www.montazer.ir
جمعه 22 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 4037
زمان انتشار: 22 نوامبر 2015
مهمان سرزده

مهمان سرزده

در روزگار مرجعیّت حضرت آیت‌الله سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی(ره) حدود پانزده نفر از شیعیان برای زیارت حضرت امیرالمؤمنین(ع) وارد «نجف اشرف» می‌شوند و چون مکانی را برای استراحت نداشتند، تصمیم می‌گیرند برای شام و استراحت به منزل مرجع تقلیدشان، یعنی آیت‌الله سیّد جمال گلپایگانی بروند. حدود دو ساعت بعد از مغرب، در منزل ایشان را می‌کوبند؛ ایشان در را باز می‌کنند و چون کسی در منزل نبوده و غذایی هم برای پذیرایی نداشتند، نگران می‌شوند. به هر حال میهمانان را به داخل دعوت می‌کنند و برای تهیّه غذا از منزل خارج می‌شوند.

امّا تمام مغازه‌ها و بازارچه منتهی به حرم بسته است و راهی برای تهیّه شام نیست؛ بنابراین ایشان وارد صحن مبارک حضرت امیر(ع) می‌شوند و مقابل پنجره فولاد می‌ایستند و بعد از عرض ادب عرضه می‌دارند: یا جدّا! مهمان آمده و من راهی برای پذیرایی ایشان ندارم؛ خودتان عنایتی بفرمایید.
سپس، از حرم خارج می‌شوند تا به منزل برگردند، ناگهان در بین راه، مغازه‌ای را می‌بینند. مغازه‌دار می‌پرسد: آقا! چیزی می‌خواستید؟ ایشان نزدیک می‌روند و می‌گویند: مهمان‌دار شده‌ایم و مقداری برنج و روغن و لپه می‌خواستم. مغازه‌دار نیز برنج و روغن و لپه را آماده می‌کند و می‌گوید: چیز دیگر هم می‌خواستید؟
آقای گلپایگانی می‌گویند: گوشت هم نداریم.
مغازه‌دار می‌گوید: ما گوشت هم داریم و بلافاصله گوشت را آماده می‌کند و بعد آقای گلپایگانی می‌فرمایند: برای طبخ غذا هیزم هم نداریم. مغازه‌دار می‌گوید: هیزم هم داریم و یک بسته هیزم هم می‌آورد. آیت‌الله سیّدجمال گلپایگانی می‌گویند: الآن پول همراهم نیست. مغازه‌دار می‌گوید: ما شما را قبول داریم؛ الآن لازم نیست. بعد مغازه‌دار که می‌بیند ایشان توان حمل این همه‌چیز را ندارند، کسی را صدا می‌زند و به او می‌گوید: همه این چیزها را برای آقا ببرید در منزلشان.
شاگرد مغازه‌دار هم همه آن برنج و گوشت و ... را داخل پارچه می‌گذارد و تا منزل آقای گلپایگانی می‌آورد. آیت‌الله سیّد جمال گلپایگانی نیز از میهمان‌ها می‌خواهد که غذایی برای خود فراهم کنند و میل کنند.
صبح روز بعد، وقتی میهمانی‌ها خداحافظی می‌کنند و می‌روند، آقای گلپایگانی مقداری پول تهیّه می‌کنند و می‌روند تا بدهی خود را بپردازند. بازارچه را تا آخر می‌روند و آن مغازه را پیدا نمی‌کنند. برای بار دوم و سوم نیز طول بازارچه را می‌گردند؛ امّا آن مغازه را نمی‌بینند. یکی از بازاری‌ها می‌گوید: آقا دنبال چیزی می‌گردید؟ می‌فرمایند: بله؛ مغازه‌ای بود که شب گذشته از آن برنج و روغن، لپه، گوشت و هیزم تهیّه کردم. الآن هرچه می‌گردم، آن مغازه نیست.
بازاری می‌گوید: اینجا همه پارچه‌فروش هستند. علاوه بر آن، چنین مغازه‌ای در نجف اشرف وجود ندارد که هم برنج و لپه داشته باشد و هم گوشت و هیزم. شما اشتباه می‌کنید.
اینجا است که حضرت آیت‌الله سیّدجمال گلپایگانی متوجّه لطف و عنایت حضرت امیر(ع) می‌شوند.
این ماجرا، حاوی درس‌های آموزنده بسیاری است؛ از جمله مهمان‌نوازی و توجّه به پذیرایی مناسب از مهمان، توسّل به اهل‌بیت(ع) در همه مشکلات مادّی و معنوی، توجّه به پرداخت بدهی و تسریع در آن.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed