www.montazer.ir
جمعه 31 ژانویه 2025
شناسه مطلب: 3398
زمان انتشار: 18 اوت 2015
معاویه

معاویه

گویند معاویه در کاخ خود خوابیده بود، ناگهان مردی او را بیدار کرد. وقتی معاویه او را دید به پشت پرده پنهان شد.معاویه فریاد زد: تو کیستی که این گونه گستاخی کرده و بی اجازه من وارد کاخ شده ای؟ گفت: من شیطان هستم.

معاویه گفت: چرا مرا بیدار کردی؟ در جواب گفت: هنگام نماز است، تو را بیدار کردم که سر وقت به مسجد برای نماز بروی.! معاویه گفت: تو شیطان هستی، و شیطان خیر بندگان را نمی خواهد. آیا ادّعای دزد بر اینکه برای پاسبانی خانه آمده ام درست است؟!

شیطان گفت: تو را از خواب بیدار کردم که مبادا بخوابی و نمازت قضا شود و با دل شکسته، آه سوزان بکشی که نمازم قضا شد و به مسجد نرفتم.!

ارزش این آه، از صدها نماز بالاتر است، خواستم چنین آه و ناله نصیب تو نشود که مشمول رحمت خدای شوی؛ معاویه او را تصدیق کرد.(2)

 

 

2. داستانهای مثنوی 2/15.

منبع : یکصد موضوع 500 داستان ، ج1 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر ناصر

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed