مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
استاد شجاعی نظرات ابوبکر و عمر و عایشه در مورد امیرالمومنین (علیه السلام) را چنین بیان می کند: از خلیفه دوم عمر، دربارهی فضائل بی پایان امیرالمؤمنین علیهالسلام حدیثی نقل میکنم. بعد به ترتیب از ابوبکر و عثمان و عایشه احادیثی را بیان می کنم.
در منابع اهل سنت عمر از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نقل میکند:«لو انّ الفیاض اقلام و البحر مدادٌ و الجنّ حسّابٌ و الانس کتابٌ مااحصوا فضائل علیّبنابیطالبٍ[1] = اگر همهی درختان و باغها قلم شوند و تمام دریاها مرکب و جنها حسابگر و انسانها نویسنده شوند، نمیتوانند فضائل علی علیهالسلام را شماره کنند». این خیلی مهم است که در منابع اهل سنت اینگونه آمده است. خیلی خوب است که عزیزانِ اهل سنت هم خودشان این روایات را بخوانند، چون بسیار تعیینکننده است. بسیاری از عزیزانِ اهل سنت از فضائل اهل بیت علیهمالسلام هر چند کم و بیش آشنایی دارند اما به عمقی که در کتابهای خودشان هست، آگاه نیستند.
شخصی به نام شعبی میگوید خلیفهی اول ابوبکر در محلی نشسته بود که ناگهان امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام از دور نمایان شد. وقتی ابوبکر او را دید گفت: «من سره ان ینظر الی اعظم الناس منزلة و اقربهم قرابة و افضلهم دالة و اعظمهم غناء عن رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم، فلینظر الی هذا الطالع= هرکس دوست دارد که به بزرگترین مردم در مقام و منزلت و نزدیکترین مردم به پیامبر و برترین مردم در نام و نشان و بزرگترینِ مردم در بینیازیِ از مردم که از جانب رسول خدا بدست آورده است بنگرد، به این شخص که از دور نمایان است نگاه کند».
این برای ما بسیار آموزنده و تکاندهنده و افتخارآمیز است. خوشتر آن باشد که سِرِّ دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران. شنیدن فضیلت ائمه ی ما از زبان دیگران، یعنی کسانی که هم مذهب ما نیستند، شیرین است.
روایت بعدی از حضرت سجاد علیهالسلام هست که فرمودند: «سمعت ابی الحسین بن علی یقول: قلت لابی بکر، یا ابابکر، مَن خَیرَ النّاس بَعدَ رَسولالله؟ فقال لی: ابوک = شنیدم از پدرم حسین بن علی علیهالسلام که میگفت: به ابوبکر گفتم: بهترین مردم بعد از پیغمبر چه کسی بود؟ ابوبکر گفت: پدرِ تو بهترین مردم بعد از رسول الله بود».
«ابن مغازری» در «مناقب» نقل میکند: «فقال ابو بكر: صدق الله و رسوله،قال لى رسولاللهصلىاللهعلیه لیله الهجره، و نحن خارجان من الغار نرید المدینه:كفى و كف على فى العدل سواء = خدا و رسولش راست میگویند، وقتی که از غار بیرون می آمدیم که به سمت مدینه برویم، پیامبر به من گفت: ای ابوبکر! دستِ من و دست علی در عدالت یکسان است».
پیامبر غیر از مواقع عمومی که خود اهل سنت ذکر کردهاند، دهها بار به طور خصوصی به ابوبکر و عمر فضائل و جانشینی امیرالمؤمنین علیهالسلام را تذکر میدهد و همچنین به آنها تذکر میدهد که بعد از من مواظب باشید که با علی علیهالسلام مخالفت نکنید.
عایشه دختر ابوبکر میگوید: پدرم را دیدم که بسیار به چهرهی علیبن ابیطالب نگاه میکند. گفتم: ای پدر، همانا تو زیاد به چهرهی علی علیهالسلام نگاه میکنی، علت چیست؟ ابوبکر در جواب میگوید:«بنیة سمعت رسول الله صلیالله علیهوآله یقول: النظر الی وجه علیّ عبادة = شنیدم که رسول الله صلیالله علیه و آله فرمود: نگاه کردن به چهرهی علی علیهالسلام عبادت است».
ما باید خیلی سرمست باشیم که چنین امام و پدری داریم. هر چقدر عشق به امیرالمؤمنین علیهالسلام و دلدادگی به امیرالمؤمنین علیهالسلام را در دلهایمان پرورش دهیم، در دنیا و آخرت از مصائب و آسیبها ایمنی بیشتری خواهیم داشت. هر چقدر وجود شما پر شود از عشق و فضائل امیرالمؤمنین علیهالسلام و به خصوص معرفت نسبت به امیرالمؤمنین علیهالسلام آسیبناپذیرتر خواهید شد.
روزی پیامبر در میان جمعی از یاران خود حاضر بودند. فرمودند: به شما نشان میدهم «آدم» را از لحاظ علمش؛ نوح را به خاطر فهمش و ابراهیم را از جهت حکمتش. چون در بین انبیاء، حضرت آدم علیهالسلام فوقالعاده عالم بوده، آنقدر حضرت آدم علیهالسلام عظمت دارد که خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم فرمود: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا[2]= خدا همهچیز را به آدم تعلیم کرد». برای همین پیغمبر از بین انبیاء حضرت آدم را به خاطر علم ایشان انتخاب میکند و می فرماید: به شما نشان میدهم حضرت آدم را از لحاظ علم و نوح را از نظر فهم، ابراهیم را از لحاظ حکمت. یعنی اشاره به علی (علیه السلام) می فرماید: این کسی که دارد میآید، میخواهم به شما نشان بدهم که هم آدم است، هم نوح است و هم ابراهیم. پس چیزی نگذشت که علیعلیهالسلام آمد. ابوبکر عرضه داشت یا رسولالله «أقست رجلا بثلثة من الرسل ؟! بخ بخ لهذاالرجل، من هو یا رسول الله؟= میگوید کسی را معرفی کردی با سه خصلت از پیغمبران، آفرین آفرین بر این مرد. ابوبکر میگوید یا رسولالله او کیست؟ «قال النبی: أو لا تعرفه یا أبابكر؟ قال: الله و رسوله أعلم قال: هو أبوالحسن علی بن أبی طالب علیهالسلام. قال ابابکر: بخ بخ لك یا أبا الحسن وأین مثلك یا أبا الحسن = پیامبر فرمود: تو او را نمیشناسی؟! ابوبکر گفت: خدا و رسولش بهتر میدانند. پیامبر فرمود: او ابوالحسن علی بن ابیطالب است. ابوبکر گفت: آفرین بر تو آفرین بر تو ای ابالحسن و کجا کسی مثل تو پیدا می شود؟»
یکی از راویان اهل سنت میگوید ابوبکر با علیعلیهالسلام ملاقات کرد، ابوبکر به چهره علی علیهالسلام نگاه کرد و تبسم نمود، حضرت به او فرمود: چرا تبسم میکنی؟ گفت: شنیدم از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهو آله که میفرمود: هیچکس بر صراط نمیگذرد مگر کسی که علی برایش گذرنامه صادر کرده باشد، یعنی کسی از صراط نمیگذرد مگر به اجازهی علی علیهالسلام. به این اعترافات دقت کنید، خیلی تکاندهنده است، اینها اعترافات تندِ بزرگان اهل سنت است. خداوند در قرآن میفرماید: «اهدنا الصراط المستقیم»[3] و حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «أنا صِراطُ اللّه ِ المُستَقیمُ، و عُروَتُهُ الوُثقى التی لا انفِصامَ لها[4]= منم صراط مستقیم خدا و محكمترین دستگیره او كه ناگسستنى است». صراط مستقیم یعنی صراط متخصص معصوم، علیبن ابیطالب علیهالسلام و فرزندان عزیزش.
انسبن مالک میگوید: دانشمند یهودی پس از رحلت پیغمبر وارد مدینه شد. خیلی داستانِ شیرینی است به این داستان دقت کنید. گفت: میخواهم وصی رسول خدا را ببینم. دقت کنید استدلال یهودی این است، قطعاً کسی که وصیِ حقیقی رسول خداست، باید مثل رسول خدا عالم باشد. جالب است که یک یهودی این مطلب را کاملا متوجه میشود که اگر کسی قرار است جانشین پیغمبر شود، باید علم پیغمبر را داشته باشد. این یک چیز بدیهی است، باید این گونه باشد. خلیفه حق یعنی همین. این یهودی گفت: میخواهم وصی رسول خدا را ببینم. وصی رسول خدا کیست؟ او را پیش ابوبکر آوردند. یهودی گفت: من سؤالاتی دارم که جز پیغمبر و یا وصی او کسی دیگر نمیتواند به آنها پاسخ دهد. ابوبکر گفت: هرچه میخواهی از من سؤال کن. یهودی سؤال کرد: آن چیست که نه برای خداست، نه نزد خداست، نه خدا این را میداند. ابوبکر که پاسخ را نمی دانست گفت: اینها سؤالهای یک آدمِ بیدین است. شروع کرد به اخم کردن و میخواست سوال کننده را تنبیه کند که در این موقع ابن عباس رسید. ابن عباس یک آدم بزرگی است و همه میدانند که چقدر بزرگ و باسواد است. به ابوبکر گفت: با مرد یهودی انصاف نداشتی. یا جوابش را بگو و یا او را به حضور علی امیرالمؤمنین علیهالسلام ببر. ابوبکر، یهودی و همراهانش همه نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام رفتند.
یهودی سؤالها را مطرح کرد: «چه چیزی برای خدا نیست؛ نزد خدا نیست؛ خدا هم نمیداند». امیرالمؤمنین علیهالسلام این گونه پاسخ داد: آنچه را که خدا نمیداند، عقیدهی شما یهودیان است که میگویید عزیر فرزند خداست در حالی که او برای خویش فرزندی قائل نیست. خدا چنین فرزندی را برای خودش نمیداند و چنین کسی را نمیشناسد. پاسخ سؤال دومت این است: آن چه نزد خدا نیست، ظلم و ستم است، یعنی خدا ظلم و ستم ندارد. اما اینکه پرسیدی آن چیست که برای خدا نیست، «شریک و همتاست» که پروردگار عالم از آن مبراست. هنگامی که یهودی این جوابها را میشنود، میگوید: «اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد انک وصی رسول الله= بعد از شهادتین می گوید شهادت میدهم تو وصی پیغمبر هستی».
این چیز کمی نیست و روایتی است که در تاریخ وجود دارد. خودِ اهل سنت هم این را نقل کردهاند تا به دست ما رسیده است. من هم این روایات را از منابع اهل سنت برای شما میخوانم. همه این صحنه را دیدند و خیلی خوشحال شدند و امیرالمؤمنین علیهالسلام را تحسین کردند. ابوبکر به علی علیهالسلام میگوید:«یا مُفَرِّجَ الْکَرْبِ = ای گشاینده سختیها و مشکلات، برطرف کنندهی غمها و غصهها».
خودِ اهل سنت چندینبار این جمله را از ابابکر نقل کردهاند که «اقیلونی و لست بخیر منكم و علی فیكم = رها کنید مرا، رها کنید مرا، من بهترینِ شما نیستم، در حالی که علی در بین شماست». این صحبتها خیلی سؤال در ذهن ایجاد میکند که اگر آنها این همه اعترافات داشتند، پس چرا داستان آنطوری ادامه پیدا کرد؟ پس چرا مسیر طور دیگری جلو رفت؟
ابنعباس روایت می کند: من و عمر بن خطاب در یکی از کوچههای مدینه میرفتیم. عمر گفت: یابنعباس، ای پسر عباس! «فقال لی عمر: الصواب تقول، والله لسمعت رسول اللهصلى الله علیه وآله یقول لعلی بن أبی طالب : من احبك احبنی ومن احبنی احب الله ومن احبّ الله ادخله الجنة مدلا[5]= میگفت: («یقول = می گفت» که استمرار را میرساند، «قال = گفت» نیست.) پیامبر می گفت: ای علی! هرکس تو را دوست داشته باشد، من را دوست داشته و هرکس من را دوست داشته باشد، خدا را دوست دارد و هرکس که من و خدا را دوست داشته باشد، خدا او را داخل بهشت میکند».
[1] - در نقل بحارالانوار دارد، «الرّیاض = با همه درختان» ر ك بحارالانوار، ج 28، ص 197 و بحار ج 35، ص 8 - 9.
[2] - سوره بقره،آیه31.
[3] - سوره مبارکه حمد/7.
[4] - بحار الأنوار : 8/70/19
[5] - كنز العمال 6 ص 391، شرح ابن أبی الحدید 3 ص 105.
کلیدواژه ها:
آثار استاد