www.montazer.ir
جمعه 22 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 2455
زمان انتشار: 22 آوریل 2015
نقش امام هادي(علیه السلام) در انديشه مهدويت

نقش امام هادي(علیه السلام) در انديشه مهدويت

در مقاله حاضر نویسنده ضمن تشریح كاركردهای انتظار و جایگاه اندیشه مهدویت در دوران امام هادی(علیه السلام) به تلاش خلفای عباسی برای انحصار این تفكر در خانه خود و محدودیتهای شدید آنان نسبت به حضرت هادی برای ممانعت از گسترش اندیشه مهدویت در جامعه پرداخته است كه آن را از نظر می گذرانیم.
كاركردهای انتظار

اندیشه مهدویت یكی از بنیادی ترین اندیشه های اسلامی است كه كاركردهای چندی دارد. هرچند نمونه هایی از این دست در شرایع آسمانی و وحیانی و حتی ادیان غیرتوحیدی وجود دارد ولی مسأله انتظار و ایجاد جامعه جهانی عدالت محور، در اندیشه اسلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد.
مسأله انتظار دو كاركرد اساسی در حوزه زندگی فردی و اجتماعی بشریت دارد. كاركرد نفی گرایانه و اثبات گرایانه كه همانند توحید وحیانی از دو مؤلفه نفی و اثبات برخوردار می باشد. در تفكر توحیدی همواره نفی در جایگاه مهمی قرار می گیرد؛ زیرا نفی به معنای این است كه وضعیت و یا موقعیت موجود، انتظارات را برآورده نمی سازد و در جست وجوی كمال با نفی موجودیت كنونی می كوشد تا به موجودیتی برتر دست یابد. اگر نفی خدایان و هرگونه قدرتی در صحنه هستی شناسی و جهان بینی به معنای نادیده گرفتن وضعیت موجود است اثبات خدای یگانه به معنای دست یابی به كمال خواهد بود.
در عرصه زندگی نیز انسان همواره از وضعیت موجود ناراضی است و این نارضایتی امر مطلوبی است اگر به معنای جست وجوی كمالی باشد كه ظاهراً می تواند به آن دست یابد.
انتظار به معنای آن است كه شخص از وضعیت كنونی ناخشنود است و می بایست وضعیت مطلوب تر و كمالی تر را انتظار داشت. از این رو نفی حال به معنای تلاش برای دست یابی به وضعیتی برتر، امری سازنده و حركت زاست. هرگونه تلاش، زمانی صورت می گیرد كه شخص دریابد كه وضعیت كنونی، ناقص و یا در حكم نقص است و امید آن دارد كه با كوششی درخور به موقعیتی دست یابد كه از آن برتر و كمالی تر است. این گونه است كه انتظار به جای آن كه عامل بازدارندگی و كم تحركی گردد عامل تحرك و حركت و تكامل می شود.
عصر طلایی در اندیشه های بشر

در اندیشه های انسانی همواره عصر طلایی، عصر گذشته است و انسان به هر طریقی می گوید كه دیروز بهتر از امروز بوده و خواهد بود.
از این رو در تاریخ بشریت عصر طلایی همواره گذشته ای است كه دست نیافتنی و یا سخت دست یافتنی می نماید.
اروپاییان عصر یونانی را عصر طلایی می شمردند و رنسانس را به معنای بازگشت به آن عصر تعریف و عملیاتی كردند. عصر طلایی مسلمانان(نه اسلام) عصر نبوی و یا خلفای نخست اسلامی می باشد و یا عصر عباسی به عنوان عصر طلایی تمدنی اسلام مطرح می شود. در میان یهودیان نیز عصر طلایی، عصر داوودی و یا سلیمانی(علیه السلام) است. این گونه است كه نگاه به گذشته همواره در تاریخ بشریت به عنوان عصر نمونه و برتر و طلایی مطرح است.
برخی از روان شناسان بر این باورند كه ریشه این باور را می بایست در مسأله بهشت حضرت آدم(علیه السلام) و گناه نخستین و تبعید و هبوط آدم از بهشت دانست. شاید خاطراتی كه آدم و حوا از بهشت برای فرزندان خویش بیان داشتند این عصر طلایی را در ذهن انسان قرار داده كه در گذشته خویش، عصر طلایی را بجوید.
عصر طلایی در اندیشه اسلامی

برخلاف این باور عمومی، در فرهنگ ناب اسلامی، عصر طلایی به جای نگاه به گذشته در آینده قرار دارد و انسان می بایست آن عصر برتر و طلایی را در آینده جست وجو كند نه در گذشته؛ از این روست كه مسأله مهدویت و جامعه جهانی و عدالت محور مهدوی به عنوان عصر طلایی مطرح می شود.
از كاركردهای این تفكر و فرهنگ آن است كه انسان مسلمان به جای آن كه به گذشته بنگرد و بر آن حسرت و افسوس خورد به آینده طلایی می نگرد و به جای آن كه از وضعیت نومیدكننده كنونی خسته شود و در غم و غصه گذشته به گوشه ای خزد و انگشت ندامت و پشیمانی گزد به تلاش خویش ادامه می دهد و امید به زندگی برتر، وی را به تحرك و حركت وامی دارد. این گونه است كه تفكر مهدویت و فرهنگ اسلامی تفكری تحرك زا و حركت آفرین و امیدپرور می شود.
این تفكر، كاركردهای دیگری نیز دارد. در حوزه سیاسی این معنا را خواهد داشت كه نظام كنونی نظامی ناقص و غیرمطلوب است و باید تلاش كرد تا آن را به سوی كمال تغییر جهت داد. اگر كمال در آینده است و این آینده آن به آن و دم به دم می آید و می رود پس می بایست هر دم برای ارتقای نظام كنونی و تغییر آن در راستای كمال كوشید و دست از تلاش برنداشت.

عصر امام هادی(علیه السلام) عصر مهدویت گرایی

زمانی كه امام هادی(علیه السلام) متولد شد و پس از امام جواد(علیه السلام) ولایت و امامت امت را به دست گرفت، تفكر مهدویت به شدت در جامعه رو به افزایش بود. این مسئله اختصاصی به شیعیان و علویان نداشت. از آن جایی كه عباسیان خود از بنی هاشم بودند و تفكراتی مشابه تا عصر آغازین عباسی داشتند و بر این باور بودند كه در زمانه ای، جور و ظلم و بی عدالتی افزایش می یابد و از نسل نهم امام حسین(علیه السلام) شخصی همنام و هم كنیه حضرت پیامبر، زاده می شود و به عنوان مهدی امت، حكومت جهان را در دست می گیرد و نظام عدالت محور ولایی را ایجاد می كند. این تفكر در میان اهل سنت نیز بخاطر وجود روایات بسیاری از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وجود داشت.
در برخی از روایات، از امامی قریشی یاد می شد و در برخی دیگر نیز از امامی هاشمی نسب سخن به میان می آمد. در برخی دیگر تصریح به فرزندی از فرزندان حسین(علیه السلام) شده بود و این كه او فرزند حسن(علیه السلام) است. تركیب حسن و حسین در برخی از روایات گول زننده و از مقوله متشابهات بود. مراد از حسن در این روایات حسن فرزند امام حسین(علیه السلام) بود ولی برخی بر این باور شدند كه مراد، فرزندی از فرزندان امام حسن(علیه السلام) است. به هر حال آن چه ثابت بود و كسی درباره آن تشكیك نمی كرد مسئله ظهور امامی قریشی و هاشمی بود كه در هنگام ظلم و جور قیام می كند و جامعه جهانی را در عدالت مدیریت می كند و ظلم را ریشه كن می سازد و در آن زمان همه گنج های زمین آشكار می شود و مردم آسایش و آرامش را در زمین تجربه می كنند. این همان حكومت صالحان است كه خداوند در قرآن بدان وعده داده و تفكر عصر طلایی را در آینده در اذهان مسلمانان پرورانده است.
تلاش عباسیان برای انحصار تفكر مهدویت

