مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
گفتیم عالیترین فایده و فلسفه این دستورات، تسلیم بودن انسان است در مقابل فرمان ولیّ نعمت حیاتبخش روزی ده؛ یعنی ذات اقدس الله جلّ جلاله و بر اثر این تسلیم بودن و سر فرود آوردن در برابر آن منبع فیّاض، جوهر جان را حركت دادن و به مقام قرب او رساندن و منوّر به نور «الله نور السموات و الارض» گشتن.
«حال از آنچه كه خدا به شما روزی كرده است به گونه حلال و پاكیزه تناول كنید [و از آن برخوردار گردید] و شكرگزار نعمتهای خدا باشید، اگر او را میپرستید.
خداوند تنها مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه با نام غیر خدا سر بریده شده است، بر شما تحریم كرده و در عین حال، اگر كسی تحت شرایط خاصّی، مضطرّ و ناچار شد و از آنها بخورد، در صورتیكه تجاوز از حدّ ضرورت ننماید، نزد خدا مغفور است و مجازات نخواهد شد؛ زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.»
در دو آیه قبلی (112 و 113) مردمی كه نسبت به نعمتهای مادّی و معنوی خدا ناسپاسی میكنند، مورد ذمّ و نكوهش قرار گرفتند و عاقبت شوم آنها با ارائه یك نمونه تاریخی، استحقاق عذاب اعلام گردید كه:
«...فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُون؛1
آنها را عذاب درگرفت؛ در حالیکه ظالم بودند.»
حال، آیه 114 به عنوان یك درس عبرت از تاریخ گذشتگان میفرماید:
«اینك كه شما از پایان زندگی كفرانکنندگان نعمت آگاه شدید كه چگونه مشمول غضب و محكوم به عذاب خدا گشتهاند. این دیگر عاقلانه نیست كه شما هم دنبالهرو آنها باشید و در مسیر كفران نعمتهای خدا قدم بردارید كه:
«فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ إِنْ كُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُون؛
حال از آنچه كه خدا به شما روزی كرده است، به گونه حلال و پاكیزه تناول كنید [و از آن برخوردار گردید] و شکرگزار نعمتهای خدا باشید، اگر او را میپرستید.»
آیا غذای حرام همین چهار چیز است؟
آنگاه آیه 115، قسمتی از موادّ غذایی مربوط به حیوانات را كه در دین مقدّس تحریم شده است، بیان میكند و آن چهار چیز است: مردار، خون، گوشت خوك و حیوانی كه با نام غیر خدا سر بریده شده است.
سؤالی كه اینجا ممكن است مطرح شود، این است كه: كلمه «إنّما» از نظر ادبی، دلالت بر حصر و انحصار میكند و حال آنكه میدانیم موادّ غذایی تحریم شده حیوانات، در این چهار چیز منحصر نمیباشد.
در جواب این سؤال فرمودهاند:
حصر در اینجا، به اصطلاح «حصر اضافی» است؛ یعنی در مقام نفی بدعتهایی است كه مشركان در تحریم پارهای از حیوانات داشتند و منظور، حصر حقیقی نیست.
رمز و راز تحریم گوشت حیوانی كه بدون ذكر نام خدا ذبح شده است
مطلبی كه تذكّر آن لازمتر به نظر میرسد، این است كه راز تحریم گوشت مردار و خون و گوشت خوك بر كسی پوشیده نیست و همه، كم و بیش از مفاسد ضدّبهداشتی آنها آگاهند؛ امّا موضوع «ما أُهِلَّ لِغَیْرِاللهِ بِه» حیوانی كه با نام غیر الله یا بینام الله سر بریده شده باشد، راز و رمز تحریمش روشن نیست؛ یعنی اگر مثلاً شخص مسلمانی گوسفندی را رو به قبله روی زمین خوابانده با كارد آهنی، چهار رگ آن را بریده و خون به قدر كافی از بدن حیوان خارج شده و فقط بسمالله نگفته است. از نظر آیه شریفه، این حیوان در ردیف مردار، خون و گوشت خوك قرار گرفته و خوردن گوشت آن حرام است. در صورتیكه روشن است كه گوشت این حیوان هیچگونه ضرر و زیان بهداشتی برای انسان ندارد؛ زیرا گفتن و نگفتن بسم الله هنگام سر بریدن حیوان، تأثیری در گوشت آن نمیكند.
