www.montazer.ir
جمعه 22 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 6122
زمان انتشار: 14 فوریه 2017
هر بلا و مصیبتی دل کندن از غیر و دل سپردن به الله است

درس اخلاق و خودسازی جلسه 14؛ 95/11/25

هر بلا و مصیبتی دل کندن از غیر و دل سپردن به الله است

اولین سؤال به این مضمون از آیت الله حائری پرسیده شد: در دعای ابوحمزه آمده« وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا أَرْجُو غَیْرَهُ وَ لَوْ رَجَوْتُ غَیْرَهُ لَأَخْلَفَ رَجَائِی= و سپاس خدای را که به غیر او امید نمی بندم، زیرا اگر جز به او امید می بستم، ناامیدم می نمود». می توان نتیجه گرفت که مؤمن باید در مصیبت و بلا نه تنها صابر، بلکه شاکر باشد. چرا که هر نوع ابتلا و مصیبتی نوعی از دست دادن و دل کندن است؟

آیت الله حائری شیرازی به سوالات زیر پاسخ داد:

سوال اول:

اولین سؤال به این مضمون از آیت الله حائری پرسیده شد: در دعای ابوحمزه آمده« وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا أَرْجُو غَیْرَهُ وَ لَوْ رَجَوْتُ غَیْرَهُ لَأَخْلَفَ رَجَائِی= و سپاس خدای را که به غیر او امید نمی بندم، زیرا اگر جز به او امید می بستم، ناامیدم می نمود». می توان نتیجه گرفت که مؤمن باید در مصیبت و بلا نه تنها صابر، بلکه شاکر باشد. چرا که هر نوع ابتلا و مصیبتی نوعی از دست دادن و دل کندن است؟

آیت الله حائری پاسخ دادند: بله. دلیلش این آیه است: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ و َبَشِّرِ الصَّابِرِینَ = و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شكیبایان را» (بقره/155).

خوف، جوع، ناامنی، فقر و شکست های زندگی و از دست دادن سلامتی یا بستگان؛ از دست رفتن ثمره ی زحمت انسان، یعنی انسان زحمت بکشد و تجارت کند، ام شکست بخورد. این ها مثال است. یعنی بلاها محدود به اینها نیست. اما در آخر می فرماید: به صبرکنندگان بشارت بده. یعنی خداوند می گوید: یک کار ما انجام می دهیم و یک کار هم شما انجام بدهید. کار ما ابتلاست؛ کار شما هم صبر و شکیبایی است. منتهی ممکن است هر کسی صبر را یک جوری معنا کند و هر کسی یک برداشتی از صبر داشته باشد. در میان این برداشت های مختلف خداوند صبر را تعریف می کند: «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ = [همان] كسانى كه چون مصیبتى به آنان برسد مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم » (بقره/156). این آیه دو قسمت دارد: یکی « إِنَّا لِلَّهِ» و دیگری « إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».

قسمت اول از نوع «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا= بگویید لا اله الا الله تا رستگار شوید».اهل «لا اله الا الله» شده و در لا اله الا الله زندگی کنید، یعنی این باید سبک زندگی تان شود. حافظ این را در مصرعی خیلی زیبا بیان می کند: «بخت ار مدد کند که کشم رخت پیش دوست» یعنی از همه چیز ببرم و وصل شوم به او. وقتی به خدا وصل شد، آن وقت به مردم وصل می شود. از پیش او می رود پیش اطرافیان و مردم. بعضی تعجب می کنند چرا علی (علیه السلام) در نماز طوری منقطع می شود که تیر از پایش می کشند و متوجه نمی شود. اما چگونه متوجه سائل شده و به او اشاره کرد که انگشتر را بگیرد. چون او پیش خدا بود، خدا به او گفت به سائل بده و او هم داد. چون غرق در خداست و خدا به دلش الهام می کند که انگشتر را به سائل بدهد.

حافظ طریق رندی از محتسب بیاموز                   مست است و در حق او کس این گمان ندارد

محتسب یعنی امیرالمومنین (علیه السلام) که مست خداست. خدا باید در زندگی و معاشرت تان بیاید. قیام و قعود و جنگیدن حسین بن علی و همه رفتارش فریاد می زند: «لا اله الا الله».

« تفلحوا» یعنی این که اگر در دنیا چیزی به دست شما برسد، این رستگاری نیست. حافظ می گوید: رستگاری این است که حوریه ی بهشتی فرش زیر پای تو را با گیسوانش گردافشانی کند.

« بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست                گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم»

پس «انا لله» یعنی صبر. آدم صبور می گوید: من مال خدا و مِلکِ خدا هستم و خدا در مال خودش هر کار بخواهد انجام دهد، آزاد است.

اما «انا إلیه راجعون» یعنی ما می خواهیم پیش او برویم. یعنی من میل گرد آهنی هستم که خداوند مرا در کوره گذاشته و با پتک روی من می کوبد تا شکل خوبی بگیرم. پس من باید تحمل کنم تا شمشیر تیز از من بسازد. اولی صبر و دومی رضاست.

سوال دوم:

چگونه می توان به یقظه و بیداری حقیقی دست پیدا کرد؟

گاهی گام نخست در سیر به سوی پروردگار که «یقظه» یا همان بیداری نام دارد. اگر فردی آثار یقضه یعنی نگرانی و اضطراب از گمراهی، یا بی تابی، و یا اشتیاق به بازگشت و پشیمانی از گناهان را در خود نیابد، (علی رغم این که از سطح تفکر در باب آن و درک ضرورت آن) چگونه می تواند به مقام بیداری و یقظه حقیقی دست پیدا کند؟

پاسخ:

انسان گاهی از خودش راضی می شود؛ وقتی راضی می شود، به خودش حسن ظن پیدا می کند و خوابش می برد؛ پس یقظه و بیداری از او گرفته می شود. بعضی ها حال گریه می خواستند. چون گریه شان نمی آمد، آنقدر ناراحت می شدند که به خاطر نداشتن «حال گریه» گریه شان می گرفت.

«از بی دردی ناراحتیم؛ چرا من متوجه نیستم؟»؛ هر وقت کسی دلش بخواهد بیدار شود، خدا بیدارش می کند. خدا می داند با بنده اش چه کار کند که این حالت یقظه و بیداری در او پیدا شود. گاهی می بینید آدم هایی که در ناز و نعمت هستند یک دفعه عوض می شوند. می بینید کسانی که در اوج بودند، یک دفعه فرو ریختند. اینها نشانه این است که این عالم جای اطمینان نیست. هرگاه انسان عملی صالح را از روی اخلاص انجام دهد، یقظه در او پیدا می شود.  رمز این قاعده را این آیه معرفی می کند: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً = هر كس از مرد یا زن، كار شایسته كند و مؤمن باشد، قطعا او را با زندگى پاكیزه‏ اى حیات [حقیقى] می بخشیم» (نحل/97).  

یقظه نوعی حیات طیبه و مرحله اول حیات طیبه است. حر بدترین گناه را کرد. سه بار راه را بر امام زمان و اهل بیتش بست. آن هم به امر کسی مثل یزید و عبیدالله. امام حسین یک کلمه به او گفت: «مادرت به عزایت بنشیند؛ چه می خواهی؟» حر غیظش را فروخورد و این شد عمل صالح. برای همین عمل صالح، خدا به او حیات طیبه داد.

سوال سوم:

راه درمان بیماری «بخل» چیست؟

از آیات سوره عادیات «إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ؛ وَإِنَّهُ عَلَى ذَلِكَ لَشَهِیدٌ؛ وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ = كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است، و او خود بر این [امر] گواه است، و به راستى که او سخت‏ شیفته مال است». (عادیات/6-7-8) می توان استنباط کرد که اوج ناسپاسی انسان به پروردگارش بخل است؟ لطفا راه های درمان این بیماری را بفرمایید.

پاسخ:

علی (علیه السلام) در عهدنامه به مالک اشتر می فرماید: «بخل و ترس و حرص غرایز جدا از هم هستند، اما جمع آنها سوء ظن به الله است.» بدگمانی به خدا، آدم را بخیل می کند. ریشه ی بخل، بدگمانی به خداست. اساساً  ریشه ی تمام صفاتِ بد، بدگمانی به خداست و ریشه تمام صفات خوب، خوش گمانی به خداست.

خوش گمانی به خدا چیست؟ وقتی به ابلیس گفتند، برآدم سجده کن، اگر به خدا حسن ظن داشت، سجده می کرد و می گفت خدا به من گفته به این مخلوق سجده کن. خدا دشمن من نیست. خدا خیر و سعادت مرا می داند. بیماری های من و علاجشان را می داند؛ اما ابلیس خیال کرد خدا می خواهد سبکش کند و گفت، من از آدم بهترم. به خودش حسن ظن پیدا کرد و به خدا سوء ظن. وقتی انسان فکر کند هر چیزی که خدا به من گفته خیر من است، از بخل آزاد می شود. هر چقدر در راه خدا خرج کنی، خدا جایش را برایت پر می کند.

سوال چهارم:‌

عقل به عنوان «رسول باطنی» به تنهایی برای هدایت انسان کافی نیست

حضرت حافظ می گوید: «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» اگر در این بیت مراد از حقیقت عقل است، چرا عقل به عنوان رسول باطنی برای هدایت انسان کافی نیست؟

آیت الله حائری در پاسخ به این سوال گفتند: «عقل» برای هدایت انسان به سوی انبیا کافیست. حدش این است که عقل دست انسان را بگیرد و در دست انبیا بگذارد. انسان با عقل احساس نیاز به انبیا می کند، احساس بی نیازی به انبیا از جهل است، نه از عقل. هر چقدر عقل انسان بیشتر باشد، احساس نیازش به انبیا بیشتر می شود. عقل را برای بی نیازی به انبیا نیاورده، بلکه برای احساس نیاز آورده اند.

سوال پنجم:

چگونه خودخواهی را به خدا خواهی تبدیل کنیم؟

در جلد دوم کتاب تمثیلات فرمولی ظریف و بسیار دقیق برای مقابله با یأس و غرور ارائه گردیده که وجه اشتراک هر دو «خودخواهی» است، لطفا بفرمایید، چگونه خودخواهی را به خدا خواهی تبدیل کنیم؟

آیت الله حائری در پاسخ به این سؤال این آیات از قرآن را خواندند:« إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا، إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا؛ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا؛ إِلَّا الْمُصَلِّینَ = به راستى كه انسان سخت آزمند [و بى‏ تاب] خلق شده است؛ چون صدمه‏ اى به او رسد عجز و لابه کند؛ و چون خیرى به او رسد بخل ورزد؛ غیر از نمازگزاران » (معارج 19 -22).

انسان خلقتا ضعیف است؛ کم جنبه است. اگر چیزی به دست آورد، مغرور می شود و چیزی از دست بدهد، مأیوس می شود؛ مگر نمازگزاران. آن هم نه هر نمازگزاری. « الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ= همان كسانى كه بر نمازشان پایدارى مى كنند»(معارج/23). آنهایی که نماز در آنها اثر همیشگی گذاشته و ارتباط با خدا و حسن ظن به خدا ایجاد کرده است. نماز ارتباط با بی نهایت است و باعث می شود که انسان نه با چیزی پر شود و نه از چیزی خالی شود. نمازگزار واقعی اگر چیزی از دست داد، مأیوس نمی شود. «لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ = تا بر آنچه از دست‏ شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است‏ شادمانى نكنید» (حدید/23). اگر چیزی به شما دادند مغرور نشوید و اگر گرفتند مأیوس نشوید.  پس اگر چیزی را به تو دادند و یا از تو گرفتند، آن را مال خودت ندان؛ مال خدا بدان. مال خداست که جابجا می شود.

سوال ششم:

چه سری در علم کیمیایی که مرحوم نخودکی از آن نام برده، نهفته است؟

سؤال شد که: «نقل است که مرحوم نخودکی آیات 2 و 3 سوره طلاق را به جای علم کیمیا به امام توصیه فرمودند. چه نکاتی در این آیات نهفته است که آن را تا این حد ارزشمند می کند؟ آیا منظور از رزق، رزق معنوی هم است؟»

ایشان در پاسخ فرمودند: پدرم از دنیا رفته بود و سرمایه ای هم برای ما نگذاشته بود. برادرم متکفل زندگی ما شد و تازه هم معمم شده بود. پدرم مجتهد بود و هر چه داشت برای نجف می فرستاد. کسی از بستگان ما متمکن بود. یک چک مبلغ معتنابهی برای برادرم فرستاد. برادرم خیلی داغ سیر و سلوک بود و جوانی کثیر البکاء بود. از یک طرف نیاز بچه ها را می دید و از طرف دیگر می خواست، مال متمکنین در زندگی ما نیاید. گفت به خودم گفتم این مبلغ برای چه مدتی کافیست؟ گفتم: برای سه ماه. بعد از سه ما چه کار می کنی؟ گفتم: از خدا می خواهم. در جواب خودم گفتم: پس از همین الان دعا کن و از خدا بخواه. بنابراین، چک را پس داد و قبول نکرد. کیمیا همان چکی است که این بنده خدا فرستاده بود.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed