او را دوست بدار و هر کس او را دشمن دارد، او را دشمن بدار. این سخن ابلاغ خداست. خدا گفته این را ابلاغ کن و بگو که همه به آینده ها هم بگویند که من به حسن عشق می ورزم. این را همه بدانند که فردا تکلیف امت روشن شود.
باز در کنزالعمال است. اینها روایات اهل سنت است. از علی علیه السلام نقل کردند که رسول خدا به خانه ما تشریف آورد و فرمود: این بچه خردسال کجاست؟ دیری نگذشت که امام حسن آمد. در حالی که گردن بندی به گردن داشت. آنگاه دست دراز کرد و پیامبر هم دست دراز کرد و او را به سینه چسبانید و فرمود پدرم و مادرم فدای این بزرگوار باد. کسی که من را دوست می دارد، باید این بزرگوار را دوست داشته باشد.
کلمهی کریم و بزرگوار که پیغمبر در مورد امام حسن به کار می برد، یک اصل است. در مورد امام حسین هم صحبت شده، ولی پیغمبر در مورد امام حسن در همان بچگی هم می گفت این بزرگوار؛ این بزرگوار؛ این بزرگوار. همیشه حضرت مجتبی را اینطوری تعبیر می کرد. این برای ما که الان در جشن میلاد اما مجتبی شرکت کرده ایم، خیلی مهم است که بفهمیم در جشن پدری شرکت کرده ایم که بسیار بزرگوار است.
روایت بعدی از صحیح ترمذی است که از ابوبکر نقل میکند که یکی از روزها که پیغمبر اکرم بر فراز منبر قرار گرفته بود و فرمود فرزندم حسن بزرگواری است که (خوب دقت کنید پیامبر به کجا میزند) خدای تعالی به وسیلهی او اختلاف دو گروه عظیم را برطرف میکند و موجبات سازش ایشان را فراهم میکند. این مربوط به چیست که پیامبر خبر می دهد؟ مربوط به صلح امام حسن است. یعنی با صلحی که می کند، جلوی خونریزی خیلی از مسلمان ها را میگیرد. در بسیاری از کتاب های اهل سنت مثل صحیح بخاری، صحیح ترمذی، مسند امام حنبل، تاریخ بغذاد، ذخائر العقبا، مستدرک حاکم، خود کنز العمال و در همه ی اینها این داستان خبر پیغمبر از صلحی که امام حسن بعدها خواهند کرد و جلوی بسیاری از فتنه ها را خواهد گرفت را نقل کرده اند.
باز روایت بعدی از مستدرک حاکم است. روایت میکند از عبدالله بن عبید بن عمیر که حضرت حسن بن علی 25 مرتبه پیاده به حج بیت الله مشرف شد. در حالی که شترهای قربانی را در برابرش یدک می کشیدند. یعنی قربانی هم با خودش برده بود. ولی خود حضرت سوار نمی شد. پیاده می رفت به همراه شترها برای قربانی کردن. 25 بار این مسیر را پیاده رفته از مدینه تا خانه ی خدا.
باز در حلیة الاولیا ابونعیم نقل می کند که از محمد بن علی روایت می کند که امام حسن فرمود از خدای تعالی شرمنده ام که روز قیامت او را ملاقات کنم، در حالی که پیاده به زیارت خانه او نرفته باشم. برای همین بود که 25 مرتبه با پای پیاده از مدینه به مکه رفت. باز نقل می کند که امام حسن معنای بزرگواری را دقت کنید. امام حسن آنچه که از اموال داشته دو نیم کرد. این داستان دو بار یا سه بار در زندگی امام حسن اتفاق می افتد که نیمی از اموالش را می بخشد. بعد می فرماید که همه ی ثروتش را در راه خدا بین بینوایان تقسیم کرد تا آنجا که یک جفت کفشش را به فقیر داد و جفت دیگرش را خودش برداشت.
باز از بزرگواری امام حسن علیه السلام در تاریخ بغدادی نقل می کند که امام حسن علیه السلام از کنار یکی از باغ های مدینه عبور می کند. در مسیر خودش که داشته رد می شده حضرت مجتبی یک غلام سیاهی را می بیند که یک نان دستش دارد. یک لقمه خودش می خورد و یک لقمه هم به سگ می دهد. حضرت مجتبی این صحنه را نگاه می کند که این غلام این کار را می کند. آخر نصف نان را خودش می خورد و نصفش را به سگ می دهد. حضرت می پرسد که چرا این کار را کردید؟ ببینید تربیت اسلام است. اسلام اینطوری آدم ها را تربیت می کند. ما الان اگر بگوییم نصف غذایت را به سگ بده و نصفی را به گربه که گرسنه اش است، قبول نمی کنند. اما این فرد می گوید خجالت می کشم که من بخورم و سیر شوم و این سگ گرسنه باشد. این سیره را ما از حضرت مجتبی یاد بگیریم که هر کس کار خوبی کرد، باید از او تشکر کنیم.
اگر می توانی و در وسع تو هست، به او هدیه بده. جایزه بده. فرزندت است. همسرت است. دوستت است. غریبه است. اگر دیدی یک کار قشنگ کرده، زبانی از او تشکر کن. این کمترین کار این است.
حضرت قسم می دهد غلام سیاه را و می گوید تو غلام کی هستی؟ می گوید من غلام عمان بن عثمان هستم. حضرت می گوید تو را به خدا قسم می دهم از جایت تکان نخور و همین جا باش. می رود می پرسد باغ مال کیست؟ می گوید مال همان کس است. حضرت می رود و بر می گردد و می گوید تو را خریدم از مولایت و آزادت کردم.
سیستم برده داری یک سیستمی بوده که هزاران سال وجود داشته و اسلام هم که می آید برده داری هست. اسلام نمی تواند یک دفعه سیستم برده داری را بردارد. اسلام آمد و برای همه قانون گذاشت که هر کس میخواهد کار خیری بکند، برده ها را آزاد کند. آهسته آهسته این برده ها آزاد شدند. حضرت فرمود تو را خریدم از مولایت. میگوید ای مولای من! من مطیع خدا و رسول خدا و شخص شما هستم و در خدمت گزاری حاضرم. میگوید آزادت کردم. میگوید من خادم شما هستم. برای یک کار قشنگی که کرد، این هدیه را به او می دهد.
کریم به این می گویند. یک موقع انسان ندارد .حضرت غلام را خریده، باغ را هم خریده و این غلام را آزاد می کند. امام حسن اینگونه است که ما باید از او درس بگیریم. بزرگواری در خرج کردن در راه خدا و برای خدا. برای امام زمان می خواهی خرج کنی، به وزان شخصیت آن بزرگوار برایش جهاد مالی کن.
در کنز العمال آمده: روزی پیامبر خوابیده بود. اَنَس که خادم پیامبر است می گوید: پیامبر خوابیده بود که حضرت مجتبی وارد شد و آرام آرام حرکت کرد تا روی سینه پیامبر قرار گرفت. می گوید من نزدیک شدم که حضرت را از روی سینه پیامبر بردارم. رسول خدا فرمود وای بر تو ای انس! من را با فرزندم تنها بگذار. هر کس حسن را اذیت کند، من را اذیت کرده و هر کس من را اذیت کند، خدا را آزرده کرده. پیامبر این ها را می گوید که در تاریخ بماند.
حضرت آنقدر بزرگوار است که در آن شلوغی که به ایشان شمشیر می زنند که منجر به شهادت شان می شود، وقتی از ایشان می پرسند بگو که کی شما را زد؟ بگو قاتلت کی بود؟ حضرت معرفی نمی کند. این را «ابن هجر» می گوید که عالم اهل سنت است. می فرماید اگر همانی باشد که خودم می دانم کی هست، اگر بنا به انتقام باشد، خدا خودش بهتر می تواند انتقام بگیرد. اما اگر مظنون و مشکوک باشد که کی هست، دوست ندارم کسی که بی گناه است، گرفتار شود. ببینید چگونه جواب می دهد! ببینید چقدر راحت دل ما را از کینه در می آورد.
برگرفته از مباحث مناسبتی استاد محمد شجاعی
کلیدواژه ها:
آثار استاد