مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
آن چیزی که در درجه اول، امر به پیوند با آن شده، ارتباط با حق تعالی است و دومین چیز، رهبران الهی و حجت های خداوند تبارک و تعالی روی زمین هستند. در این باره، در شرح حدیث معراج و بحث ولایت قبلاً توضیح داده ایم.
تجلی ارتباط و پیوند با حق تعالی در روی زمین، از طریق نماز و دعا و مناجات صورت میگیرد. اما این کافی نیست و نمیتواند حرکت انسان به سمت ابدیت را تضمین کند. انسان، مسافر آسمان و ابدیت است و در کلام معصوم نیز به ما گفته شده، کسی می تواند شما را راهنمایی کند که حتماً آگاه به آسمان باشد و بتواند شما را آسمانی کند و در این مسیر جلو ببرد.
قبلاً قوس صعود و نزول را ترسیم کردیم و توضیح دادیم. خداوند تبارک و تعالی از روح خودش در انسان دمید و انسان حامل نفخه الهی شد. عالم جبروت و ملکوت که برزخ است را طی کرد و به ناسوت که طبیعت است آمد. از این جا به بعد، برگشت و حرکت ما به عنوان نفس ناطقه و به عنوان یک انسان که در این جا بوجود آمده، ولی دارای یک حقیقت قبلی به نام روح نیز هست، شروع میشود. انسان می خواهد همان مسیری را که آمده، برگردد. قرآن میفرماید: ما همانطور که شما را آوردیم، برمی گردانیم. در روایات زیادی نیز هست که شما همانطور که خلق شدید، برمی گردید.
طی این مسیر، از طبیعت تا بی نهایت احتیاج به ۷ مورد اطلاعات تخصصی دارد: 1- انسان از کجا آمده 2- در کجا هست و کجا می خواهد برود 3- جسم 4- روح 5- رابطه جسم و روح 6- طبیعت 7-رابطه جسم و روح با طبیعت.
فقط کسی میتواند ما را حقیقتاً راهنمایی کند که این ۷ اطلاعات تخصصی را به طور کامل داشته باشد. در میان انسانها از روز اول خلقت تا الان، به غیر از رهبران الهی که خداوند مستقیماً تأییدشان کرده، هیچ کس این اطلاعات را ندارد. بنابراین فقط و فقط رهبری می تواند هدایت ما را به عهده بگیرد که اولاً از طرف خود خداوند تبارک و تعالی باشد و ثانیاً این اطلاعات را داشته باشد. کس دیگر، نه میتواند ادعا کند، نه توانش را دارد که بتواند ما را هدایت کند. بنابراین ما به کمتر از معصوم نمیتوانیم خودمان را بسپاریم.
پیوند با معصوم، پیوند با خداوند است
معصوم، اصل و حقیقت ما به صورت مجسم، در روی زمین است و توسط خداوند تبارک و تعالی، امر به پیوند با او شدهایم. معصوم همان تجلی خداوند تبارک وتعالی در روی زمین است که پیوند با او، عین پیوند با حق تعالی است. اطاعت از دستورات او، عین اطاعت از دستورات حق تعالی است. دوستی او، مساوی با دوستی با حق تعالی است. لقای او عین لقای حق تعالی است. رضا و غضب او، عین رضا و غضب حق تعالی است.
بشر از نظر ساختار روحی و روانی طوری خلق شده که به یک الگوی ظاهری و عینی احتیاج دارد که اولاً با او در ارتباط باشد و بتواند از طریق ارتباط با او رشد کند. ثانیا هدف خلقت انسان، تشبه به حق تعالی است. یعنی انسان خلق شده که مثل خداوند تبارک و تعالی بشود. پس برای دستیابی به چنین هدفی احتیاج به الگو دارد. خدا میگوید من شما را آفریدم که مثل من شوید. نه این که از حقیقت انسانی خارج شوید؛ بلکه در حالی که انسان هستید، شبیه من باشید. پس ما باید انسانی که خدا گونه است را داشته باشیم که تجلی کامل خداوند تبارک و تعالی باشد و متصف به همه اسماء و صفات حق تعالی باشد تا بتوانیم بگوییم که دستور العملهای او به ما رسیده و ما می خواهیم خودمان را شبیه او کنیم. وقتی به او شبیه و نزدیک شدیم، در واقع به خداوند تبارک وتعالی نزدیک شده ایم.
دلایل و آثار زیارت معصومین (علیهمالسلام)
زیارت به معنای ملاقات است. به زیارت که می خواهیم برویم، یعنی می خواهیم به زیارت اصل و حقیقت خودمان، خداوند تبارک و تعالی برویم. به زیارت تجلی ریشه خودمان برویم تا خودمان را پیدا کنیم و تقویت کنیم و رشد بدهیم. به زیارت کسی برویم که قرار است، شبیه او شویم. او اصل و ریشه ماست و در واقع، امر به پیوند با او شده ایم.
ممکن است ما یک عمر به زیارت برویم ؛ اما هیچ وقت هم نفهمیم که از زیارت چه می خواهیم. ممکن است هزینه کنیم و وقت بگذاریم و تا مکه و کربلا و مشهد برویم؛ ولی یک بار هم به آن قصدی که باید زیارت می رفتیم، نرفته باشیم و آن برداشتی که باید از زیارت می کردیم را نکرده باشیم.
معصومین (علیهمالسلام) مثل خود خدا بی نیاز هستند. اتصال به صمد دارند و خودشان هم صمد هستند. هیچ نیازی به زیارت ما ندارند و زیارت ما چیزی به آنها نمیرساند. اما تمام ائمه علیهمالسلام سفارش به زیارت کردند و برای هیچ عملی از عبادات، بعد از واجبات و ترک محرمات، به اندازه زیارت، ثوابی ذکر نشده است. مهمترین وسیله و عمل ما، همین ارتباط زیارت است تا ما به هدف خلقت خودمان برسیم و حکمت زیارت در ما تحقق پیدا کند.
شناخت معصوم (علیهالسلام) در زیارت، ضرورت دارد
من وقتی می خواهم به زیارت ائمه (علیهم السلام) بروم، باید بدانم این شخصیت که بوده است. چون فرمودند: اگر کسی با حق معرفت به زیارت بیاید و امام را آنطور که باید بشناسد و بداند کجا دارد می آید، بهشت برایش واجب می شود.
علت اینکه برای شناخت معصوم از کلام خود معصوم استفاده می شود، این است که کسی باید او را برای ما تعریف کند که به شخصیت او احاطه داشته باشد و او را بشناسد. بنابراین، معصوم خودش باید از خودش خبر بدهد؛ یا خداوند از او خبر بدهد و امثال ما و بزرگان و اساتید ما، و هزار درجه هم بالاتر از ما، هیچ وقت نمی توانند آنچه که در مورد معصوم هست را گزارش کنند.
بهترین منبع، بعد از کلام معصوم (علیهم السلام) برای ما، جامعه کبیره است که یک دوره کامل امام شناسی و حجت شناسی است.
ضرورت وجود رهبران الهی در روایات
در روایتی از کتاب اصول کافی( الحجه)، هشام بن حکم میگوید: یک زندیق (کافر) از امام جعفر صادق (علیهالسلام) سؤال کرد که وجود پیامبران و رسولان را از چه راه ثابت می کنید؟
امام صادق (علیهالسلام) در پاسخ، از نقطه ای شروع میکند که ما همه در آن هم عقیده هستیم. چون مسئله خدا ثابت شده و پذیرفته شده است. ما آفریننده و صانعی داریم که از ما و تمام مخلوقات برتر و با حکمت و رفعت است. آفریننده همه موجودات است و کار عبث نمیکند. یک موجود مجرد، غیر جسمانی و بی نهایت است. وقتی ما دسترسی به خدا نداریم و هیچ کدام هم با جبرئیل ارتباط نداریم و به هیچ یک از ما وحی نیز نمی رسد، پس خداوند باید چه کار کند؟ ما را که نمی تواند معطل بگذارد. زیرا ما را برای هدف بزرگی خلق کرده است. در قرآن نیز به ما گزارش می دهد: «اَفَحَسِبتُم أنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً و أَنَّکُم إِلَینا لا تُرجَعون» [1] = گمان کردید که شما را بیهوده خلق کردیم و شما به سوی ما باز نمی گردید؟»
وقتی خداوند حکیم ما را عبث خلق نکرده، یعنی ما باید بگوییم خدایا ما را برای چه خلق کردی؟ ما باید چه کار کنیم؟ روی کره زمین چه وظیفه ای داریم؟ پس باید سفیرانی در میان خلقش باشند که خواست او را برای مخلوقات و بندگان بیان کنند و ایشان را به مصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنایشان، رهبری فرمایند.
ببینید امام صادق (علیه السلام) چقدر دقیق استدلال میکنند: «پس وجود امر و نهی کنندگان و تقریر نمایندگان از طرف خدای حکیمِ دانا در میان خلقش ثابت گشت و ایشان همان پیامبران و برگزیده های خلق او باشند. حکیمانی هستند که به حکمت تربیت شده و به حکمت مبعوث گشته اند که با آنکه در خلقت و اندام با مردم شریک هستند، در احوال و اخلاق شریک ایشان نباشند و از جانب خدای حکیم دانا؛ به حکمت مؤید باشند».
یعنی رهبری که میخواهد بیاید، باید در هفت مورد اطلاعات تخصصی، وارد باشد. اگر کمتر از این باشد، خدا زیر سؤال می رود و ما از خدا طلبکار می شویم. باید اخلاق و احوالشان شبیه خداوند باشد، تا وقتی من او را روی زمین می بینم، بدانم او همان خدایی است که متجلی شده و قرار است من مثل او شوم.
در روایت دیگری «منصور ابن حازم» خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض میکند: آقا من با چند نفر بحث کردم و این گونه برایشان صحبت کردم. خوب حرف زده ام یا نه ؟ راضی هستید یا نه؟ و گفتم: کسی که بداند برای او پروردگاری است، سزاوار است که بداند برای آن پرودگار، خرسندی و خشم هست. اگر تو خدا داری، باید بدانی که خدای تو یک موقع از تو راضی است، یک موقع از تو راضی نیست. در حالت های بخصوص است که تو می توانی به او نزدیک شوی و خشنودی او را جلب کنی. بعضی از کارها را دوست دارد، بعضی از کارها را دوست ندارد. کما اینکه در قرآن کریم نیز می خوانیم: «ان الله یحب = محققا خدا اینها را دوست دارد». «ان الله لا یحب = محققا خدا اینها را دوست ندارد».
وقتی خدا تو را آفریده، از تو انتظاری هم دارد. این را عقل هم تأیید میکند. در شرایطی من را دوست دارد، و در شرایطی من را دوست ندارد. خرسندی و خشم او جز به وسیله وحی یا فرستاده او معلوم نمی شود. از کجا می خواهی بفهمی خدا از تو راضی ست یا نه؟ چگونه با تو ارتباط برقرار کند؟ به ما که وحی نمی شود. پس باید کسی را برای ما بفرستد که بگوید: من از طرف خدا آمده ام؛ به این دلیل. ما هم به او اعتماد کنیم و حرف خدا را از او بشنویم.
هر انسانی موظف است بگردد و راهش را پیدا کند. خیلی از خارجی های تازه مسلمان شده که فیلم هایش از تلویزیون پخش شده، می گویند: برای ما سؤال پیش آمد، دنبال آن را گرفتیم و به این جا رسیدیم.
عقل خود ما جواب می دهد که نمی شود خدا این جهان را با این عظمت بیافریند و کاری هم به ما نداشته باشد. خداوند می گوید شما چگونه استدلال کردید؟ موقعی که شیمی، زیست شناسی، فیزیک و نجوم می خواندید، نگفتید کسی که اینها را آفریده عبث نمی آفریند. ازما چه می خواهد؟ می فرماید: کسی که بر او وحی نازل نشود، باید درجست و جوی پیامبران باشد. چون ایشان را بیابد، باید بداند که ایشان حجت خدایند و حجت یعنی دلیل و راهنمایی که از طرف خدا برای ما آمده و اطاعتش لازم است. این عقلی ترین استدلال است که خودمان را به راهنما بسپاریم و حرف هم نزنیم و ساکت باشیم.
قرآن مفسر می خواهد
صحابی امام صادق (علیهالسلام) میگوید: من به اهل سنت گفتم آیا شما میدانید که پیغمبر حجت خدا در میان خلقش بود؟ گفتند: آری. گفتم: چون پیغمبر در گذشت، حجت خدا بر خلقش کیست؟ گفتند: قرآن. ببینید طبیعتگرایی چه کار میکند و چطور باعث میشود به یک صورت مقدس پناه ببرند. عقل و شعور به ما می گوید کسی که قرار است حجت خدا باشد، از جنس خود ماست و باید انسان باشد و قابل صحبت و مذاکره باشد.
این صحابی امام صادق(علیهالسلام) میگوید: وقتی به من گفتند قرآن، من در قرآن نظر کردم، دیدم سنی و تفویضی مذهب و زندیقی که به آن ایمان ندارد و همه مکاتب و مذاهب، همه برای مباحثه و غلبه بر مردان در مجادله، به آن استدلال میکنند. همه سراغ خود قرآن میآیند و میگویند حرف ما را قرآن تأیید میکند و طبق سلیقه خودشان، آیات قرآن را تفسیر مینند. پس دانستم که قرآن بدون قَیِّم رهاست. یعنی سرپرستی می خواهد که آن را طبق واقع و حقیقت تفسیر کند و هر چه بگوید حق باشد. پس به ایشان گفتم: قیم قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود، عُمَر، حُذَیقِه قرآن را می دانند. گفتم: تمام قرآن را؟ گفتند: نه.
در ادامه این صحابی گفت: من کسی را ندیدم که بگوید کسی جز علی (علیهالسلام) تمام قرآن را میدانست. چون مطلب و سوالی در میان مردم مطرح می شود، عمر و ....گفتند نمیدانیم؛ اما علی ابن ابی طالب(علیهالسلام) میگوید میدانم.
عُمَر خودش میگوید: خدایا مرا در هیچ مشکلی که علی (علیهالسلام) در کنارم نباشد، تنها نگذار. خود اهل سنت از عُمَر نقل کردند که ۷۰ بار گفت: «لَولاعَلِیٌ هَلَکَ العُمَر» [2]= اگر علی نباشد، عمر هلاک میشود». پس گواهی می دهم که علی (علیهالسلام) قیم قرآن باشد و اطاعتش لازم است. او حجت خدا بعد از پیغمبر بر مردم است و اوست که هر چه نسبت به قرآن بگوید، حق است. حضرت فرمودند: «خدایت رحمت کند» و این گونه امام او را تأیید کرد.
حضرت رضا (علیهالسلام) یک بار از قول امام صادق (علیهالسلام) و یک بار هم خودشان مستقیماً فرموده اند: «إِنَّ الحُجَةَ لا تَقُومُ لِله عَزَّوجَل عَلی خَلقِه إِلّا بِإِمامٍ حَتی یُعرَف»[3] در منبع از قول امام هفتم نقل شده = حجت خدا بر مردم تمام نمیشود مگر این که امامی را بفرستد که مردم او را بشناسند. یعنی خدا وظیفه اش است برای مردم امامی بفرستد که مردم او را بشناسند و از او تبعیت کنند.
امام صادق (علیهالسلام)فرمودند: «خداوند برتر و بزرگتر از آن است که زمین را بدون امامِ عادل بگذارد»[4]. «برتر است» یعنی برای خدا، نقص و عیب است که بندگانش را بدون امام رها کند.
امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: «به خدا سوگند از زمانی که خدا آدم را قبض روح نمود، زمین را بدون امامی که مردم بوسیله او به سوی خدا رهبری شوند وانگذارد و او حجت خداست بر بندگانش و زمین بدون امامی که حجت خدا باشد بر بندگانش وجود ندارد»[5].
امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: «اگر مردم زمین تنها دو کس باشند، یکی از آن دو امام است و آخرین کسی که بمیرد، امام است تا کسی بر خدای عزوجل احتجاج نکند که او را بدون حجت وا گذاشته است»[6].
ضرورت حضور پیامبران در همه زمانها و مکانها (قاعده لطف)
حیطه فرماندهی حضرت موسی در مصر بود که به خاورمیانه نیز کشیده شد. مسیح (علیهالسلام) در «بیت لحم» متولد شد. پیامبر در مکه بودند. این ۲۵ پیامبری که میشناسیم از نظر جغرافیایی غالباً در خاورمیانه و آسیا هستند. پس چرا خداوند برای آفریقائیها و اروپاییها پیامبر نفرستاده است؟ قرآن میفرماید: ما برای هر امتی پیامبر فرستادیم. بله در اروپا هم پیامبران بودند. در هر جای کره زمین که قوم و تجمعی وجود داشته، پیامبر خدا هم آنجا حاضر بودهاست. این حکمت خداست و نمیتواند انسانها را معطل بگذارد. به این میگویند: «قاعده لطف». «قاعده لطف» یعنی بر خداوند واجب است و بر عهده اوست که اگر انسانی را میآفریند، رهبر هم برای او خلق کند و بلکه بر خداوند واجب است قبل از این که انسان ها را بیافریند، رهبر را خلق کند.
بنابراین در روایت داریم قبل از اینکه مردم روی زمین بیایند، حجت خدا هست. او تا قیامت با مردم هست و بعد از مردم هم روی زمین است. یعنی آخرین کسی که باید از اینجا برود، حجت است. چون واجب است که هیچ کس روی زمین معطل نباشد. برای همین خداوند تبارک و تعالی حضرت آدم را خلق میکند و به عنوان حجت خودش، او را به عصمت، علم و تخصص مسلح میکند و بعد انسان های دیگر خلق میشوند. «و عَلَّمَ آدَمَ الأَسماءَ کُلَها»[7] = نام همگان را به آدم آموخت.
این طور نیست که انسانها را بیافریند و بعد بگوید باید کسی را برایشان بفرستیم. نه؛ اولین انسان باید حجت خدا باشد و دلیل هم بیاورد که مردم را قانع کند تا زمین خدا از حجتی که بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانهای داشته باشد، خالی نماند. پس خلقت بدون حجت معنا دار نیست. چنین نیست که خدا کره زمین، جهان، کهکشان و کیهان را خلق کند و یک دنیایی را بیافریند که از نظر ابعاد هم نا متناهی است. بعد انسانهایی را بیافریند و آنها را رها کند. همه اینها تا وقتی که معصوم نباشد عبث است.
بنابراین، موقعی آفرینش معنادار است که آن موجودی که خلق میکند، رهبر داشته باشد. اگر قرار است که مختار باشد و خودش تصمیم گیری کند، باید رهبر داشته باشد. بله خداوند قبل از انسانها، حیوانات را هم خلق کرد؛ ولی حیوانات به طور غریزی به سمت هدفشان راهنمایی میشوند. اما موجودات مختاری مثل جن و انسان را که خلق میکند، باید رهبر داشته باشند. امام و حجت خداست که خلقت خدا را معنا دار میکند. برای همین هم در روایت داریم:«لو لا الحجة لساخت الأرض بأهلها[8]= اگر حجت خدا بر روی زمین نباشد، زمین همه اهل خودش را فرو می برد». کره زمین چه فایدهای دارد، وقتی روی آن امام معصوم نباشد که انسانها را راهنمایی کند. مثل این که یک جنین در رحم مادر دستگاه تنفس هوایی بسازد. بعد وقتی متولد میشود، در آب متولد شود، خوب جا در جا خفه میشود. هوا باید بیرون باشد که این دستگاه تنفس که ساخته شده، برای او عبث نباشد. بنابراین امام است که به خلقت، هدف و معنا می دهد و همه چیز قائم به اوست. امام است که رکن نظام خلقت است. قطب همه عالم امکان است و همه عالمِ امکان حول محور امام می گردد.
علم و تخصص معصوم (علیه السلام) در روایات
معصوم علیهالسلام فرمود: «خداوند زمین را بدون عالم وا نگذارد و اگر چنین نمی کرد، حق از باطل تشخیص داده نمی شد»[9].
علم و تخصص، مهم ترین خصوصیت در امام است که اگر آن را نداشته باشد، امام برای مردم فایده ای ندارد.
عقل میگوید؛ ما فقط تابع تخصص هستیم. شما الان قلبتان درد بگیرد، میگویید: من قلبم را دست کسی نمیدهم که در رشته قلب، تخصصی نداشته باشد. حرف آخر را تخصص می زند. اصل تخصص، اصل عقلی است و قابل تردید هم نیست و هیچ کس نمیتواند در آن شک بکند. ما چرا به امام احتیاج داریم؟ چون عقل میگوید حرف آخر را تخصص میزند. بنابراین این جا امام صادق (علیهالسلام) خیلی با ظرافت کلمه امام را برداشته اند و میفرمایند: خداوند زمین را بدون عالم وا نگذارد. عالم را جای امام گذاشته تا بدانیم که حیثیت حقیقی امام و علت احتیاج ما به امام و علت ضرورت اطاعت از او و علت تقدس او و علتی که ما باید حرف او را گوش کنیم؛ تخصص و علم است. در واقع علم حرف آخر را در زندگی انسانها می زند. رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: «ِانَ اللهَ یُطاع ِبالِعلم وَیَعبد بِالعِلم وَ خَیر الدُنیا وَ الاخِره مَعَ العِلم»[10] = به راستی خدای متعال با علم، اطاعت و عبادت می شود و خیر دنیا و آخرت همراه علم است».
این تعصب بیجا نیست؛ بلکه یک حکم عقلی مسلم است که انسان به چهارده معصوم اعتنا کند و آنها را قبول داشته باشد و به غیر از آنها به کسی اعتماد نکند. چون اعتماد به غیرمتخصص، کار عاقلانهای نیست. اگر به غیر معصوم اعتماد کند، نمیتواند روز قیامت جواب بدهد. اگر بگویند فلان دکتر از آمریکا آمده، برای شما این همه تخصص که گرفته، من میگویم این آقای دکتر که شما میگویید هزار تا دکترا هم که داشته باشد، در هیچ یک از این ۷ نوع اطلاعاتی که به درد سعادت زندگی دنیا و ابدیت من میخورد، تخصص ندارد. اگر کسی این تخصص ها را ندارد، حق ندارد که در مورد باید و نباید زندگی، با من حرفی بزند. حالا شما دقت کنید دینی که این قدر مبتنی بر عقل و تخصص است، شیاطین و انسان های شهوت ران کاری کرده اند که یک مسلمان، حزب الهی و به خصوص یک شیعه جلوی دیگران، یک آدم خرافاتی به نظر بیاید. این حرف خیلی توهین بزرگی است که این ها علم و تخصص را رها کرده اند و به امام چسبیده اند. غیر از امام متخصصی نیست. خود حضرت می فرمایند: «اگر شرق و غرب عالم را بگردید، هر علم صحیحی باشد، از ناحیه ما اهل بیت (علیهمالسلام) است و همه تخصص ها را ما داریم». شما در کتاب های شیعه، مسیحیت و کتاب های اهل سنت، یک جا سراغ ندارید که از حضرت علی (علیه السلام) یا یکی از این چهارده معصوم سؤالی شده باشد و آنها بفرمایند؛ بلد نیستم.
محور اصلی در وجود امام تخصص است. تخصص را برای تشخیص حق از باطل میخواهیم. و اگر امام بود، دیگر امت اسلام به ۷۲ فرقه تقسیم نمیشد. امام را کنار گذاشتند و گفتند امام را لازم نداریم. گفتند: «حَسبُنا کِتابَ الله = کتاب خدا برای ما کافی است». همانطور که عُمَر گفت ما هیچ احتیاجی به حجت نداریم. از آن به بعد بود که 72 فرقه و گروههای مختلف ایجاد شدند. و گرنه اگر کسی خود را به امام بسپارد که راه واضح و شفاف است و اختلافی ایجاد نمیشود، چون او تخصص دارد و همه چیز را میداند.
پینوشت:
[1] قرآن کریم / سوره مومنون / آیه 115
[2]كافی /كلینی / ج 7 / ص 424
[3] اصول كافى / جلد 1 / صفحه 250 / روایة 1
[4] بحار الانوار / ج 25 / مجلسی صص ۲۶۹
[5] الکافی (ط - الإسلامیة) / ج / ص 178
[6] همان / ص254 / 253
[7] قرآن کریم / سوره بقره / آیه 31
[8] هیئة العلمیه فی مؤسسة المعارف الاسلامیه/ معجم احادیث الامام المهدی(عج)/ قم/ ناشر مؤسسة المعارف الاسلامیه/ چاپ اول/ 1411 هـ ق، ج3/ ص2 / ح877/ ص44/ خ89.
[9] الکافی / جلد / 1 / صفحه 178
[10] بحار الانوار / ج 1 / ص 64
کلیدواژه ها:
آثار استاد