مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
طبق فرمول «رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر است با دنیا»، اگر جنینی متناسب با شرایط زیستی دنیا متولد نشود و بیمار متولد شود، در زندگی دنیا درد خواهد کشید. روح هم همینطور است. اگر روح یا قلب به برزخ سالم متولد نشود و بیمار به آخرت برود، دچار عذاب خواهد شد. نظام آخرت هم یک نظام معصوم است و به نفس و قلبی که ناسالم وارد آن شود، عکس العمل نشان میدهد و هیچ خطایی هم در آن وجود ندارد.
توضیح ما در اینجا مربوط به تولد بیمار است و کاری به تولد ناقص نداریم. زیرا همانطور که قبلاً گفتیم، تولد ناقص شامل کفار و مشرکین و منافقین میشود. ما الحمدلله به برکت وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و ولایت اهل بیت (علیهمالسلام) تولد ناقص به آخرت نداریم. خدا نکند که دل ما به سمت نفاق و شرک و کفر کشیده شود. البته خطرش ما را تهدید میکند، برای همین هم انسان باید تا آخر عمر حواسش باشد که دلش به این سمت ها منحرف نشود. خواندن دعای غریق برای عاقبت بخیری سفارش شده است. در این دعا می خوانیم: «یا الله یا رحمن و یا رحیم یا مُقَلِّبَ القُلوب ثَبِّت قَلبی عَلی دینِک[1]= ای خدا، ای بخشنده، ای بخشایشگر، ای کسی که قلبها را دگرگون میسازی! قلب مرا بر دینت پایدار فرما». همچنین خواندن این دعای قرآنی هم مورد تاکید قرار گرفته است:«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً انّکَ انت الوهّاب[2]= [مى گویند] پروردگارا پس از آنكه ما را هدایت كردى دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان و از جانب خود رحمتى بر ما ارزانى دار كه تو خود بخشایشگرى ».
ما خیلی بچه شیعه داشتیم که رفتند بهائی شدند، بابی، سنی، کمونیست و مسیحی یا لاییک شدند. پس انسان باید همیشه دعا بخواند برای خودش و برای اعضای خانوادهاش و از خدا سلامتی را بخواهد که با آن از دنیا برود. مثل این دعا: «وَ اَخرِجنی مِنَ الدُنیا سالِما= خدایا من را سالم از دنیا خارج کن». این دعاها را بعد از نمازها مناسب است که انسان با حضور قلب و با زاری و گریه بخواند.
سالم سازی ورودی های جسم و روح
ما در دنیا کاری مهمتر از سالم سازی قلب مان نداریم و در دنیا باید تمام توجه مان به سلامتی روح مان باشد. سلامتی جسم هم یکی از شئون سلامتی روح است و همانطور که میگویند، عقل سالم در بدن سالم است. عقل هم یکی از شئون روح است. در انسان باید چند تا چیز مثل «خیال، وهم و افکار» باید سالم باشد. افکار و خیالات باید آلوده و کثیف نباشد. انسان نباید افکار پلید، منحرف، منفی و زشت داشته باشد. یعنی معقولاتش و ارتباطات فوق عقلانی دلش باید سالم باشد. گفتیم که از لقمه که یکی از ورودیهای بدن است، شروع میشود. یعنی اگر کسی از بدن که بخش پایینی وجود است، پاکیزه نباشد، محال است به روح سالم برسد.
ورودیهای دیگر بدن هم خیلی مهم است، مثل دیدنیها، شنیدنیها، لمس کردنیها و بوئیدنیها که مواد اولیه فکر را میسازند. ما این مطالب را در کتاب «رقص نگاه و خیال» و در کتاب «دُر و صدف»[3] توضیح دادهایم. کسی که چشمش همه چیز میبیند و گوشش همه چیز میشنود، بدنش همه جور ارتباطی دارد، این اصلاً نمیتواند خیالات پاک داشته باشد. وقتی خیالات آلوده شد، اوهام هم آلوده است. اوهام هم که آلوده شود، معقولات هم آلوده و فکرها هم غلط از آب درمیآید. یعنی شخص به ظن خود، «انتخابها، ارتباطها، رفتارها و افکاری» که دارد و تصمیماتی که میگیرد همه را به نفع خودش میگیرد و همه هم غلط از کار در میآید. چرا که همه این تصمیمات با زیرکی گرفته میشود. یعنی عقلش را به کار میاندازد، فکرش را به کار میاندازد و تصمیم را میگیرد، ولی این تصمیم چون ورودیهای غلط و آلوده دارد، فکر هم غلط عمل میکند و نتیجه هم غلط خواهد شد.
