مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
قبلاً در بحثهای انسان شناسی توضیح دادهایم که هدایت خدا دو نوع، یکی «هدایت عام» است و دیگری «هدایت خاص». هدایت عام تحت اسم شریف «رحمان» انجام میشود و هدایت خاص تحت اسم شریف «رحیم». هدایت عام که از اسمش پیداست، همان هدایت عمومی است. یعنی یک عَرضه ی عمومی است که خداوند تبارک و تعالی برای همه ایجاد میکند.
قرآن در سوره انعام آیه 125 میفرماید:« فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ كَذَلِكَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ = پس كسى را كه خدا بخواهد هدایت نماید، دلش را برای پذیرش اسلام مىگشاید و هر كه را بخواهد گمراه كند، دلش را سخت و تنگ مى گرداند چنانكه گویى به زحمت در آسمان بالا مىرود. این گونه خدا پلیدى را بر كسانى كه ایمان نمىآورند قرار مى دهد.» بیان این موضوع که انسان وقتی به ارتفاعات صعود میکند و دچار تنگی نفس میشود، از معجزات علمی قرآن است که بشر قبلا این مسئله را نمیدانست. در تنگی نفس به آدم حالت خفگی دست میدهد که خیلی هم سخت و آزاردهنده است.
فطرت خداجویی که به همه داده شده، مثل عقل، انبیاء، علما، کتابهای آسمانی، کتابهای دینی، مجالس دینی، مراکز دینی که در اختیار همه هست، هدایت عام است. به خصوص الان که جامعه جهانی کوچک شده و با شبکه گسترده ارتباطات و شبکه های ماهوارهای، هر کس بخواهد حقیقت را پیدا کند، با استفاده از تکنولوژی امروز میتواند به آن دست یابد. من در فعالیتهای بینالمللی که تا حالا داشتم، صدها نمونه سراغ دارم از کسانی که در بدترین شرائط اسلام را توانستند بشناسند، امام حسین (علیهالسلام) را بشناسند، حق را بشناسند، از طریق یک خواب و از طریق یک کمک غیرمنتظره یا از یک جایی بالأخره یک طوری به آنها اطلاعات رسیده و حقیقت را پیدا کردهاند. شخصی میگفت: من در آمریکا که بودم. دنبال حقیقت بودم و حقیقت را خوب نمیشناختم. یک روز آنقدر به من فشار آمد که به خدا گفتم: خدایا! بالأخره تکلیف من چیست؟ من بالأخره باید چه کار کنم؟ آنقدر اوضاعم خراب شد که اصلاً نتوانستم در خانه بمانم و این فشار را تحمل کنم. از خانه بیرون زدم. همینطوری داشتم در خیابان میرفتم که دیدم جلوی پایم یک کتاب به زبان انگلیسی و با عنوان «آشنایی با اسلام» بر زمین افتاده. خدا اینطوری تنظیم کرده بود که یک نفر این کتاب را بیاورد و درست در آن شلوغی پیادهرو، جلوی پای ایشان بیافتد، او هم آن را ببیند و بردارد بخواند و بعد مسلمان و شیعه شود.
در قم از یکی از بچههای آمریکایی پرسیدند: چطوری شیعه شدی؟ گفت: من اول وقتی مطالعاتم را شروع کردم، اسلام را پسندیدم. نمیدانستم که شیعه و سنی چیست. به یکی از این دوستانم که خیلی هم سنی متعصبی بود، زنگ زدم. چون فقط او را میشناختم. گفتم: میخواهم مسلمان شوم. او تلفنی به من گفت: حالا که میخواهی مسلمان شوی کار خوبی است، ولی میخواهی شیعه شوی یا سنی؟ گفتم: من نمیدانم اینها یعنی چه؟ شیعه و سنی چیست؟ من فقط اسلام را میشناسم. گفت: اسلام دو گروه شیعه و سنی دارد. حق با شیعیان است. پس حواست جمع باشد. گفتم: باشه و تلفن را قطع کردیم. گفت: من شروع کردم به تحقیق درباره شیعه و این که امام کیست و معصوم کیست و خلاصه ائمه (علیهمالسلام) را شناختیم. خوب که به جانم نشست، چند هفته بعد، دوستم زنگ زد و گفت: فلانی من آن شب اشتباهی زبانم برگشت و گفتم حق با شیعه است. گفتم: من دیگر خودم حق را پیدا کردم.
به هر حال اگر قرار باشد کسی مرض، آلودگی، گناه، لجاجت و عناد نداشته باشد، حتماً خدا او را به دین حق هدایت میکند. اینطور نیست که لنگ بماند. این هدایت عام است؛ اما استثناء هم ممکن است باشد. یک موقعی افرادی باشند که اسلام به آنها نرسیده که به اینها جاهلان قاصر میگویند. آنهایی که مخصوصاً خودشان دنبال دین نمیروند، مخصوصاً اطلاعات را از خودشان و دیگران مخفی نگه میدارند، به اینها جاهلان مقصر گفته میشود.
با پذیرش هدایت عامه است که هدایت ویژه نصیب انسان میشود
اگر کسی این هدایت عام را پذیرفت و مسلمان و شیعه شد و به سمت دین آمد و دین را قبول کرد و دستورات را انجام داد. خداوند بعد از آن، او را هدایت ویژه میدهد، اما تحت اسم رحیم. اسم رحمان عام است و اسم رحیم خاص. مثل اینکه استادی برای شاگردانش کلاسی میگذارد که عام است. استاد همه شاگردانش را دوست دارد؛ اما بعضیها از خودشان قابلیت و توان بیشتری نشان میدهند و استاد به آنها درس خصوصی و ویژه میدهد.
مثال بزنم: الان چه کسی میتواند ریاضیات سال دوم ابتدائی را خوب یاد بگیرد؟ کسی که ریاضیات سال اول را خوب یاد گرفته باشد. بعد میپرسیم که این چطور میتواند خوب یاد بگیرد؟ جواب این است که ظرفیتش زیاد شده است. ظرف نفس انسان و روح او، برخلاف ظرف مادی است. ظرف مادی اگر پر شود، دیگر جایی ندارد. اما چون انسان نفس و روح دارد، موجود مادی نیست. بنابراین، با یادگیری، ظرفیت انسان زیاد میشود و در نتیجه ظرفیت پذیرش او بالا میرود. ظرف مادی اگر پر شود، مثل لیوانی است که اگر از آب پر کنیم، دیگر ظرفیت پذیرش آب را ندارد. یکی از دلائل تجرد نفس همین است که ظرفیت انسان با پذیرش، زیاد میشود.
علی(علیهالسلام) فرمود:«کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیه إلاّ وِعاءَ العِلم فَإنَّهُ یَتَسِّع بِه[1]= هر ظرفى بر اثر قرار دادن چیزى در آن، از وسعتش كاسته مى شود، مگر پیمانه علم كه هرقدر از دانش در آن جاى بگیرد، وسعتش افزون مى گردد!»
قرآن هم همینطور است. یعنی آیاتی دارد که «هُدىً لِلنَّاسِ» است و رحمت عام برای همه مردم است. اما آیات دیگری هم دارد که هدایت خاص است و برای یک عدهی ویژه، مثل «لِأُولِی الْأَلْبابِ=صاحبان خرد» می باشد. اینها آدمهای خیلی خاص هستند. آدمهای حساس و ریزبین هستند. خداوند همه بندگانش را دوست دارد و «لا یَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ[2]= و کفر را برای بندگانش نمی پسندد». برای همین اگر یک گناه بکنید، همان یک گناه را برایتان مینویسند. آن هم نه این که فوری بنویسند. خداوند به فرشته ها میفرماید، حالا ننویسید، شاید توبه کرد. شاید پاک شد و جبران کرد. بالأخره اگر کار خیر کرد، میگوید: حالا دیگر اصلاً برایش ننویسید، چون کار خیر کردده است. براساس آیه ی«إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ=محققا خوبی ها بدی ها را از بین می برد»، اگر کار ثوابی بکند، خدا میگوید، فوری برایش 10 برابر بنویسید. اینکه در روایت داریم وای به حال کسی که یکی هایش (گناهانش) از ده تاییهایش (ثوابهایش) بیشتر شود، برای همین است. بعضیها یکی یکی گناه میکنند و از ده تاییها بالا میزند. اما باز خداوند فرصت میدهد که بنده اش توبه کند. بعد فرموده، اگر کار خیر هم انجام دهید، گناهان تان را پاک میکنیم. ولی اگر یک کار خیر بکنید، 10 برابر مینویسیم. گاهی 20 برابر، گاهی 100 برابر و گاهی 1000 برابر و گاهی بندهاش یک کار خوب میکند و خداوند همه گناهان گذشته او را میبخشد.
منظور از اینکه خدا هدایت یا گمراه میکند، چیست؟
اینکه خدا اراده میکند تا بندهای هدایت شود یا گمراه شود. این اراده، اراده ی اولیه نیست، بلکه اراده ی ثانویه است. خداوند هیچ اراده اولیهای برای گمراه کردن یا هدایتِ ویژه کسی ندارد. اراده اولیه خداوند، هدایت همه انسانهاست. اگر کسی به هدایت عام پاسخ مثبت داد، آن وقت خداوند هدایت ویژه و ثانویه به او میدهد. «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ» این هدایت رحیمیه و هدایت ثانویه است وگرنه اراده اولیة خداوند به هدایت همه مردم است. خدا میخواهد همه هدایت شوند. پس این را نگوییم که خدا نخواسته فلان کس هدایت شود. اینکه در قرآن داریم که «خدا به قلبش مُهر زده»، مال زمانی است که کسی به هدایت اولیه پشت کرده و جزای پشت کردن به فطرت، گمراهی است. گمراهی هم نه به این معنا که خدا میخواهد؛ بلکه خدا قضا و قدر را گذاشته و بنده به طور طبیعی خودش گمراه میشود. مثل اینکه به شما میگویند این راه و مسیر را برو. شما گوش نمیکنی و یک مسیر دیگری را میروی و تبعات بد آن را می بینی. پس در آن حرف گوش نکردن، ذاتاً انحراف وجود دارد. مثلاً میگویند مسیر مشهد از اینطرف است. به طور طبیعی وقتی شما سمت مشهد نروی و حرف راهنما را گوش نکنی، از مشهد دور میشوی.
در بحث هدایت گفتیم که اراده ی خدا بعد از ارادة انسان است. من یک قاعده می دهم به دست شما و آن این است که «خدا کلاً در قرآن تابع انسان است». خدا به عنوان خدا شروع کننده است. شروع کرده و یک سیستم را راه انداخته است. از آن به بعد را گذاشته به اراده انسان و فرموده: میخواهی جهنم بروی یا بهشت؟ هر کدام را تو بخواهی همان میشود. «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً[3]= ما راه را به او نشان دادیم؛ خواه شاكر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس.» صدها نمونه در قرآن داریم که خدا میگوید: خشم و غضب و رحمت و هدایتم تابع تصمیم بندهام است. بنده اگر حرف گوش کرد و تسلیم شد، من کمکش میکنم. اگر یک قدم نزدیک شود، من صد قدم میآیم. ولی اگر بنده بخواهد لجبازی و عناد کند و نخواهد جلو برود، وقتی که پشت میکند خودبهخود نتیجهاش را هم خواهد دید.
شرح صدر به چه معناست؟
طبق آیهای که در ابتدای بحث گفته شد، خداوند وقتی که هدایت کسی را بخواهد، سینه اش را باز میکند: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ». این شرح صدر و باز شدن سینه یعنی چه؟ منظور از سینهاش، سینه مادی نیست؛ بلکه دلش را باز میکند و صدرش را انشراح میدهد تا اینکه تسلیم شود و اسلام را بپذیرد. همینطور است وقتی که «وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ». یعنی وقتی که خدا اراده کند که کسی را گمراه کند.
ریاضیات باز شدن سینه و شرح صدر خیلی مهم است. یعنی بفهمیم که چطور میشود سینه باز میشود و انسان بدون مقاومت، اوامر الهی را میپذیرد؟
یک مثال بزنم: شاگردان به یک کلاس آمدهاند. یک شاگرد مورد توجه استاد قرار میگیرد و استاد برایش سرمایه گذاری ویژه میکند و بطور ویژه تحویلش میگیرد، به خاطر اینکه از استاد بیشتر اطاعت کرده و نسبت به فرمولهایی که استاد داده، تسلیم تر بوده است. وقتی تسلیم تر میشود، یعنی مقاومتش را در مقابل استاد پایین میآورد. وقتی مقاومتش پایین میآید، یادگیریاش بالا میرود. وقتی یادگیریاش بالا رفت، تخصص و آمادگی اش برای گرفتن درسهای ویژه و بالاتر، بیشتر میشود. دقت کنید، این سازوکار خیلی مهم است. هر چه شاگرد مقاومتش را کمتر میکند و بدون مقاومت میشنود، زودتر شکل میگیرد و و رویش هم تأثیر میگذارد.
چرا مقاومت بعضیها زیاد میشود؟ چون با گوش حیوانی گوش میدهند. ولی بعضی ها اول بخش حیوانی شان را ذبح کرده اند و بعد سر کلاس مینشینند. برای همین مقاومتی ندارند و بدون نقادی و لجبازی گوش میدهند. در نتیجه ظرفیت شان بالا میرود.
در مجمع البیان آمده است که از پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) سؤال میکنند، منظور از شرح صدر چیست؟ میفرماید: نوری است که خدا در دل مؤمن میافکند و بدان سبب سینه اش فراخ و گشاده میشود. عرض کردند: آیا برای شناخت آن نشانهای وجود دارد؟ می فرماید: علامت اینکه یک نفر دارد وسعت و شرح صدر پیدا میکند، این است که این شخص اولاً رویش را به سمت ابدیت و بهشت برمیگرداند، یعنی از دنیا به سمت ابدیت نگاه میکند. امام سجاد (علیهالسلام) هم شب قدر و شب 27 ماه مبارک رمضان تا صبح این دعا را میخواندند:«اَللّهُمَّ ارزُقنِی التَّجافی عَن دارِ الغُرُور و الإنابَۀُ إلی دارِ الخُلُود وَ الإستِعدادُ لِلمَوت قَبلَ حُلولِ الفَوت= » و خدا رحمت کند امام (رحمهاللهعلیه) را در رکوع آخر نمازشان این دعا را میخواندند.[4]
برای رسیدن به شرح صدر چه کار باید کرد؟
برای دست یافتن به گشایش و شرح صدر، اولاً شخص رویش را به سمت ابدیت و بهشت برمیگرداند. برای رسیدن به این هدف و کلاً برای انجام هر کاری اطلاعات و مهارت لازم است. مهارت یعنی توانایی که این غیر از اطلاعات است. مهارت که میگوییم یعنی دو چیز، یکی اطلاعات و دیگری تمرین.
مثلاً شاد بودن یک مهارت است. آرامش داشتن یک مهارت است. مهارت اول اطلاعات میخواهد، شما اطلاعات را که کسب کردی، باید روی آن اطلاعات تمرین کنی. مثل نقاشی و خط و رانندگی است که اگر تمرین نکنی، موفقیتی نداری. هر کس در دنیا هر دارایی که دارد، از این دو راه است. معمولاً دو گروه هستند که از این دارایی ها استفاده خوبی نمیتوانند بکنند، یکی افراد تحصیل کرده و دیگری افراد ثروتمند. یعنی این دو گروه بیشترین شکست ها را میخورند. آنهایی که تحصیلات شان بالاست، اغلب وقت کافی برای کسب مهارت ندارند. آنهایی که از سطح آسایش خوبی برخوردارند، رشدشان کم است. البته استثناء هم وجود دارد. ممکن است کسی که سطح آسایشش بالا است، آنقدر در خودش ظرفیت ایجاد کرده باشد که آسایشش مانع حرکت به سمت ابدیت نشود.