در مقام حلّ این اشكال عرض میشود:
مشكل اصلی ما، در شناختن حقیقت انسان است كه ما خیال میكنیم انسان عبارت از همین جسم و تن است كه مجموعه مركّبی از گوشت، پوست، استخوان و ... میباشد و معیار در حلال و حرام بودن موادّ غذایی در دین نیز نفع و زیانی است كه از ناحیه آنها عاید این بدن میشود و بنابراین هر مادّه غذایی كه مضرّ و زیانبخش به سلامت بدن شد، حرام و آنچه كه زیان ندارد، حلال است.
بنابراین گوشت حیوانی كه به نام الله سربریده نشده است، در صورتیكه از لحاظ سایر شرایط تكمیل است، چه زیانی برای بدن دارد كه آیه شریفه آن را تحریم كرده است؟
آری. اشكال اصلی مطلب این است كه ما انسان را خلاصه در همین بدن كردهایم و حال آنكه حقیقت انسان، عبارت از روح و جان انسان است و این بدن و اعضا و جوارحش، به منزله ابزار كار اوست و به بیان دیگر، انسان دارای دو بُعد جسمی و روحی است و هركدام از این دو بُعد، از لحاظ تأمین صحّت و بیماریاش و از لحاظ نفع و ضرر بردنش از اشیا، معیار خاصّی دارد. بنابراین معیار تشخیص موجبات صحّت و بیماری روح را باید دین و شریعت ـ كه نازل شده از عالم ربوبیّت حضرت خالق علیم حكیم است ـ تعیین كرده و فرموده است ملاك صحّت و سلامت روح انسان، قرب به خدا و توجّه قلبی به حضرت او و ملاك بیماری او، بُعد و دور گشتن از خدا و غافل بودنِ قلب از خداست؛ ولی متأسّفانه ما مردم ظاهربین گرفتار تن، كه از كمالات روحی انسان ناآگاهیم، از بیماری تن سخت میترسیم و از تصوّر اینكه نكند روزی میكروب وبا و سرطان به تن ما راه یابد، وحشت میكنیم؛ ولی از بیماری روح هرگز نمیترسیم و از راهیابی میكروب بُعد و دوری از خدا به فضای جان، احساس وحشتی نمییابیم!
دوری از خدا برای خیلیها مفهوم نیست
از نظر مردم امروز، اصلاً مسئله دوری از خدا مفهوم درستی ندارد تا چه رسد به اینكه بیماری هلاكتباری به حساب آید. این آدم به قول خود، مسلمان خداپرست است كه علناً ربا میخورد و هیچ ترس و واهمهای از خدا ندارد كه در قرآن كریمش، صریحاً اعلان جنگ با رباخواران داده و فرموده است:
«... فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِه...؛2
... بدانید خدا و رسولش، با شما پیكار خواهند كرد! ...»
آری. ما اکنون از بیماری دوری از خدا چیزی نمیفهمیم؛ امّا روزی خواهد رسید كه این بیماری چنان ما را از پا درآورد و در آتش قهر خدا بسوزاند كه فریاد الامان الامان از عمق جان برآوریم و راهی به سوی خلاصی از عذاب دوری از خدا نیابیم.
«... لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الارْضِ جَمیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ ...؛3
... روز قیامت آرزو میكنند ای كاش! تمام آنچه كه در روی زمین هست و دو برابر آن، مال آنها میشد و آنها تمام آن را میدادند و از عذاب آن روز نجات مییافتند [امّا میسّر نخواهد شد]...»
اینك «قرآن» هشدار میدهد كه مراقب باشید ای باورداران! روز جزا كه میكروب بیماری دوری از خدا به حومه جانتان راه نیابد و راسخ در جانتان نگردد؛ آنگونه كه ناگهان به خود آیید و خود را در میان آتش سوزان جهنّم ببینید و این ندای قهرآمیز فرشتگان عذاب را بشنوید:
«كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون؛4
اینان امروز از پروردگارشان در حجابند»
زیرا در دنیا مبتلا به بیماری دوری از خدا بودند.
آری. قرآن كتاب ذكر است:
«وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمین؛5
در حالیكه این(قرآن) جز مایه بیداری برای جهانیان نیست!.»
برای بیدار و هشیار ساختن جهانیان آمده است كه اینچنین عمر عزیز گرانقدر خود را با بیماری دوری و غفلت از خدا به سر نبرید و ناگهان خود را معذّب به عذاب حجاب از خدا بیابید. این واقعاً چه سفاهت عجیبی است كه دامن ما مدّعیان اسلام و پیروی از قرآن را گرفته كه مرتّب سخن از قرآن به میان آورده و علی الدّوام میگوییم: قرآن كتاب علم است، كتاب ذكر است و كتاب هدایت؛ امّا اثری از این عناوین در زندگی خود نمیبینیم.
قرآن كتاب علم است و ما در جهالت به موازین سعادت و شقاوت، به معنای واقعیاش دست و پا میزنیم. كتاب هدایت است و ما همچنان در گمراهی و ضلالتیم و كتاب ذكر است و بیداركننده و ما در خواب غفلت و بیخبری همچنان به سر میبریم.6
خوردن چنین گوشتی موجب دوری از خدا میشود
قرآن میگوید: گوسفندی كه موقع سر بریدنش نام خدا بر آن برده نشود، اگرچه خوردن گوشت آن ضرر بدنی ندارد، امّا سبب دوری روح از خدا میگردد. آنها كه از طرفی «وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ ...»7 خدا را آنچنان كه باید نشناختهاند و موقعیت او را در عالم به دست نیاوردهاند، از طرفی هم به حقیقت معنای انسان پی نبردهاند و از انسان، جز بدن چیزی نفهمیدهاند. طبیعی است كه هضم این سخن در مزاجشان بسیار دشوار میآید كه خوردن گوشت گوسفندی كه هنگام ذبحش نام خدا بر آن برده نشده است، سبب دوری روح از خدا میگردد؛ ولی آنان كه در مكتب انسانساز انبیا و پیامبران الهی(ع) تربیت یافتهاند، پی بردهاند كه تنها وجود كامل در عالم هستی كه كمال مطلق است، ذات اقدس الله است و بس. بقیه هرچه هست، مخلوقات او هستند كه در پرتو نور اقدس او از كتم عدم پا به عرصه هستی نهادهاند و انسان هم كه یكی از مخلوقات اوست، دارای روحی است كه تنها طریق ترقّی و تكاملش، شناختن حضرت خالق و سپس راهیابی به سوی تقرّب و نزدیك گشتن به او و آن نیز منحصراً عمل كردن طبق دستورات آسمانی او در تمام شئون زندگیاش میباشد كه به نام دین و احكام شریعت در دسترسش قرار گرفته است.
حال از جمله آن، دستورات و احكام اینكه هنگام ذبح هر حیوان حلال گوشت، باید نام خدا بر آن برده شود و بسمالله گفته شود تا روح انسان نیز بدین طریق راه تقرّب به خدا را بپیماید و این نشان میدهد كه از نظر تربیتشدگان در مكتب انبیا، آن دنیا و زندگی دنیا كه با نام خدا آغاز نشود و با نام خدا همراه نباشد، در واقع میته و مردار است و نفرتانگیز و باید تا آنجا كه میتوانند برای دگرگونسازی آن و تبدیل آن به یك دنیا و زندگی الهی بكوشند و به موازات تقویت بدن، روح را هم تقویت كنند و از اینرو، پیوسته سعی میكنند كه تمام شئون زندگی خود را با نام خدا آغاز كنند و با نام خدا ختم كنند.
فرق اساسی ما با كفّار
مسلمانان، طفل نوزاد خود را از بدو تولّد با نام خدا آشنا میسازند و اذان به گوشش میگویند تا اوّلین صدایی كه میشنود، همراه با نام خدا و اولیای او باشد. سفره غذا و طعام خود را با نام خدا و گفتن «بسمالله الرّحمن الرّحیم» میگسترانند و با نام خدا و گفتن «الحمدلله ربّ العالمین» برمیچینند. محلّ كسب و كار خود را صبح با نام خدا باز میكنند و شب با نام خدا میبندند. ازدواج و اتّخاذ همسر و حتّی شب زفاف خود را با نماز و دعا و مناجات با خدا آغاز و همراه میسازند و همین ارتباط با خدا، راز و مرز امتیاز ما، مسلمانان از كافران است وگرنه آنها هم مثل ما و بلكه خیلی وسیعتر از ما كسب و كار و تجارت و فرهنگ و اقتصاد و سیاست دارند. ازدواج و تولید فرزند دارند. تنها چیزی كه آنها ندارند و ما داریم، همین مسئله ارتباط با خداست كه به زندگی ما صورت زندگی انسانی داده است و آنها یك زندگی به تمام معنای حیوانی دارند.
این گفتار خداوند حكیم در قرآن كریم است كه میفرماید:
«...وَالَّذینَ كَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْانعامُ...؛7
...آنان كه به خدا كفر ورزیدهاند [ارتباطی با خداوند از لذّات این جهان] برخوردار میباشند و میخورند، آنگونه كه چهارپایان میخورند...»
تنها شرف امّت مسلمان این است كه در سایه ارتباط با خدا و اولیای خدا زندگی انسانی به وجود آورده و زنده به حیات الهی شده است. از این رو معتقد است آن دنیا و آن زندگی كه با برنامه آسمانی الله جلّ جلاله افتتاح و اختتام نپذیرد، در واقع میته و مردار است و نجس. اجتناب از آن واجب است و دگرگون ساختن آن در حدّ توان لازم. پس گوسفندی كه به هنگام ذبحش، نام خدا برده نشود، درست است كه زیان بدنی و بهداشتی ندارد؛ ولی از آن نظر كه خداوند حكیم، به بردن نام خدا به هنگام ذبحش دستور داده است، اطاعت امر او واجب است كه سبب تقرّب روح انسان به خدا میگردد و یك مسلمان واقعی، موظّف است طبق دستور خدایش عمل كند؛ هرچند از فلسفه و سرّ آن دستور آگاه نباشد.
تفاوت اساسی قوانین دینی با قوانین بشری
یك فرق اساسی كه قوانین دینی با قوانین بشری دارند، این است که انسان مسلمان نسبت به قوانین دین، پذیرش کامل دارد. هرچند که امّت مسلمان از فلسفه و اسرار تك تك احكام آن قانون آگاه نباشند، امّا همینكه آن دستور، دستور الهی است و امتثال امر و فرمان خدا سبب تقرّب روح انسان به خدا میگردد، این عالیترین بهرهای است كه انسان مسلمان از آن دستور میبرد؛ اگرچه آن دستور فرضاً هیچ فایدهای از لحاظ زندگی مادّی نداشته باشد. خدا هم فرموده است:
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الاِسْلام...؛8
حقیقت اینكه دین [پسندیده در] نزد خدا اسلام است [و تسلیم بودن در مقابل فرمان خدا]...»
هدف، امتثال امر الهی است
ممكن است دستوری از دستورات دینی بر حسب ظاهر، هیچ فلسفه عقلانی، طبیعی یا نفسانی نداشته باشد، از قبیل همین حرام بودن گوشت گوسفندی كه هنگام سر بریدنش، نام خدا برده نشده است كه ما هرچه فكر كنیم، از گفتن بسمالله و نگفتن آن اثری از نفع و زیان در آن گوشت نمیفهمیم و نمییابیم و همچنین در احكام مربوط به حجّ واجب است، شخص مُحرم با شرایط مخصوصی هفت بار دور خانه كعبه، كه یك چهار دیواری سنگی بیش نیست، بچرخد و هفت بار بین دو كوه «صفا» و «مروه» برود و برگردد. در بیابان «مِنا»، سنگریزههایی را با نوك انگشت به تخته سنگهایی معیّن بزند. آدمی كه سالها زحمت كشیده، موی سر زیبا برای خود درست كرده كه شدیداً مورد علاقه اوست، در مكّه، روز عید قربان، آن را باید بتراشد و... از اینگونه دستورات كه هیچ فایده عقلانی یا نفسانی در آن نمیبینیم، در احكام دین مقدّس اسلام داریم؛ ولی گفتیم عالیترین فایده و فلسفه این دستورات، تسلیم بودن انسان است در مقابل فرمان ولیّ نعمت حیاتبخش روزی ده؛ یعنی ذات اقدس الله جلّ جلاله و بر اثر این تسلیم بودن و سر فرود آوردن در برابر آن منبع فیّاض، جوهر جان را حركت دادن و به مقام قرب او رساندن و منوّر به نور «الله نور السموات و الارض» گشتن. چه فایده و فلسفهای از این عظیمتر و عالیتر میشود تصوّر كرد. بنابراین جمله «قربةً إلی الله» هدف اصلی عبادت معرفی شده است؛ یعنی نزدیك گشتن روح و جان انسان به خدا، از طریق اطاعت امر او.
