مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در زمان حضرت داود (ع) زنی با سه قرص نان و سه کیلو جو، در کوچه به فقیری رسید.
پس سه قرص نان را به فقیر داد و پیش خود گفت: جو را آرد می کنم و از آن نان تهیه می کنم.
جو را به سر گرفت، در کوچه بادی وزید و تمام جو او به زمین افتاد و باد آن را برد.
زن تعجب کرد، یعنی چه؟! آیا نتیجه ی صدقه این است!!
خدمت داود پیامبر آمد و مطلب را به عرض رسانید. فرمود: نزد فرزندم سلیمان برو تا حکمت آن را بگوید. حضرت سلیمان هزار درهم به آن زن داد.زن نزد داود (ع) آمد و پاداش او را به عرض رسانید. فرمود: برو پولش را رد کن و بگو علت این که جو را باد برد، چیست؟ نزد حضرت سلیمان آمد و طالب علت شد. حضرت سلیمان فرشته ی موکل باد را طلبید و از او پرسید.
فرشته عرض کرد: تاجری که ثروت بسیار داشت، در بیابان وامانده و خوراکش تمام شد، با خدا نذر کرد که اگر، غذایی از کسی به او برسد، یک سوم ثروت خود را به او بدهد. ما جو این زن را به او رساندیم، او نان درست کرد و خورد، بر او واجب شد به وطن خود برسد و به نذرش عمل کند.
سلیمان آن تاجر را احضار کرد و تاجر اقرار کرد، و زن هم حاضر شد و تاجر ثلث (یک سوم) مالش را که معادل سه هزار و شصت دینار بود، به زن داد.
بعد حضرت داود به فرزندش سلیمان (ع) فرمود: ای فرزندم! کسی که تجارت پرسود می خواهد، با خدای کریم معامله کند.(1)
1. داستانها و پندها 8/131- وقایع الایام (صیام) ص 234
منبع :400 موضوع 2000 داستان ،ج2 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب
کلیدواژه ها:
آثار استاد