کسی وسعت قلب دارد که تمام توجه و روی دلش را به سمت آخرت کرده باشد. مثل اینکه بچه کسی را گروگان گرفته باشند و بگویند تا یک فرش خوب نبافی، بچه ات را آزاد نمیکنیم. این شخص مجبور است بافتن فرش را یاد بگیرد و تمام توجه و روی دلش را به سمت یاد گرفتن کند. علامت اینکه یک نفر هدایت شده، این است که عاشقانه به سمت آخرت نگاه میکند و عاشقانه به سمت ابدیت و آسمان و نظام ابدی می رود و انابه دارد. انابه یعنی بازگشت، یعنی تصمیم میگیرد انسان باشد. تصمیم میگیرد قواعد ابدی را رعایت کند. تصمیم میگیرد بدون مقاومت، رشد کند. چطور افراد درس دانشگاه را جدی میگیرند؟ چطور خانه ساختن را جدی میگیرند؟ چطور ازدواج را جدی میگیرند؟ چطور کار یک خانه را دو خانه کردن را جدی میگیرند؟ چطور تلاش برای اینکه یک ماشین را تبدیل به یک ماشین بهتر بکنند یا آن را دوتا کنند، جدی میگیرند؟ چطور در این که یک سفر خارجی بروند و در فلان کشور درس بخوانند، جدی هستند؟ اینها به این خاطر است که علاقه دارند و شیفته هستند و رویشان را آنطرف کرده و فقط به همان سمت میروند.
نشانهی داشتن شرح صدر چیست؟
علامت اینکه یک نفر واقعاً شرح صدر یافته و به آخرت سالم متولد میشود، این است که به صورت جدی رویش به سمت ابدیت قرار میگیرد. وقتی میرود به سمت خانه جاودانگی، دو اتفاق برایش میافتد، یکی اینکه سطح شادی و آرامشش بیشتر میشود که این صددرصد است. چون کسی که رو به آخرت کرده، پشت به دنیا میکند. او فهمیده در دنیاست که این همه اضطراب و غصه وجود دارد.
تمسخر، اذیت، نیش زدن، به رخ کشیدن، سرزنش کردن اشتباهات دیگران، گذشته دیگران را به رخشان کشیدن، لغزش دیگران را به رخشان کشیدن، خانواده من اینطوری خانواده تو اینطوری، زن من اینطوری زن تو اینطوری، شوهر من اینطوری شوهر تو اینطوری، پدر و مادر من اینطوری پدر و مادر تو اینطوری. چنین کسانی اصلاً به سوی دار الخلود انابه ندارند. اینها اصلاً برای آدم شدن جدی نیستند. اگر میخواستند آدم شوند، دیگر حسادت و تکبر و بدبینی و بددهانی معنا نداشت. اگر کسی میفهمید که یکبار حسادت، عصبانیت و کینه به دل گرفتن از کسی، فضولی کردن، رازداری نکردن، چه بلایی در قبر به سر آدم میآورد، اصلاً این کارها را نمیکرد. به یک بنده خدایی که آدم ظریفی بود و خیلی اهل حال و از نظر معنوی با خیر بود و واقعاً دستش پر بود، گفتم: حالت چطور است؟ خوبی یا نه؟ گفت: میتوانم خوب نباشم؟ خدا جهنم را خلق کرده برای اینکه من خوب باشم. با جهنم آدم میتواند بد باشد؟ این شخص جهنم را باور کرده و میداند که برای یک بار عصبانیت چه پوستی از سرش میکَنند. برای همین به این راحتی عصبانی نمیشود، غر و نق نمیزند و بگومگو نمیکند.
استاد ما میفرمود: بعضیها مثل چوب تر میمانند که وقتی آن را در آتش میاندازید، آتش نمیگیرد. چون آب دارد، مقاومت میکند و آنقدر دود میکند که همه عالم و آدم را اذیت میکند تا کم کم این آبها برود و چوب خشک شود و تازه آتش بگیرد. میگوید بعضیها هم مثل زغال هستند. یعنی از چوب خشک هم بهتر هستند. یک ذره آتش کنارشان باشد، زود گُر میگیرند و روشن میشوند. بعضیها مثل باروت میمانند، وقتی میزنی منفجر میشوند.
سعه صدر به سن، سابقه، روحانی بودن، مجتهد بودن، سادات و انقلابی بودن نیست. به این است که چقدر ضریب مقاومت یک فرد پایین باشد. هر چه ضریب مقاومت پایینتر باشد، منفجر شدن و رسیدن راحتتر است. اما وقتی که شما ضریب مقاومتت بالاست، حرف گوش نمیکنی، شرح صدر نداری و دلت بسته است.
نشانه دیگر داشتنِ شرح صدر، کنده شدن از دنیا است
می فرماید: «وَ التَّجافی عَن دارِ الغُرُور». «تجافی» یعنی نیم خیز نشستن. شما وقتی در رکعت دوم به نماز جماعت میرسید، وقتی امام جماعت تشهد میخواند، شما یک ذره از نوک پا و یک ذره از انگشت ها را میگذاری و به صورت نیم خیز مینشینی. کسانی که میخواهند مسابقه دو بدهند، همه هیکلشان را برای دویدن آماده می کنند. کسی که به دنیا نمیچسبد، نیم خیز روی دنیاست. یعنی روی دنیا نمی نشیند و آنقدر خودش را وِلو نمیکند که وقت بگذارد و پخش شود که وقتی برای مردن صدایش کردند، یا فرشته عزرائیل(علیهالسلام) آمد و گفت: بلند شو برویم. بگوید: من هنوز، نه خمس و زکات داده ام، نه از کسی حلالیت خواسته ام، نه تکلیف مالی همسرم را مشخص کرده ام و نه وصیتنامه نوشته ام. خیلی حق الناس گردن من است. اخلاقم را هم هنوز درست نکرده ام. این همیشه دنبال دکتر و مهندس شدن بوده و برای آخرتش وقت نگذاشته است. فقط وقت گذاشته و روی ذهنش کار کرده. تجافی یعنی اصلاً این شخص نچسبیده به دنیا. وقتی به او میگویند: سرطان داری و هفته دیگر میخواهی بمیری. سرطان با سرماخوردگی برایش هیچ فرقی نمیکند. اما کسی که تجافی ندارد و آنقدر گرفتار دنیاست و به دنیا چسبیده که در همین عذاب ها غرق است، با اهل تجافی خیلی فرق دارد. افسردگیها را شما نگاه کنید. این همه افسردگی، جای نگرانی دارد. 92% چیزهایی که ما برایش در طول روز نگران میشویم، همه اش شیطانی است. یعنی مال خودمان نیست. مثلاً می گوید: اگر شوهرم بمیرد، چه کار کنم؟ بچه ام بمیرد چه کار کنم؟ و ...
خلیفه عباسی متوکل لعنۀ الله علیه، امام هادی(علیهالسلام) را صدا کرد و به یک کار فسق و فجور و مسخره کردن دیگران مشغول بود. حضرت فرمود: بعضی از آدمها قبرکن قبرشان را کَنده و کفن شان آماده است، کافور و سدر و آب شان هم آماده است؛ اما هنوز مشغول مستی هستند. این الان مشغول مستی است و حواسش نیست که فردا قرار است او را در کفن بپیچند. این را گفت و رفت و فردای آن روز متوکل مُرد.
تجافی یعنی شما از دنیا کَنده اید و وقتی سوت میزنند و میگویند در قبر بیا، کیف میکنید. موت یعنی ملکی هست که من را از رحم دنیا در میآورد و به خانه اصلی ام متولد میکند و پیش خانواده آسمانی خودم میروم. بنابراین، کسی که برای رفتن اشتیاق دارد، همه کارهایش را کرده و آماده ی رفتن است. آنقدر برنامه ریزی اش در زندگی دقیق بوده و آنقدر خوب برنامه ریزی کرده که هر وقت صدایش میکنند، با خوشحالی میرود. اما کسی هم هست که الان 80 سالش است، ولی آماده نیست.
علامت شرح صدر این است که آدم خودش را برای بهشت خودش تربیت کند. چون به آخرت اشتیاق دارد، خودش را آماده میکند، خودش را تربیت میکند، اصلاً به اینجا نمی چسبد. نوع برنامه ریزیهای درسی اش و سمت و سوی «انتخابها، ارتباطها، رفتارها و افکارش» به آخرت است. یعنی همهچیزش آخرتی است. اصلاً اینجا هیچ چیز دنیا را جدی نمیگیرد.
[2] . سوره زمر/7.
[3] . سوره انسان/3.
[4] . توضیح بیشتر این قسمت را در بحث شب 27 ماه رمضان میتوانید مطالعه کنید.
ع ل 382
کلیدواژه ها:
آثار استاد
سلام مطلبتون واقعا عالی بود ممنون. مثال های زیبا،متن روان،قابلیت فهمیدن،طنز و مزین به آیات قران.