نماز قربةً إلی الله، انجام مناسک حج، قربةً إلی الله و ادای خمس و زكات مال، قربةً إلی الله، یعنی خود عمل از قیام و قعود و ركوع و سجود در نماز مطلوب اصلی نیست؛ این كارها را آدم ریاكار نیز انجام میدهد. آنچه كه هدف و مطلوب اصلی است، اطاعت فرمان و امتثال امر است.
اطاعت فرمان و تقرّب به ساحت جانان
منظور از غسل و وضو در دین، فقط تنظیف و شستوشوی بدن نیست؛ زیرا اگر انسان جنب زیر دوش حمام برود و چندین بار بدن را با لیف و صابون بشوید، امّا نیّت اطاعت امر خدا نكند، غسل نكرده و هنوز جنب است و حقّ ورود به مسجد و تماس با كتابت قرآن ندارد. در ادای وظیفه خمس و زكات تنها انفاق مال هدف نیست؛ بلكه اطاعت امر خدا هدف است. بنابراین آدم ریاكار، اگر چندین برابر خمس و زكات انسان مؤمن با اخلاص، از اموال خویش انفاق كند، در نزد خدا هیچ ارزش اخروی نخواهد داشت؛ بلكه به فرموده قرآن:
«... كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدا ...؛9
...بسان مشتی خاك بر روی سنگی صاف خواهد بود كه با ریزش بارانی تند از بین برود...»
آنچه كه در تمام اعمال عبادی منظور است قرب إلی الله است و تقرّب روح انسان به خدا، از طریق امتثال فرمان خدا.
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الْإِسْلام...؛
دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است ...»
تسلیم خدا بودن دین مرضیّ در نزد خداوند است. آری. خود قانون از نظر دین ارزشی ندارد. پذیرش آن دارای اجری عظیم است.
تیمّم یعنی كف دستها را بر خاك زدن و بر صورت كشیدن ـ كه از جمله دستورات دینی است ـ چه توجیه عقلانی دارد؟ بلكه از نظر ظاهربینان، سزاوار توبیخ و سرزنش هم میباشد؛ ولی من كه متدیّن به این دینم، میگویم من با خود این عمل كاری ندارم؛ بلكه با آنكس كه این دستور را داده است، كار دارم و جز رضا و خشنودی او طالب چیزی نمیباشم. من تمام شرف و عزّتم را در امتثال امر و اطاعت فرمان او میدانم. مسئله تیمّم و كف دستها را به خاك مالیدن و به صورت كشیدن كه سهل است، او بگوید در میان خاك و خاكستر باید بلولی، میلولم. بگوید در میان خون خود باید بغلطی، میغلطم. مولای عزیز ما حسین(ع) فرمودند:
«رِضَیاللهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْت؛
تنها خشنودی خداست كه خشنودی ما اهل بیت است.»
من همین خواهم كه بیسر بر زمین
گه چنین غلطم به خون، گاهی چنین
درک این حقایق زمینه میخواهد
منتهای درك این حقیقت و تحقّق دادن به آن در مركز جان كه خدا همه چیز است و دیگر همه هیچ، برای امتثال ما كه تمام ارزشها را برای همین ظواهر عالم مادّه شناختهایم، بسیار دشوار و احیاناً غیرقابل امكان است. شما از باب مثال، میخواهید كودك شش، هفت ساله خود را برای مدرسه رفتن، ترغیب و تشویق نمایید. اگر به او بگویید فرزند عزیزم! برو درس بخوان تا مردی بشوی عالم و دانشمند، متفكّر و محقّق، مبتكری مخترع، فیلسوفی آگاه از اسرار و رموز هستی و... شما هرچه این الفاظ پرمعنا را بگویید، آن بچّه هیچ چیز نمیفهمد و قهراً شوق و رغبتی هم به درس خواندن در او پیدا نمیشود؛ امّا اگر بگویید عزیزم! برو مدرسه درس بخوان برای تو لباس و كفش و كلاه نو میخرم، مداد رنگی و دفتر نقّاشی میخرم، همهگونه وسایل برایت تهیّه میكنم، میبینید خوشحال میشود و با شوق و رغبت تمام مدرسه میرود.
حال بسیاری از مردم ما هم چنینند. اگر بگویید ای جوان عزیز مسلمان! شراب خوردن در دین ما حرام است؛ زیرا مخالفت فرمان خدا، حجاب عقلی را سبب میشود، چشم بصیرتت را كور میكند، از قرب كمال مطلق محرومت میگرداند و... او كه اعتقاد به این حقایق ندارد، از شنیدن این سخنان پوزخندی میزند و پیش خود میگوید، این آقا جنّی شده، پرت و پلا میگوید! حجاب عقلی یعنی چه؟ چشم بصیرت كدام است و قرب كمال مطلق چه معجونی است؟ امّا اگر سخن از مفاسد بدنی شراب بگویید كه خوردن شراب چگونه وضع معده و روده را به هم میریزد و كلّیه و كبد را ویران میكند، این حرفها را از شما میپذیرد و بر اطّلاعات علمی شما نیز آفرین میگوید. این برای آن است كه او انسان را به همین بدن و اجزای بدنی شناخته است و معیار صلاح و فساد او را هم نفع و زیان بدنی فهمیده است؛ در صورتیكه همانگونه كه گفتیم، حقیقت انسان، روح و قلب و جوهر جان اوست و معیار صلاح و فساد او هم قرب و بُعد و دور و نزدیك گشتن جوهر جان به مقام ربوبیّت الله، از طریق اطاعت امر یا مخالفت فرمان اوست.
حاكمیّت اصالت مادّه بر جان و فكر مردم
آنچه كه با كمال تأسّف باید اقرار و اعتراف به آن داشت، این است كه بیماری اعتقاد به اصالت مادّه كه در جان اكثریت مردم روز حتّی مدّعیان پیروی از دین نشسته است، بیماری فوقالعادّه زیانبخش و هلاكتباری است كه ارزش همه چیز را از لحاظ داشتن فواید مادّی میسنجد. درست مانند بچّه پنج، شش سالهای كه به همه چیز از دریچه اسباببازی بودن و به درد بازی خوردن نگاه میكند؛ یك كتاب بسیار ارزشمند علمی كه برای یك دانشمند آنچنان دارای اهمّیت است كه برای پیدا كردن آن، كتابخانهها را میگردد، احیاناً رنج سفرها تحمّل میكند و برای مطالعه آن شبها و روزها بیخوابی و گرسنگی میكشد. این كتاب اگر به دست آن بچّه بیفتد، اوّل آن را ورق میزند و دنبال عكس میگردد و اگر پیدا نكرد، آن را پاره میكند و دور میاندازد؛ زیرا او برای مطالب علمی آن كتاب، ارزش قائل نیست. او دنبال عكس میگردد. یك اسكناس صد تومانی نو و تانخورده به بچّه بدهید، ده اسكناس صد تومانی كهنه و تاخورده میتوانید از او بگیرید، چون آن به درد بازی میخورد و این نمیخورد.
بشرِ فریب دنیا خورده امروز نیز چنین است. خدا و جنّت و رضوان خدا را با یك بسته اسكناس و چند متر زمین و یك پست و مقام معاوضه میكند؛ زیرا خدا را و قدر و منزلت او را چنانكه باید نشناخته است. او بچّه است و با بازیچه دنیا سرگرم.
«یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ...؛10
ظاهری از زندگی دنیا را میفهمند ...»
«وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِب ...؛11
زندگی دنیا هم، جز سرگرمی و بازی چیزی نیست ...»
اینان هنوز به حدّ بلوغ عقلی نرسیده و مرد نشدهاند. مرد آنها هستند كه خدا در وصفشان فرموده است:
«رِجالٌ لاتُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَیْعٌ عَنْ ذِكْرِاللهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّكاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْابصار؛12
مردانی كه هیچ سوداگری و داد و ستدی آنها را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زكات باز نمیدارد و سرگرمشان نمیسازد. آنها پیوسته نگران روزی هستند كه در آن روز، دلها و چشمها دگرگون میشوند.»
امّا آنها كه با بازیچه دنیا سرگرمند، كور و كرصفتانی هستند كه پی به هدف از خلقت خود نبردهاند و جز خور و خواب و خشم و شهوت، از این جهان به این عظمت چیزی نفهمیدهاند و بدیهی است كه حیوان خبر ندارد ز مقام آدمیّت. در صورتیكه:
رسد آدمی به جایی كه به جز خدا نبیند
بنگر كه تا چه حدّ است مكان آدمیّت
دین میخواهد انسان را به مكان آدمیّت برساند؛ بهطوریكه تمام شئون زندگیاش با یاد خدا آغاز و با یاد خدا ختم گردد. در آن صورت است كه دنیای بشر «حیّ به حیوه الهیّه» خواهد شد؛ در غیر این صورت، میته و مردار است و منفور از نظر زندهدلان خداجو.
توجّه به یك مسئله جالب فقهی
از جمله احكام مربوط به صید و ذبح حیوانات در دین ما این است كه اگر شخص شكارچی سگ شكاری تعلیم دیدهای را برای شكار مثلاً آهویی برانگیزد و هنگام فرستادن سگ، نام خدا بر زبان جاری سازد و بسمالله بگوید و آن سگ برود و آن آهو را بگیرد و با زخم دندان خود آن را بكشد، گوشت آن آهو پاك است و خوردنش حلال؛ ولی اگر خود انسان آن آهو را به نحوی بگیرد و رو به قبله به زمین بخواباند و با كارد آهنی چهار رگش را ببرد و خون كافی هم از بدنش خارج شود، ولی به هنگام بریدن سرش بسم الله نگوید، گوشت آن آهو نجس است و خوردنش حرام؛ یعنی كشته سگ شكاری كه با بسمالله اعزام شده پاك است و حلال؛ ولی كشته انسان بدون بسمالله نجس است و حرام. چون «ما اهلّ لغیرالله به» است و آیه مورد بحث هم فرموده است:
«حُرِّمَتْ عَلَیْكُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِاللهِ بِه؛
آنچه كه با نام غیر خدا یا بینام خدا سر بریده شود، در نظام تشریع الهی محكوم به تحریم است و اجتناب از آن واجب.»
شرایط استفاده از گوشتهای حرام
حال برای اینكه آیه مورد بحث به طور كامل تفسیر و توضیح شده باشد، عرض میشود آیه شریفه بعد از اشاره به چند قسم از گوشتهای حرام، موارد استثنایی از این حكم تحریم را هم بیان كرده و میفرماید:
«فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّاللهَ غَفُورٌ رَحیم؛
یعنی ممكن است انسان در شرایطی قرار گیرد كه برای حفظ جانش مجبور شود از بعضی از غذاهای حرام استفاده كند. بنابراین میفرماید:
«كسی كه از روی اضطرار، ناچار شود از آن غذاهای حرام بخورد، گناهی بر او نیست؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.»
به شرط اینكه در خوردن آنها رعایت حدّ ضرورت را بنماید و متجاوز از حدّ و ستمگر نباشد و اضطرار را بهانه و دستاویزی برای پرخوری و لذّتطلبی از خوردن غذاهای حرام قرار ندهد.
«اللّهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمًّد وَ ارْزُقنا مَعرِفَتِهِمْ وَ محَبَّتِهِمْ وَ وَفِّقْنا لِطاعَتِهِم وَاجْعَلْ خاتِمةَ أَمْرِنا خَیْراً.»
پینوشتها:
1. سوره نحل، آیه 113.
2. سوره بقره، آیه 279.
3. سوره مائده، آیه 36.
4. سوره مطفّفین، آیه 15.
5. سوره قلم، آیه 52.
6. سوره انعام، آیه 91.
7. سوره محمّد، آیه 12.
8. سوره آل عمران، آیه 19.
9. سوره بقره، آیه 264.
10. سوره روم، آیه 7.
11. سوره عنكبوت، آیه 64.
12. سوره نور، آیه 37.
ســـــید محمـود ضیاءآبادی
کلیدواژه ها:
آثار استاد