مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله)[1] درباره قلب مریض فرمودند که فتنه ها و گناهان همچون نیهای حصیر، یکی یکی به دلها عرضه میشوند. هر دلی که مهر این گناهان به آن آمیخته شود، نقطهای سیاه در آن پدیدار گردد و هر دلی که با آنها مخالفت کند، نقطهای سفید در آن پدید آید و بدین سان دو دل به وجود آید. دلی سفید مانند صفا که تا آسمان ها و زمین پابرجا است، هیچ فتنه ای به آن گزند نمیرساند و دلی سیاه و خاکستری رنگ مانند کوزه ای کج شده، نه خوب را خوب میشمارد و نه منکر را زشت میداند و تنها چیزی که میشناسد همان هوی و هوسهایی است که با دلش آمیخته شده است.
ما باید باور کنیم که در حرکتمان به سمت آخرت، تنها دارایی و همه حقیقت ما، دل ماست والسلام. دل هم ترکیبی از انتخابها و ارتباطها و رفتارها و افکار و محبوبهای خودش است. اینجا هم در این حدیث، باز میبینید که حضرت علاوه بر گناه، مسئله حب گناه را به عنوان چیزی که قلب را مریض میکند، مطرح میفرماید. هر قلبی که نسبت به این گناهان شیفتگی داشته باشد، لکه ای بر روی قلب انسان میافتد. کلمهی «أُشْرِبَهَا» به مسئله حب نسبت به گناه اشاره دارد. آنچه که در نهاد انسان خیلی مهم است و برای سلامتی و مرض قلب ملاک است، جذب و محبت است.
مثلاً شخصی بدنی دارد که خیلی حساس و ضعیف است و سریع میکروب آن را آلوده کرده و بیماری را جذب میکند. اما بدن شخص دیگری مقاوم است و به راحتی میکروب نمیتواند آن را مریض کند، این بدنِ قوی به راحتی مریضی و میکروب را نمیپذیرد. روح هم همینطور است.
کنترل بیش از حد در رفتار، نتیجه عکس میدهد
یک موقع کسی نحوه ارتباط و انتخاب و رفتارهایش به گونه ای است که از محیطهای آلوده خیلی پرهیز دارد. آدمهای وسواسی را دیدهاید که دائما دستهایشان را میشویند و با آب سرو کار دارند. الان تحقیقات نشان داده که پذیرش و آمادگی آنها برای بیماری «ام اس» بیشتر از دیگران است. وقتی در رفتار بعضیها دقت شود میبینم که رفتارهایشان رفتارهای فرار است، اما جذب شان جذب بالایی است. یعنی ظاهراً فرار دارند، اما جذب شان بالاست. حضرت دست گذاشته روی نقطه ای که فوق العاده از نظر روان شناسی و انسان شناسی مسئله مهمی است. از سوی دیگر، شما بچههایی را میبینید که در محیطهای آلوده بزرگ میشوند و خاک بازی و گِل بازی میکنند و اغلب سالمند. در نظام تربیتی اسلام داریم: «اَلتُرابُ رَبیعُ الاَطفال= خاک بهار بچه هاست». متاسفانه، الان با وجود مواظبت زیاد بچهها از خاک و خاک بازی، اما مریضیها بیشتر شده است.
خداوند نظام را اینطوری نیافریده که یک نفر هر چه از خاک و گرد و آلودگی دورتر باشد، سالمتر بماند. خود پیغمبر خاطرات شان را تعریف میکنند که وقتی بچه بودم، با بچهها گِل بازی و خاک بازی میکردم. بچه هایی که با سنگ، خاک، کوه، جنگل، دشت و بیابان و چیزهای دیگر راحت سروکار دارند، بدنشان سالمتر و مقاومتر است تا آنهایی که دائماً آنها را لای زرورق میپیچند و در محیطهای خیلی استرلیزه بار میآیند. مثلاً پدر و مادری میگوید: من بچه را بفرستم یک مدرسهای که اسلامی باشد و آنجا هیچ کس به دیگری حرف بد نزند. مدرسه ظاهراً استرلیزه و خیلی اسلامی است و همه چیز را رعایت میکنند؛ ولی متوجه نیستند که خود این مدرسه دارد بیماریهای مخفیای را در بچه پرورش می دهد که بسیار خطرناکتر از گناه است. در حقیقت رفتن در چنین مدرسهای، استرلیزه شدنی است که آمادگی بیماری را در شخص خیلی بالا میبرد. میبینید عجب دختر ناز و دسته گلی است که از 4 سالگی چادر سرش است، مسجد میرود، نماز میخواند. همینطور که میآید بالا و دانشگاه میرود، یک دفعه همه چیز را کنار میگذارد. یا سفر خارج میرود، میبینی که اصلاً همه چیز را از دست میدهد. این بچه چرا اینطوری شد؟ این را که ما خیلی استرلیزه بار آورده بودیم.
اما آن بچههایی که در مدارس دولتی درس میخوانند و در سر و کله هم میزنند و همه چیز هم میبینند و همه چیز هم میفهمند و همینطوری بالا میآیند، میبینید که آدمهای بزرگ و قدرتمندی از بین آنها بار میآیند. این نکته ای که میخواهم بگویم، خیلی نکته حساسی است. مثلاً یک کسی مثل حر را نگاه کنید، یا کسی مثل شمر.
حر آدمی است که ظاهراً اصلاً مذهبی نیست و در لشکر معاویه بوده و علیه امیرالمؤمنین جنگیده و بعد در لشکر یزید است. این وقتی با یک منکر بزرگ و اساسی روبه رو میشود که جنگیدن با امام حسین (علیهالسلام) است، در یک زمانی که پیش میآید، اصلاً نمیتواند این حالت را بپذیرد. یک دفعه یک توبه اساسی میکند و محکم در مقابل یزید میایستد. یک عابدی هم شما سراغ دارید که دائماً اهل مسجد و عبادت و قرآن و حدیث است، مثل شمر یا مثل شریح قاضی. نمونه های آنها را هم قبل از انقلاب داشتیم. مثل شیخ زنجانی که یک مجتهد بود. شما زندگینامه او را که میخوانید، میگوید: من امروز حرم امیرالمؤمنین بودم و زیارت عاشورا خواندم، جامعه کبیره خواندم. زندگینامهی به روز هم دارد که همه اش عبادت و درس و اجتهاد و حرم و ... است. ولی این شخص وقتی که با دنیا روبرو میشود، حاضر است به خاطر دنیا فتوای قتل شیخ فضل الله نوری را بنویسد. شریح قاضی، قاضی حکومت امیرالمؤمنین است. مثل شمر که سرباز امیرالمؤمنین است. جانباز هم هست. شمر مجروح در جنگ صفین در لشکر امیرالمؤمنین و در مقابل معاویه بود. اما این در یک مقطعی وقتی بین دنیا و آخرت قرار میگیرد، دنیا را انتخاب میکند. ولی کس دیگری که اهل فسق و فجور و ظواهر گناه آلود است مثل حر، میبینید که آخرت را انتخاب میکند. یک عثمانی مذهبی مثل زهیر را نگاه کنید. این تا چند روز قبل از عاشورا حالت فرار دارد و تا به چادر حضرت دعوت میشود و حضرت با او صحبت میکند، حسینی می شود. البته اول هم قبول نمیکند. ولی یک دفعه بعد از ملاقات چند دقیقه ای بین او و امام حسین میبینید که این تا مقام بالای «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» میرسد.
گاهی افراد با فحشای ظاهری، باطنی پاک دارند
با توضیحاتی که در بالا دادیم، به این نتیجه میرسیم که مایه ها و تواناییهای افراد و مسئله عشق و محبت با رفتار فرق میکند. شما افرادی را میبینید که گناه میکنند و فسق ظاهری دارند. اما به شدت به الله و به آخرت عشق میورزند.
خیلی وقتها قضاوت ما در مورد افراد براساس ظاهر آنها است. ممکن است زنی ظاهر را رعایت نکند و فسق و فجور ظاهری داشته باشد، یا حجاب درستی نداشته باشد. اگر مرد است دیدنیها، شنیدنیها و خوردنیها را رعایت نکند، اما در باطن آلوده نباشند. نمیخواهم اینجا بگویم که ما باید گناه کنیم یا گناه چیز خوبی است، بلکه میخواهم بگویم، گناه داریم تا گناه. کسی را هم میبینی که خیلی حجابش خوب است و همه چیز را هم رعایت میکند. آقایی است که خیلی هم ظاهرش، ظاهر خوبی است، نماز جماعتش و نماز شبش به راه است. ولی آلودگیهای زیادی در قلبش هست که نمود ندارد، ولی هست.
خداوند میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ[2]= بگو پروردگار من فقط زشتكاری ها را چه آشكارش [باشد] و چه پنهان حرام گردانیده است». خدا فقط فحشای ظاهری را حرام نکرده، بلکه فحشای باطنی را هم حرام کرده. بعضیها اهل فحشای ظاهری هستند، ولی قلبشان اصلاً فحشای باطنی را قبول نمیکند. مثلاً حسادت ندارند، بدجنس نیستند، تکبر و دنیاخواهی ندارند.
عاقبت کسانی که ظواهر را رعایت میکنند، اما در باطن شیفته گناه هستند
در روایت داریم، روز قیامت حکم میشود که افرادی را به بهشت ببرند. آنها به بهشت میروند. در بهشت را که باز میکنند و آن نعمتهای عظیم الهی و حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را که دم در بهشت هستند، میبینند؛ اما اگر فرشته ای آنجا به دادشان نرسد، از شدت ذوق زدگی نزدیک است که بمیرند:« یَکادُ یَطیرُ قَلبَه= نزدیک است که دلش پر بکشد». اینها بهشت را میبینند و خود را بهشتی میدانند و خوشحال و ذوق زده راهی میشوند و وقتی میخواهند از در بهشت به داخل بروند، یک دفعه دستور داده میشود که اینها را برگردانید. اینها باید به جهنم بروند.
خدا میتواند اینها را بدون اینکه اول بهشت را نشان بدهد، یکسره به جهنم ببرد. اما اول، بهشت را به آنها نشان میدهد. قشنگ آن میل به بهشت و عظمت بهشت در دلشان میافتد و خودشان را هم بهشتی میبینند، اما دم در بهشت دستور میرسد که آنها را به جهنم برگردانید. آنها به خداوند اعتراض شدیدی میکنند و میگویند: خدایا برای چه با ما این کار را کردی؟ چرا به ما بهشت را نشان دادی و از اول حکم کردی که بهشت برویم و حالا ما را به جهنم میفرستی. مگر ما چه کار کرده بودیم؟ به آنها گفته میشود، شما در دنیا که بودید، خیلی چیزها را رعایت میکردید. ولی دل شما یک طوری بود که هر وقت دنیا را میدیدید، عاشق و شیفته دنیا بودید. الان خیلیها هستند که حجاب دارند، ولی واقعاً شیفتهی بی حجابی هستند. خیلیها هستند نماز میخوانند ولی به شدت قلبشان از نماز بیزار است. روزه میگیرند، ولی ماه رمضان میآید، واقعاً عزا میگیرند. در مجلس عروسی خیلی خوب و محجوب مینشینند، ولی واقعاً آرزو میکنند، ای کاش من جای این بی قیدها بودم. یا کاش موقعیت خانوادگیم طوری میبود که مجبور نبودم به خاطر موقعیت خانوادگی بعضی چیزها را رعایت کنم. این در دلش به شدت شیفتگی به گناه دارد. ظاهراً مسائل دینی را خوب رعایت میکند، اما وقتی بازار میرود و چشمش به وسائل بازار میخورد، میبینید که با بقیه کسانی که اهل دنیا هستند هیچ فرقی در رقابت ندارد. کافی است پول داشته باشد. وقتی در خانه طرف مینشینی و نگاه میکنی؛ از این خانه معلوم است که صاحبش چقدر اهل رقابت با دنیادارها است. نوع خانه ای که انتخاب میکند، محلی که انتخاب میکند، مدلی که انتخاب میکند، وسائلی که انتخاب میکند، لباسهایی که انتخاب میکند، اصلاً از سر و رویش شیفتگی به دنیا میبارد. ذوق به عبادت ندارد، حتی اگر چندین سال هم عبادت کرده باشد، اصلاً شیفته عبادت و دلتنگ خدا نیست. دلتنگ معصوم و دلتنگ امام زمان نیست.
ببینید حضرت کجا دست میگذارد. نمیگوید کسی که گناه مرتکب شده، بلکه میفرماید: «فَأَیُّ قَلبٍ اُشرِبَها» بچسبد و بگیرد این گناه را و خوشش بیاید. از گناه لذت میبرد. نتیجه این میشود که در قلبش یک نقطه سیاه میافتد. پس ببینید حضرت دارد اصل را روی دل میبرد که بعضی از دلها ممکن است گناه بکنند، اما اصلاً اهل فحشاهای باطنی نیستند و برعکس، دلهایی هم ممکن است اهل عبادت و رعایت ظاهر باشند اما باطن شان آلوده باشد.
نمونههایی از فحشاهای ظاهری و باطنی در تاریخ
در طول 40 سال انقلاب، در بین مسئولین نظام از خواص مثل پیشکسوتان جهاد و خون و طلبه و روحانی دیدیم که به شدت شیفته دنیا شدند. به فرمودهی امام علی (علیهالسلام) آنها مثل شترهایی هستند که مدتها در بیابان تشنگی کشیدهاند و وقتی که به آب رسیدند، آنقدر خوردند که ترکیدند. حُر فحشای ظاهر داشت، سرلشکر هم بود. یعنی دنیا را هم دارد، اما در یک امتحان، یعنی توهین به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و کشتن امام حسین (علیهالسلام) نه میگوید.
سرلشگر شهید بابایی در آمریکا بزرگ شده، مثل شهید چمران، ولی فسق ندارد. میگویند روزی که میخواستند حکم خلبانی شهید بابایی را امضا کنند و کسی که قرار بود این حکم را امضا کند یک افسر آمریکایی بود که نسبت به کسانی که مذهبی بودند حساس بود و از آنها بدش میآمد. آن روز شهید بابابی در دفتر این افسر منتظر بود که حکم خلبانیاش امضاء شود. وقت نماز میشود و چون خیلی به نماز اول وقت اهمیت میداد، هنگام اذان در دفتر این افسر آمریکایی یک روزنامه میاندازد و شروع میکند به نماز خواندن. افسر که داخل دفتر میشود، میبیند و تعجب میکند، این کیست که نماز میخواند.
مسئله، مسئله دل است؛ مسئله محبت است. هی نگوییم ما چرا زور میزنیم نماز میخوانیم، زور میزنیم دعا میخوانیم، زور میزنیم بعضی چیزها را رعایت میکنیم و این دل هیچ تکانی نمیخورد. برای اینکه ما به شدت شیفته گناه هستیم. گناه و فواحش را انجام نمیدهیم، ولی نسبت به آن شیفتگی داریم. قلب باید یک طوری باشد که جذب نداشته باشد. یعنی متنفر از آن چیزی که در مقابل خداست باشد، نه شیفته آن. خدا رحمت کند میرزا را میفرمود: مؤمن اگر گناه هم بکند به او نمیچسبد، چون مؤمن حقیقی واقعاً از گناه متنفر است.
یکی حجابش کامل است، نمازش خوب است، روزهاش خوب است، حج هم رفته، چند دفعه هم عمره رفته، ولی به معنای واقعی بیدین است و میگوید: فلسطین به ما چه، افغانستان به ما چه، عراق به ما چه، ... ما اینجا خودمان گرسنه هستیم، خودمان نیاز داریم، چرا به بقیه بدهیم؟ از دل این آدم میخواهد آدم در بیاید؟ واقعاً این دل شبیه انسان است؟ قرآن میفرماید: « وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا[3] = و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و كودكان مستضعف نمى جنگید همانان كه مى گویند پروردگارا ما را از این شهرى كه مردمش ستمپیشه اند بیرون ببر». کسی که میگوید: عراق، افغانستان، لبنان و غزه به ما چه؛ صریحاً قرآن میگوید: اینها دین ندارند. بعد میگوید: ما میهن پرستیم. ما انقلابی هستیم. ما پیرو خط امام هستیم. خدا رحمت کند مرحوم طیب حاج رضایی را که به او گفتند: برو بگو خمینی به من پول داده که در خیابان بیایم و تظاهرات کنم. گفت: نه؛ من فردای قیامت جواب مادرش را نمیتوانم بدهم. فسق ظاهری هم دارد. اما قیامت را قبول دارد. در باور قیامت جدی است. بعضیها فسق ظاهری دارند، اما یک سری مرامها، اخلاق و بزرگواریهایی دارند و از فحشاهای باطنی به طور جدی گریزان هستند.
گناه نکردن مهم است، اما مهمتر از آن، شیفته گناه نبودن است
این همه توضیح و مثال برای این بود که میخواستم این نکته را توضیح بدهم: «وَ اُشرِبَها». حضرت میفرماید: اگر گناه عرضه شد، باید دید که نسبت به آن چگونه هستیم؟ چون گناهان به نوبت به ما عرضه میشوند و سراغ انسان میآیند. باید معلوم شود که آیا به آن شیفتگی داریم؟ ممکن است انجامش ندهی، اما شیفتگی داشته باشی. همین که شیفتگی داری، به دلت جذب میشود. چون آن را میخواهی و میطلبی و دوستش داری.
قرآن همه حقیقت انسانیت را روی عشق و محبت برده، آیه آن در قرآن هم آیه 24 سوره توبه است. یک کسی میبینی شیفتگی به مظاهر الهی دارد، شیفتگی به دین خدا دارد، شیفتگی به حقیقت اسلام و شیفتگی به اهل بیت دارد. حالا در رعایت بعضی از ظواهر موفق نیست و توان ندارد. اما باطنش خیلی باطن خوبی است. کس دیگری را میبینی که ظاهرش خیلی درست است، اما فحشای باطنی دارد، مثل شیطان. شیطان 6 هزار سال عبادت دارد. حضرت علی (علیهالسلام) میفرماید: معلوم نیست 6 هزار سال دنیایی است یا آخرتی. اما قرآن میگوید: «وَ کانَ مِنَ الکافِرین». یعنی این از روز اول هم کافر بود. تا خدا گفت: بر آدم سجده کن. گفت: نه من 6 هزار سال سابقه دارم. جنس من از آتش است. جنس او از خاک است.
حضرت آدم تازه وارد است، ولی داراییش بیشتر از شیطان است. مثل کسانی که ادعا میکردند یا میپنداشتند که ولایت فقیه را قبول دارند. امام که رفت، معلوم شد که ولایت فقیه را قبول نداشتند. آن شخص را قبول داشتند. این اصلاً از اول اعتقادی به جایگاه ولایت فقیه نداشته. شیطان میگفت، من برای خودم کسی هستم، جنسم که قویتر است، من از آتشم، او از خاک است. سابقه ام هم که بیشتر است. 6 هزار سال عبادت کردهام. این اصلاً دو رکعت نماز خوانده که تو او را جلوی من گذاشتی و میگویی به این احترام بگذار. آدمها یک موقعی همینطوری میشوند. نخوت، تکبر، حساسیت، بدبینی، خودبزرگ بینی و ... خیلی بدتر است و به اینها گناهان قلبی میگویند. یعنی بدن اصلاً گناه نمیکند و خیلی پاک است. حجابش خیلی خوب، نماز خوب، نه مشروبی میخورد، نه چیز بدی میبیند، نه چیز بدی میشنود، ولی دل پر از آلودگیهای باطنی پر از فحشای باطنی است. ما رفتارهایی داریم که اگر یکبار در دل اتفاق بیفتد، معادل 70 تا زنا مینویسند. ما چگونه درباره کسی که فحشای ظاهری مثل زنا دارد، قضاوت میکنیم؟ در صورتی که ما بدتر از آن رفتار را داریم. شاید آن کسی که فحشای ظاهری دارد، خداترس تر از ما باشد و شاید خیلی از فحشاهای باطنی که ما داریم را او اصلاً نداشته باشد.
رابطه ما با خدا رابطه طلبکارانه است
ما از خدا طلبکاریم، در حالی که او اصلاً از خدا طلبکار نیست. ما از ائمه طلبکار هستیم، ولی او اصلاً از آنها طلبکار نیست.
کسی با چهار رکعت نماز، حج، کربلا و حجاب، کلی ادعا دارد؛ اما کس دیگری هیچ ادعایی ندارد و وقتی پیش خدا میرود، میگوید: خدایا من دست خالی هستم. می گوید: «لا اَملِکُ لِنَفسی نَفعَاً وَ لا ضراً وَ لا مَوتاً وَ لا حَیاتاً وَ لا نُشوراً= من مالک نفع و ضرر و مرگ و حیاتم و قیامتم نیستم». به خدا می گوید: من فقرم را آورده ام. من بدبختی و سرشکستگی آورده ام پیش تو. اما بعضیها میگویند: چرا امام رضا حاجت من را نداد؟ چرا حضرت عبدالعظیم حاجت من را نداد؟ فکر میکنند که انگار کی هستند و سوابقش را برداشته برده زیارت و از معصوم چیزهایی خواسته. تو چه کسی هستی که خدا باید اجابتت بکند؟ چه کسی هستی که امام رضا تا دعا کردی باید اجابتت کند؟ استاد ما میفرمود: بعضیها تا عمق 10 متری خوب هستند، ولی 10 متری به بعد در عمق وجودشان یک چیزهایی هست که خودشان خبر ندارند. بعضیها تا 100 متری خوب هستند، ولی 100 متر آن طرفتر فحشاهایی دارند که خودشان خبر ندارند. امام (رحمهاللهعلیه) میگفتند: یکی از اهل علم سالها در این حوزه درس خوانده و بزرگ شده بود. میگفتند: دَم آخری لحظه مرگش من بالا سرش رفتم. به او گفتم: بگو، «اشهد ان لا اله الا الله» گفت: نمیگویم. خدا خیلی ظالم است. من این همه سال بدبختی کشیدم، حالا که صاحبخانه شدم و میخواهم با زن و بچه ام آرامش داشته باشم، خدا میخواهد من را با مرگم از زن و بچه جدا کند.
بعضی ها تا به مشکلی بر میخورند، رابطهشان با خدا خراب میشود
بعضیها تا کارشان به هم میخورد، با خدا درگیر میشوند. تا کسی از آنها میمیرد، با خدا درگیر میشوند. تا بدهکاری پیدا میکنند، با خدا درگیر میشوند و اول واجبات را کنار میگذارند، دین را کنار میگذارند. آدم در انتخابها و ارتباطها و در بزنگاهها امتحان میشود. آدم باید واقعاً همیشه به خدا بگوید: «اَنتَ القَویُّ وَ اَنَا الضَعیف وَ هَل یَرحَمُ الضَعیفَ اِلاَّ القَوی؟= تو قوی هستی و من ضعیفم چه کسی رحم میکند به یک ضعیف غیر از قوی؟». خدایا امتحان سخت از من نگیر. استاد ما میفرمود: بنده خدایی به مشکلی برخورد کرد. میگفت که من سؤالم از خدا این است که چرا من باید اینطوری بشوم؟ همین یک کلمه اگر سراغ آدم آمد و گفت چرا من؟ این خیلی آدم خطرناکی است. چرا من سرطان بگیرم؟ سرطان که مال بقیه است؛ چرا من هم سرطان بگیرم؟ چرا من هم بدهکار بشوم؟ من هم بچه ام گم بشود؟ من هم زنم بمیرد؟ من هم شوهرم بمیرد؟ تو چه فرقی با بقیه داری؟ آنهایی که دوستان خدا بودند، خدا اصلاً در دنیا تحویلشان نگرفت. کسی مثل سیدالشهدا عزیز خداست. آوردش در کربلا و چه به روزش آمد. کسی مثل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که خیلی عزیز خداست، چهار تا لات را فرستاد در خانه اش و طناب در گردنش انداختند، زنش را هم آنجا زدند و کشتند. یا امام حسن (علیهالسلام) عزیز خداست، دیدیم چه به روزش آمد. نزدیکترین دوستانش هم به او خیانت کردند. امام رضا، امام سجاد، امام کاظم، امام باقر و امام صادق (علیهمالسلام) را نگاه کنید. یا امام زمان (علیهالسلام) عزیزترین و شبیه ترین آدم پیش خداست، سالهاست، آواره است. هیچ کس این آقا را تحویل نمیگیرد. دل هیچ کس برای او نمیسوزد. برایش گریه نمیکند و برایش نگران نیست. کدام یک از ما صبح که از خواب بلند میشویم، دغدغه امام زمان (علیهالسلام) را داریم و برایش غصه میخوریم؟ امام باقر (علیهالسلام) فرمود:أَشَدُّاَلنَّاسِ بَلاَءً اَلْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ َلْأَمَاثِلُ فَالْأَمَاثِلُ[4]= گرفتارترین مردم پیامبرانند، بعد از آنان هر كه به پیامبران شبیهتر باشد». هر کس شبیه تر است در دنیا به او خوش نمیگذرد. بعد ما میخواهیم دیندار باشیم و بعد همه چیزمان هم به راه باشد. شکممان سیر باشد و فریزرمان پر باشد. پولمان کم نیاید، بدهی نداشته باشیم. برای امام زمان خرج نکنیم. برای دین خدا خرج نکنیم. وقت نگذاریم، هزینه نکنیم، بلا نبینیم، خون ندهیم، اسارت نداشته باشیم، کتک نخوریم، کسی نباید فحش به ما بدهد. خمس و زکات هم نمیدهیم. دین را هر طوری که به نفع خودمان است، تفسیر میکنیم.
مثلاً شما به دکتر مراجعه میکنید. دکتر به شما دارو میدهد، بعد از مدتی که دارو را مصرف میکنید میبینید اثر نکرد. رژیم غذایی که دکتر گفته را انجام میدهید، میبینید اثری ندارد. البته بعد از اینکه شما به توصیه دکتر عمل کردید و مدت زمانی که باید دارو را مصرف میکردید، مصرف کردید. ولی نتیجه نگرفتید. در این صورت چه کار میکنید؟ دکترتان را عوض میکنید و نزد دکتر دیگری میروید. اگر دکتر دوم هم روشی مثل دکتر اول تجویز کند، قبول نمیکنید و میگویید این داروها اثر ندارد و من دنبال سالم شدن و سلامت هستم. اگر چیزی ما را سالم نکرد حتی اگر پزشک هم توصیه کند، آن را کنار میگذاریم. پس ما باید این دل را بسازیم. میخواهیم تصمیمات جدی در زندگیمان بگیریم. اگر چیزی به درد قلبمان نمیخورد، باید رهایش کنیم، حتی اگر چیز خوبی هم باشد.
قلب / قلب بیمار/ فحشای ظاهری و باطنی
[1] . تُعْرَضُ الْفِتَنُ عَلَى الْقُلُوبِ كَالْحَصِیرِ عُودًا عُودًا، فَأَیُّ قَلْبٍ أُشْرِبَهَا نَكَتَتْ فِیهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ، وَأَیُّ قَلْبٍ أَنْكَرَهَا نُكِتَتْ لَهُ نُكْتَةٌ بَیْضَاءُ حَتَّى تَصِیرَ عَلَى قَلْبَیْنِ، عَلَى أَبْیَضَ مِثْلِ الصَّفَا فَلَا تَضُرُّهُ فِتْنَةٌ مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَالْآخَرُ أَسْوَدُ مُرْبَادًّا كَالْكُوزِ، مُجَخِّیًا لَا یَعْرِفُ مَعْرُوفًا، وَلَا یُنْكِرُ مُنْكَرًا، إِلَّا مَا أُشْرِبَ مِنْ هَوَاهُ= فتنه ها مثل نیهای حصیر به قلب عرضه میشوند، هر قلبی که تمایل پیدا کند به آن نقطهای سیاه در آن و هر قلبی که با آن مخالفت کند نقطهای سفید در قلب ایجاد میشود. و بدین سان دو دل بوجود آید دل سفیدی که مانند صفا که تا آسمانها و زمین پابرجا است هیچ فتنه ای به آن گزند نمیرساند و دلی سیاه و خاکستری رنگ مانند کوزه ای کج شده نه خوب را خوب می شمارد و نه منکر را زشت می داند و تنها چیزی که می شناسد همان هوی و هوس هایی است که با دلش آمیخته شده است» (مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح نویسنده، القاری، الملا على، جلد، 8 صفحه، 3377).
[2] . سوره اعراف/33.
[3] . سوره نساء/75.
[4] . مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، جلد۱، صفحه۲۹۸.
ع ل 395
کلیدواژه ها:
آثار استاد