www.montazer.ir
یک‌شنبه 7 ژولیه 2024
شناسه مطلب: 11997
زمان انتشار: 7 اکتبر 2020
همنشینی با افراد با فضیلت، دل را زنده می‌کند

قلب، جلسه 54، 1390/12/13

همنشینی با افراد با فضیلت، دل را زنده می‌کند

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید:« مُعاشَرَةُ ذَوِى الْفَضائِلِ حَياةُ الْقُلُوبِ[1]= همنشينى با ارباب فضيلت، مايه حيات دلها است.»

صاحب فضیلت چه کسانی هستند؟ صاحب فضیلت یعنی آنهایی که قدرت‌ها و برتری‌های انسانی دارند. از کمالات الهی جذب بیشتری دارند. مثلاً در این حوزه­ های علمیه هیچ وقت یک آیت الله نمی‌آید به سطح پایینی ها صرف و نحو یاد بدهد. یک استاد سال سوم یا چهارمی می‌آید صرف و نحو را به پایینی‌ها یاد می‌دهد. خودش هم محصل است و دارد درس می‌خواند. یا در اکثر دانشگاه‌ها، طرف کارشناسی ارشد خوانده، فوق لیسانس است، می‌آید به کارشناس‌ها هم درس می‌دهد. یک کسی دکترا گرفته، او هم درس می‌دهد. پس وقتی می‌گوییم صاحب فضائل، یعنی از اسم های خدا یک کسی می‌بینی یکی را دارد، دیگری دوتا را دارد، آن یکی سه­ تا را دارد، چهارتا را دارد، پنج ­تا دارد، ده ­تا دارد، این می‌تواند برود تدریس کند. یک کسی کریم است، یکی دیگر جواد است، آن یکی غفور است، رحیم است، یک کسی شاد است، دیگری مهربان است. انسان وقتی می‌خواهد درس یاد بگیرد مهم این است که با یک صاحب فضیلت رفت و آمد داشته باشد و دوست‌هایش را از کسانی انتخاب کند که کوچک نمانده و در حد کمالات جمادی، نباتی، یا حیوانی نباشند.

با اطرافیان مان که با فضیلت نیستند، چگونه رفتار کنیم؟

درست است که همنشینی با فضلا مایه حیات قلب است، اما اکثر افرادی که در اطراف ما هستند مثل افراد خانواده و بستگان، همسایگان، ممکن است همه جزو افراد بافضیلت نباشند و کمبودهایی داشته باشند و یا در سطح جمادی، گیاهی، عقلی مانده باشند. ما مجبوریم که با اینها زندگی کنیم؛ حالا این می‌خواهد در سطح کمالات جمادی مانده باشد یا کمالات نباتی یا کمالات حیوانی یا کمالات نهایتا فرشته­ ای و عقلانی مانده باشد، چاره ­ای نداریم. مثلاً همسر ما اینطوری است، مادر ما، پدر ما، خواهر یا برادر ما. زیرا ما اینها را انتخاب نکرده ایم. پس بعضی از افراد هستند که مجبوریم با آنها زندگی کنیم مثل، دایی، عمو، عمه. این صله ارحام است.

اما یک سلسله ارتباطات دست خود ما است. ما خودمان می‌توانیم انتخاب کنیم که با چه افرادی رفاقت داشته باشیم. علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: اگر یک نفر یک کمال خوب و مطمئن داشته باشد، من تحملش می‌کنم. حالا اگر چیزهای دیگر هم نداشته باشد، عیبی ندارد. اما دو گروه را هرگز تحمل نمی‌کنم، یکی آدم کم عقل و آدم احمق و دیگری آدم‌های بی­ دین. علت را هم بیان می‌کند، می‌گوید، آدم های بی ­دین آدم‌های آرامی نیستند. دین امنیت می‌آورد. کسی که دین ندارد، امنیت هم ندارد. زندگی با آدمی که دین ندارد، پر از تشنج و اضطراب و نگرانی و ناراحتی است و زندگی با ناامنی، به آدم خوش نمی‌گذرد. آدم‌های بی ­عقل هم اصلا مرده هستند و آدم با مرده ­ها هم نباید زندگی کند.

اما آدم‌های صاحب فضیلت و صاحب کمال اینگونه نیستند. هر چقدر آنهایی که ما با آنها ارتباط برقرار می‌کنیم به خدا نزدیکتر باشند، برای دل ما سازنده­ تر هستند و حیات بیشتری می‌آورند. این خیلی مهم است که انسان قیمت خودش را داشته باشد. یک طبیعت­گرا، وقتی می‌خواهد خانه‌ یا اتومبیلی بخرد، حتی بخواهد زن هم بگیرد، می‌گوید، از یک جایی زن بگیرم که به کلاس طبیعت­ گرایی من بخورد. در نظام فطری هم اگر یک نفر بخواهد انتخابی داشته باشد، همینطور است و سراغ بهترین‌ها می‌رود. مثل دانشجویی که می‌خواهد خوابگاه بگیرد، می‌گوید، بهتر است با هم‌رشته‌ای خودم خوابگاه بگیرم که بتوانیم به همدیگر کمک بکنیم. وقتی یک نفر قرار است بخش انسانی­، بخش بهشتی­ و جاودانه ­اش را فعال کند، اصلا نمی‌تواند با آدم‌های جهنمی ارتباط داشته باشد. اگر هم زمانی مجبور باشد با یک آدم جهنمی ارتباط داشته باشد، یک ارتباط طبیبانه برقرار می‌کند، مثل طبیب با مریض.

برای حرکت های بهشتی، انتخاب ها باید دقیق باشند

وقتی که انسان می‌خواهد حرکت‌های بهشتی و بالاتر از بهشت انجام دهد، باید انتخاب‌هایش انتخاب‌های دقیقی باشد. اگر یک فکر پست و توهمی سراغ این آدم بیاید، نمی‌تواند از زمین بِکَند تا به بهشت برسد. چه برسد به آن‌طرف بهشت. بوعلی سینا را خدا رحمتش کند. می‌گوید، من اصلا اهل لطیفه و داستان و ماجراجویی نیستم. او اهل این است که عقل و اطلاعاتش را زیاد کند. اهل تدبر است. کسی که اهل خاله زنک بازی و چرت و پرت گویی است، نمی‌تواند تمرکزهای عالی و پروازهای عالی داشته باشد. چون سطح اصطکاکش با زمین خیلی زیاد است. بوعلی برای اینکه بتواند آن همه تولیدات عالی داشته باشد، باید اصطکاک ذهنش را با چیزهای پست کم کند.

کسی که بخواهد اسم جذب بکند، یعنی شبیه الله شود و تخلق به خدا پیدا بکند و با بهشتی‌ها و بالاتر از بهشتی‌ها بپرد، باید سطح ارتباط‌ها، انتخاب‌ها، افکار و رفتارهایش را با آدم‌های بهشتی و قدرتمند مطابق کند.

از حضرت عیسی (علیه‌السلام) سؤال کردند: «یا روح الله مَن نُجالس= با چه کسی مجالست داشته باشیم؟» فرمود: «مَن یُذَکِرَکُمُ الله رُؤیتُک= کسی که وقتی نگاهش می‌کنید، یاد خدا بیفتید». کسی که وقتی حرف می‌زند، علم شما زیاد شود و شما را به آخرت مشتاق کند. آدم باید بگردد برای خودش از این نوع دوست‌ها، محیط‌ها، کلاس‌ها، رفیق‌ها و همسفرهای خوب پیدا کند. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: شما از یک شهر می‌خواهید سفر کنید، دو نفری بهتر از یک نفری است، زیرا درد و رنج سفر کم می‌شود. بعد فرمود: ۳ نفر بهتر از ۲ نفر و ۴ نفر بهتر از سه نفر است. در سفرهای آخرتی و جاودانه و در سفرهای بهشتی و در سفرهایی که انسان بخواهد به بهشت و بالاتر از بهشت برود، هر چه می‌تواند رفیق و دوست بیشتری بگیرید. چون روح جمعی به آدم کمک می‌کند. در روایت داریم که عاجز، کسی است که نمی‌تواند رفیق انتخاب بکند و از آن عاجزتر کسی است که رفیق انتخاب می‌کند و از دست می‌دهد.

اهمیت مسئله معاشرت، به دلیل تاثیر روح جمعی بر قلب است

به قدری مسئله معاشرت مهم است که قرآن می‌فرماید: خیلی از جهنمی‌ها می‌گویند: ای کاش ما با فلان کس رفیق نمی‌شدیم.[2] «یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً[3]= اى كاش با پیامبر راهى برمى‏ گرفتم». برای همین هم شرکت در نماز جماعت، مسجد، نماز جمعه، تاکید شده است. با شرکت در نماز جماعت، معنویتی که جذب روح می‌شود، غیر از زمانی است که نماز را فرادی می‌خوانید. آدمِ تنها، منزوی و گوشه­ گیر، نمی‌تواند رشد زیادی بکند. در روایت داریم، وقتی انسان خودش را از جمع جدا می‌کند، شیطان به او حمله می‌کند. حمله شیاطین مثل حمله گرگ‌ها می‌ماند که سعی می‌کنند اول یک گوسفند را از گله جدا کنند و بعد بریزند تکه­ تکه ­اش بکنند. ضمن اینکه انسان باید مواظب باشد از معاشرت‌های غفلت زا کم کند. اگر صله رحمی هست، فقط در حد ضرورت باشد که تاثیرپذیری نداشته باشد.

گاهی یک نفر، دو نفر، یک مهمانی، آدم را بدبخت و بیچاره می‌کند و از سعادت آخرتی می‌اندازد. پس ببینید با آدم‌هایی که برخورد می‌کنید، چه چیزی را در شما تحریک می‌کنند؟ کدام بخش شما را تحریک می‌کنند.

قرآن بهار دل است

چیز دیگری که خیلی برای قلب اهمیت دارد، قرآن است. علی (علیه‌السلام) در این باره فرمود:« إنّ اللّه َسبحانَهُ لم یَعِظْ أحَدا بِمِثلِ هذا القرآنِ، فإنَّهُ حَبلُ اللّه ِالمَتینُ و سَبَبُهُ الأمینُ، و فیهِ رَبیعُ القَلبِ، و یَنابیعُ العِلمِ، و ما للقَلبِ جَلاءٌ غَیرُه [4]= خداوند سبحان، هیچ كس را به چیزى مانند این قرآن اندرز نداده است؛ زیرا قرآن ریسمان محكم خدا و دستاویز مطمئن اوست. در این قرآن بهار دل است و چشمه هاى دانش و براى صیقل دادن دل، چیزى جز آن وجود ندارد.» یکی از تعابیری که حضرت دارد، این است که قرآن بهار دل است. موسیقی قرآن، نگاه کردن به آن، در دست گرفتن و بغل کردن و بوسیدنش و با آن دوست شدن، دل را زنده می‌کند. قرآن نامه خداست. انسان وقتی یک نفر را دوست دارد، نامه ­ی او هم برایش عزیز است. گاهی نامه را صدبار می‌خواند و باز هم سیر نمی‌شود. جالب است انسان وقتی نامه کسی را که دوست دارد می‌خواند، هیچ وقت آن را با صدای خودش نمی‌خواند. بلکه با صدای همان طرف مقابل می‌خواند. بهتر است آدم تمرین کند و قرآن را با صدای خدا بخواند و متوجه باشد که کمال مطلق، الله رب العالمین دارد با او حرف می‌زند.

اما آن چیزی که مورد توجه ماست و علی (علیه‌السلام) می‌فرماید:«رَبیعُ القَلب= بهار دل» است. این زمانی اتفاق می‌افتد که شما بفهمید چه می‌گویید. مثلا یک نفر برای شما سخنرانی کند، اگر صحبت‌هایش را از اول عربی شروع کند، شما نمی‌فهمید. انگلیسی هم حرف بزند، ممکن است خیلی حرف‌های قشنگی هم باشد، اما به درد شما نمی‌خورد، زبان شما فارسی است. حتی اگر فارسی پهلوی هم صحبت بکند، باز متوجه نمی‌شوید. خدا برای اینکه ما را به عالیترین مقام بکشاند، عالیترین زبان را انتخاب کرده است. همه زبان‌ها زبان خداست. فکر نکنید که خدا عربی صحبت کرده، مگر زبان دیگری بلد نیست؟ در قرآن می‌گوید: « عَلَّمَهُ الْبَیانَ[5] = به او بیان آموخت». خود خداوند زبان‌های مختلف برای ما قرار داده است. زبان روسی، انگلیسی، فرانسوی، ترکی، اسپانیایی، فارسی و ...همه اینها زبان خداست. خدا تعلیم زبان کرده، حرف زدن را خدا یاد داده، لهجه ­ها و گویش‌ها را خدا به ما یاد می‌دهد. اما خدا از بین اینها یک زبان و گویشی را برای ما انتخاب کرده که جامعتر و کاملتر و قدرتمندتر باشد. برای اینکه بشود تمام حس‌ها را با آن بیان کرد. چون رابطه، رابطه عاشقانه است. در رابطه عاشقانه، زبان عشق خیلی مهم است و زبان باید زبانی باشد که بشود در آن، معادل‌های عاطفی و معاد‌ل‌های معنوی و روحی زیادی پیدا کرد. مثلاً «بسم الله الرحمن الرحیم» را ترجمه می‌کنند: «به نام خداوند بخشنده مهربان». در حالی که اصلا این نیست. نه رحمان بخشنده است و نه رحیم مهربان است. خیلی این دوتا با هم فرق دارند. ترجمه­ ها هر چند دقیق باشند، از اصل معنا خیلی فاصله دارند. مثلا کلمه «الهی» را فقط خدایا یا همان الهی ترجمه می‌کنند. در حالی که «الهی» یعنی «محبوب من، عزیز من». کسی که عاشق بالاست، عاشق الله و کمال مطلق است، ابدیت را می‌خواهد، بهشت را می‌خواهد و بالاتر از بهشت را می خواهد، برای همین وقت می‌گذارد و زبان بهشتی یعنی زبان عربی را یاد می‌گیرد.  کل قرآن کمتر از 900 تا کلمه دارد. این 900 تا کلمه را شما به یک کاسکو یا به یک طوطی بگویی، حفظ می‌کند.

طرف ۵ یا ۱۰ هزار تا واژه انگلیسی یا آلمانی بلد است، اما واژه عربی که می‌خواهد با معشوق خودش حرف بزند، بلد نیست و حس ندارد که وقت بگذارد و یاد بگیرد. صرف و نحو یاد بگیرد. لغت یاد بگیرید. معانی بیان یاد بگیرد.

من در سفری که به ژنو داشتم و زبان آنجا فرانسه است، هیچ جا به مشکل بر نخوردم. چون همه عربی بلد بودند. از راننده تاکسی تا مغازه ­دار عربی بلد بود. همه به عشق دین شان ماشاءالله عربی را فصیح صحبت می‌کردند. یا یکی با زبان غلیظ بوسنیایی، وقت گذاشته عربی را فصیح یاد گرفته. به بعضی‌ها می‌گفتم شما چطوری عربی یاد گرفتید؟ می‌گفتند: ما آنقدر عاشق قرآن بودیم که سه چهار سال بلند شدیم حجاز رفتیم، سوریه رفتیم، مصر رفتیم، زبان را یاد گرفتیم. عربی یاد گرفتند تا از قرآن لذت ببرند.

با فراگیری زبان عربی، به عمق قرآن پی می‌بریم

پس حرف‌های من چه زمانی روی شما اثر می‌گذارد، وقتی که من فارسی صحبت کنم. همه چیز قرآن نور است و اثر دارد، نگاه کردن به آن، روخوانی آن، حتی بخوانی و معنایش را هم نفهمی، باز اثر دارد؛ اما اثرات اینطوری را نمی‌خواهیم که فقط یک ذره دلمان آرام شود؛ بلکه ما می‌خواهیم اتفاقات بزرگ بیفتد و ما به رشد انسانی برسیم.

بعدا شما خواهید فهمید که هیچ کس مثل کسی که ادبیات عرب را بلد است، از نماز و قرآن و زیارت کردن لذت نمی‌برد. امام صادق (علیه‌السلام) خیلی به شیعیانش تاکید می‌کند که بروید عربی را یاد بگیرید. همین کلمه «لا اله الا الله» را شما در تمام ترجمه­ ها نگاه کنید. هیچ کدام هیچ حسی به آدم منتقل نمی‌کند. اما وقتی آدم می‌فهمد که یعنی ای آدم! تو هیچ دلبر و معشوقی جز کمال مطلق نداری، خیلی معارف دستگیر آدم می‌شود. یک دفعه یک تکانی به آدم می‌دهد. این گزاره برای بخش انسانی ماست. ولی حالا یک عمر بگو، هیچ معبودی جز خدا نیست، آن حس، اصلا منتقل نمی‌شود. کسی که می‌خواهد قدرت بگیرد و اسم جذب کند، باید بتواند با عمقِ لفظ رابطه برقرار کند. مثلا می‌گوید:«غفور، عفو». غفران با عفو فرق دارد. هر دوی آنها را در فارسی «بخشنده» ترجمه می‌کنند؛ اما لطافت‌هایش چه می‌شود؟ فرق عفو با غفران چیست؟ کریم با جواد؟ وهاب هم بخشنده است. فرق شان چیست؟ «احد با واحد» چه فرقی دارد؟ ما می‌نویسیم، «یگانه یکتا». اما وقتی خود واژه را یاد می‌گیری، آن وقت اثر دیگری دارد.

علم قرآن، پایانی ندارد

«وَ یَنابیعُ العِلم» یعنی چشمه ­های علم است. علم قرآن تمام شدنی نیست. چرا؟ چون خدایی قرآن را فرستاده که اتم‌ها و الکترون‌های این عالم را هم او خلق کرده، تمام مخلوقات عالم را او خلق کرده، طراحی و ساخت همه مخلوقات با خداست. حال این قرآن کتابی است که در تمام زمینه ­های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، عرفانی، معنوی، فردی، فرمول و قاعده دارد. بشری که هنوز بعد از هزاران سال نتوانسته یک اتم را بشناسد، یک الکترون را کامل نشناخته، در مورد هر موجودی هنوز هزاران سؤال دارد. حال این قرآن چقدر می‌تواند برای انسان حامل علم باشد. آنقدر علم قرآن زیاد است که می شود هزاران سال از آن برداشت کرد. در روایت هم داریم، تازه در روز قیامت قرآن دست نخورده می‌آید. یعنی خیلی کار دارد. چون خدا همه علم خودش را در آن ریخته است. اگر نگوییم همه علم خود را، اما همه آن تخصص‌های هفت ­گانه ­ای[6] که قبلا توضیح دادیم را در قرآن برای ما ریخته است. هر بار می‌خوانی، یک چیز جدید و تازه در آن هست.

نقش مؤثر تفکر در حیات قلب

«التَّفْکِرَ حَیَاةُ الْقَلْبِ‏ الْبَصِیرِ[7] = تفکر حیات و زندگی قلب بصیر است». به این سوال توجه کنیم: دل هم مگر می‌بیند؟ بله اصلا دل است که می‌بیند. تفکر حیات دل بصیر و بیناست. هیچ چیز مثل تفکر قدرت ندارد که انسان را وادار به حرکت و سرعت کند. رشد انسان از فکر شروع می‌شود. انسان باید تمرکز بگیرد تا این دلش راه بیفتد. فکر در همه مراحل به داد آدم می‌رسد. فکر مثل هُل دادن یک اتومبیل سرد است که موتورش روشن نمی‌شود و وقتی هُلش می‌دهی گرم می‌شود و راه می‌افتد. در حرکت هم باز به این قدرت احتیاج دارید. مشکل اساسی ما این است که زیاد فکر نمی‌کنیم.

قرآن از زبان اهل جهنم می‌فرماید:«لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ [8]= اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقل كرده بودیم، در [میان] دوزخیان نبودیم». مشکل اساسی اکثر جهنمی‌ها این بوده که فکر نکردند. ما برای فکر کم وقت می‌گذاریم.

خوشبختی انسان با فکر ایجاد می‌شود. در اهمیت فکر گفته شده که یک ساعت فکر از عبادت 70 سال در نزد خدا بالاتر است. اینکه انسان فکر کند که «من کی هستم؟ از کجا آمده‌ام؟ کجا هستم؟ برای چه آمده‌ام و چگونه باید به اصل خودم برگردم؟». این فکرها خیلی برای انسان مبارک است. قبلا در بحث فکر گفتیم، فکر کردن بدون محتوا امکان پذیر نیست. مثل کارخانه ­ای است که مواد اولیه ندارد. در این صورت دستگاه‌ها با چه چیزی کار بکنند. یکی از محتواهایی که می‌شود راجع به آن فکر کرد، زمانی است که به قبرستان می‌روید پیش عزیزترین کسانت، بنشین فکر کن. ممکن بود تو زودتر از اینها از دنیا بروی. آدم فکر کند که اینها رفتند، ما هم چند وقت دیگر خواهیم رفت.

محتوای دیگر می‌تواند تفکر در عالم ملکوت باشد. گفتیم عالم ملکوت، عالمی است که محیط بر اینجاست و میلیاردها برابر زیباتر جامع‌تر، شیرین‌تر، کامل‌تر و پیشرفته ­تر از اینجاست. بسیار شیرین، جذاب، کامل، دوست داشتنی و آرام‌بخش است. خدا کند آدم موقع رفتن به آنجا آماده باشد. هر کس می‌خواهد بداند قبر و برزخش چگونه است، باید اول فکر کند ببیند روحش چطوری است؟ قبر ما روح ماست. هر کس روحش آرامش، شادی و انبساط دارد، نسبت به انسان‌ها محبت دارد، کینه ­ای از کسی در دلش نیست، ترس و دلشوره ­ای ندارد، قبرش هم همین شکل است. کسانی که زودرنجی، حساسیت، عصبانیت، حسادت، پرخاشگری، دعوا و فحش و کینه دارند، قبرهای‌شان هم قبرهای بدی خواهد بود. انسان روی همین قاعده فکر کند و بگوید قبر من الان چگونه است و من باید مار و عقرب‌های قبرم را چطور از بین ببرم؟ شما هر چقدر روحت را بهشتی بکنی، بهشتت هم قشنگتر می‌شود. هر چقدر پاکتر می‌شوی، به خدا و به تقوا و به دستورات الهی نزدیکتر می‌شوی و بهشتت هم پاکتر می‌شود.

فکر را برای چه می‌خواهیم؟ برای همین می‌خواهیم که بنشینیم و فکر کنیم که من الان باید چگونه مار و عقرب‌هایم را از درونم پاک کنم و این خانه را تمیز بکنم. به خدا قسم اگر ما 5 دقیقه دیگر در برزخ برویم، حسرت می‌خوریم. من بارها گفته‌ام، آنهایی که در بهشت هستند، الان حسرت 5 دقیقه وقت دنیاییِ من و شما را می‌خورند. جهنمی‌هایش دیگر بماند. الان خوشبختی‌ای که ما داریم و همه بهشتی‌ها دارند حسرتش را می‌خورند، این است که ما هنوز در رحم دنیا هستیم و هنوز متولد نشده‌ایم و فرصتِ «شدن» داریم. می‌توانیم توبه کنیم، می‌توانیم با خدا آشتی کنیم، می‌توانیم با آسمان آشتی کنیم، می‌توانیم با خانواده آسمانی­ مان آشتی کنیم. می‌توانیم شروع کنیم به بازسازی خودمان، می‌توانیم بهشت را در روح‌مان بیاوریم. می‌توانیم همه جهنم‌هایمان را خاموش کنیم. تفکر همین است. راجع به همین ها بنشینم و فکر کنیم.

اگر در دنیا به کسی 50 متر زمین بدهند، از شوق آبادکردن آن، خوابش نمی‌برد. می‌بینید 30 سال عمرش را برای تزئین آن زمین می‌گذارد. حالا به ما می‌گویند: یک بهشتی دارید به اندازه همه آسمان‌ها و زمین و خدا هم به اسم شما سند زده است، خدایی که مالک ماست، خالق ماست و دروغ نمی‌گوید. اما می بینیم که شوقی برای آباد کردن آن نداریم. چند روز دیگر هم بیشتر وقت نداریم و می‌خواهیم منتقل شویم. ما با این خانواده زمینی، خیلی نخواهیم ماند. همین چند روز با خانواده زمینی‌مان هستیم و بعدا می‌خواهیم برویم سراغ خانواده آسمانی‌مان و قرار است با آنها زندگی کنیم. پس زودتر شروع کنیم به ساختن، وقت بگذاریم و تلاش کنیم و بسازیم.

پی نوشت:

[1] . غرر الحكم : 9769.

[2] . « یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا= اى واى كاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم»(سوره فرقان/28).

[3] . سوره فرقان/27.

[4] . نهج البلاغة: الخطبة 176.

[5] . سوره رحمن/4.

[6]  . تخصص هفتگانه: (1. از کجا آمده ام؛ 2. به کجا می روم؛ 3. شناخت جسم؛ 4. شناخت روح؛ 5. شناخت روابط جسم و روح؛ 6. شناخت طیبعت؛ 7. شناخت روابط بین جسم و روح و طبیعت)

[7] . شرح الكافی ، المازندرانی، الملا صالح؛ جلد11 ؛ صفحه 12.

[8] . سوره ملک /10.

ع ل 344

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed