مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
گویند معاویه در کاخ خود خوابیده بود، ناگهان مردی او را بیدار کرد. وقتی معاویه او را دید به پشت پرده پنهان شد.معاویه فریاد زد: تو کیستی که این گونه گستاخی کرده و بی اجازه من وارد کاخ شده ای؟ گفت: من شیطان هستم.
معاویه گفت: چرا مرا بیدار کردی؟ در جواب گفت: هنگام نماز است، تو را بیدار کردم که سر وقت به مسجد برای نماز بروی.! معاویه گفت: تو شیطان هستی، و شیطان خیر بندگان را نمی خواهد. آیا ادّعای دزد بر اینکه برای پاسبانی خانه آمده ام درست است؟!
شیطان گفت: تو را از خواب بیدار کردم که مبادا بخوابی و نمازت قضا شود و با دل شکسته، آه سوزان بکشی که نمازم قضا شد و به مسجد نرفتم.!
ارزش این آه، از صدها نماز بالاتر است، خواستم چنین آه و ناله نصیب تو نشود که مشمول رحمت خدای شوی؛ معاویه او را تصدیق کرد.(2)
2. داستانهای مثنوی 2/15.
منبع : یکصد موضوع 500 داستان ، ج1 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر ناصر
کلیدواژه ها:
آثار استاد