www.montazer.ir
یک‌شنبه 7 ژولیه 2024
شناسه مطلب: 1781
زمان انتشار: 31 ژانویه 2015
كريمه اهل بيت(علیهم السلام) شمس آسمان علم و اجتهاد

نزديك تر از اسم اعظم

كريمه اهل بيت(علیهم السلام) شمس آسمان علم و اجتهاد

نزدیك تر از اسم اعظم

وجود مبارك امام عسكری فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم اقرب الی اسم الله الاعظم من سواد العین الی بیاضها(1). یعنی اگر اسم اعظمی شنیده اید، كلمه طیبه بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم، نزدیكتر از سیاهی چشم به سفیدی چشم است. وقتی گفتند نزدیكتر، نظیر دنی فتدلی. فكان قاب قوسین اوادنی(2)، یعنی لفظ رسا نیست. آنقدر این كلمه طیبه به اسم اعظم نزدیك است كه در فضای مردمك چشم، سیاهی به سفیدی نزدیك است. این یك سخن كسانی كه راهیان این راهند، می گویند: مومن خالص با «بسم الله الرحمن الرحیم» كاری می كند كه ذات اقدس اله با «كن» همان كار را انجام می دهد.
یعنی اگر كسی عبد محض خدای سبحان شد، به اذن خدای سبحان چونان عیسای مسیح، هم ازگل به صورت پرنده می سازد به اذن او، و هم در او می دمد به اذن او، و هم آن طائر پر می كشد به اذن او.
تنفخ فیها فتكون طیراً باذنی و اذا تخلق من الطین كهیئه الطیر باذنی، فتنفخ فیها باذنی فتكون طیراً باذنی(3). به اذن خدا، مرده را زنده می كند؛ تحی الموتی باذنی (4). به اذن خدا پرنده می آفریند، باذنی. به اذن خدا كار نفخت فیه من روحی (5) را انجام می دهند. مانند آن. لذا گفتند: بسم الله الرحمن الرحیم از عبد محض، به منزله كن از ذات اقدس اله است. یعنی همان كار را خلیفه خدا به اذن خدا انجام می دهد. این مطلب دوم.
مطلب بعدی آن است كه ذات اقدس اله درباره كار این ذوات قدسی نهایت حرمت را رعایت می كند و مهم ترین آیات قرآن را درباره سیره و سنت اهل بیت نازل می كند. راز نزول برجسته ترین آیات درباره كارهای این ذوات مقدس چیست؟ اینها مگر چه كردند و چه می كنند؟

فقط برای خدا یعنی چه؟

در جریان خاتم بخشی وجود مبارك علی بن ابیطالب، یك راز است. همان راز در اطعام یتیم و مسكین و اسیر مطرح است. و همان راز در جریان جنگ خندق مطرح است. همانطوری كه آیات قرآنی، یفسر بعضها بعضاً؛ احادیث اهل بیت هم به شرح ایضاً: اعمال آنها هم به شرح ایضاً. یعنی عمل آنها، سیره آنها، مفسر یكدیگر است. چه طور می شود كه كسی انگشتر عطا می كند. ولایت الهی نازل می شود، آیه انما ولیكم الله (6) نازل می شود، و همگان را طرد می كند؟! چه طور می شود كه كسی سه شب مسكین و یتیم و اسیر را سیر می كند، آن آیات با جلال و شكوه هل اتی نازل می شوند؟! چی داده اند، مهم نیست. چه طور داده اند، مهم است. ما از كجا بفهمیم كه این انگشتر فقط برای رضای خدا بود؟ از كجا بفهمیم كه اطعام یتیم و مسكین و اسیر فقط برای خدا بود؛ آن را از زبان خود علی صلوات الله و سلامه علیه در جریان جنگ خندق می فهمیم.
در جریان جنگ خندق كه آن مدال پرافتخار نبوی به عنوان ضربه علی یوم الخندق تعدل عباده الثقلین(7) درباره حضرت امیر صادر شد، كه همه اعمال و عبادات در كنار این بركت تعبیه شد؛ در آنجا اخلاص بود، مثل سایر كارها. اما یك وقت اخلاصی است بدون رهزن و كمین، یك وقت اخلاص است با رهزن و كمین! یك وقت كسی شجاع است، دشمنی را از بین می برد، اما نه دشمنی كه عمر بن عبدود باشد! یك وقت یك دشمن قهار و قدری را به خاك می مالد. آن دشمن قهار و قدر، عمربن عبدود نبود؛ آن دشمن دیگری بود كه علی بن ابیطالب او را پوزمال كرد، خاك مال كرد، بعد بر عمر مسلط شد. و آن صحنه را همگان شنیده ایم.
آن عمر وقتی به خاك افتاد، آن نقطه حساس و نفس گیر شروع شد. كه لحظه ای غفلت از آن حال، ممكن بود آن عمر برخیزد، شمشیر بگیرد و حمله كند؛ یا یاران را طلب كند وعلی(ع) را از پا در بیاورد. همه دیدند علی بن ابیطالب از سینه عمر بن عبدود برخاست و كنار نشست. خود عمر تعجب كرد كه چرا برخاستی؟ الان وقت برخاستن نبود! الان مهم ترین لحظه است كه باید سر جدا كنی. مگر الان كسی كه رقیب را خاك كرد، از صحنه فاصله می گیرد؟
حضرت فرمود: من یك عمر بن عبدود قهار دیگری دارم، او را باید به خاك بمالم، بعد تو را!! من تاكنون جز برای رضای او كاری نكردم. الان كه تو خیو و خدو و به صورتم تف انداختی، من غضبناك شدم. اگر گفته شد او خیو، او خدو انداخت بر روی علی، افتخار هر نبی و هر ولی؛ وجود مباركش عصبانی شد. اگر سر عمر بن عبدود را در آن حال قطع می كرد، این خلطوا عملاً صالحاً و آخرسیئاً (8) بود. این هم برای رضای خدا بود، هم برای تامین نفس و رضای درون!
فرمود: من از سینه توی عمر برخاستم، كنار نشستم، تا این خشمم فرو برود، فرو نشانده شود، و غضب نفسانی رخت بر بندد و غضب الهی ظهور كند و لاغیر، و فقط برای رضای او سرت را جدا كنم. این می شود توحید سره. این می شود عبد محض. این می شود علی لله دین الواصب. فاعبدالله مخلصاً له الدین(9). خالصاً لوجه الله. هم دین واصب، یعنی همه دین. هم دین خالص، یعنی سره دین. كل دین خالصاً لوجه الله بشود، تا شایسته آن حدیث نبوی بشوم كه ضربه علی یوم الخندق تعدل عباده الثقلین. وگرنه جنگ بدر كه آغاز نبردهای بی امان و نابرابر كفر علیه اسلام بود، خطر در آن روز بیشتر بود. اینكه قرآن از جنگ بدر نام می برد، از روز حنین نام می برد؛ فرمود: خدای سبحان شما را یاری كرد؛ یبدر و انتم اذله (10). و یوم حنین اذ اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم كثرتكم شیئاً(11). این مضمون كه در جریان جنگ بدر وحنین نازل شده است كه در جریان جنگ خندق به این صورت نبود! ولی جائزه یوم خندق حساب دیگری دارد كه در روزهای دیگر نبود!
با همان اخلاص، صدیقه كبری صلوات الله علیها ، امام حسن «كریم اهل بیت» (صلوات الله علیه)، حسین بن علی «آلشهید بكربلا» صلوات الله علیه ، اینها یطعمون الطعام، همان جا هم دارند كه انما نطعمكم لوجه الله (13). نه چون شما یتیم اید؛ آه شما، عاطفه ما را تحریك كردید! در جنگ خندق ، غضب لله بود؛ نه لله و للنفس. در اطعام سوره هل اتی، آن اكرام لله بود؛ لالله و للعاطفه و لضعف النفس و لرقه النفس و مانند آن. آنجا عواطف حضوری ندارد. آنجا گرایش های نفسانی ظهوری ندارد. اگر چنین شد، آیات مرتب برای كسی نازل می شود كه همسایه دیوار به دیوار اسم اعظم است. اگر امام عسكری فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم همسایه دیوار به دیوار اسم اعظم است، آنطوری كه سیاهی چشم همسایه تنگاتنگ سفیدی چشم است، اینها با اسم اعظم كار می كنند. این هم یك بخشی از مطالب.

همه در برابر وحی، بی سوادند!

حالا برسیم به اینكه چه طور یك بانو به نام فاطمه معصومه آنچنان می درخشد كه همه مراجع با جلال و شكوهی كه داشته و دارند، در پیشگاه یك بانو مثل سهایند در برابر شمس!
مستحضرید كه هیچ حكیم و متكلم و عارفی از یك سو، و هیچ فقیه و اصولی از سوی دیگر، علوم خود را با وحی انبیاء همتا ندانستند؛ یك. و خود را با انبیاء و اولیاء هم سنگ ندانستند؛ دو. فرمودند: وحی سلطان معارف و علوم است، علوم دیگر بندگان وحی اند. انبیاء و اولیاء و معصومین، امام اند؛ دیگران رعیت و امت اند. به طوری كه الان كه جهان شاهد هفت میلیارد بشر است، اگر همه این هفت میلیارد در حد مرحوم فارابی و بوعلی و شیخ انصاری و شیخ طوسی باشند، باز صادق است كه خدا بفرماید: هو الذی بعث فی الامیین رسولاً (14).
درست است یكی شیخ انصاری است و یكی شیخ طوسی است، اما در برابر وحی امی اند! این سخن نغز حكیم سنائی، همه حكماء و سرایندگان بعدی را وادار كرد كه به همین روال سخن بگویند. تا هیچ كس خود را در برابر وحی، در برابر معصوم قرار ندهد. هر كس، هر چه دارد و هرچه هست، ریزه خوار این مائده و این سفره است. آن بزرگوار می گوید:
مصطفی اندر جهان، آنگه كسی گوید كه عقل؟! آفتاب اندر سما، آنگه كسی گوید سها (15)؟!
با بود وجود مبارك رسول گرامی علیه و علی آله آلاف التحیه و الثناء، كسی اسم عقل را می برد؟! با بودن آفتاب، كسی اسم سها را می برد؟! «سها» آن ستاره ضعیفی است كه در سابق برای اینكه مشخص بشود كی سلیم الباصره است و نیست، می گفتند: اگر شب ستاره سها را ببیند، معلوم می شود چشم او سالم است. جزء ضعیف ترین ستاره هاست. با بود شمس كه سخن از سها نیست! آفتاب اندر سما، آنكه كسی گوید سها؟
این كه می بینید همه مراجع به منزله سحابند و این بانو به منزله شمس است، برای این است كه این وصل به همان اخلاص محض است. وصل به همان انما یریدالله (16) است. وصل به هل اتی است. وصل به انما ولیكم الله است. وصل به آیه مباهله است و مانند آن. مبادا كسی علوم حصولی و مفاهیم را كه احیاناً ممكن است در پایان امر از انسان گرفته شود، با صاحبان علومی كه می گویند: انی یطرق السماء اعلم منی بطرق الارض (17) قیاس كند!
در بیانات نورانی حضرت امیر(ع) كه در نهج البلاغه است، سوگند یاد كرد؛ فرمود: قسم به خدا من اگر بخواهم سرنوشت و آغاز و انجام تك تك شما را می گویم. والله لو شئت ان اخیر كل رجل منكم بمخرجه و مولحه و جمیع شانه لفعلت. ولكنی تخاف ان تكفروا فی برسول الله (18). اینكه همیشه می گوید: سلونی قبل ان تفقدونی، الان پیامش این است كه: قبل ان تموتوا از من سؤال كنید. او كه نمی میرد كه!
یك وقتی است كه به اصحابش می گوید: قبل از اینكه من از دست شما بروم از من سؤال كنید. این معنای ظاهری سلونی قبل ان تفقدونی. اما به ما چه خطاب می كند؟ به ما خطاب می كند: قبل از اینكه بمیرید به نهج البلاغه من مراجعه كنید؛ سلونی قبل ان تموتا. این كتاب من به طرق آسمانی اعلم و اعرف از طرق زمین است. قبل از اینكه از بین بروید، از من سؤال كنید. بنابراین، اینها درآن محدوده اند. اما وقتی به زمین آمدند، گرچه زمینی اند، اما آن استثناء سرجایشان محفوظ است.

ریزه خوار سفر كریمه

بیان ذلك این است؛ زیارت جامعه را كه همه ما می خوانیم، این یك توضیحی می خواهد. در زیارت جامعه می خوانیم كه: قبوركم فی القبور، اسمائكم فی الاسماء، انفسكم فی النفوس (19)، اینها را می خوانیم. این یك توضیحی می خواهد، یعنی چی؟ وجود مبارك رسول گرامی(ص) فرمود: من یك بدنی دارم، مثل شما. جسمی هستم، غذایی می خورم. یاكل و یمشی فی الاسواقی (20) است كه می بینید؛ انما انا بشر مثلكم. (21). این مال بدن من است. اما تمام مزیت من در آن استثناء به بعد است؛ الا انه یوحی الی انما الهكم اله واحد (22) و معارف دیگر نسبت به من وحی می شود. شما از این خبری ندارید. شما فقط با بدن من هستید.شما در آن خطبه نورانی حضرت امیر در هنگام تودیع، فرمود: كنت جارا لكم جاوركم بدنی ایاما قلائل (23).
شما چند صباحی همسایه تن علی بودید، علی را كه نمی دیدید! من هم با بدنم همسایه شما بودم، نه با جانم. من آن جائی كه می گویم: انی یطرق السماء اعلم منی یطرق الارض كه همسایه ندارم. من این یاكل و یمشی فی الاسواق را شما دیدید و همسایه او بودید. كنت جارا لكم جاوركم بدنی ایاماً قلائل. نه جاوركم روحی! پس شما با تن علی كار داشتید، نه با جان علی.
حالا برویم به سراغ زیارت جامعه، تا برسیم به سراغ كریمه اهل بیت، تا روشن بشود كه چگونه شرف مراجع دراین است كه در كنار سفره این ذات مقدسه باشند!
در زیارت جامعه می گوئیم: شما نوری بودید، محدق به عرش. عرشی بودید. و هم اكنون هم آنجا هستید. به نحو تجلی پائین آمدید، نه تجافی! شما مثل قرآن كریم، خدا شما را آویخت، نه انداخت. خدای سبحان باران را نازل كرده، یعنی باران را انداخت. قرآن را نازل كرده، یعنی قرآن را آویخت. او را كه نیانداخت!
فرمود: در اول سوره مباركه زخرف، شما وقتی در خدمت قرآنید؛ حم. والكتاب المبین. انا جعلناه قرآناً عربیاً لعلكم تعقلون. و انه فی ام الكتاب لدینا لعلی حكیم (24). هم اكنون هم لدینا است، هم اكنون علی حكیم است. شما فقط قرآن مبین را دارید كه دنباله این حبل مستحكم است. آغاز این حبل مستحكم كه علی حكیم است، پیش من است. كسانی كه عدل این قرآنند، آنها هم به شرح ایضاً. این چهارده نفر هم با این قرآن آویخته شدند، نه انداخته! با بدن اینها شما سروكار دارید، نه با جان اینها! اینها پیش ما علی حكیم اند، این چهارده نفر. و انه فی ام الكتاب لدینا لعلی حكیم. هم اكنون علی حكیم اند. همیشه بودند و همیشه هستند.
در زیارت جامعه دارد كه: كنتم محدقین بنور عرش. آنجا بودید، محدق بودید، محیط بودید، مطیف بودید، عرشی بودید. ذات اقدس اله من الله علینا شما را تنزل داد، نازل كرد، به این عالم آورد. مانند دیگران زیستید، زندگی كردید، یاكل و یمشی فی الاسواق بودید و رحلت كردید و مردید. دربین مردم بودید، با مردم بودید، برای مردم سخن می گفتید، برای مردم امامت می كردید، و رحلت كردید و دفن شدید. انفسكم فی انفس، ارواحكم فی الارواح، آبدانكم فی الأبدان، قبوركم فی القبور (25)؛
اما! اما و صد اما؛ فما احلی اسمائكم. چه قدر نام شما شیرین است! این فما احلی، فما احلی فما احلی، آن مستثنی را نشان می دهد. با ما هستید. از نظر بدن هستید. مراجع ماضین ما در كنار مضجع ملكوتی این كریمه هستند، اما فما احلی اسمها! فما احلی قبرها! فما احلی كنیتها! فما احلی علمها!فما احلی شانها! فما احلی عصمتها! فما احلی عزتها! این كجا، مراجع كجا! این كجا، حكما كجا! این كجا، عرفا كجا! این كجا، علماء كجا!
این استثنائی كه در زیارت مباركه جامعه است، نظیر همان استثنائی است كه وجود مبارك رسول گرامی (ص) كه همه عالم در آن استثناء غرق است. فرمود: من با شمایم اما الا انه یوحی الی. ما هم به اینها عرض می كنیم: قبوركم فی القبور؛ الآن هم در كنار این مضجع ایم قبرها فی القبور، اما فما احلی قبرها!!

چگونگی پیروزی در جنگ نابرابر انسان و شیطان

سالها قبل وقتی خواستم از حوزه علمیه تهران به قم مشرف بشوم، رفتم خدمت استادمان، مرحوم آقای آشیخ محمدتقی آملی؛ گرچه همه اساتید، حشرشان با انبیاء و اولیای الهی باشد، اما خوب بعضی از اینها یك خصیصه ای داشتند كه دیگران، در آنها كمتر دیدیم.
این گذشته از اینكه مرحوم آقای نائینی رضوان الله علیه در تقریظ مكاسب شان كه تقریرات شان چاپ شده، فرموده: صفوه المجتهدین العظام، مرحوم آقای نائینی در تقریرات ایشان؛ حالا اینگونه از مقامات علمی در دیگران هم بود و هست. فرمود به اینكه: من یك روز عاشورائی بود، خسته بودم، بعد از زیارت حضرت معصومه(س) رفتم قبرستان شیخان فاتحه خواندم، دیدم این مؤمنین روی قبور نشسته اند- همان حالی كه وجود مبارك حضرت امیر در جریان بازگشت از كوفه برایشان پیش آمد- دیدم اینها روی قبور خودشان نشسته اند. منتظر طلب مغفرت و رحمت اند... از آدم كاسب اینها بر نمی آید، كسی كه دنبال نخود سیاه و نان و نام است، اینها بر نمی آید.
این را عرض می كنم تا معلوم بشود كه وقتی می خواستم ازشان خداحافظی كنم، بروم قم؛ به من چی گفت. دوبار در عالم رویا، دو حادثه برای ایشان پیش آمد. فرمود: من یك وقتی دیدم دشمنی سخت به من حمله كرد و مهاجم. من هیچ چاره نداشتم. دیدم جانم در خطر است. دستش را گاز گرفتم كه از دستش نجات پیدا كنم. از شدت درد بیدار شدم، دیدم دستم در دهان خودم است. به من گفتند: آقا! مواظب باش در این عالم هیچ كسی با تو كار ندارد، مگر خودت. اعدا عدوك نفسك التی بین جنبیك(27). كسی كاری با ما ندارد كه!
این همه آسمان و زمین را خدا مسخر كرده برای ما.
در سوره مباركه كهف، اعراف، در بخش های فراوانی ذات اقدس اله فرمود به اینكه: این جنگ نابرابر است، دشمن شما را می بیند، شما او را نمی بینید. انه یراكم هو و قبیله من حیث لا ترونهم(28). در جنگ نابرابر، وقتی دشمن قدر شما را ببیند، شما او را نبینید، خوب شكست می خورید.
یك رساله ای نوشته ابن طاووس، فرمود: دین به ما یك راه حل نشان داد. كه ما می توانیم این جنگ نابرابر را صد و هشتاد درجه به نفع خودمان نابرابر بكنیم. یعنی كاری بكنیم؛ ما او را ببینیم، او ما را نبیند. و آن این است كه برویم در قلعه خدا. اگر رفتیم، كلمه لا اله الا الله حصنی شد(29)، اگر ولایت علی بن ابیطالب(ع) حصنی شد(30)، این حصن است، دژ است، دژبان اش خداست. دژبان فرعی اش علی بن ابیطالب است.
خب! آدم وقتی وارد این قلعه شد، دشمن خودش را می بیند، دشمن او را نمی بیند دیگر. آن وقت أنتم ترانه ولا تراكم. فعلا انهم یراكم هو و قبیله من حیث لا ترونهم. وارد آن قلعه شدید، انكم ترونه
و لا یراكم. این همان است كه ان الذین امنوا و اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذكروا فاذا هم مبصرون(31). شما می بینید، او نمی بیند. این را طرد می كند.
و بار دیگر مرحوم آشیخ محمدتقی آملی رضوان الله علیه گفت كه: در عالم رویا دیدم دشمنی به من حمله كرده. من هیچ چاره نداشتم. دست آوردم به چشم او كه آسیبی به چشم اش برسانم. از شدت درد بیدار شدم. دیدم دستم در چشم خودم است! آنجا هم به من گفتند: مواظب باش. كسی كاری به تو ندارد. این خودتی. به دنبال چی می گردی؟ می خواهی دین و آخرت را یكجا هدر بدهی؟ دنبال چی می گردی؟
این آشیخ محمدتقی آملی؛ وقتی رفتم ازشان خداحافظی بكنم كه من می خواهم بروم قم، اجازه بگیرم. فرمود: برو آنجا كه كریمه اهل بیت آنجاست. فرمود: این قبر، یك قبر عادی نیست. بزرگان آنجا دفن اند. مراجع آنجا دفن اند. حكماء، علماء، فقهاء، اصولیون آنجا دفن اند. آنجا قبر دختر موسی بن جعفر است. این قبر منشاء هزارها بركت است.
ببینید این حرف مال چهار هزارسال قبل است. همه انبیاء اینطور بودند. اینها وارثان آن انبیاء هستند. اولین بار ما این فرمایش را از ایشان شنیدیم، بعد دیدیم حرفی است كه میرداماد نقل می كند. ایشان فرمودند به اینكه: شاگردان ارسطو؛ ارسطو و افلاطون را وجود مبارك موسای كلیم و انبیای دیگر تربیت كرده اند. همانطوری كه حكماء و فقهاء را انبیای قبلی و بعدی تربیت كردند. شاگردان ارسطو هر وقت مطلب عمیق علمی برایشان مشكل می شد، می رفتند كنار قبر ارسطو، آنجا مباحثه می كردند.برایشان حل می شد. اینها جزء موحدان عالم بودند.

منشأ بركات شرق و غرب

بعد ما آمدیم قم. با قبسات مرحوم میرداماد آشنا شدیم. دیدیم، بله. این میرداماد است. در قبسات، در صفحه مشخص، می گوید: امام رازی این حرف را زده. امام رازی هم در كتاب المطالب العالیه گفته. آن هم آدرس اش مشخص است؛ كه بنای شاگردان ارسطو این بود؛ هر وقت مطلب علمی برایشان مشكل می شد، می رفتند كنار قبر. از آن قبر بركت می گرفتند.
این را كه خود من بارها تجربه كردم؛ كتابهای عمیق؛ حالا یا جواهر بود، یا اسفار؛ به روال عادی، اینجا كه مطالعه می كردم؛ همین كتاب را وقتی می بردم در یك شهر دیگری، می دیدم به كندی دارم پیش می روم. این را باور كنید. اینجا انسان بهتر می فهمد، خوشتر می فهمد، عمیق تر می فهمد، در آفتاب است. اینها نه تعارف است، نه مجاز است، نه خدای ناكرده خرافات است! این نور مرتب می آید، این ملائكه مرتب نازل می شوند.
اگر چنانچه ذات اقدس اله به رسولش فرمود: لااقسم بهذاالبلد و انت حل بهذا البلد(32)، الان همین طور است. اعتاب مقدسه این طور است؛ نجف اینطور است، كربلا اینطور است، كاظمین این طور است، سامرا كه متأسفانه به این وضع درآمده است؛ بارگاه ملكوتی امام دهم و یازدهم (صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین) این طور است. كریمه اهل بیت، مضجع اش اینطور است، اینچنین نیست كه انسان فقط بیاید، زیارت بكند، ثواب اخروی ببرد! علم در اینجاست، كرامت در اینجاست، معنویت در اینجاست. حضور اینها منشاء رحمت و بركت است.
و امام عسكری سلام الله علیه فرمورد به اینكه- این روایت از وجود مبارك امام رضا هم نقل شده است- لیست العباده بكثره الصلاه والصیام. مهمترین عبادت؛ انما العباده كثرت التفكر فی امرالله(33) خدا غریق رحمت كند مرحوم آقای شاه آبادی، استاد امام رضوان الله علیه را! این دو تا آیه قرآن را خیلی لطیف معنا كرده در آن رساله شذرات شان. در دو بخش قرآن ذات أقدس اله فرمود: مواظب باشید، فشار جان دادن كار آسانی نیست. یك عده موقع مرگ سیلی می خورند. و الملائكه یضربون وجوهم و أدبارهم (34). این دو جای قرآن است. فرشتگان با سیلی زدن به صورت و با مشت زدن به پشت، جان او را می گیرند.
مرحوم آقای شاه آبادی رضوان الله علیه در آن رساله لطیف شان توجیه كردند این دو تا آیه را. گفتند: فرشتگان دنیا، مأموران الهی اند، مدبران الهی اند، در دنیا مواظب اند. دیدند این آقا عمر را تلف كرده، جا پركرده، كاری هم انجام نداده، با مشت به پشت اش می زنند، او را از دنیا بیرون می برند؛ این یك. فرشته های مسئول برزخ می بینند. این با دست خالی دارد می آید. به صورتش سیلی می زنند كه عمری آنجا گذراندی، آخر چی آوردی اینجا؟ و الملائكه یضربون وجوهم و أدبارهم. اینها را این خاندان به ما گفتند. اینها را این معارف به ما گفتند.
بنابراین اگر می بینید واقع حوزه علمیه قم الآن منشاء بركاتی شد در شرق عالم و غرب عالم؛ یك وقتی گفته می شد: اطلبوا العلم ولو بالصین (35)، این تمثیل بود و نه تعیین. وگرنه چین چیزی نداشت! كه الا و لابد باید انسان چینی بشود.امروز به بركت انقلاب و خونهای پاك شهداء، می گویند: اطلبوا العلم ولو بقم. چینی می آید، شرقی می آید، غربی می آید؛ از تاشكند تا واشنگتن شما اینجا طلبه دارید. این خون شهداء، صدور انقلاب، پیام را به مشرق برد، پیام را به مغرب برد، و همه را آورد. اطلبواالعلم ولو بقم. این بركت این بی بی است!! خیلی ها می خواستند انقلاب بكنند، ولی بالاخره از قم باید برخیزد. فرمود: چون تو در این شهری، این شهر محترم است. این شهر می شود بلد امین. لااقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد. اگر چنانچه این كریمه در اینجا نبود، معلوم نبود قم به این وضع، با این بركاتش، فراوان همراه باشد.بنابراین بهترین فرصت این است كه حوزه علمیه، كماكان بهره های فراوان خودش را ببرد. محققان از حداكثر فرصت استفاده بكنند، دین پژوهان به شرح ایضاً. نویسندگان، گویندگان، مبلغان الهی، همه اینها از این مضجع ملكوتی حداكثر بهره را ببرند. تا وجود مبارك ولی عصر(ارواحنا فداه) ظهوری كند و این انقلاب اسلامی به دست صاحب اصلی اش برسد.


 نویسنده:آیت الله عبدالله جوادی آملی
منبع:روزنامه کیهان

کلیدواژه ها: حضرت فاطمه معصومه ،

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed