مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
نوبهارا جان مایی جانها را تازه کن |
باغها را بشکفان و کشتها را تازه کن |
|
گل جمال افروختهست و مرغ قول آموختهست |
بی صبا جنبش ندارند هین صبا را تازه کن |
|
سرو سوسن را همیگوید زبان را برگشا |
سنبله با لاله می گوید وفا را تازه کن |
|
شد چناران دف زنان و شد صنوبر کف زنان |
فاخته نعره زنان کوکو عطا را تازه کن |
|
از گل سوری قیام و از بنفشه بین رکوع |
برگ رز اندر سجود آمد صلا را تازه کن |
|
جمله گلها صلح جو و خار بدخو جنگ جو |
خیز ای وامق تو باری عهد عذرا تازه کن |
|
رعد گوید ابر آمد مشکها بر خاک ریخت |
ای گلستان رو بشو و دست و پا را تازه کن |
|
نرگس آمد سوی بلبل خفته چشمک می زند |
کاندرآ اندر نوا عشق و هوا را تازه کن |
|
بلبل این بشنید از او و با گل صدبرگ گفت |
گر سماعت میل شد این بینوا را تازه کن |
|
سبزپوشان خضرکسوه همیگویند رو |
چون شکوفه سر سر اولیا را تازه کن |
|
وان سه برگ و آن سمن وان یاسمین گویند نی |
در خموشی کیمیا بین کیمیا را تازه کن |
آثار استاد