مثلاً کسی که میخواهد هر چه بخورد، هر چه ببیند، هر چه بپوشد و با هر پوششی باشد و سر کلاس عرفان هم برود، به نتیجه خوبی نمی رسد. مثل همین کلاسهای عرفان کاذبی که الان هست و همه جور آدمی هم به آنجا میرود. در این کلاسها میگویند، اصلاً هم احتیاج ندارد شما با دنیای خودت قهر بکنی. هر جوری باشی، اصلاً اشکالی ندارد. میتوانی از هر مسیری به خدا برسی. در حالی که این یک حرف مزخرف است. اصلاً اینطوری نیست که هر کس با آشغال خوردن بتواند یک بدن قوی داشته باشد. خداوند متعال برای همه چیز قدر و اندازه و ریاضیات قرار داده است. کسی که میخواهد روح را بسازد، باید اول از بدن شروع کند، از همین ماده شروع کند. اگر کسی بخواهد خودش و خدا را مسخره نکند، باید به ورودیها خیلی اهمیت بدهد. اول از لقمه شروع کند و بعد دیدنیها، شنیدنیها، خواندنیها و مطالعه ی کتابها.
هر چیزی که روی شما اثر میگذارد، برای این است که زمینه را برایش فراهم کردهاید
داریم راجع به مرض قلب صحبت میکنیم که هسته مرکزی است. ورودیها هر چه آلوده باشد، در دل سرریز میشود. وقتی در دل سرریز شد، شخصیتت هم شکل میگیرد. پس انسان باید تغذیهاش را کنترل کند. برای همین است که خداوند می فرماید:«فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ[4]= پس انسان باید به خوراك خود بنگرد». آدم باید غذای خود، غذای همسر، غذای بچههایش را کنترل کند. هر چیزی که روی شما اثر میگذارد، به این دلیل است که شما زمینه را برای آن فراهم کردهاید.
مثلاً شخصی آمده میگوید: در خانه مان سحر و جادو گذاشتهاند. شوهرم بد اخلاق میشود و یک دفعه ۳ ماه با من قهر میکند و اصلاً حرف نمیزند. یک دفعه خشن میشود. اصلاً حس ندارد. یا فرزندم اینطوری شده و ... مواردی از این قبیل درباره سحر و جادو. در جواب شان میگویم: سحر در خانه و روح کسانی اثر دارد که خودشان زمینه سحر را داشته باشند. مثل اینکه الان کسی تشویق میشود که آدم بکشد، یا مشروب بخورد و ... شیطان هم دوست دارد که ما این کارها را بکنیم. ولی چرا سراغ ما نمیآید و وسوسه نمیکند؟ برای اینکه ما دستگیرهای برای شیطان در وجود خودمان نگذاشتهایم. یعنی ما در وجود خودمان در رابطه با این نوع گناهان، عصمت ایجاد کردهایم. شیطان میداند که از این طریق چیزی که عامل تحریکی برایش وجود ندارد، نمیتواند ما را تحریک کند، پس نمیآید روی ما سرمایهگذاری کند. تأثیرات شیطانی جن و سحر و ... اول از این که همهاش بیمعنی و دروغ است. خیالبافیهای خود شخص است. یک مورد هم اگر سحر به کسی اثر بکند، برای این است که خودِ شخص زمینه را برای آن فراهم کرده است. سحر، دعاها و طلسمات روی کسی اثر میگذارد که آن شخص خودش زمینه را فراهم کرده و خودش را برای آن آماده کرده است. بنابراین، هر کس هر کاری هم بکند، روی شما اثر میگذارد. مثلاً کسی که میترسد، زمینه ترس را خودش برای خود فراهم میکند که میترسد. اما کسی که معقول کار میکند، ترس هم ندارد. ترس مال کسی است که خیالباف است. الان عقلتان به شما میگوید که مرده آسیبی به شما نمیرساند و کاری با شما ندارد. اما واهمهتان به شما میگوید که الان این میت بلند میشود و بلایی سر تو میآورد. اما این دروغ است. چرا ما این دروغ را میپذیریم؟ چون عقل ما بر وهم ما تسلط ندارد؛بلکه برعکس است. یعنی وهم ما حاکم بر عقل ما است. برای همین ما از مرده و از تاریکی میترسیم. همه اینها هم به خاطر نوع غذایی است که ما به واهمه و خیال مان دادهایم و این غذا طوری بوده که واهمه را قویتر از عقل کرده است. معلوم است این آدم توهمی و مضطرب، زودرنج، حساس، بداخلاق و عصبی بار میآید. امکان ندارد آدمی که عقلانیت جذب کرده و بر اساس منطق و ریاضیات کار کرده و فرمولها را بلد است، توهمی بار بیاید. این آدم قوی و کار کرده است.
«فتنه» یکی از عوامل مریض کننده قلب است
نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآله) یکی از عوامل مریض کننده دل را «فتنه» بیان میدارند[5]. حضرت فتنه ها را به نیهای حصیر تشبیه میکنند که به قلب عرضه میشوند.
این فرمایش، مسیر خوبی را برای سلامت قلب و مریضی قلب به ما معرفی میکند. منظور از فتنه در اینجا، هر چه میتواند باشد. مثل گناه، بلا، اختلافات و درگیریها، فتنه های اجتماعی، سیاسی و... «اُشرِبَ» یعنی مشروب شدن، تمایل پیدا کردن، دوست داشتن و با علاقه دریافت کردن یک گناه. وقتی گناهان به دل عرضه میشوند و فتنهها اهل خود را پیدا میکنند، در این فتنه های اجتماعی، سیاسی و خانوادگی کسانی آسیب میبینند که با این فتنهها سنخیت دارند و آنها را جذب میکنند و زود آلوده میشوند. پس کسی آلوده میشود که مریض و ضعیف است و برای پذیرش آمادگی دارد. مثلاً پدری میگوید، بچه من خیلی بچه خوب و پاکی بود، نمازش را میخواند و باحجاب بود، زیارت عاشورا میخواند. اما همین که به دانشگاه رفت، یک دفعه طور دیگری شد. یا پسرم رفت دانشگاه و از آن به بعد تغییر کرد. نه اینطور نیست که کسی با استحکام باشد و به یک محیطی برود و بعد آسیب ببیند و تغییر کند. بلکه از قبل، سنخیتهایی در وجودش هست و خلأها و ضعفهای عقیدتیای دارد که وقتی در محیط و شرایط مربوط به آن قرار میگیرد، یک دفعه احساس میکند که بیهویت و عقبافتاده است. احساس میکند اینجا نمیتواند رنگ معنوی و مذهبی داشته باشد و از رنگ الهی خودش خجالت میکشد. از این رو تصمیم میگیرد که من باید همرنگ اینها باشم و گر نه نمیتوانم در مقابل این موج مقاومت کنم. در همین دانشگاهها چقدر دخترهای پاک و پسرهای پاک و سالم هم هستند. اینها چرا یک دفعه تغییر نکردند و جذب نداشتند؟ مگر اینها جوان نبودند؟ مگر اینها تمایل نداشتند؟ مگر اینها حس نداشتند؟ حضرت رمزش را میگوید. یعنی یک سنخیتها و زمینههایی در افراد هست که باعث میشود جذب گناه داشته باشند. مثل خلیفه عباسی که یک عمر در حال عبادت و در مسجد بود. در مسجد قرآن میخواند. اما وقتی که به او میگویند: تو خلیفه شدی! کلی ذوق میکند. به قرآن میگوید: از این به بعد راه من و تو از هم جدا شد.بعد هم می بینیم که چقدر آدم میکشد و جنایت میکند. وقتی برای بعضیها گناه عرضه میشود، ذوق زده میشوند.
مؤمن سنخیتی با عوامل مریض کننده قلب ندارد
در جلسه قبل هم گفتیم که مؤمن حقیقی این گونه نیست و وقتی گناه به او عرضه میشود، ذوق زده نمیشود و اگر هم آلوده شود، یا تحت فشار قرا بگیرد، حتی همان لحظه ای هم که دارد گناه انجام میدهد، با تنفر و با ناراحتی و عذاب وجدان انجام میدهد. چون سنخیت و جذب گناه را ندارد. برای همین هم فرشتهها اصلاً گناه را پای او نمینویسند. جذب که میگوییم، یعنی همان نوشتن ملائکه. وقتی جذب نمیشود، یعنی ثبت در روح نمیشود. مثل کسی است که دکتر میرود و دکتر را باور ندارد و دارویی که تجویز میکند را میخورد، اما چون دکتر را باور ندارد، این دارو جذب نشده و ممکن است با خوردن دارو حالت تهوع هم بگیرد. ولی کس دیگری دارو را میخورد و میگوید: من این دارو را بخورم، حتماً خوب میشوم. او دارو رویش اثر دارد. واقعاً وقتی بعضیها غیبت میکنند یا غیبت میشنوند، مثل مار به خودشان میپیچند که چرا من غیبت شنیدم یا غیبت کردم؟ اما بعضیها هم از شنیدن غیبت یا غیبت کردن لذت میبرند.
مسئله مهم در ارتکابِ گناه، «جذب» آن است
نکته اینجاست که حضرت نمیفرماید اگر کسی گناه کند یا گناه نکند؛ بلکه میفرماید: «اُشرِبَها». یعنی اگر گناه را جذب کند. خدا به دلهای آدمها نگاه میکند که دل چقدر آن را جذب کرده است. از طرف دیگر، این که دل چقدر اعتقادات و پاکی ها را جذب کرده نیز، مهم است.
کسی 30 سال باحجاب است، نماز هم میخواند، وقتی پایش را از این مملکت بیرون میگذارد، یک نفس راحت میکشد. الان اشخاص زیادی آنطرف آب هستند که اینجا نمیآیند، فقط به خاطر اینکه قلبشان تحمل تقوا و پاکی را ندارد. میگوید: اگر من بروم آنجا، باید خیلی چیزها را رعایت کنم. اصلاً حال و حوصله این حرفها را ندارم. اینجا آزاد هستیم و همه کاری میکنیم. همین چند وقت پیش دکتری برای مشاوره آمده بود. میگفت: من به ایران آمدم و با یک دختر محجوب ازدواج کردم. بعد، با هم به انگلیس رفتیم. به 3 سال نکشید، اصلاً آن خانم به یک کثافت کاری افتاد که نمیشد تحملش کنم. گفت: او را طلاق دادم و به ایران آمدم و او در آنجا ماند و گفت: من برنمیگردم. پس دقت کنیم. اول برگردیم به روی دل. ببینیم محبت دل کجاست؟ این یک رمز بزرگ است که هر کس میخواهد موفق باشد، باید اول محبتهایش را سروسامان بدهد و نظام محبتی را طبق آیه 24 سوره توبه تنظیم کند. در این آیه باز مسئله روی دل است.
پس نگوییم آن دختر مسیحی است این دختر یهودی است، آن آمریکایی آن طوری است، آن آدم کمونیست است. یک دفعه چطور شد که ولی خدا شده و 10 دفعه امام زمان را خواب دیده؟ اینها به خاطر این است که او آن موقع هم که یهودی بوده، یا مسیحی بوده و در آمریکا بوده، از کثافتکاری و بدیها و دروغ متنفر بوده و قلب او خیلی از گناهان کبیرهای که ما داریم را درک نکرده است. مثلاً ما فکر میکنیم که دروغ یک گناه سطحی و سادهای است، خیر. دروغ از همه بدتر است.
«سئل رسول الله صلى الله علیه وسلم: أیزنی المؤمن؟؟ قال: نعم قیل: أیشرب الخمر؟؟ قال: نعم. قیل: أیكذب المؤمن؟؟ قال: لا[6] = از حضرت پرسیدند آیا مؤمن زنا میکند؟ فرمود: بله. گفته شد: آیا شراب میخورد؟ گفت: بله. گفته شد: آیا مؤمن دروغ میگوید؟ فرمود: نه».
«حب» مهمترین مسئله برای کار کردن روی قلب است
باید دقت کنیم که برای کار کردن بر روی قلب، مهمترین مسئله «حب» است. باید حب را تنظیم کنیم. سه معشوق «الله، اهل بیت(علیهمالسلام) و جهاد در راه خدا» باید در رأس باشند. برای همین پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: « مَنْ مَاتَ وَلَمْ یَغْزُ، وَلَمْ یُحَدِّثْ نَفْسَهُ بالغزو، مَاتَ عَلَی شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ[7] = هرکس بمیرد و جهاد نکند و نیت جهاد هم نداشته باشد، بر شعبه ای از نفاق مرده است».
کسی که روح جهاد و فداکاری نداشته باشد، روح مبارزه با دشمنان دین و دشمنان امام زمان و روح مبارزه با عوامل غیبت امام زمان و مبارزه با موانع ظهور امام زمان را نداشته باشد، آدمی است که آهسته میرود و آهسته میآید و دینش هم یک دین بیآزار است که نه با آمریکا کار دارد، نه با انگلیس کار دارد و نه با اسرائیل کار دارد. آدمی است که با همه چیز هم جور در میآید. این آدم بر شعبهای از نفاق خواهد بود.
حال کسی بگوید که پس ما هیئت نرویم، مسجد نرویم، حرم، کربلا و سوریه نرویم؟ پاسخ این است که باید برویم. برای چه باید برویم؟ برای این که از این ها استفاده کنیم و کم کم نظام محبتی دل ما تنظیم شود. کم کم عاشق شویم. پس مرتب برو، ولی هدفدار برو. به طوری که بعد از مرگ بگویند دل این آدم سالم بود. «الله، اهل بیت و جهاد» اصلی ترین معشوق های دلِ سالم است. ما نباید خودمان را پشت چهرههای مقدس پنهان کنیم. چون موقع مردن، دل معلوم میشود که چگونه است.
علت تمام بیماریهای نفسانی، بیاعتمادی ما به خداست
تمام بیماری های نفسانی ما و تمام غصه هایی که ما داریم میخوریم و حجم زیاد اضطرابهایی که داریم، به خاطر وابستگی ما به طبیعت است. کسی که وابسته به خدا نیست و به خدا اعتماد ندارد، میترسد از شغل حرام انصراف بدهد. می بیند که محیط و رفیقهایش فاسد هستند، ولی او شجاعت ندارد رابطه خودش را با آنها بر اساس اسلام تنظیم کند. می ترسد آنها را عوض کند. این آدم بدبختی است که یک سره خوراک آلوده میخورد. هیچ کدام از اینها هم شب اول قبر به بعد نمیآیند جواب بدهند.
چطور میشود وقتی اسم پیامبر و آل میآید، اسم خدا میآید، اسم نماز، سجاده، نماز شب، سحر، شب جمعه، دعای ندبه و دعای کمیل و ... میآید، قند در دل ما آب نمیشود؟ معلوم است که این دل سالم نیست. این یک آیینه است و ما باید خود را در این آیینه نگاه کنیم. یا شخصی که تلاوت قرآن میشنود یا برایش قرآن میخوانند و دلش میگیرد، صدای خدا و کلام الله اصلاً روی این اثر ندارد. اما اگر فلان زن آنچنانی و فلان مرد آنچنانی آواز بخواند و فلان موسیقی آنچنانی باشد، میبینی که نشاط دارد.
پس ببین که از چه چیزی خوشت میآید؟ قیمتت هم همان است. چه چیزی قند در دلت آب میکند؟ وقتی اسم چه چیزی میآید، لذت میبری و آرامش داری؟ قیمتت هم همان است. اینها همه آینه است. ما در این آینهها میتوانیم خودمان را کاملاً ببینیم. این که حالا ما اینقدر رعایت میکنیم، خانواده ما رعایت میکنند، خودمان خیلی حزب الله و علیهالسلام و مذهبی هستیم، اینها را کنار بگذار و ببین دلت کجاست؟ ما خیلی عقب افتاده هستیم. طرف یک خانه 300 متری دارد در شمال، یک 100 متری زمین دارد که بند دلش به آن بسته شده. بعد بهشتهای کلان کاخهای خیلی کلان بهشت هست که هر یک از آنها چند هزار برابر بزرگتر از کره زمین است، اما اصلاً به آنها وابستگی نداریم.
کسی که دنیایش آباد نیست، آخرتش هم آباد نخواهد بود
امام علی (علیهالسلام) فرمود: «مَن کَسِلَ عَن اَمرِ دُنیا فَهُوَ عَن اَمرِ آخِرَتِهِ اَکسَل[8]= کسی که در کارهای دنیاییاش بیحال است در کارهای آخرت بیحالتر است».
نمونهای از این کسالت ها این است که باید از خودمان بپرسیم، الان امام زمان کجای زندگی ما هست؟ در کجای عروسیهایما، مهمانیهایما، جشنهایما و در کجای معاملات و تجارتما و شغلما در درس خواندن ما و در کجای روابط اجتماعی و سیاسی ما امام زمان وجود دارد؟ خودمان دورش کردهایم. بعد هم انتظار داری، موقع مردن بالای سرت بیاید؟ نخواهد آمد. چون تو اصلاً نخواستی که بیاید. اگر الان آمد، بعداً هم میآید. آیا الان با تو هست؟ با او صبح تا شب صفا میکنی؟ سری به دلت میزند؟ مادرت فاطمه زهرا سری به دلت میزند؟ مخدراتی مثل حضرت معصومه، حضرت زینب، مادر امام زمان، حضرت ام البنین (علیهمالسلام) صبح تا شب سری به دل تو میزنند یا نه؟ آیا تو سری به آنها میزنی؟ یادی از آنها میکنی؟ هدیهای به آنها میدهی؟ ملاقاتی میروی؟ ما اصلاً کاری با اینها نداریم. ما اصلاً با اینها رابطه ای نداریم. وقتی اینگونه باشد، این دل خراب است. خانه خراب است و این مسکن ویرانه است. پس به مرض دل باید خیلی دقت کنیم که خیلی مهم است. باید ببینم که من دلم سالم است یا سالم نیست.
دل سالم به چیزهای پاک و سالم علاقه دارد و دل ناسالم از اینها بیزار است
دل سالم اهل تنوع است و دل ناسالم تنوع را دوست ندارد. یکی از انواع دل ناسالم، تنبلی در استفاده از لباس ها و خوراکی ها و حتی دعاها است. بی تنوعی، تهوع میآورد.
دل ناسالم را در مورد لباس این طور است که میبینی کسی مانتو میخرد، همه اش مشکی. 30 تا مانتو مشکی در خانه دارد. حالا میخواهد عوضش کند، میبینی طوسی میخرد. روسری را میبینی همینطوری مشکی میپوشد، قهوه ای میپوشد، لباس و کفش و همه اش یک رنگ و یکنواخت است. اصلاً میترسد رنگ را عوض کند، شجاعتش را ندارد. میگوید: من اصلاً از بنفش که حالم به هم میخورد، از نارنجی که بدم میآید، قرمز که کفر است و ... رنگها مال خداست. این آدم مریض است. این آدم در آخرتش هم همینطور است. روح بسته، روح قفل شده و سردی دارد.
دل ناسالم در مورد خوراکی ها هم همینطور است. مثلا به میوه ها هیچ علاقه ای نشان نمی دهد. برو ببین در تابستان چند تا میوه خدا برای تو طراحی کرده؟ چند جور لیمو زده؟ چند جور انگور زده؟ 70 نوع خرما 70 نوع سیب برای استفاده ی تو آماده کرده. گل رز را شما نگاه کنید. خدا فقط صد نوع رز زده. وقتی تو عُرضه نداری از این همه تنوع استفاده بکنی، بی عرضه ای.
دل ناسالم حتی در مورد دعاها هم همینطور است. می بینی وقتی که دعا میخواهد بخواند، فقط دو تا دعا را یاد گرفته و همان دو تا را میخواند. خودش هم خسته شده از بس که این دعا را خوانده. در حالی که ما هزاران نوع دعا داریم. قرآن را شما نگاه کنید، یکنواخت نیست. شما تا میآیی خسته شوی، میبینی آهنگش را عوض کرد. اندازه اش را عوض کرد. اصلاً خدا نمیگذارد خسته شوی. مناجات خمس عشر را ببینید، برای همه ذائقهها چیده شده. تسبیح میخواهی بگویی هزار نوع ذکر برایت گذاشته با صدها نوع عسل. در بوستان ذکر برو و اسمهای قشنگ خدا را انتخاب کن. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها= و برای خداست اسمهای قشنگ، پس بخوانید او را با آنها». خدا اسمهای قشنگ دارد. دلت گرفت، 100 مرتبه بگو، «یا مُرتاح= ای خدای شاد». هزار اسم در دعای جوشن کبیر هست. چند تا از آنها را استفاده میکنیم؟ ما بلد نیستیم از تنوع در مسائل معنوی استفاده کنیم. چون در این کار، جدی نیستیم.
روی نظام محبتیمان باید کار کنیم. کسی که از آسمان عاطفه جذب میکند، اصلاً محتاج زمین نیست. عشق من کس دیگری است، دلم یک جای دیگر است. اصلاً با کسان بزرگتر از اینها و خیلی بزرگتر از اینها میپرم و با آنها رفت و آمد دارم.
از مهرت ای خورشید جان، چون ذرهام هر سو روان مجذوب حُسن دیگران، ای ماه خوبان نیستم
دنیا چقدر قشنگ است و ما چقدر بد زندگی میکنیم. دنیا چقدر لذتبخش است و ما چقدر با درد داریم زندگی میکنیم. در این دنیا ما به کجا میتوانیم برسیم؟ چه چیزی میتوانیم بسازیم؟ ما همه اش افسرده، پژمرده، زودرنج حساس، حسود، متکبر هستیم و با چشم و همچشمیهای جهنمی، دلمان پر از آشوب است.
پس اگر میخواهید دلتان راه بیفتد، باید نظام معرفتی خود را درست کنیم. تا نظام محبتیمان هم درست شود، کار درست نمی شود. البته فقط شناخت کافی نیست. بعد از شناخت باید یک مدتی خودت را بزنی به عاشقی و ارتباطت را گرم و صمیمی بکنی. اینجاست که ذکر، حسینیه، مسجد، حرم، کربلا و سوریه و همه به داد ما میرسند. چون این در واقع یک نوع تلقین است تا دل عاشق شود و راه بیفتد.
قلب/سالم سازی ورودی های قلب
پی نوشت:
[1] . صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین و تمام النعمة، ج 2، ص 512.
[2] . سوره آل عمران/8.
[3]. برای تهیه این کتاب ها به آی دی فروشگاه منتظران منجی montazerstore_ir@ پیام دهید.
[4] . سوره عبس/24.
[5] . تُعْرَضُ الْفِتَنُ عَلَى الْقُلُوبِ كَالْحَصِیرِ عُودًا عُودًا، فَأَیُّ قَلْبٍ أُشْرِبَهَا نَكَتَتْ فِیهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ، وَأَیُّ قَلْبٍ أَنْكَرَهَا نُكِتَتْ لَهُ نُكْتَةٌ بَیْضَاءُ حَتَّى تَصِیرَ عَلَى قَلْبَیْنِ، عَلَى أَبْیَضَ مِثْلِ الصَّفَا فَلَا تَضُرُّهُ فِتْنَةٌ مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَالْآخَرُ أَسْوَدُ مُرْبَادًّا كَالْكُوزِ، مُجَخِّیًا لَا یَعْرِفُ مَعْرُوفًا، وَلَا یُنْكِرُ مُنْكَرًا، إِلَّا مَا أُشْرِبَ مِنْ هَوَاهُ= فتنه ها مثل نیهای حصیر به قلب عرضه میشوند، هر قلبی که تمایل پیدا کند به آن نقطهای سیاه در آن و هر قلبی که با آن مخالفت کند نقطهای سفید در قلب ایجاد میشود. و بدین سان دو دل بوجود آید دل سفیدی که مانند صفا که تا آسمانها و زمین پابرجا است هیچ فتنه ای به آن گزند نمیرساند و دلی سیاه و خاکستری رنگ مانند کوزه ای کج شده نه خوب را خوب می شمارد و نه منکر را زشت می داند و تنها چیزی که می شناسد همان هوی و هوس هایی است که با دلش آمیخته شده است» مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح نویسنده، القاری، الملا على، جلد، 8 صفحه، 3377.
[6] . أرشیف ملتقى أهل الحدیث - 2 نویسنده ؛ ملتقى أهل الحدیث، جلد 52، صفحه 148.
[7] . المسند الموضوعی الجامع للكتب العشرة نویسنده صهیب عبد الجبار؛ جلد3؛ صفحه .318
[8] . میزان الحكمة - محمد الریشهری - ج ٣ - الصفحة ٢٧٠٤.
ع ل 394
کلیدواژه ها:
آثار استاد