مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
مهم نیست که ما در زمان امام حسین «علیه السلام» بودیم یا نه، بلکه مهم آن است که امروز که حسینِ زمانِ ما، فریاد «هل من ناصر ینصرنی» سر داده است، خودمان را به کربلای ایشان رسانیده ایم و یا در راه کربلایش هستیم یا نه؟؟؟
ما باید اول تکلیف خودمان را روشن کنیم که فطرت گرا هستیم یا طبیعت گرا. علت اینکه بعضی ها حتی جبهه رفته و جنگیدند ولی تحولی پیدا نکردند این است که طبیعت گرای مذهبی بوده اند. شمر جانباز لشکر امیرالمؤمنین و استاد حدیث و قرآن است ولی از آنجا که طبیعت گراست روی سینه ی حضرت نشسته و سر سیدالشهدا «علیه السلام» را از تن جدا می کند. اما حرّ فطرت گرایی در لشکر عمر بن سعد است که وقتی بین انتخاب بهشت و جهنم می ماند، بهشت را بر می گزیند. دو برادری هم که در لحظات آخر ندای «هل من ناصر ینصرنی» را پاسخ داده و از لشکر عمر سعد خارج و در رکاب امام حسین «علیه السلام» به شهادت می رسند اینگونه بودند. عمر سعد می گوید که می دانم کمک به حسین «علیه السلام» بهشت است و ماندن در آن طرف جهنم، و اکثر لشکریان او هم این را می دانستند ولی ضمناً طبیعت گرا بودند لذا با این که محبّ حضرت بودند ولی با کوچکترین تهدید یا وعده ای مقابل حضرت می ایستادند.
در طول تاریخ حزب الله حقیقی همیشه پیروز بوده است هر چند که به لحاظ عده و عُدّه از همه پایین تر بوده است قرآن علت آن را ویژگی های لشکر و حزب مقابل آن می داند؛ «لانّهم قومٌ لا یفقهون»، «... قومٌ فاسقون» انسان تا زمانی که فطرت گرا نشود به پیروزی دست نمی یابد هرچند که ظاهرش مذهبی و لو مرجع تقلید باشد. طبیعت گرا از خدا و آسمان لذت نمی برد. شخصی می گفت که من اگر نماز بخوانم و خدا حوائجم را بر نیاورد رابطه ام با خدا خراب می شود به همین دلیل اصلاً نماز نمی خوانم. این شخص قطعاً طبیعت گراست. این افراد رابطه شان با خدا در گرو آسایش دنیایی شان است که اگر خدشه ای به زندگی شان وارد شود اول خدا را کنار می گذارند. البته اینگونه اشخاص از اول با خدا نبودند. قرآن در رابطه با این گروه اینطور می فرمایند: «و من النّاس من یعبُدُ الله علی حرفٍ...» و سیدالشهدا «علیه السلام» هم مردم را بنده ی دنیا دانسته که اگر دچار بلایی شدند دینداران کم هستند.
«النّاس عبیدُ الدُّنیا و اذا مُحسّوا بالبلاء قلّت دیّانون...» اگر اکثریت مردم طبیعتگرا نبودند الان امام زمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف» در آوارگی و تنهایی به سر نمی برد. طبیعت گراهای مذهبی حاضرند برای مجالس اهل بیت «علیهم السلام» و شام و نهار آن هزینه کنند ولی شمشیر نمی زنند تا امام را از غیبت رهایی بخشند. اینها برای آرام کردن وجدانشان کربلا و مکه رفته و شام و نهار می دهند.
مهم نیست که ما در زمان امام حسین «علیه السلام» بودیم یا نه، بلکه مهم آن است که امروز که حسینِ زمانِ ما، فریاد «هل من ناصر ینصرنی» سر داده است، خودمان را به کربلای ایشان رسانیده ایم و یا در راه کربلایش هستیم یا نه؟؟؟
جهان باید به دستان چه کسی اداره شود؟
هیچ انسانی ظرفیت، علم و کمال امام معصوم را ندارد. آیا وقت آن نیست که اقرار کنیم هیچ انسانی نیز به اندازه او شایستگی حاکمیت و رهبری بر مردم را ندارد؟ آیا کسی که به تمام جوانب وجودی انسان آگاه بوده و تمام سعادت دنیا و آخرتش را می شناسد شایسته حاکمیت بر جهان هستی نیست؟
اینجاست که معنای عبارت مصیبت اعظم را که در زیارت عاشورا آمده به خوبی درک می کنیم. بزرگترین مصیبت برای انسانها حذف امام معصوم از جامعه و دور ماندن از رهبری دینی و فطری است. تمام مشکلات بشر نیز در عصر حاضر ناشی از همین فقدان است.
پس قضاوت کنید؛ آیا اعتقاد شیعیان به امامت و رهبری امام معصوم در جامعه، متعصبانه است؟... آیا عقل و فطرت بر لزوم این رهبری گواهی نمی دهند؟
و اما حرف آخر:
تنظیم نوع شادی ها و غم ها فقط به معنای شادی کردن در اعیاد و عزاداری در مصیبت های اهل بیت «علیهمالسلام» نیست، بلکه انسان برای موفقیت در این هدف، باید سبک زندگی خویش را از نگاه اهل بیت تنظیم نماید. اگر سبک زندگی انسان، با سبک زندگی اهل بیت «علیهمالسلام» هم جهت باشد، قطعاً نوع غم ها و شادی هایش نیز با آنها یکسان خواهد بود.
برگرفته از مبحث ما و امام زمان، استاد محمد شجاعی
کلیدواژه ها:
آثار استاد