مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
اگر بخواهیم نیازهای شأنهای پایینی، مزاحم رسیدن ما به «مقام زهد» نشود، باید در یاد خدا ولع داشته باشیم. ولوع بودن در یاد خدا یعنی شیفته بودن و شهوت یاد خدا را داشتن. اگر کسی در یاد خدا زیادهخواه نباشد، دیگر طبیعی نیست و از حیات انسانی برخوردار نیست.
موضوع بحثمان در حدیث شریف معراج، «زهد» بود. در زهد چند قاعده ذکر کردیم که یکی از آنها «ولع داشتن در یاد خدا» بود.
زهد به معنای تنظیم فاصله با دنیاست، به گونهای که دنیا مزاحم رسیدن ما به هدف خلقت نشود. یعنی کمالات «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی» و فعالیتهای اقتصادی، بدنی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی و علمی ما به گونهای نباشد که مزاحم رسیدنمان به هدف خلقت شود. اگر مزاحم بشود، خلاف زهد است. یعنی شخص دنیاگرا شده و نفسچرانی دارد. ممکن است کار زشت و هیچ گناهی هم نکند، ولی ارتباط عمیقی با دنیا برقرار کند، حتی با حلالش. این خلاف زهد است. یعنی کسی که در یاد خدا ولع ندارد و با یک شهوت غیرالهی و شیفتگی به دنیا زندگی میکند، از هدف خلقتش دور افتاده است. معصومین علیهمالسلام دعاهای متعددی در این خصوص به ما یاد داده اند:
الف) در فرازی از زیارت امین الله میخوانیم: اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک، راضِیةً بِقَضآئِک، «مُولَعَةً بِذِکرِک وَدُعآئِک= خدایا! نفس مرا در اندازه هایی که برای زندگیم قرار داده ای مطمئن کن تا راضی به قضای تو باشم و در ذکر و یاد کردت ولع داشته باشم».
ب) امام حسین(علیهالسلام) از شدت ولع در یاد خدا در دعای عرفه، ابراز میدارد:«خدایا دوست داشتم که وقتی را که صرف خوردن و رفت و آمد میکنم در یاد تو میگذراندم».
ج) امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به «نَوفا بَكالیّ» یاد داد که بگوید: «إلهی إنّهُ مَن لَم یَشغَلْهُ الوُلوعُ بِذِكرِكَ و لَم یَزوِهِ السَّفَرُ بِقُربِكَ كانت حیاتُهُ علَیهِ میتةً و مِیتتُهُ علیهِ حَسرَةً= خدایا! اگر كسى ولع یاد تو، او را به خود مشغول نسازد و به جوار قرب تو رخت سفر برنبندد، زندگى براى او مرگ است و مرگش مایه حسرت اوست».
«ولوع بودن» یعنی کسی که خیلی ولع دارد به چیزی و عاشق آن شده و از شدت عشق و علاقه به آن، به کارهای دیگرش نمیرسد. بعضی افراد نسبت به همسر، بچه، فامیل و نوه و... ولع دارند. در ارتباط با هم بودن، رفت و آمد کردن ولع دارند. در مهمانی و مسافرتها از همدیگر سیر نمیشوند و وقتی که میخواهند از هم جدا شوند، غصه میخورند و قرار ملاقات بعدی را هم میگذارند.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در این دعا به ما می فهماند که «اگر کسی زیادهخواهی در یاد خدا، او را از کارهای دیگرش باز ندارد، دیگر طبیعی نیست». چون عشق ندارد. زمانی ما میتوانیم به کسی یا چیزی لفظ معشوق را اطلاق کنیم که عشقی در میان باشد.
این یک قاعده است که انسان باید در یاد خدا و در ارتباط با اهلبیت علیهمالسلام، امامزادگان، فرشتهها، انبیاء، اولیاء و غیب، به زیادهخواهی و ولع بیافتد. نه این که زوری به خودش تحمیل کند. مثلاً دائم به او بگویند نماز بخوان یا روزه بگیر. چنین کسی اصلاً آن حیثیت انسانی را ندارد. در مقابل این فرد، کسی را داریم که باطن انسانی را دارد و تمام عشقش یاد و خلوت با معشوقش است.
پس انسان باید ولوع باشد و ولع به ذکر داشته باشد. شهوتش یاد خدا باشد. در دعا داریم: «و اجعل هوای فیک= خدایا شهوت من را در یادخودت قرار بده». شهوت یعنی به میل افتادن. همان طور که بعضی اشخاص با مهیا شدن خلوت، سراغ چکهایشان میروند و با علاقه مینشیند تا دیروقت حسابرسی بانکی میکنند.
حالا چرا ما ولوع نیستیم و ولع نداریم؟ چون زهد نداریم. چون نسبت به چهار مرحله پایینی (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) زیادهروی داریم. از حد خودمان تجاوز کردهایم؛ یا در مسائل مالی و اقتصادی یا در زینت و زیورآلات دنیا دائماً هوس داریم که فلان چیز من باید اینطوری باشد، لباس و پیراهنم باید اینطوری باشد.
در زهد، میلت را در نظر بگیر؛ حتی میتوانی یک لباس شیک و خوب بپوشی و هیچ اشکالی ندارد. حتی بخواهی از سطح عموم مردم هم بالاتر باشی، هیچ اشکالی ندارد. خدا رحمت کند امام را 12 جفت دمپایی داشت. به او گفتند: آقا اسراف نیست شما 12 جفت دمپایی دارید؟ گفت: نه. اسراف را شما میکنید که یک جفت را همه جا میپوشید. بعد پاره میکنید. باید یکسره بخرید. اما من تا آخر عمرم کافی است.
پس خریدن و شیک بودن اشکالی ندارد. مهم آن بازدارندگی است. پس حواست را جمع کن. مثلاً کسی که میتواند ماشین خوب و عالی سوار بشود، خوب سوار شود. اگر خمسش را داده و حلال شده، بخرد. آسایش چیز بدی نیست. در روایت داریم که یکی از علائم سعادت مؤمن، خانه بزرگ است. خیلی هم خوب است. ولی نباید دلبستگی و وابستگی بیاورد.
اگر کسی به ولع در یاد خدا برسد، در کار اقتصادیاش هم برکت میآید. از جایی که حساب نمیکند، کارهایش راه میافتد. برخی از مردم 20 ساعت میدوند؛ اما حاضر نیستند که دو قدم در یاد خدا بر دارند. اما کسی که ولع یاد خدا را دارد، یک ساعت کار میکند، اما پنج قدم در یاد خدا برمی دارد. اینها کاملاً با هم فرق میکنند.
اصل و اساس معنای زندگی، تقرب به خداست
اصل زندگی برای تقرب به خداوند تبارک و تعالی است. ما برای کار دیگری به دنیا نیامدهایم. برای پولدار شدن، غذا خوردن، سفرهآرایی، فعالیت اجتماعی، سیاسی و درس خواندن به اینجا نیامدهایم. ما اینجا آمدهایم تا عاشق بشویم و عشقبازی کنیم و لذت عشق را در همین حیات دنیاییمان ببریم.
کسی که مسافر در قرب به الله است، سازگاریش با اطرافیان مثل پدر و مادر، دوستان و همسرش خیلی شیرین و قشنگ است و آنها را راحتتر تحمل میکند. چون او ذهن و دلش اصلاً جای دیگری است. قدرت تحمل، حلم، کرامت، تغافل و تجاهلش زیاد است.
علامت زهد این است که برای دنیا غصه نخوری. اگر دنیایت صدمه بخورد، هیچ اتفاقی برایت نیافتد. نه اینکه برای هر چیزی غصه بخوری و ناراحت بشوی و دلشوره داشته باشی و اعصاب خودت، همسر، پدر و مادر، خانواده و فرزندانت را خرد کنی. همین که انسان در درون خودش برای دنیا مچاله بشود، یک فحشای بزرگ مرتکب شده. بدتر از فحشاهای ظاهری و فحشاهای دیگر. همین که انسان غصه بخورد، مچاله میشود. یعنی آدمی که هیچ چیزی از خودش ندارد. هیچ معشوق و دلخوشی ندارد که او را به هم میریزد.
مؤمن برای فشارهای دنیویاش همّ دارد؛ اما غم ندارد. همّ یعنی دغدغهدار بودن. یعنی میداند که مسئلهای دارد و باید به آن رسیدگی کند. مثلاً مشکل خانه دارد، مشکل ازدواج دارد، مشکل تحصیلی و امتحان دارد. هر یک از اینها یک دغدغه است و به آن گفته میشود «همّ» . مؤمن همّش عبادت است؛ اما بابت این همّ غصه نمیخورد. شاد و آرام است. سختی هم دارد. ولی غمگین نمیشود.
غم نابودکننده است. غم دنیا را به هم میزند و آخرت را هم خراب میکند. غم، کار را بیبرکت میکند. اصحاب عاشورا همه همّ داشتند، اما غم نداشتند. امام باقر علیهالسلام میفرمایند: در زیر ضربات شمشیر و نیزه دشمن احساس درد نمی کردند. «لم یجدوا الم الحدید».
اینکه ما در زندگیمان شکست میخوریم، طلاق، دعوا و درگیری داریم، برای این است که روح شادی نداریم. اگر کسی نور داشته باشد، این دورهها را میتواند به شیرینی و شادی و آسانی بگذراند. کار اقتصادیاش رونق و برکت پیدا میکند. کار علمیاش برکت و قدرت پیدا میکند و دیگران تعجب میکنند و میگویند ما که سالم و جوان هستیم این حال و روز ماست، او چطور میتواند با این بدن مریض و داغون این همه کار انجام بدهد؟!
اگر به سیره اهل بیت علیهمالسلام نگاه کنید، عاشقهایی بودند که بنابر مصلحت به دنیا نگاه میکردند.
هر چیزی که تو را از یاد خدا بیندازد، دنیای توست
زهد هم در آدمها نسبی است. زهد برای یک شخص به این است که یک خانه 150 متری داشته باشد؛ یا یک ماشین خوب داشته باشد، لباسهایش لباس زیادی باشد. این آدم نحوه تعاملش این گونه است. یک کسی میبینی که حتی یک آپارتمان 50 متری، 60 متری، 70 متری هم برایش کافی است.
شأن در فقه جایگاه دارد. هر وقت انسان به شأنی رسید که وسعت دنیایی بخواهد، خدا این وسعت را به او میدهد. مثلا میگوید: من الان عروس و داماد دارم و باید خانهام وسیع باشد. میخواهم از خانهام به عنوان یک عبادتگاه استفاده کنم. پس خانه من باید یک جایگاه دیگری داشته باشد. یک سلسله مسافرتها و رفت و آمدهای خاص دارم و باید یک ماشین خاص در اختیارم باشد. این اشکالی ندارد. با زهد هم منافاتی ندارد. مهم این است که شهوت و ولع تان به اینها، ذکر و یاد خدا را از شما نگیرد.
یادتان باشد:هر چیزی که تو را از خلوت عاشقانه و از یک رابطه شهوتآلود با خدا و غیب بیاندازد، آن دنیای تو است. حالا مقدسترین چهره هم باشد، باز هم دنیای تو است و باز هم تو دنیازده شده ای.
در قرآن آیات جهاد را که میگوید، وسط آیات جهاد همهاش ذکر میآورد: «اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِیرا وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِیلاً= ذکر بگویید، ذکر کثیر.و صبح و شام، او را تسبیح کنید». حواستان به خدا باشد، در رفتن و برگشتن، همه را در مراحل جهاد که میروند. خدا دائم میگوید حواستان به من باشد. نماز و حج هم که هست یکسره این را میگوید.
اگر کسی این فلسفه را نفهمد، آیات را نمیفهمد و به تعبیر حضرت علی علیهالسلام زندگیاش مرگ است. «كانت حیاتُهُ علَیهِ میتةً». این آدم اصلاً زنده نیست. اصلاً حیات طیبه ندارد و مرده است. مرده هم کر و کور و لال است. خدا هم همین را در قرآن میگوید: «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى[1]= همانا تو نمیتوانی سخنت را به گوش مردگان برسانى».
حضرت در ادامه میفرمایند: «و مِیتتُهُ علیهِ حَسرَةً= و مرگش مایه حسرت او». و اگر بمیرد و به برزخ برود، تازه حسرتش شروع میشود. بعد از مرگ میفهمد که هیچ چیزی برای آخرتش نیاورده و دستش خالی است. این خیلی وحشتناک است. برای همین به این گونه آدمها تا بگویی که الان سرطان داری و میخواهی بمیری، آن هم نه حالا. یک سال دیگر انشاءالله. میبینید که او زودتر از یک سال میمیرد. چون با غیب هیچ انسی ندارد.
ریشه همه خوبی ها، امامان حق و ریشه همه بدیها، حاکمان ستمگر هستند
در ادامه به شاخص اجتماعی بحث میپردازیم. این روایت امام کاظم علیهالسلام از آن روایتهای بینظیر است. «لما سئل عن قوله تعالی: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ= از حضرت سوال می کنند که این آیه را «که رب من فقط فحشاها را حرام کرده؛ چه ظاهری و چه باطنی». حضرت در پاسخ فرمودند: «اِنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وَ بَطنًا فَجَمِیعُ مَا حَرَّمَ اَللَّهُ فِی اَلْقُرْآنِ هُوَ اَلظَّاهِرُ= براى قرآن ظاهرى است و باطنى، همه آنچه را خدا در قرآن حرام كرده، ظاهر قرآنست».
هر وقت گفتیم یک چیزی ظاهر است، یعنی باطنی دارد که جلوه اوست. حال آن باطن که این همه فواحش و حرامها جلوهاش هستند، چیست؟
«اَلْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ اَلْجَوْرِ= امامان جور، باطن همه فحشاها هستند». باطن تمام بدیها و زشتیها و هر چیزی که تو میتوانی از آن متنفر باشی، باطنش این است که به جای امام معصوم یک غیر معصوم حاکم انسان باشد. پس امامان جور، منشأ همه فسادهاست.
«وَ جَمِیعُ مَا أَحَلَّ اَللَّهُ تَعَالَى فِی اَلْكِتَابِ هُوَ اَلظَّاهِرُ= هر چه خدا در قرآن حلال کرده، تمامش ظاهر قرآن است». هر چیزی هم که خدا گفته اعم از خوبی، مستحب و حلال، اینها همه ظاهر است. ظهورات هم یک باطنی دارد. آن باطن که این همه قشنگی دارد، چیست؟
«وَ اَلْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ اَلْحَقِّ= و باطن آن امامان حق هستند»، امام حق، ریشه همه قشنگیها و خوبیهاست. او اگر باشد؛ فقر، مریضی، دعوا، بیعدالتی، جهل و کوری نیست. با ظهور امام حق، هیچ مشکلی روی کره زمین وجود ندارد و انسان راحت به غیب دسترسی پیدا میکند. ارتباطش با الله، اهلبیت و ملائکةالله و برزخ و قیامت و بالاتر و با همه چیز آسان میشود. هر چه بدبختی در کره زمین میکشد، برای این است که صاحب ندارد و امام زمان علیهالسلام نیست. این را باید بفهمیم.
فهم عاشورایی این قضیه خیلی مهم است. باید بفهمیم که اصل قیام عاشورا برای چیست؟ برای این است که یاد خدا از مردم گرفته نشود. معارف و معالم الهی و یاد خدا از بین نرود. کسی که این فلسفه را نفهمد، یعنی از انسانشناسی چیزی نمی داند.
اگر یاد خدا در جامعه از بین برود، انسانیت از بین رفته است. اگر عشق به خدا و معنویت نباشد، حیات طیبهای وجود ندارد و همه حیوان هستند. امام حسین علیهالسلام میفرماید: من جهاد میکنم که یاد الهی و معنویت از بین نرود.
ببینید معنویت و مجالس معنوی چقدر مهم است! نماز جماعت چقدر مهم است! زیارت چقدر مهم است! محرم و صفر چقدر مهم است! اربعین چقدر مهم است! اینها حیات بخش جامعه هستند. جامعهای که این چیزها را نداشته باشد، حیات ندارد و مرده است.
هرنوع حکومتی بجز حاکمیت ولایت فقیه، طاغوتی است
اگر حسینی هستی، باید بدانی که در هیچ جای دنیا و هیچ یک از کشورهای دنیا، نمیتوانی به حاکمیت غیر معصوم راضی باشی. خدا در حقمان خیلی لطف کرده که در کل تاریخ، به ما یک ولایت فقیه داده که میتوانیم در این حکومت، با مدیریتش نفس بکشیم. اگر این را بردارید، هر حاکمی باشد، طاغوت است.
نفس کشیدن در دوران حاکمیت حاکم جور، با نفس کشیدن در حکومت ولایت فقیه به عنوان نایب امام زمان عج خیلی فرق دارد. بنابراین، ریشه همه فسادها حاکمیت طاغوتهاست و ریشه صلاحها، آمدن امام زمان علیهالسلام است.
در بحث زهد چرا ما باید برای آمدن امام، بیشترین تلاش را داشته باشیم؟ برای این که اگر امام بیاید، یاد خدا و ولوع بودن انسان در یاد خدا حفظ میشود. وقتی که امام بیاید، همه شیفتهی به غیب میشوند و همه چیز درست میشود و همه باطن انسانی پیدا میکنند؛ اما اگر امام نباشد، شما ده سال هیئتداری هم بکنی، مسجد و حسینیه بروی، حج بروی، کربلا بروی، وقتی شیفتگی حکومت حضرت و حاکمیت نمایندگی خدا را نداری، در واقع باطن سالمی نداری.
پس اینکه امام حسین علیهالسلام گفت: من قیام میکنم برای امر به معروف و نهی از منکر، یعنی بالاترین معروف، حاکمیت معصوم است و بزرگترین منکر، حاکمیت طاغوت است.
پس خوب دقت کنید که 1- چگونه برای خودمان در نظام فردی برنامهریزی کنیم که آن ولع و حرص و شهوت را به غیب داشته باشیم. 2ـ در مسائل اجتماعی، فرهنگی ما باید چطور برنامهریزی و سرمایهگذاری کنیم تا وقت، انرژی و بودجهمان هدر نرود.
زهد/یاد خدا
[1] . سوره مائده/ آیه 80.
کلیدواژه ها:
آثار استاد