مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
معنای لغوی و عام زیارت، قصد کردن است. یعنی این که ما بخواهیم کسی را ملاقات کرده و با او ارتباط برقرار کنیم. همچنین معنای اصطلاحی زیارت را مرحوم طریحی در مجمع البحرین این طور بیان کرده اند:«قَصدُ المِزور اِكراماً لَهُ وَ تَعظيماً لَهُ وَ اِستيناساً بِهِ [1]= زيارت، قصد مزور است، از جهت گرامیداشت، ارجگذارى و انسگيرى با او.» مزور یعنی کسی که ما به زیارتش می رویم. وقتی به زیارت خانه ی خداوند تبارک و تعالی می رویم، قصد خود خداوند را داریم و «ضیوف الرحمان» یعنی مهمانان خداوند. وقتی هم به کربلا می رویم، مزور ما سیدالشهداء (علیه السلام) است.
ما به ملاقات و زیارت کسی می رویم که عزیز و با عظمت است. می رویم که او را گرامی بداریم و چون دوستش داریم، می خواهیم با او انس بگیریم. این درباره ی هر معشوقی صادق است. یعنی انسان هر معشوقی از کمالات جمادی، نباتی، حیوانی، عقلی، فوق عقلی که داشته باشد، دوست دارد با او ارتباط داشته باشد، خلوت کند و انس بگیرد.
عشق به خداوند و ائمه(ع)، فطری است
وقتی معشوق اصلی انسان، خداوند تبارک و تعالی باشد، هم برایش عزیز می شود و هم دوستش دارد. چون اصل و ریشه ی انسان است و در نهاد همه ی انسان ها وجود دارد. دوست داشتن او، ذاتی و فطری است و آموزشی و تعلیمی نیست.
یک موقع ما فقط عظمت و جلالت کسی را می بینیم که در وجود ما ریشه ندارد و خارج از وجود ماست. اما یک موقع، آن شخص عظیم، ریشه در ذات و حقیقت ما دارد و اصلاً ما خود او هستیم، که به صورت نازلش این جاییم. این باعث می شود، در عین حال که انسان آن عظمت را درک کند، بتواند با او انس هم بگیرد. این را هم درباره ی خداوند تبارک و تعالی و هم در مورد معصومین (علیهم السلام) داریم.
در حالی که خداوند برای ما عزیز است و دوستش داریم، از بزرگی و عظمت و جلالت خاصی برخوردار است که ما این عظمت را درک می کنیم. افرادی که خیلی عظمت و جبروت دارند، دیگران نمی توانند به آن ها نزدیک شوند و با آن ها حرف بزنند. ولی خداوند و اهل بیت و معصومین (علیهم السلام) این طور نیستند. در حالی که انسان عظمت آن ها را احساس می کند، با آن ها انس می گیرد و خودش را در بغل آن ها می اندازد. چون محبت و عشق نسبت به آن ها ذاتی است و در درون انسان نهادینه شده است. موقعی که خلق شدیم، خمیرمایه و وجود ما را با عشق آن ها خلق کردند. این عشق و محبت، اصل و جزء ماست و جدا شدنی هم نیست. مثلاً مسیحی ها، بودایی ها، هندوها، سنی ها، کلیمی ها و... دست خودشان نیست و نمی توانند امام حسین (علیه السلام) را دوست نداشته باشند. به این «ولایت» می گویند. به محض این که انسان با آن ها رو به رو شود و بشناسد، دوستشان دارد و آن ها را می خواهد. خداوند تبارک و تعالی فرموده:«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ [2]= هنگامی که کار آن را به پایان رساندم، و در او، از روح خود دمیدم، همگی بر او سجده کنید!» که آن روح، نور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) است.
در زیارت جامعه کبیره داریم:«وَ أَرْوَاحُكُمْ فِی الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُكُمْ فِی النُّفُوسِ =و ارواح شما در ارواح است و جانهاى شما در جانهاست.» یعنی آن ها در انسان حضور دارند و بیرون کردنی نیستند. مثلاً وقتی اسم حضرت علی (علیه السلام) می آید، حتی اگر دشمن ایشان باشد، تحت تأثیر قرار می گیرد و نمی تواند دوستش نداشته باشد. شیطان در صحبتی که با معاویه دارد، می گوید: درست است که خداوند مرا بیرون کرد، ولی نمی توانم دوستش نداشته باشم و هنوز هم دوستش دارم. عمر وعاص از معصومین (علیهم السلام) تجلیل می کند. عمر سعد آمده که سیدالشهدا را بکشد. ولی وقتی حضرت زینب (سلام الله) به او خطاب می کند: تو اینجایی و به حرم رسول خدا حمله می شود، رویش را بر می گرداند و به شدت گریه می کند.
ما دائماً در محضر خداوند و معصومین (ع) هستیم
ما در دعا به خداوند می گوییم: «إِلَهِی أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ [3]= خدایا! از خشم و فرا رسیدن غضبت، به خودت پناه میآورم.» همچنین وقتی در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «وَ أَرْوَاحُكُمْ فِی الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُكُمْ فِی النُّفُوسِ[4] = و ارواح شما در ارواح است و جانهاى شما در جانهاست.» یعنی علم به حضور و وجود خداوند و معصوم در درون خود داریم و می دانیم دائماً در محضر آن ها هستیم. برای همین است که هر وقت و هر جا خدا را بخواهیم، خدا آن جا هست. همچنین معصوم (علیه السلام)، شخصیتی است که در تمام مراتب وجود، از ماده تا فوق عقل حضور دارد.
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:«سَلُونِی من قَبلَ أَن تَفقِدونِی، فَلَأَنا بِطُرُقِ السَماءِ أعلَمُ مِنِی بِطُرُقِ الأرضِ[5]= از من سؤال کنید، قبل از این که مرا از دست بدهید، به درستی که من به راه های آسمان از راه های زمینی، آگاه تر هستم.» همچنین می فرماید: «فَمَن یَمُت یَرَنی[6] = هر کس بمیرد، مرا می بیند.» در یک زمان تعداد زیادی می میرند یا به شهادت می رسند. حضرت علی (علیه السلام) در برابر همه ی آن ها حضور دارد. یکی از اساتید گفته بود: «امام رضا (علیه السلام) چه طوری جواب این همه زائر را می دهد؟»ایشان گفت: «شب خواب دیدم که جلوی هر زائر، یک امام رضا ایستاده است.» وقتی در فاصله ای دور از مشهد، امام رضا (علیه السلام) را صدا می زنیم، وقتی با او حرف می زنیم و می گوییم: آقا دلم تنگ شده، می خواهم به زیارت بیایم، ایشان آن جا حضور دارد. خودت هم می فهمی که آن جاست. اگر کسی با پدر و مادر و معشوقش حرف بزند، می گویند: خیالاتی شده است، او از کجا می داند که تو کجا و در چه حالی هستی! ولی وقتی با امام حرف بزنی، نمی گویند خیالاتی شده ای!
حضرت سجاد (علیه السلام) در بند دشمن است، ولی 3 روز بعد از عاشورا، پدرش را در کربلا دفن می کند. امام موسی کاظم (علیه السلام) در زندان است، ولی بیرون از زندان، کسی به ایشان توسل می کند و حضرت را می بیند و حضرت با او ارتباط برقرار می کند. وقتی نیت و اراده کنیم، در نزد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حاضریم. ایشان در یک آن، همه جا حضور دارد. همه با ایشان حرف می زنند و ارتباط دارند و به مشکلات همه نیز رسیدگی می کنند. این که مقام معصوم است. اولیای خدا که شاگردان معصوم هستند، نیز همین طورند. اولیای خدا به ما خبر می دهند که در خانه چه کار کرده ایم؟ دیشب چه خوابی دیده ایم؟ چه خورده ایم؟ انسان وقتی خودش زحمت کشید و به سمت تجرد رفت، دیگر ماده، مانعش نمی شود. این که چگونه یک شخصیت می تواند در یک لحظه، در جاهای مختلف حضور داشته باشد را در بحث «معاد» و «معرفت نفس» اثبات کردیم.
این که معصوم (علیه السلام) مرا دوست دارد را خوب درک می کنم و می فهمم. بنابراین کارمان به چاپلوسی هم می کشد. چون می دانیم که حضرت نازمان را می خرد، و می توانیم با او حرف بزنیم و به او بگوییم که گناهان ما را ببخشد. دیگر حاضر نیستیم با این درجه ی گناه و آلودگی، پیش کس دیگری برویم. چون پیش هر کسی که برویم، می دانیم که بعد از 1 یا 2 بار، دیگر ما را راه نمی دهد. ولی علاقه و محبت خداوند تبارک و تعالی و معصوم (علیهم السلام)، در نزد ما حاضر است. حتی یک گناهکار هم هر چند با آن ها فاصله داشته باشد، می فهمد که خدا دوستش دارد. بنابراین، در خودش می بیند که برگردد و توبه کند. من علم حضوری دارم و می دانم که آن ها دوستم دارند. مثل فرزندی که موقع کتک خوردن از پدر و مادر به بغل خود آن ها می رود. یعنی از ترس پدر و مادر، به پدر و مادر پناه می برد. محبت و سنخیت ذاتی بین فرزند و مادر، به صورت علم حضوری است. حساب و کتابی که فرزند در مورد پدر و مادرش دارد، در مورد هیچ کس دیگر ندارد و خودش را برای پدر و مادرش لوس می کند و از آن ها توقع و انتظار دارد. می داند که آن ها دوستش دارند و اگر 100 بار به آن ها زور بگوید و قلدری و جفا کند، در خودش می بیند که باز هم برود و بگوید: بی خیال شوید و از من بگذرید! ولی اگر با دیگران چنین کاری کند، خیلی خریدار ندارد و کسی تحویلش نمی گیرد.
تمنای معیت، از آثار زیارت است
اولین اتفاقی که در اثر عشق و معرفت در زیارت می افتد، تمنای معیت است. معیت به معنای همراهی و با معشوق بودن است. ما معشوق خودمان را دوست داریم. این دوست داشتن، باعث می شود به ملاقات و زیارت او برویم و با او مأنوس شده و دیگر نمی خواهیم از او جدا شویم. در فرازی از زیارت عاشورا می خوانیم:«اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ[7] = خداوند مرا در دنیا و آخرت با شما قرار دهد.» در زیارت جامعه کبیره نیز داریم: «فَمَعَکُم مَعَکُم لاغَیرِکُم[8] = پس با شما هستم با شما، نه با غیر شما.» بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود[9].
بعد از انتخاب معشوق ماندنی و اصلی، او را دوست داریم و می خواهیم مال ما باشد. ما هم مال او باشیم. یک هم آغوشی و بهره مندی و کنار هم بودن دائم را می خواهیم و دوست داریم. مثل افرادی که همدیگر را دوست دارند و از فراق و دوری هم رنج می برند و اذیت می شوند؛ یا مثل پدر و مادری که دوست ندارند، فرزندشان ازدواج کند و از آن ها جدا شود. انسان می خواهد با خدا باشد و این جمله را در مناجات هایش می گوید: «خدایا! بین من و خودت فاصله نینداز.» امام سجاد (علیه السلام) مناجاتی در صحیفه ی انجیلیه (انجیلیه ی طویلیه و وسطی) دارند که قطعه قطعه است و قسمتی از آن با آه حضرت، شروع می شود. حضرت به خداوند عرض می کند:«آه آه اگر بین من و پیامبر فاصله بیفتد.» معصوم خبر می دهد و می گوید: «اگر بین انسان و پیامبر فاصله بیفتد، انسان به هلاکت می رسد.» در زیارت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می خوانیم: « وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ لاَ حَبِیبَ إِلاَّ هُوَ وَ أَهْلُهُ [10]= و گواهی می دهم که محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) بنده ی خاص خدا و رسول گرامی اوست و دوست و حبیبی غیر او و اهل بیتش نیست.» نیاز ما هم این است. اگر نمی فهمیم و دردمان نمی آید، به دلیل بیماری است. مثل کسی که بیمار می شود و کلیه اش آسیب می بیند، اما احساس درد نمی کند. ولی یک دفعه کلیه هایش را از دست می دهد. یا مثل کرم خوردگی دندان است که خبر نمی کند و یک جایی به عصب می رسد و درد می گیرد.
وقتی بخش انسانی، در انسان فعال شده باشد، نیاز به پیامبر دارد. نیاز ما به پیامبر، مثل نیاز ماهی به آب است. اگر آب نباشد، ماهی هلاک می شود. قرآن می فرماید:«وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا [11]= و روزی که شخص ظالم پشت دست حسرت، به دندان گرفته و گوید: ای کاش من در دنیا با رسول حق، راهی برای دوستی و طاعت پیش میگرفتم.» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حقیقت بهشت است. آخرت، روز ظهور حقیقت محمدیه و سلطنت سیدالشهداست.
نسبت دنیا به آخرت، مثل نسبت رحم مادر به دنیاست. اگر شرایط جنین بعد از تولد، با شرایط زیستی ثابت دنیا تطبیق داشت، خوشبخت است و سالم متولد شده است. ولی اگر با شرایط زیستی ثابت دنیا، تطبیق نداشت؛ یا تولدش ناقص است که برای همیشه باید درد بکشد؛ یا بیمار است که بسته به تعداد و شدت و نوع بیماری باید رنج و درد را تحمل کند؛ یا ضعیف است که باید معطلی و رنج تقویت را تحمل کند. شرایط زیستی ثابت آخرت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند. میزان، امیرالمؤمنین (علیه السلام) و سیدالشهداء (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند.«اَلسَلامُ عَلَیکَ یا میزانَ الاَعمال [12]= سلام بر تو که میزان اعمال ما هستی!» اگر با این ها تطبیق داشته باشیم، خوشبخت هستیم.
این معیتی است که می خواهیم! بخش انسانی ما هوشیار است و می فهمد که در دنیا و آخرت احتیاج به معیت با آن ها دارد و بدون آن ها به هیچ وجه در دنیا خوش نمی گذرد و هرگز احساس خوشبختی نخواهیم کرد.
معیت، شباهت و سنخیت را می طلبد
قاعده و قانون معیت، شباهت و سنخیت است. معیت این نیست که من در مشهد بمانم و بگویم من در جوار حضرت رضا (علیه السلام) هستم. این نزدیکی نمی آورد. بسیاری از همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان ع بودند که به ظاهر نزدیک ایشان بودند، اما خیلی فاصله داشتند و بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی فتنه و جنایت کردند و هیچ سنخیتی با ایشان نداشتند.
در رفاقت هم، کسانی که شباهت شان را حفظ می کنند، رفاقت شان را هم می توانند حفظ کنند. به محض این که شباهت آن ها از بین برود و یک جا تعادل به هم بخورد، ارتباط هم قطع می شود. افراد همدیگر را بر اساس شباهت انتخاب می کنند. هر کس که به ما شباهت دارد، از او خوش مان می آید. لاتها و اراذل و اوباش با هم، متدینین و حزب اللهی ها هم، با هم هستند.
ذره ذره کاندرین ارض و سماست/ جنس خود را همچو کاه و کهرباست
نوریان مر نوریان را طالبند / ناریان مر ناریان را جاذبند[13]
در انتخاب همسر هم، انسان سراغ کسی می رود که به او شباهت داشته باشد. وقتی در ازدواج شباهت و سنخیت نباشد، هر چقدر که شرایط ظاهری طرف مقابل مثل شخصیت، آبرو، زیبایی، ثروت و سواد فراهم باشد، می بینید که سرانجام از هم جدا می شوند. افرادی هستند که سنخیت ظاهری ندارند و از نظر قیافه، پول، مقام، رتبه ی تحصیلی خیلی با هم فرق می کنند، ولی چون شبیه یکدیگر هستند، به شدت همدیگر را می توانند جذب کنند.
چرا رفتن به مکان های زیارتی توصیه شده است؟
امام رضا (علیه السلام) در همه جا به یک نحو حضور دارد و انسان در همه جا، نزد حضرت حاضر است. پس چرا ما به مشهد می رویم؟ مگر حضور امام رضا (علیه السلام) در مشهد بیشتر است؟ علتش این است که عنایت ایشان به قبر خودشان، بیشتر است. آن جا می توانیم، تمرکز بگیریم و از کثرت جدا شویم و با یک تمرکز خاص، معشوق را ببینیم و با او بیشتر انس بگیریم. وقتی ضریح را بغل می کنیم و می بوسیم مثل این است که دست های آقا را بوسیده ایم. اما وقتی زیارت نرویم، این ارتباط برقرار نمی شود. ارتباط، با ماده شروع می شود، که به صورت بدنی و ظاهری است.
برای همین خداوند امر کرده که انسان باید مکه بیاید و حجرالاسود را استلام کند. چون حجر الاسود، دست خداست. وقتی آن را استلام کند، یعنی با خدا بیعت کرده است. این ارتباط بدنی و ملاقات، روح را تکان می دهد. برای همین کسانی که مکه رفته اند، دوران حج که می شود بیشتر از آن هایی که نرفته اند، می سوزند. وقتی انسان چیزی را بچشد و برایش محسوس شود، تمنایش نیز بیشتر می شود. عشق ما را به زیارت می کشاند. ولی خود زیارت، آتش عشق را شعله ورتر می کند. هر چه ملاقات، بیشتر صورت بگیرد، شدت محبت و انس و علاقه نیز، بیشتر می شود. این محبت است که باعث می شود، انسان بخواهد با معشوقش بماند و با او معیت، داشته باشد. اگر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کنند و ان شاءالله ما به خدمت شان برسیم، ایشان را در آغوش می گیریم و می بوسیم. ایشان نیز دست نوازش بر سر ما می کشند و همان موقع ما می فهمیم که با حضرت خیلی فاصله داریم.
فقط عشق به خداوند، عشق حقیقی است
عشق حقیقی فقط مربوط به یک معشوق است و آن هم خود خداست. خداوند در قرآن هم فرموده: «هُوَ اللهُ الَذی لا اِلهَ اِلا هُو[14] = او خدایی است که جز او معبودی نیست.» اساساً هیچ معشوقی به معنای حقیقی کلمه، جز خداوند تبارک وتعالی وجود ندارد. بقیه ی عشق ها، محبت و شهوت است.
پس چرا معصوم (علیه السلام) این قدر برای ما عزیز است؟ این عزت، محبت، محبوبیت و احترام را از کجا آورده است؟ باید حواس مان باشد که یک معصوم، مستقلاً محبتی ندارد. محبت، دوست داشتن و کاربرد عشق در مورد اهل بیت(علیهم السلام)، مجازی و در عرض محبت و عشق به خداست. محبت نسبت به ایشان، به تعبیر آیت الله جوادی آملی (حفظ الله تعالی) مثل نردبانی است که انسان باید زیر پایش بگذارد و تا هر ارتفاعی که می خواهد، بالا برود. معصوم (علیه السلام)، بالا برنده ی انسان است. اگر انسان بخواهد از او جدا شود، حتماً سقوط می کند و نزد خداوند هیچ ارج و ارزشی نخواهد داشت. معصوم(علیه السلام)، تجلی کامل خداست. انسان به میزانی که با تجلی کامل خدا سنخیت دارد، محبوب خدا می شود.
ما گاهی گناهانی می کنیم که خودمان می فهمیم و هیچ کس جز خدا، حتی معصوم تحمل آن را ندارد. جاهایی ما از خود معصوم هم خجالت می کشیم و می گوییم: «خدایا! به حق خودت، این گناه مرا ببخش! امام زمان هم نفهمد و فقط بین من و تو باشد.» چون هیچ کس برای ما خدا نمی شود. «یا حَبیبَ مَن لا حَبیبَ لَه = ای محبوب کسی که هیچ محبوبی ندارد.» «یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لَه = ای رفیق کسی که هیچ رفیقی ندارد.»[15] «ای بهترین کسی که آدمهای طرد شده و بدبخت می توانند به او پناه بیاورند.»
هر وقت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کوچه می گذشت، بچه ای می ایستاد و با محبت به حضرت نگاه می کرد. یک روز ایشان به بچه فرمود:«دوستم داری؟» عرض کرد:«بله آقا!». فرمود:«مرا بیشتر دوست داری یا پدر و مادرت را؟» عرض کرد: «آقا شما را!». فرمود: «مرا بیشتر دوست داری یا خدا را؟» عرض کرد: «آقا شما را به خاطر خدا دوست دارم.» یعنی تمام عشق ورزی ها به معشوق، حتی اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، باید به خاطر خدا باشد. بعضی ها به خانه ی خدا هم که می روند، «یا حسین» می گویند. حتی وسط دعای کمیل که مناجات با حق تعالی است، سینه می زنند. اما اگر می خواهید برای امام حسین (علیه السلام) هم عزاداری کنید، قبل و بعد از دعا باشد. اگر قرار است توسلی هم به حضرت شود، در فقرات دعا، صلوات هست.
عشق به خداوند، باید مبنای تمام کارها باشد
فرمول و رمزی که خیلی مهم است و اگر سرمایه ی زندگی قرار گیرد، از اتلاف عمر جلوگیری می کند، این است که مبنای عشق به اهل بیت (علیهم السلام)، عشق به خداوند تبارک و تعالی است. مبنای هر کار مقدسی که انجام می دهیم نیز باید عشق به خداوند باشد.
خداوند به حضرت داود وحی فرستاد: «یا داوُد بی فَافرَح وَ بِذِکری فَتَلَذَذ[16] = ای داود! به وجود من شادی کن و از یاد من لذت ببر!»
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «عَلاَمَةُ حُبِّ اَللَّهِ حُبُّ ذِكْرِ اَللَّهِ[17] = علامت دوستى خدا، دوستى ذكر خداست.»
نمی شود خدا را فراموش کرد و فقط با معصوم ارتباط داشت. همچنین نمی شود، معصوم را فراموش کرد و فقط با خدا ارتباط داشت. هر دو غلط و بی ثمر است. نمی شود خدا را فراموش کنی و در نماز و خارج از نماز، او را یاد نکنی، بعد بگویی: من عاشق حسینم! یا این که این که بگویی: «لا اِلهَ اِلا عَلی» یا «لا اِلهَ اِلا حُسَین». اینها کفر محض است. اگر توحید نداشته باشی، ولایت به درد نمی خورد. قبل از خواندن جامعه کبیره، باید ۱۰۰ مرتبه «الله اکبر» گفت. این یعنی حواست باشد، مرز خداوند از مرز معصوم، جداست و خداوند از همه ی این ها بزرگتر است. زیارت عاشورا، حدیث قدسی است و خداوند آن را تنظیم کرده است. در همه ی مناسبت های مذهبی مثل شب قدر، خداوند مستحب کرده که زیارت عاشورا را بخوانید. اما روز عاشورا می فرماید: «هزار مرتبه سوره ی توحید را بخوانید.»
طبق فرموده بزرگان، اگر در کارهای مقدس، مثل بسیجی بودن و جنگیدن در جبهه، مبارزه با تهاجم فرهنگی، راه اندازی دسته عزاداری و فعالیت برای ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، عشق خداوند برای انسان مبنا نباشد و خدا حرف آخر را نزند، یک لذت نفسانی و یک شهوت مقدس است. در تمام فعالیت های مقدس و زیارت، باید دست ما به دست خدا برسد. اگر درکارهای مقدس افتادیم و حال و حوصله ی خدا را نداشتیم و نتوانستیم با خدا استراحت کنیم و از او لذت ببریم و آرامش پیدا کنیم، بدانیم که در صور مقدس هستیم. همانطور که در بحث «معرفت نفس» مفصل عرض کردم، شیطان با صور مقدس، مثل قرائت قرآن و مداحی، انسان را جهنم می برد. قاری و مداح، باید مملو از عشق به خدا باشد، نماز شب بخواند، تعقیبات نماز را بخواند و حوصله ی خدا را داشته باشد. اگر آن ها از خداوند فراری باشند و حوصله ی خدا را نداشته باشند، چه طور می توانند 3 ساعت در مجلس روضه خوانی بنشینند؟
ظ م - 31
[1] مجمع البحرین، ج 3، ص 321 - 319
[2] قرآن کریم / سوره ص / آیه ی 72
[3] مفاتیح الجنان / مناجات شعبانیه
[4] مفاتیح الجنان
[5] نهج البلاغه، خطبه 5/189
[6] مختصر بصائر الدرجات ، ص111
[7] مفاتیح الجنان
[8] مفاتیح الجنان
[9] دیوان شمس مولوی
[10] مفاتیح الجنان/ زیارت آل یس
[11] قرآن کریم / سوره فرقان / آیه ی 27
[12] مفاتی الجنان / زیارت نامه امیرالمؤمنین (ع)
[13] مثنوی معنوی مولوی
[14] قرآن کریم / سوره حشر / آیه ی 23
[15] مفاتیح الجنان / دعای جوشن کبیر
[16] بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۴
[17] جامع الأخبار / ترجمه خویدکی ؛ ج 1 , ص 60
کلیدواژه ها:
آثار استاد