شیعیان و پیروان اهل بیت(علیه السلام) از ائمه به ویژه از امام باقر و امام صادق و امام رضا(علیه السلام) روایات بسیاری به خاطر داشتند كه نظام ولایی مهدوی و حكومت عدالت محور وی را مطرح می كرد. آنان به امید ظهور و تولد آن حضرت روز شماری می كردند. هر چه به نسل نهم از فرزندان امام حسین(علیه السلام) نزدیك می شدند این تفكر تشدید می شد.
در گذشته عباسیان برای این كه مسئله را مدیریت كنند كوشیدند یكی از خلفای خویش را به نام المهدی غالب كنند و به مردم بباورانند كه مهدی از عباسیان و از همین نظام خلافت سلطنتی است؛ چه آنان هم قریشی هستند و هم هاشمی نسب می باشند و این كه خلافت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در اختیار آنان قرار گرفت خود بیانگر آن است كه مهدی از نسل آنان است و همین حكومت و نظام است كه روزی جهانی می شود. در عصر هارون الرشید حكومتی نیمه جهانی آن روز تشكیل شده بود و همه در زیر خلافت عباسی زندگی می كردند پس بعید نمی بود كه امام مهدی از همین حكومت و خاندان، زمام امور را به دست می گیرد و جهان را مدیریت می كند. با شكست این تفكر در میان عباسیان به ویژه با فعالیت های امام موسی الكاظم و امام رضا(علیه السلام) و در تقابل قرار گرفتن نظام ولایی و نظام خلافت سلطنتی، تفكر ناب شیعی در زمینه ظهور و بروز كرد. روند رو به رشد تفكر مهدویت در جامعه آن روز كه ظلم و ستم در آن بیداد می كرد، موجب شد تا خلافت سلطنتی عباسی در برابر چالش قرار گیرد. اگر تفكر نظام ولایی كه امام رضا آن را مطرح ساخت و به صورت عملی آن را در برابر خلافت عباسی قرار داد به نوعی مشروعیت سیاسی و دینی حكومت خلافت سلطنتی را تضعیف كرده بود، تفكر مهدویت به نوعی دیگر این مشروعیت را سست و بی بنیاد می كرد.
اگر مردم در انتظار زاده شدن مهدی موعود و حكومت و خلافت وی باشند، این به معنای عدم مشروعیت نظام كنونی است كه با عنوان خلافت سلطنتی از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و مسئله قریشی بودن در رأس قدرت قرار گرفته بود.
حال اگر آن حضرت از میان بنی هاشم و آن نیز از تیره علوی است پس حكومت عباسی به زودی زوال می یابد و به جای آن حكومت علویان به شكل جهانی برپا می شود. حضور این تفكر كه به معنی چیزی جز عدم مشروعیت نظام كنونی نبود. افزون بر این كه تفكر مهدوی بیان می كند كه آن حضرت در زمان اوج ظلم و ستم به قدرت می رسد اگر این گونه است باید گفت كه دولت عباسی دولت ظلم است چون بر پایه روایات، آن حضرت به زودی زاده خواهد شد. آنان این گونه تفسیر و تبیین می كردند كه زادن آن حضرت به معنای برپایی حكومت علوی و نفی سلطه هرگونه حكومت دیگری است كه به عنوان حكومت جور و باطل مطرح می باشد.
تقابل عباسیان با تفكر مهدویت

عباسیان نمی توانستند با تفكر مهدویت از بنیاد مخالفت كنند؛ زیرا زمان زیادی برپایه آن مردم را به دور حكومت خویش گرد آورده بودند. همان گونه كه آنان نمی توانستند فضیلت و برتری و حقانیت امام علی(علیه السلام) را نفی كنند و یا از امام حسین(علیه السلام) و قیام عاشورایی سخنی به میان نیاورند؛ زیرا حكومت را به عنوان انتقام از قاتلان آن حضرت و دست یابی هاشمیان به حق خود شروع كرده بودند. اكنون همین تفكر خود عاملی مهم در عدم مشروعیت دینی و سیاسی آنان شده بود. اگر تفكر مهدویت راست است كه هست می بایست آنان نظام جور و باطل باشند. بنابراین می بایست به گونه ای جلوی تحقق نظام ولایی و حتی زاده شدن آن گوهر یگانه دهر را بگیرند. از این رو همانند فرعون خواستند تا موسایی به دنیا نیاید كه حكومت فرعونی ایشان را نابود سازد.
هراس بنی عباس از وجود امام هادی(علیه السلام)

بازداشت خانگی حضرت امام هادی(علیه السلام) و فرزندش امام حسن عسكری(علیه السلام) برای مهار تفكر مهدوی انجام نشد بلكه برای این صورت گرفت كه هرگونه تحركی را كه نوید پدید آمدن كودكی می داد از میان بردارند. آنان خود به این مسئله آگاه بودند كه حضرت مهدی(علیه السلام) فرزندی هاشمی و از فرزندان امام حسین(علیه السلام) است. از آن جایی كه پس از امام جواد(علیه السلام) تنها امام هادی(علیه السلام) بود كه از این موقعیت برخوردار بود و لذا او را به سامره می برند. سر من رای (سامره) در آن روزگار پادگان نظامی بود و عباسیان هر چند قدرتی نداشتند و امیران ترك و ایرانی بودند كه در عمل حكومت می كردند ولی تفكر مهدویت به شدت همه را هراسان كرده بود.
امام هادی(علیه السلام) با تشدید تفكر مهدویت، در عمل نظام خلافت سلطنتی را به چالش می خواند و نظام ولایی را تبلیغ می كرد. آن حضرت(علیه السلام) اگر هم سخن نمی گفت ولی وجود او خود فریاد بلندی بود كه نظام ولایی را تأیید و نظام خلافت سلطنتی را تهدید می كرد.
آثار بازداشت خانگی امام هادی(علیه السلام)

بازداشت خانگی و محرومیت شیعیان از حضرت، دو كاركرد اساسی داشت كه دولت متوجه آن نبود؛ نخست آن كه باور نزدیك شدن دولت عدالت محور جهانی را تشدید می كرد و امید تولد كودكی عدالت گستر را در دل مردمان خسته از جور و ظلم عباسیان و بی عدالتی ها و فقر و بی نوایی زنده می ساخت. در حقیقت فریاد بی صدایی بود كه دولت را پریشان خواب می كرد.
كاركرد دیگر بازداشت این بود كه زمینه روحی برای مدیریت سازمانی جامعه شیعی با حضور وكیلان را فراهم می آورد. در این دوره همانند دوره های پیشین و به شكلی شدیدتر وكیلان و نواب خاص بودند كه با تشكیلات منسجم، جامعه شیعی را مدیریت می كردند و امام تنها در امور مهم و حیاتی به اشكال مختلف دخالت می كرد. این گونه بود كه بازداشت خانگی امام(علیه السلام) كمكی به ساماندهی منسجم تر برای عصر غیبت فراهم آورد.
امام هادی(علیه السلام) كه در 212 هجری قمری در روستایی در بصریا (روستایی از توابع مدینه) به دنیا آمد، زمانی به امامت رسید كه بیش از 8سال نداشت. وی در مدت امامت خویش كه 23سال طول كشید همواره اندیشه مهدویت و تفكر نظام ولایی را تبلغ می كرد و به امر به معروف و نهی از منكر می پرداخت. فعالیت های آن حضرت در مدینه و مكه موجب شد تا در حجاز از محبوبیت گسترده ای برخوردار گردد تا آن جایی كه والیان متوكل عباسی به صورت تهدید و هشدار باش به متوكل نامه نوشته و گوشزد كردند كه اگر دولت عباسی می خواهد حجاز، بخشی از ولایت آنان باشد می بایست هرچه زودتر امام علی بن محمد الهادی(علیه السلام) را از مدینه به سوی بغداد بیرون راند.
امامان(علیه السلام) در روزگار سخت دوره عباسیان به این نتیجه رسیده بودند كه همواره خانه خود را از هرگونه مسایلی كه آنان را با حكومت درگیر می كند و بیانگر مخالفت های آنان با نظام خلافت سلطنتی است خالی نگه دارند. از این رو هرگز اموالی را كه از سوی شیعیان و راه های دیگر می آمد نزد خود نگه می داشتند و آن را در اختیار وكیلان و نواب خویش می گذاشتند.
یورش به خانه امام هادی (علیه السلام)
در زمان متوكل بارها به خانه حضرت هادی در مدینه و حتی در سامرا و معسكر هجوم بردند تا اسلحه و یا مواردی را كه نشان از توطئه ضد حكومت دارد به دست آورند ولی همواره شكست خورده و ناكام بازگشتند.
در گزارشی آمده است: مادر متوكل نسبت به مقام امام علی النقی(علیه السلام) اعتقادی به سزا داشت. روزی متوكل مریض شد و جراحتی پیدا كرد كه اطباء از علاجش درماندند. مادر متوكل نذر كرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی(علیه السلام) هدیه فرستد. در این میان به فتح بن خاقان كه از نزدیكان متوكل بود گفت: یك نفر را بفرست كه از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد. وی كسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود: فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی حاصل می شود. چنین كردند، آن جراحت بهبودی یافت. مادر متوكل هزار دینار در یك كیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی(علیه السلام) فرستاد. اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود كه یكی از بدخواهان به متوكل خبر داد دینار فراوانی در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است. متوكل سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد. آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت. وقتی امام متوجه شد، فرمود همان جا باش چراغ بیاورند تا آسیبی به تو نرسد. چراغی افروختند. آن مرد گوید: دیدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته. امام فرمود: خانه در اختیار توست. آن مرد خانه را تفتیش كرد. چیزی جز آن كیسه ای كه مادر متوكل به خانه امام فرستاده بود نیافت.
امام فرمود: زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو كیسه بردار و به نزد متوكل ببرد.
در گزارش تاریخی دیگر به این مساله به گونه ای جالب پرداخته شده كه بیانگر ترس خلافت عباسی از وجود آن حضرت (علیه السلام) و آگاهی و هوشیاری امام نسبت به حساسیت های دولت بود. امام همواره می كوشید حساسیت دولت را بر نیانگیزد و آنان را نسبت به شیعیان تحریك نكند؛ به ویژه كه تفكر مهدویت و افزایش فشار روانی این تفكر، موجب شده بود كه دولت نسبت به هرگونه رفتار امام(علیه السلام) و شیعیان حساس شود. در این گزارش آمده است: روزی به متوكل خبر دادند كه: «حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع كرده و كاغذهای زیادی را شیعیان او، از اهل قم، برای او فرستاده اند». متوكل از این خبر وحشت كرد و به سعید حاجب كه از نزدیكان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد.
این قبیل مراقبتها پیوسته -در مدت 20سال كه حضرت هادی(علیه السلام) در سامره بودند- وجود داشت و نیز نوشته اند: «متوكل عباسی سپاه خود را كه نود هزار تن از اتراك بودند و در سامرا اقامت داشتند امر كرد كه هر كدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر كنند، و در میان بیابان وسیعی، در موضعی روی هم بریزند. ایشان چنین كردند و آن همه به منزله كوهی بزرگ شد. اسم آن را تل «مخالی» نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی(علیه السلام) را نیز به آنجا طلبید و گفت: شما را اینجا خواستم تا سپاهیان من را مشاهده كنید. او از پیش امر كرده بود كه لشكریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و كمال حاضر شوند، و غرض او آن بود كه شوكت و اقتدار خود را بنمایاند، تا مبادا آن حضرت یا یكی از اهل بیت او اراده خروج بر او نكنند.»
در این مدت 20سال زندگی امام هادی(علیه السلام) در سامرا، كارگزاران حكومت عباسی، مستقیم و غیرمستقیم، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهایی كه در اقامتگاه امام (علیه السلام) می شد، داشتند از جمله: «از حضور جماعتی از بنی عباس، به هنگام فوت فرزند امام دهم، حضرت سیدمحمد- كه حرم مطهر وی در نزدیكی سامرا (بلد) معروف و مزار است- یاد شده است. این نكته نیز می رساند كه افرادی از بستگان و مأموران خلافت، همواره به منزل امام سر می زده اند.»
امام هادی (علیه السلام) با این كه از هر سوی تحت مراقبت و بازداشت خانگی بوده، اما شاگردانی را تربیت كرد تا با حضور در مناطق مختلف جهان اندیشه های شیعی و تفكر نظام ولایی و حكومت عدالت محور مهدوی را منتشر كنند. از جمله شاگردان به نام آن حضرت را می توان به عبدالعظیم حسنی مدفون در شهر ری اشاره كرد. وی افزون بر این كه در همه جا به عنوان وكیل و نایب خاص حضور می یافت تشكیلات ری و مازندران و عراق عجم را مدیریت می كرد و به همین جهت تحت پیگرد دولت عباسی قرار داشت و همواره در حال جنگ و گریز بود.
امام هادی(علیه السلام) از سال 143 تا زمان شهادت در سامرا در بازداشت بود. این مدت كه از سوی بسیاری از مورخان ذكر شده نشان می دهد كه امام هادی(علیه السلام) بیش از 11سال در بازداشت خانگی بسر برده است.
هرچند كه برخی علت آن را نمامی ها و سخن چینی های والیان مدینه و مكه و یا دولت مردان وابسته در بغداد می دانند ولی به نظر می رسد كه ریشه اصلی بازداشت، تفكر مهدویت بوده است كه در جامعه ریشه داشته است. این تفكر بیان می داشت كه به زودی فرزندی از نسل امام حسین(علیه السلام) زاده خواهد شد كه حكومت جهانی عدالت محور را ایجاد و بر پا خواهد داشت. این بدان معنا بود كه فرزندی كه به دنیا می آید فرزندی از فرزندان امام هادی(علیه السلام) است. از این رو حضرت امام هادی(علیه السلام) و نیز فرزندش حسن عسكری در معسكر و در میان پادگان نظامی سامرا در بازداشت خانگی بودند تا هرگونه حركات ایشان زیرنظر مستقیم نظامیان كاركشته باشد. این بدان معناست كه آنان احساس خطری كه داشتند به جهت تفكر مهدویت و زاده شدن فرزندی موسی وش بوده است كه دولت عباسی را به عنوان دولت جور و ظلم سرنگون می كرد. این گونه است كه بازداشت آن حضرت به این شكل همانند فرزندش ادامه می یابد. چنین روش محدودیت ساز نسبت به دیگر امامان(علیه السلام) كم تر انجام می شد. به ویژه كه امام حسن عسكری و پدرش امام هادی(علیه السلام) می كوشیدند به جهت حساسیت دولت نسبت به ایشان به خاطر همان تفكر مهدویت از هرگونه عمل تحریك آمیز خودداری كنند. از این رو می بایست فشار روانی تفكر مهدویت را عامل مهمی در بازداشت خانگی آن حضرت و فرزندش به شمار آورد هرچند كه برای ایجاد این گونه محدودیت ها، نیازمند توجیه و بهانه بودند. بر این اساس می توان گفت كه نامه ها و بدخواهی ها، تنها به عنوان عامل مباشر و توجیهی نقش داشته است و آن چه موجب بازداشت آن حضرت و فرزندش در پادگان نظامی بود در حقیقت تفكر مهدویت بود.
امام هادی(علیه السلام) در حكومت منتصر كه بیش از شش ماه نیانجامید و هم چنین مستعین و معتز عباسی در زندان و بازداشت به سر برد.
امام دهم، حضرت هادی(علیه السلام) در سال 254 هجری توسط معتزعباسی به وسیله زهر در حالی به شهادت رسید كه فقط فرزندش امام حسن عسكری بر بالین او حاضر بود. آن حضرت در همان خانه ای كه در آن یازده سال زندانی و تحت نظر بود، سرانجام به خاك سپرده شد

نویسنده:خلیل پورمنصوری

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed