مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
جلسه گذشته حدیثی را از حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بیان کردیم[1]. حضرت فرمودند دلت را با موعظه احیا کن و با «زهادت» یعنی زهد ورزیدن، بمیران.
منظور از آن دلی که باید با موعظه احیا شود، همان بخش فوق عقلانی ماست که باید متوجه حیات آخرتی شود. چون یاد معاد و حیات جاودانه، انسان را زنده میکند. در نقطه مقابل آن چیزی که باید بمیرد، بخشِ حیوانی ما است. آن قسمت از وجود ما که طبیعی و زمینی است و گرایش به هوسبازیها و تمناهای زیاد دارد. به عملِ میراندنِ بخش حیوانی و زهد ورزیدن، جهاد با نفس میگویند. یعنی جهاد با خود، منظور همان خودِ حیوانی ما است. در روایت داریم، هر وقت دلتان خیلی درگیر شهوات شد و مردد شدید، یاد آخرت بیفتید که به شما قدرت میدهد. فوق عقل یعنی بخشی از وجود ما که عاشق کمال مطلق و بینهایت است.
دلیل زنده شدن دل با موعظه چیست؟
موعظه به این دلیل دل را زنده میکند که انسان را یاد ابدیت و یاد حقیقت خودش و یاد وطنش میاندازد. موعظه باعث میشود که تعلقات انسان به زمین کم شود. پس همیشه انسان بین این دو کشش قرار دارد. یک کشش از طرف عقل و فوق عقل به الله و بی نهایت و یک کشش از طرف حیوانیت و نفس به سوی طبیعت.
چون انسان بی نهایت طلب است، نفس، انسان را فریب میدهد و اینجاست که انسان میخواهد در دنیا، بی نهایت طلبی خود را ارضاء کند و به آن آرامشی که دنبالش است برسد. اما نمیتواند این کار را انجام بدهد. چون دنیا کشش این خواستهی او را ندارد؛ زیرا آن چه که مزاحم او میشود، دلبستگیهای بخش پایینی است که قلب و ذهن انسان را مشغول و عمرش را تلف میکند. اینجاست که حضرت میفرماید:«اَمِتهُ بِزَهادَة= دلت را با بی میلی بمیران».
دایرهی وسیع موعظه برای انسان
ما نیاز داریم که یک کسی با موعظه دائماً ما را با اصل و ریشه خودمان انس و آشتی دهد.
گاهی بو کردن یک عطر که شما را به یاد بهشت میاندازد، موعظه است. گاهی دیدن یک گل و رفتن در باغ که انسان را یاد اصل خودش بیندازد، موعظه است. با دیدن یک بچه، یک نوزاد زیبا وقتی صلوات میفرستید، یک موعظه است. حرارت آتش موقعی که داری غذا درست میکنی، وقتی تو را یاد جهنم میاندازد، برایت موعظه میشود.
با زهد، زیباترین باطن را برای خودت بساز
آنچه که مسلم است، این است که ما الان در دنیا با مجموعهی دریافتها و اکتسابهایمان داریم باطن میسازیم. مثلاً شما وقتی کسی را مسخره میکنی، متلک میگویی، نیش میزنی و تحقیر و توهین میکنی، داری یک باطن درنده میسازی. مسئله دیگر اینکه هر کمال از کمالات بخشهای وجودی انسان که او را تحریک کند و انسان تحت تاثیر آن قرار بگیرد، تعیین کنندهی قیمت اوست. وقتی حضرت میفرماید، دلت را با زهادت بمیران، یعنی نگذار کمالات بخش پایینی و حیوانی، تو را عصبانی کند. قرآن میفرماید:«لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ[2]= تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نكنید».
«لا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ» یعنی، هر چیزی که در این 4 بخش «حس، خیال، وهم و عقل» از دست تان رفت، غصه نخورید و اگر هم چیزی در این 4 بخش به دست آوردید، خیلی خوشحال و وابسته نشوید. وقتی به حضرت علی (علیهالسلام) فحش میدادند، حضرت چطور میتوانست ناراحت نشود؟ به خاطر اینکه توهین همیشه مال بخش پایینی و طبیعی ماست. اما در بخش فوق عقلی، در واقع ما اصلاً توهین نداریم. در حدیث عنوان بصری میگوید وقتی کسی به تو فحش داد، بگو تو هر چقدر توهین بکنی، من این کار را نمیکنم. در روایت داریم اگر کسی به تو خیانت کرد و تو هم متقابلاً به او خیانت کردی، شبیه به او میشوی.
میراندنِ دل با زهد، یعنی آزادی از قید بخشهای حیوانی
دل اگر از قید و بندهای بخشهای حیوانی آزاد شود، شادی سراغ انسان میآید. علی(علیهالسلام) فرمود:«الطَّلاقَهُ شِیمَةُ الحُرِّ [3]= گشاده رویى خصلت آزاد مرد است». انسانی که آزاده نیست، نمیتواند خندان باشد.
این که میگویند مؤمن مثل عسل شیرین است. یعنی در کنارش خودبه خود آرامش میگیری. مؤمن ذاتاً موجود آرامبخشی است. حیوانات هم از او نمیترسند. هر چقدر مؤمن از بخشهای حیوانی خود کم میکند، حیوانات در برابر او آرام تر خواهند بود و این به خاطرِ آن است که حیوانیت و توحشی که در حیوانات است، در وجود مؤمن نیست. حیوانات میفهمند که توحش در وجود تو کشته شده و تو بخشهای درنده و ظلم کننده و تیزت را مهار کردهای. هر کس دیگری هم در کنارت هست، آرامش و شادی دارد. چون میداند که تو در وجودت هاری نداری.
میراندنِ دل با زهد، یعنی تنظیم حب و بغضها براساس نظام فطری
وقتی میفرماید، دلت را با زهد بمیران، یعنی حب و بغضهایت را براساس عقل و فوق عقل و براساس دین خدا طراحی کن. چیزی را که خدا دوست دارد، دوست داشته باشیم. آنچه را که دوست ندارد، دوست نداشته باشیم. در روایت فرمود: « كُلُّ مَن لَم یُحِبَّ على الدِّینِ و لَم یُبغِضْ على الدِّینِ، فلا دِینَ لَهُ [4]= هر كس دوستى و دشمنیش براى دین نباشد دین ندارد». حب و بغضها باید براساس نظام فطری تنظیم شوند.
اینکه در روایت داریم مؤمن اگر یک موقعی گناه هم کند، برایش نوشته نمیشود، به این خاطر است که همان لحظه که دارد گناه میکند، از گناه متنفر و منزجر است.
«اَمِتهُ بِزَهادَه» یعنی نباید غصه بخوری، چون قیمت ما به بخش فوق عقلی ما است و ما به این قیمت انسان هستیم. چیزهای دیگر قیمت ما نیستند و برای آنها نباید غصه خورد. حضرت علی (علیهالسلام) در این باره میفرماید: «ما رَأَیتُ ذُلاً مِثلَ اِشتِغالِ قَلبی بِفارِغِ القَلبِ مِنی[5]= هیچ ذلتی را مثل این ندیدم که دلم به کسی مشغول باشد که دلش از من فارغ است». مثلاً طرف رفته خواستگاری جواب منفی شنیده، اقدام به خودکشی میکند. یا شخصی برای مشاوره مراجعه میکند و میگوید با فلان کس چند سال بود دوست بودم. اما حالا او من را دوست ندارد. این دوست داشتن مال کدام بخش است؟ مال بخش حیوانی است. چون اگر مال بخش انسانی باشد که هیچ وقت کم نمیشود. دقت کنید! علاقه های فطری هیچ وقت پایین نمیآیند. روزبه روز بالا میروند. علاقه های طبیعی است که به تنفر تبدیل میشود؛ زیرا در دوست داشتن و علائق طبیعی و حیوانی، خودشیفتگی وجود دارد.
«اَمِتهُ بِزَهادَه» یعنی من از قید محبتهای طبیعی بیرون بیایم. کسی که خدا، چهارده معصوم، فرشته ها و اولیاء خدا کنارش هستند، این دیگر چه میخواهد که دنبال یک چیز دیگر خارج از اینها میگردد. البته این به معنای بی عاطفه بودن نیست که کسی را دوست نداشته باشد یا دلتنگ کسی نشود، بلکه با وجود عاطفه و محبت، ذلیل و وابسته کسی نمیشود. تا مصیبتی به مؤمن میرسد، میگوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» یعنی این مصیبت با یک عشق بالاتر جبران میشود.
بنابراین، ما نیازی نداریم که از کسی کینه به دل بگیریم، یا انتقام بگیریم. خدا هست. ما فقط باید سطح وابستگیهایمان را نسبت به این چیزها پایین بیاوریم. اگر برای چیزهای پایینی و حیوانی عصبانی میشوی، پس چیزی هم سنخ جهنم در وجودت هست که میسوزد. اگر سر چیزهای کوچک به هم میریزی، یعنی قبرت تنگ است و فشار قبر داری. چون گفتیم، نفس ما معادل قبر ماست. وقتی کسی به شما تندی میکند، یا نمک نشناسی میکند، اینها مرگ سیاه هستند که آدم را بزرگ میکند. هر چیز یا هر کس از تو گرفته شود، در بهشت به تو پس داده میشود. این مثل یک پس انداز میماند.
اگر کسی نباشد که به ما فحش بدهد، یا ما در معرض قدرنشناسی قرار نگیریم، و کسی نباشد که ما را عصبانی کند؛ این یعنی میدانی برای تمرین ما نیست. اگر قرار باشد ما در دنیا فشار نبینیم و خیلی خوش به حالمان باشد، معنای خوبی نخواهد داشت. معنایش این است که قرار است فشار را در بعد از دنیا ببینیم.
هر خروجی که داری به بهشت میفرستی، اعم از خروجیهای «حسی، خیالی، وهمی و عقلی»، همه برایت ذخیره میشود. ممکن است در بین افراد فامیل، یک فرد بد اخلاق وجود داشته باشد و دائماً تو را تحقیر و توهین کند. در حقیقت، این شخص دارد تمام جهنم تو را از بین میبرد و هیچ جهنمی برای تو نمیماند. حالا یک کسی دوست دارد با این تحقیر و توهینها جهنم ما را برای خودش بردارد؛ بگذار بردارد. آدمی که حواسش جمع است، اصلاً درگیر نمیشود. میگوید یا من اینها را به بهشت میرسانم و با هم به صلح میرسیم. اگر هم نرسیدیم اینها میخواهند سهمِ جهنمِ ما را بردارند.
ما به این دنیا آمدهایم که شبیه خدا شویم. ما برای دعوا و درگیری و کینه و برتریجویی به دنیا نیامدهایم. همه بلاها، مصائب و بدیهای دیگران بهانه ای است تا ببینیم که آیا میتوانیم شبیه خدا شویم یا خیر. دلیل وجود شیطان و حملات چهارگانهی او هم همین است. همه ما به دشمن و به وسوسه احتیاج داریم. همه ما به شرائط متضاد و به تضاد و درگیری در زندگی و به مشکلات مالی احتیاج داریم. به مشکلات خانوادگی، مریضی، به مشکلات آبرویی احتیاج داریم. اینها واکسنهایی هستند که ما را رشد میدهند و قوی میکنند.
پس دلت را با موعظه زنده کن و بخش حیوانی و طبیعی وجودت را با بی میلیها و زهادت بمیران. نظام حب و بغضت را طوری تنظیم کن که دلبسته نشوی. ما باید یاد بگیریم از بانوی بزرگ زینب کبری (سلاماللهعلیها) که فرمود:«وَ ما رَأَیتُ اِلا جَمیلا».
شکرگزاری برای گذشتهی تلخ
یک لحظه به گذشتهتان برگردید و برای داشتن قسمتهای تلخ گذشتهتان، خدا را شکر کنید. بگویید: خدایا اگر آن تلخیها نبود، دستم برای آخرت خالی بود. برگرد به گذشته و اگر توانستی شکر کنی، خیلی خوب است. اگر از فحش هایی که شنیده ای، بدیهایی که دیگران در حقت روا داشته اند، با همه اینها توانستی شکر کنی و بگویی خدایا من از تمام کسانی که اذیتم کردند، هیچ چیز در دل ندارم، چون همه آنها به نفع من داشتند کار میکردند، این خیلی خوب است. این شکرگزاری مصداق «اَمِتهُ بِزَهادَه» میشود و این یعنی شادی و آرامش دنیا و داشتن قبر بزرگ. چنین کسی که دیگر فشار قبری نخواهد داشت. اگر گذشته ات تو را فشار ندهد، فشار قبر هم نداری. اگر تحت فشار دلشوره های آینده قرار نگرفتی، دیگر فشار قبر نداری. زندگی دنیا هم بهتر تمام میشود. خدا رحمت امام (رحمهاللهعلیه) را که فرمود: عمر دنیا نسبت به برزخ، به اندازه یک لحظه است.
یکی از بدبختیهایی که سراغ ما میآید، این است که حسرت آنهایی که خوش هستند را بخوریم و بگوییم اینها چرا باید دارا باشند و ما نداشته باشیم. حسرت باعث میشود که یک عده بیافتند به چشم و همچشمی و مسابقه.
البته حسرت در جایی که باعث رشد و تکامل انسان میشود، باعث بالا رفتن اطلاعات و آگاهی انسان میشود، بد نیست. این در حقیقت غبطه است.
خدا شهید دستغیب را رحمت کند که میفرمود، کسی را که مار نیش بزند، آنجایی که مار زده، اگر زنبور بزند. او دیگر دردی احساس نمیکند. اگر کسی از عقرب آخرت ترسید و درد آن در جانش آمد، دیگر از دست دادنِ دنیا اذیتش نمیکند. دیگر عصبانی نمیشود. بداخلاقی نمیکند. زودرنجی ندارد. حساسیت ندارد. خیلی شاد میتواند در دنیا زندگی کند. چون داغ آخرت خیلی زیاد است.
پی نوشت:
کلیدواژه ها:
آثار استاد
عالی