مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در روایتی داریم از نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید:«مَن أَحَبَّ عَلیّاً هَوَّنَ اللهُ عَلَیهِ سَکَراتَ المَوت= هر کس که علی را دوست داشته باشد خداوند بر او سکرات موت را آسان میکند»(فضائل الشیعه، ص3). پس هر چقدر این محبت عمیقتر باشد، صمیمیت بیشتر باشد، آسانی جان دادن هم بیشتر خواهد شد.
خداوند تبارک و تعالی وقتی ملک الموت را برای قبض روح مؤمن میفرستد، ملک الموت با تشریفات و ادب خاصی به سراغ مؤمن میرود. امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: پنج تن(علیهمالسلام) در موقع احتضار بالای سر مُحتضر میآیند و مؤمن محتضر آنها را می بیند و با دیدن آنها و بهشت به آسانی جان میدهد.
این الحاق یعنی ختمِ آخرِ انسان منجر به پیوستن به پنج تن میشود. ملحق شدنِ ما به پنج تن(علیهمالسلام) چیزی است که ما دائما در نماز آن را میخواهیم:«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» یعنی ما دائما در نماز میخواهیم که به راه مستقیم و راه کسانی که خداوند تبارک و تعالی به آنها نعمت داده، هدایت شویم.
به عبارت دیگر، ما در دنیا این ملحق شدن را داریم. یعنی در دنیا بر اساس عشق به آنها، دستورات، روش و منش و نوع زندگی آنها زندگی میکنیم و بدیهی است که موقع وفات انسان با دیدنِ این معشوقها و پیوستن به آنها شاد میشود و سختی مرگ را فراموش میکند. نه تنها این رابطه در معشوقهای فطری و الهی صدق میکند، بلکه درباره معشوقهای طبیعی و شیطانی هم صادق است. به فرموده ی پیامبر گرامی:«المَرءُ مَعَ مَن اَحَب= انسان با کسی محشور میشود که دوستش دارد». این یک قاعده است.
شخصی خدمت نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآله) آمد و عرض کرد:« من خیلی دوست دارم نماز بخوانم، اما نوع کارم طوری است که به واجبات نمیرسم. خیلی دوست دارم روزههای مستحبی بگیرم، نوع شغلم به گونهای است که به جز روزههای واجب را نمیتوانم بگیرم. خیلی دوست دارم واقعا از صمیم قلب صدقه بدهم اما وسعم نمیرسد». حضرت فرمودند:«المَرءُ مَعَ مَن اَحَبِّ= انسان با آنچه که دوست دارد محشور میشود».
ممکن است ما در عمل خیلی موفق باشیم و خیلی از واجبات و طاعات را انجام بدهیم، اما اگر خداوند ببیند، واقعا در قلب ما این نیت است و ما صدق نیت داریم، اجر آن را به ما خواهد داد. علامتش این است که انسان هر وقت مشکلات و موانعش برطرف میشود، آن را واقعاً انجام میدهد. برای همین هم امام باقر(علیهالسلام) فرمود:«مَن طَلَبَ شَهادَۀَ بِصِدقِ النِیَّۀ ماتَ شَهیداً وَ لَو کانَ عَلی فِراشِه= کسی که به صدق نیت از روی حقیقت از صمیم دلش شهادت را بخواهد او شهید از دنیا میرود حتی اگر در رختخوابش بمیرد». این شخصی است که اگر موقعیت جهاد پیدا میکرد، حتماً جانش را در راه خدا میداد. پس انسان محشور میشود با محبوبهایی که ذاتاً دوستشان دارد.
الحاق به اهل بیت(علیهمالسلام) هنگام مرگ، نتیجهی اطاعت از آنهاست
پیوستن به اهل بیت در هنگام احتضار وقتی اتفاق میافتد که شخص در زندگی دنیا اهل اطاعت از خدا و رسول او بوده و با آنها زندگی کرده باشد.
قرآن در سوره نساء آیه 69 می فرماید:«وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِیقًا=و كسانى كه از خدا و پیامبر اطاعت كنند در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ایشان را گرامى داشته [یعنى] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیكو همدمانند».
کسانی که اهل اطاعت خدا و رسول هستند، با کسانی معیت پیدا میکنند که خداوند به آنها نعمت داده است. اینها چه کسانی هستند؟ اولین گروهی که ما میخواهیم با آنها محشور شویم، انبیاء هستند و در رأسشان حضرت محمد مصطفی(صلیاللهعلیهوآله) است. گروه های بعدی صدیقین، شهدا و صالحین هستند. این 4 گروه لیاقت و غایت و آرزوی شما هستند و شما با اینها خوشبخت میشوید. لازمهی ملحق شدن انسان به اینها در هنگام مرگ، اطاعت خدا و رسول است و این که انسان راه انبیاء، صدیقین و شهدا و صالحین را با دلدادگی برود نه با اجبار و اکراه.
«حَسُنَ أُولئِكَ رَفِیقاً» یعنی این 4 گروه برای تو در دنیا رفیقهای خوبی هستند. با آنها زندگی کن. براساس رفاقت با آنها زندگی کنید. این اشتباه است که فکر کنی، آنها ستاره و اخترِ آسمان ولایت و دور از دسترس ما هستند. امیرالمؤمنین پدر من و رفیق من است.
قرآن در این آیه مبارکه به ما مژده میدهد که هر کس که خدا و رسول را اطاعت بکند، با آنها خواهد بود. «معیت» را به عنوان معلول «اطاعت» ذکر میکند. میگوید شما با هر کس که میخواهید محشور بشوید، باید منش و روشش را قبول داشته باشید به همان نحو زندگی کنید در این صورت با آنها محشور میشوید. مثلاً افراد زیادی هستند که ممکن است، کار آدمهای بیحیا و معصیتکار را انجام ندهند، اما از آن کارها و شیوه زندگی آنها خوششان میآید، روش ظالمان را انجام نمیدهند، اما روش آنها را دوست دارند.
حضرت میفرماید: خدا آنها را با همان ظالمان محشور میکند و گناه آنها را هم به اینها خواهد داد. چون به کار آنها راضی بودند:«مَن رَضِی بِفِعلِ القَوم کَالدّاخِلِ فیهِم= کسی که به روش و رفتار گروهی راضی باشد خداوند او را با آنها محشور میکند».
آنهایی که از نظر لباس پوشیدن، قیافه، رفتارهای فردی و خانوادگی و اجتماعی مقلد کسی میشوند با آنها محشور میشوند. این یک قاعده است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند:«مَن تَشَبَّه بِقَومٍ فَهُوَ مِنهُم= هر کس خودش را شبیه هر گروهی دربیاورد با همانها محشور میشود».
کسانی که در نماز میگویند ما میخواهیم به راه کسانی که تو به آنها نعمت داده ای برویم و صدق نیت دارند آنها در دنیا همان مسیر را طی میکنند و لازمهاش هم این است که شیوههای زندگی آنها را تبعیت کنند و این باعث الحاق میشود. پس شباهت و سنخیت باعث الحاق میشود.
بنابراین انسان پیش از آن که بخواهد روی عملش سرمایهگذاری کند باید روی نظام محبتی خود سرمایهگذاری کند. شما هر چقدر که به زیارت امام زاده ها و شهدا میروید به همان میزان آنها در سفر به سمت آخرت به دیدار شما خواهند آمد. بعد از فوت مرحوم حائری(ره) یکی از بزرگان او را در خواب دید که میگفت:«من حسرت میخورم که چرا 53 بار زیارت امام رضا(علیهالسلام) رفتم، کاش بیشتر می رفتم. چون به همین تعداد که من زیارت ایشان رفتم، حضرت به دیدن من آمد». پرسیده بود: دوست داری برگردی؟ گفته بود: بله دوست دارم برگردم و بیشتر به زیارت امام رضا بروم.
کسی که یک عمر با پیامبر و آل (علیهمالسلام) رابطه داشته و زیارت عاشورا خوانده؛ زیارت سایر معصومین (علیهمالسلام) را خوانده و با اینها دلدادگی داشته، طبیعی است که موقع مُردن آنها بالای سر انسان می آیند.
جان دادنِ آسان و شیرین محصول رفاقت با اهل بیت(علیهمالسلام) است
هر کس میخواهد جان دادن شیرین و عالی از نظر تشریفات و عظمت داشته باشد، تنها راه آن، معیت با خدا و اهل بیت(علیهمالسلام) است و شرط معیت هم اطاعت از خدا و رسول او بود.
هر چقدر رفاقت ما احساس صمیمیت ما دلدادگی ما به اهل بیت(علیهمالسلام) بیشتر باشد چرتکههای مادی در ارتباط و کار برای آنها نیندازیم و وقتی میخواهیم فداکاری بکنیم و خودمان را برای آنها وقف بکنیم و انگیزهمان از دلدادگی به محمد و آل محمد (علیهمالسلام) از محبت و صمیمیت بیشتری برخوردار باشد، یقینا نوع منتقل شدن ما به آنها هم از یک درجه خیلی بالا و صمیمیت و شیرینی بالا برخوردار خواهد بود.
کسی که به زیارت ائمه و امامزادهها میرود با انبیاء انس دارد و با آنها غریبه نیست. چون در مقابل قبله میایستد و اول به انبیاء سلام میکند:«السَّلامُ عَلی آدَمَ صِفوَۀِ الله السَّلامُ عَلی نُوحٍ نَبیِّ الله السَّلامُ عَلی إِبراهیمَ خَلیلِ الله السَّلامُ عَلی مُوسی کَلیمِ الله السَّلامُ عَلی عیسی رُوحِ الله ».
انبیاء و شهدا و صدیقین و صالحین که به فرموده قرآن بهترین رفقای انسان هستند، میآیند و به او سر میزنند، چون رفیقان خوب موقع نیاز به کمک انسان میآیند و بسته به این است که تو چقدر واقعا با اینها صمیمی هستی و رفاقت برقرار میکنی. مثلاً زمانی مجبورت میکنند و در محیطی قرار میگیری که مجبور هستی به این روابط تن بدهی، این دلدادگی نیست. اما یک زمان است تو تحت هر شرایطی این دلدادگی را داری.
گاهی در بعضی خانوادهها مرد به شدت شیفته اهل بیت است، زن خانه اصلا رغبتی ندارد یا زن خانه به شدت شیفته اهل بیت است و مرد اصلا رغبتی ندارد. یا پدر و مادر علاقمند به اهل بیت هستند و بچهها رغبتی ندارند. در بعضی از خانوادهها بچهها تحت نفوذ مربیان خوب و در محیطهای اجتماعی خوب درست تربیت شدهاند، عاشق اهل بیتند و پدر و مادر نیستند. یعنی دلدادگی ما به کس دیگر ربطی ندارد.
«بسم الله الرحمن الرحیم» و اثر آن در آسان جان دادن
روایت است که عزرائیل(علیهالسلام) وقتی برای گرفتن جان مؤمن میآید، مؤمن احساس عدم آمادگی و حالت غافلگیری برایش دست میدهد، نه اینکه بدش بیاید. یک ذره تأنی، تأمل معطلی و احساس سنگینی دارد. خداوند تبارک و تعالی به عزرائیل(علیهالسلام) می فرماید: کف دستت بنویس «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» و نشانش بده». حال این مقام چقدر مقام بالایی است و این شخص تا چه حد مأنوس است که وقتی میخواهد بمیرد، خداوند به عزرائیل(علیهالسلام) این چنین امر می کند.
تا او «بِسمِ الله» را میبیند یک دفعه متوجه میشود که در بهشت است. یعنی اصلا مسیر را متوجه نشده که تا بهشت آمده، انتقال را نفهمیده. همین که «بِسمِ الله» را دیده، روح از بدن بیرون آمده و بدن را رها کرده است. خوش به حال کسانی که با«بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» انس دارند.
یکی از ذکرهای مهمی که اولیای خدا، بزرگان و عرفا به شاگردان شان توصیه میکنند ذکر «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» است. بخصوص صبحها بعد از نماز مستحب است، انسان 19 بار این ذکر را بگوید و یک دوره آموزشی خاصی دارد که انسان با «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» در دنیا محشور و مأنوس باشد. نه اینکه «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» را فقط موقع کارها بگوید. هر چند این هم خیلی ارزش دارد که انسان در شروع هر کاری چه مادی و چه معنوی با «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» شروع کند، این خیلی ارزش دارد. بلکه انس با «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» یک مقام سلوکی است که انسان باید طی بکند تا به حقیقت «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» نائل و با آن محشور شود. حال آنهایی که از «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» لذت میبَرند، چه مژده خوبی برای آنهاست.
اینگونه نیست که یک نفر در دنیا هیچ انسی با «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» یا اذکار طیبه و پنج تن آل عبا نداشته باشد و موقع مُردن دیدن اینها برایش اشتیاق بیاورد، بلکه اگر انس نباشد، حالش خراب میشود. کسی که با «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» انس نداشته باشد، با شنیدن صوت قرآن خیلی حالش بد می شود.
مثل داستانی که در مثنوی نقل شده، شخصی از روستا به شهر آمده بود. در روستا فقط با گاو و گوسفند و پهن و این چیزها سرو کار داشت. در شهر به بازار عطارها که رفته بود، بوی عطر به مشامش میخورد و بیهوش میشود. میخواستند او را به هوش بیاورند، گلاب سرش میریختند، او بدتر میشد. چون او با این بو آشنا نبود. یک نفر که حال او را میفهمید، یک مقدار پِهِن جلوی بینیاش گرفت او به هوش آمد.
خیلی از آدمها هستند که در موقع مُردن «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» برایشان بگویی، آیه برایشان بخوانی، قرآن برایشان بخوانی، اسم پنج تن را بیاوری، حالشان خراب میشود. نعره و فریاد میکِشند. مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره) صاحب مفاتیح میگفت: در یک قبرستان من صدای نعره یک شتر میشنیدم. فکر کردم شتر است و میخواهند او را بکُشند و او جیغ میزند. رفتم دیدم مُردهای را آوردهاند و من صدای نعره را از او میشنوم. هر چه برایش قرآن میخواندند، او بیشتر داد میزد.
اذکار طیبه، خمسه طیبه(علیهمالسلام)، چهارده معصوم(علیهمالسلام)، نشانههای مقدس، شعائر الهی چیزهایی هستند که یک فطرت پاک با آنها سنخیت دارد. حقیقت انسان و خلقت انسان بر اساس همین مقدسات است. چقدر خوب است انسان در دنیا واقعا با اینها انس بگیرد.
شخصی که دیدن « بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» او را کاملاً از دنیا غافل میکند و یک دفعه دنیا و بدنش و طبیعت را راحت رها میکند. این شخصیت بزرگی است و در دنیا این چنین با شرافت زندگی کرده است و نحوه جان دادن مؤمن اینگونه است و گرنه این گونه نیست که حضرت عزرائیل بالای سر هر کسی بیاید و در کف دستش « بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» بنویسد و نشانش بدهد. شاید اگر بخواهد عذابش بکند این کار را انجام دهد، چون آنهایی که سنخیت نداشته باشند با این کار، خیلی عذاب میکشند.
چرا بعضی از مؤمنین موقع مُردن راحت جان نمیدهند؟
گاهی شخصی در زندگیش خیلی آدم مؤمن و خوبی بوده، اعمال صالح داشته، اهل ارتباط بوده، ولی موقع مُردن راحت جان نمیدهد. علت چیست؟
مؤمنینی که گفتیم با تشریفاتی مثل دیدن حضرت عزرائیل و نشان دادنِ «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم» و دیدن پنج تن(علیهمالسلام) جان به جان آفرین تسلیم میکنند، کسانی هستند که پاک پاک زندگی کردهاند. بعضی از مؤمنین هستند که یک مقدار گناه دارند و برای اینکه در قبر گرفتار سختی های قبر و عالم برزخ نشوند، خداوند تبارک و تعالی از روی لطف و محبت با سختی و سکرات موت آنها را پاک میکند.
نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید:«المَوتُ کَفّارَۀٌ لِذُنُوبِ المؤمنین= موت کفاره است برای گناهان مؤمنین». یعنی مؤمنینی که خود را از گناه پاک و تصفیه نکرده و توبه نکرده اند؛ این مؤمنین با فشارِ مُردن و با سکرات و غمرات موت پاکِ پاک میشوند.
سکرات موت، مؤمن را از گناه پاک می کند
روایتی از امام کاظم(علیهالسلام) می فرماید: «إِنَّ الْمَوْتَ هُوَ الْمِصْفَاةُ، یُصَفِّی الْمُؤْمِنِینَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ، فَیَكُونُ آخِرُ أَلَمٍ یُصِیبُهُمْ كَفَّارَةَ آخِرِ وِزْرٍ عَلَیْهِمْ = موت تصفیه کننده است، مؤمنین را از گناهان شان پاک می کند، آخرین درد که به مؤمن میرسد، کفاره آخرین گناهی است که بر آنها باقی مانده است». یعنی سکرات موت تصفیه کننده است. یک موقع ما خدای ناکرده فکر نکنیم که این شخص آدم بدی بوده، خیر. آدم خوب و محبوبی بوده و خدا چون دوستش دارد، در همان لحظه در دستگاه تصفیه موت، پاکش میکند که وقتی آن طرف می رود راحت باشد.
بعضیها حجم گناهانشان به قدری است که سکرات و سختی جان کندن هم برایشان کافی نیست یعنی آنها را پاک نمیکند. بنابراین افراد با فشار قبر پاک میشوند. (بحث فشار قبر را در جلسات آینده بیان میکنیم).
حدیث قدسی درباره مراحل پاک شدن مؤمن از گناه
بیماری، گرفتار ظلمه شدن، تنگ شدن روزی و در آخر سکرات موت مراحلی هستند که باعث پاک شدن مؤمن از گناه می شوند.
امام صادق (علیهالسلام) حدیث قدسیای را بیان می کنند که خداوند میفرماید:« ما مِن عَبدٍ (للّهِ) أُرِیدُ أَن أُدخِلَهُ الجَنَّةَ إِلّا ابتَلَیتُهُ فِی جَسَدِهِ، فَإِن كانَ ذَلِكَ كَفّارَةٌ لِذُنُوبِهِ وَإِلّا سَلَّطتُ عَلَیهِ سُلطانا، فَإِن كانَ ذَلِكَ كَفّارَةً لِذُنُوبِه وَإِلّا ضَیَّقتُ عَلَیهِ فِی رِزقِهِ ، فَإِن كانَ ذَلِكَ كَفّارَةً لِذُنُوبِهِ وَإِلّا شَدَّدتُ عَلَیهِ عِندَ المَوتِ ، حَتّى یَأتِیَنِی وَلا ذَنبَ لَهُ ، ثُمَّ أُدخِلُهُ الجَنَّةَ = [1]هیچ بندهای نیست، مگر این که من بخواهم او بهشتی شود. پس مریضش میکنم پس آن کفاره گناهانش می شود و اگر نشد، سلطانی را بر او مسلط میکنم، تا کفاره گناهانش شود، و اگر نشد، روزی اش را تنگ می کنم، تا کفاره گناهانش شود، و اگر نشد، هنگام مرگ بر او سخت میگیرم، تا این که گناهی بر او نماند، سپس او را داخل بهشت میکنم».
«ما مِن عَبدٍ أُریدُ أَن اُدخِلَهُ الجَنَّۀ= هیچ بندهای نیست مگر اینکه من بخواهم او بهشتی شود». خواستن خدا چگونه است؟ ابتدا به ساکن است؟ یعنی هر که را که عشق خداوند کشید، بهشت میبرد و بعضیها را جهنم؟ نه، بلکه این بنده است که اینطور انتخاب میکند. یعنی نوعی از رفتار را در پیش میگیرد که لایق بهشت یا جهنم میشود. بنابراین، خداوند میفرماید: اگر بنده کاری بکند که من بخواهم او را به بهشت ببرم به این صورت است: «ِإلّا اِبتَلَیتُهُ فی جَسَدِه= مریضش می کنم».
بیماری گاهی کفاره گناه و زمانی مقام و درجه است. در روایت هم داریم درجاتی در بهشت است که انسان جز با بیماری به آنها نمیرسد. اینطور نیست که هر کس مریض شد، پس معلوم است که حتما گناهکار بوده، خیر. ممکن است خداوند برایش درجات بالایی در نظر گرفته باشد و باید حجمی از طبیعتش در فشار قرار بگیرد تا به درجات عالی برسد. بیماری یکی از دستگاههای تصفیه در زندگی است، به شرطی که انسان در معالجه خودش کوتاهی نکرده باشد. کسی که مسواک نمیزند، دندانهایش خراب شده و دنداندرد میگیرد، این خودش خود را به درد انداخته؛ باید مسواک میزد. ولی اگر بهداشت را رعایت کرده؛ یا جبهه بوده و مجروح شده؛ تصادف کرده؛ یا سرطانی دچار شده دست خودش نبوده؛ خودش مسئول این کار نبوده؛ بالأخره برایش پیش آمده، اینها برای مؤمن بد نیست. این مریضی مبارک است، چون دائما او را تصفیه میکند و کفاره گناهانش میباشد.
ولی بعضیها حجم گناهکاری و غفلتشان به قدری است که با مریضی هم پاک نمیشوند. با مریضی هم درست نمی شوند. مریض است؛ گناهکار حرفهای هم است. دائما معصیت میکند. گرفتاریهای اخلاقی مثل تکبر، تمسخر دیگران، نیش زدن به دیگران، تحقیر دیگران، حسادت، انواع بداخلاقیهایی که خیلی آزاردهنده است، دارند. اگر این بیماری او کفاره گناهش شد که شد، اگر نشد: «و إِلّا سَلَّطتُ عَلَیهِ سُلطانَه= سلطانی را به او حاکم میکنم» یک آدم بد، فرمانروای بد، حاکم بد، رئیس بد و مدیر بدی را، بر او حاکم میکند. در واقع انسان گرفتار ظلمه میشود. گرفتار ظلم و زورگویی میشود. سر راه بعضی ها در زندگی کسانی قرار میگیرند که دائما در حق آنها ظلم میکنند. اینها کفاره گناه است. البته ممکن است مقام هم باشد. کما اینکه بیماری هم می تواند مقام باشد.
حال اگر بیماری و سختی و گرفتار شدن به ظلمه، کفاره گناهان نشود و او را پاک نکند و حجم گناهش بیشتر از این باشد، خداوند میفرماید: «وَ إِلّا ضَیَّقتُ عَلیَهِ فی رِزقِه= روزیاش را کم میکنم». مشکلات اقتصادی پیدا میکند. روزی اش کم میشود. تلاش میکند و آنقدر که میدود، گیرش نمیآید. آسیبهای اقتصادی آسیبهای مالی میبیند و این کفاره گناهانش می شود.
اگر کفاره گناهانش شد که شد، اگر نشد: «وَ إِلّا شَدَّدتُ عَلَیهِ عِندَ المَوت حَتّی یَأتِیَنی وَ لا ذَنبَ لَهُ ثُمَّ اُدخِلُهُ الجَنَّۀ ثُمَّ اُدخِلُهُ الجَنَّۀ = موقع مُردن به او سخت میگیرم، تا اینکه تمام گناهانش آمرزیده شود سپس او را داخل بهشت میکنم ».
بنابراین گرفتاریهای اینچنینی، آزمایشات، سختیها، بیماریها و چیزهایی که با طبیعت ما سازگاری ندارند، طبیعت و حیوانیت ما تحت فشار قرار میدهند، برای ما لازم است. خود ما هم این را میپسندیم، اگر قرار باشد انسان بین عذاب قبر و این نوع مشکلات یکی را انتخاب کند، دنیایی و آخرتی کدام را انتخاب میکند؟ قطعاً مشکلات دنیایی را انتخاب میکند.
[1] - الكافی : ج 2 ص 446 ح 10.
کلیدواژه ها:
آثار استاد