مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در مورد شخصیت حلیم سؤال کردند:«وَ قَد سُئِلَ عَنْ اَقْوى الْخَلْقِ؟ = قویترین مردم چه کسی هست؟» حضرت فرمود: «الْحَليمٌ».
شخص قوی به کسی گفته میشود که در برابر فشار یا ضربه، مقاومت میکند. همانطور که جسم در معرض خطر است و در اثر ضربات مادی صدمه میبیند، روح هم همین وضعیت را دارد. وقتی انسان خشمگین میشود و غضب میآید، یا تحریک طبیعی میشود در بدترین وضعیت روحیش قرار میگیرد.
گفتیم رابطه دنیا با آخرت مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. همانطور که جنین مدتی در رحم زندگی میکند و برای زندگی دنیا بدن سالم میسازد. روح ما هم در دنیا حکم جنین را دارد و با زندگی در دنیا خود را برای شرایط زیستی مرحله بعد از دنیا آماده می کند که سالم به برزخ متولد شود. ملاک حرکت به سمت ابدیت، تحصیل قلب سلیم است و این اصلِ سلامت است.
قرآن خیلی روی مسئله سلامت، مسئله پزشکی نفس و طبابت روحانی تاکید دارد. آنقدر این مسئله مهم است که امام باقر (علیه السّلام) یکی از دُرر های فرمایشات خود را در این مورد میفرمایند. البته همه فرمایشات اهل بیت (علیهم السّلام) دُرّ هستند ولی بعضی از آنها اوج های عجیبی دارند. این هم یکی از آن فرمایشاتی است که خیلی اوج دارد. حضرت میفرماید: «اِعْلَمْ أَنَّهُ لاَ عِلْمَ كَطَلَبِ اَلسَّلاَمَةِ وَ لاَ سَلاَمَةَ كَسَلاَمَةِ اَلْقَلْبِ= بدان، که هیچ علمی مثل تحصیل سلامت نیست و هیچ سلامتی مثل سلامت قلب نیست.»
مهمترین علم برای هر فردی اعم از زن و مرد و پیر و جوان این است که من چگونه خود را برای حرکت به سمت ابدیت سالم کنم و اگر سالم هستم، چگونه این سلامت را نگه دارم و به قدرت و اوج برسانم. پس هر جا طبیعت گرایی یا هر چیزی که تولد سالم به ابدیت را به تأخیر میاندازد یا تهدید میکند، برای انسان اتفاق افتاد، خطرناک است. مثلاً اگر جنینی در دوران جنینی آسیب های زیادی دید و هنگام تولد، سالم به دنیا آمد، میگوییم این بچه توانسته از حوادث جان سالم به در ببرد. یا کودکی که قدرت و بنیه بدنی اش قوی است، در جریان یک بیماری مسری قرار میگیرد که جان صدها بچه را گرفته است، اما این بچه زنده میماند، مسلماً قدرت خاصی دارد که توانسته از این بیماری زنده بماند. در حرکت به سمت ابدیت که روح جنین ما است، قدرت به چه معناست؟ به این معناست که روح بتواند در برابر حملههای طبیعی و حملههای طبیعتگرایانه و حملههایی که سلامت را برای ابدیت تهدید میکند و به خطر میاندازند، مقاومت کند. برای همین میگویند، شخص حلیم قویترین مردم است. شخص قوی یعنی شخصی که وقتی طبیعت به او حمله کرد زمین نخورد. فقط در جنبه غضب و حلم نیست. حملههای طبیعت مختلف مثل، برخورد با نامحرم، برخورد با وسوسههای دیگر، برخورد با مسائل مالی، بتواند خود را نگه دارد
برای کسب قدرت، باید به محبت مسلح شد
اگر کسی قدرت حقیقی در انسانیت یا قدرت ابدی میخواهد باید خودش را به محبت مسلح کند. اگر انسان راه عشق را طی نکند، راه رابطه صمیمی با خدا را طی نکند، آسیب میبیند، دیگر قوی نیست. عشق است که قدرت میآورد.
در حملههای شیطان هم گفتیم، حمله از راست، چپ، جلو، عقب، وقتی شیطان ریسمان میاندازد میکشد، شخص آنقدر قوی باشد که بایستد و ریسمان پاره شود، نتواند تو را بکشد و ببرد. در ورزش های رزمی دیدید، وقتی یک رزمی کار مبارزه می کند، مواظب چهار طرف است، از هر طرف حمله شود، سریع دفع میکند. فطرت قوی اینگونه است. فطرتی که هر چقدر برایش خرج کنید، نمیتوانی آن را بخرید. این فطرت خودش را به ابدیت فروخته و این قدرت را از راه معرفت و محبت به دست آورده است. محبتی که تکیه بر معرفت دارد. اگر محبت خداوند تبارک و تعالی و اهل بیت (علیهم السّلام) حقیقتاً در دل آدم قرار بگیرد، قوی می شود و به عصمت میرسد.
اگر فکر کنیم با مطالعه و کار عقلی و عالم شدن می شود حلیم و قوی شد، خیر. علم فقط یک وسیله است. باید معرفت کسب شود. علم و معرفت باید منجر به محبت خداوند تبارک و تعالی و اهل بیت (علیهم السّلام) شود. هر چقدر هم عالم باشیم، باز شیطان از ما عالمتر است، و سرمایهگذاری بیشتری میکند. برای مرجع تقلید برنامهریزی میکند تا ته جهنم او را میبرد. فقط کسی میتواند مقاومت کند که خودش را مسلح به محبت به خداوند تبارک و تعالی کرده باشد، نه هر محبتی، محبتی که پایهاش معرفت است. این یک آدم قوی است.
یک موقع من دو دو تا چهار تایی میکنم، نگاه ابدی به خود، عذاب جهنم و ... و مقاوم میشوم. با معرفت و با عقل خودم را مقاوم میکنم. غضب نمیکنم کاملاً مسلح و مسلط هستم. یک موقع به عشق خدا آنقدر خودم را قوی میکنم که اصلا غضب نمیکنم. لازم هم نیست به خدا زور بزنم، آنقدر عشق به خداوند تبارک و تعالی در من قوی میشود که من دلخوشی همیشگی و ماندنی دارم و این دلخوشی باعث میشود اصلاً چیزی نتواند به من آسیب برساند. دیگر غمگین و مضطرب نمی شوم. چون همیشه آن منشاء ایجاد آرامش، لذت، بهجت، سرور با من است.
داشتن قدرت بدنی یک کمال گیاهی است. در برنامه قویترین مردان ایران یا جهان که تلویزیون پخش میکند، نشان میدهد که چه کسی در کمال گیاهی یا حیوانی از همه قوی تر است، گیاه تر است یعنی در کمال گیاهی از همه قوی تر است. اما وقتی در مسئله انسانیت می خواهیم قدرت را بسنجیم با نگاه به فطرت و نگاه به ابدیت قابل ارزیابی است. چه کسی قوی تر است؟ کسی که بتواند عذاب های جهنم را از خودش دور کند.
قوی کسی است که حریف عقربها و مارهای قبر و قیامت شود. قوی کسی است که وقتی به مار و عقرب قیامت نگاه میکند، آنها بترسند. قوی یعنی این که اگر یک اژدها در قیامت سراغ یک کسی آمد که تو دوست نداری آن کس آسیب ببیند، یک نگاهی بکنی که آن اژدها برود. آن شخصی را که میخواهی نجات بدهی، نجاتش بدهی. این قدرت میشود. شفاعت هم همینطور است. شفاعت از قدرت است. به آتش میگوید، خاموش بشو، خاموش میشود.
یکی از شاگردان مرحوم شیخ جواد آقای انصاری همدانی (رحمت الله تعالی علیه) میگفت: من از شدت شهوت ناراحت بودم، شکایت داشتم، اذیتم میکرد. یکبار خواستم به استادم بگویم، ایشان نگاه تندی به من کرد، دیگر شهوت در من خاموش شد. این قدرت است که وقتی به هیولای شهوت چپ نگاه میکند، آن میرود. بعضی ها میتوانند این چیزها را هم از حریم خودشان دور کنند و هم این قدرت را دارند که از حریم دیگران دور کنند. مثل یک پزشک، پزشک هم خودش را سالم نگه میدارد، هم بیماری را میتواند از حریم بدن های دیگران دور کند. بعضی ها هم خودشان سالم نگه میدارند و هم عرضه دارد در حیطه خانواده این کار را بکنند. از زن و بچهاش و از سایر اعضای خانواده این قدرت را دارد و جدا میکند. از دوستانش جدا میکند. خواستم معنای مبسوطتر راجع به قدرت خدمت شما عرض کنم.
عابد کسی است که اول حلیم باشد
امام رضا (علیه السّلام) فرمود:«لاَ یَكُونُ اَلرَّجُلُ عَابِداً حَتَّى یَكُونَ حَلِیماً[1]= شخص نمیتواند عابد باشد مگر اینکه اول باید حلیم باشد.» حضرت فرمود، کسی که حلم ندارد هیچ یک از اعمال خیر او برایش نمیماند.
نمی توانی عبادت کنی و صبر و حلم نداشته باشی. چون در تعریف عبادت در بحث «شرح حدیث عنوان بصری» مفصل گفتیم که عبادت فقط انجام یک سلسله کارها نیست. تعریف قرآنی و روایی عبادت آنطور که عمق داشته باشد، عبارت است از به کارگیری طبیعت در جهت مصالح فطرت. یعنی وقتی طبیعت و نیازهای طبیعی سراغت میآید بتوانی طوری به آنها جهت بدهی که فطرتت قوی شود. در راه تقویت انسانیت از آن کمک بگیری. عبادت یعنی ورود در یک میدان مبارزه بین فطرت و طبیعت و غلبه فطرت بر طبیعت.
اگر کسی بخواهد عابد باشد، عابد یعنی چه؟ یعنی جنینی که به سمت تولد سالم دارد حرکت میکند. دقیقاً دارد میرود خودش را به تولد سالم برساند. اگر ما میخواهیم عابد باشیم، یعنی وقتی که مرگ مان رسید، به برزخ سالم متولد شویم، معلوم است، دوران عبادت را به خوبی گذرانده ایم. از این رو، امام رضا (علیه السّلام) فرمود: شخص نمیتواند عابد باشد مگر اینکه حلیم باشد. تا حلم نداشته باشد، نمیتواند حرکت جنینی سالمی به سمت ابدیت داشته باشد. مرگش تولد سالمی نیست. یک جنین هم در رحم مادر باید بتواند بر عواملی که او را از اندازم سازی مناسب برای زندگی دنیا باز میدارد، غلبه کند. این آرامش جنین برای اینکه بتواند به همه اینها غلبه بکند، همان حلم است.
شخص هوشیار به جای اینکه سرمایهگذاری روی حجم عبادت بکند، اول پایهریزی قوی میکند. یک شخص هوشیار، اول این زمینهها را آماده میکند. کاری میکند که برای دنیا عصبانی نشود. اول از این قبول کن که تو خیلی عزیز و محترم هستی، خودت را آنطوری که خدا آفریده قبول کن و بشناس. بعد از اینکه خودت را اینطوری دوست داشتی، و خودت را مهم دانستی که میتوانی مظهر خدا باشی و قریب به خداوند تبارک و تعالی شوی. مال آن جایگاه بزرگ و عالی هستی، بعد دیگر حیفت میآید برای یک جیفه عصبانی شوی. این را باور کنیم. وقتی این را باور کردیم آن موقع کمی از عبادت هم برای ما بس است.
همانطور که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) هم به علی (علیالسّلام) راه های زیرکی را یاد میدهد. میفرماید: یا علی هر وقت میبینی مردم زیاد به کثرت عبادت مشغول هستند، تو دنبال دنبال معرفت باش. تا بتوانی از بقیه مردم سبقت بگیری. بدانی باید کجا با کمترین سرمایه، بیشترین سودها را ببری. آدم های عاقل زرنگ، متخصص، هوشیار، از 5 دقیقهشان معادل ده ها عمر آدم های جاهل سود میبرند. یعنی به خیلی از جهنمیان اگر یک دقیقهی آدم هوشیار را ببخشند از جهنم نجات پیدا میکند.
برخورد حلیمانه در برابر جاهل
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:«حِلمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهلَ الجاهِلِ[2]= بردبارى كه به وسیله آن جهالت نادان را دفع كند.» بردبار کسی است که وقتی جاهلی وارد حریمش می شود و او را اذیت می کند، خیلی راحت و با قدرت بتواند او را از خود دور کند بدون اینکه عصبانی شود. در خانه، بچه جاهل است، یک کاری کرد باید بتواند آدم کنترل کند. ممکن است همسر، دوستت، شاگردت، همسایه و ... جهالتی انجام بدهند، با برخورد حلیمانه آن جهالت را پاسخ بده.
در روانشناسی عاقل توضیح دادم، «مَن عَمَّر دارَ إقامتِهِ فهُوَ العاقلُ= کسی که خانه آخرت و اقامت خود را آباد میکند، فقط او عاقل است.» قرآن هم ما را به داشتن روحیه اقتصادی و تجاری به بلندای ابدیت، در نظام فطری سفارش کرده است. به قول استاد ما میفرمود: بازاری کاسب کسی است که دنبال کسب آخرت است و آنجا را آباد میکند. احمق کسی است که فکر کند کسانی که دارند این کار را انجام میدهند، آدم های گیج و ابلهی هستند. چون داریم مؤمنین را همیشه آدم های ابلهی میدانند:«إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَكُونَ = [آرى در دنیا] كسانى كه گناه می کردند آنان را كه ایمان آورده بودند به ریشخند مى گرفتند.»
یکی از اصول مهم در شناخت طبیعت گراها این است که طبیعتگرا همیشه مؤمن را مسخره میکند و همیشه به او میخندد. ولی کسی که قرار است تجارت آخرتی بکند، کاری ندارد، دیگران قبولش دارند یا ندارند. میداند خودش دارد چه کار میکند. قرآن ما را به «تِجارَةً لَنْ تَبُورَ» دعوت کرده، تجارتی که در آن کسادی نیست.
در تعریف مؤمن گفته اند، مؤمن مثل یک ساقه نرم میماند که از هر طرف باد بیاید میخوابد، اینقدر انعطاف نشان میدهد که باد را از خودش رد میکند، کَنده نمیشود. ولی منافق اینطوری نیست. منافق چون طبیعتگراست، نمیتواند له شدن خود را ببیند، یعنی له شدن طبیعتش را، نه له شدن فطرت را. فطرت را که خودش همان اول کار کشته. چیزی از فطرت نمانده. چون متکبر است، آنقدر میایستد تا شکسته شود. حضرت میفرماید، منافق مثل یک چوب خشک است، طوفان که میآید، محکم میایستد تا طوفان خوردش کند. مؤمن اینطوری است وقتی حوادث میآید خیلی استادانه میداند که در این حوادث باید چه کار کند. برای همین علی (علیهالسّلام) میفرماید:«كُنْ فِی الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ= در فتنهها مثل بچه شتر باشید نه شیر میدهد نه سواری میدهد.»
چه زمانی انسان مثل یک توپ در دست شیطان می افتد
در میدان مبارزه باید قوی بود. گاهی خود شیطان که دشمن ماست، نصایحی دارد و میگوید یکی از مواردی که بنی آدم را مثل توپ در دست من قرار میدهد که هر طوری بخواهم آن را بگردانم، غضب است.
در مبارزههای فردی یکی از ترفندهایی که یک حریف میزند، این است که بیموقع حریفش را وادار به عصبانیت و حمله میکند تا بتواند جا خالی بدهد و یا برایش حریم باز کند و بعد دور بزند. در جنگ هم وقتی یک طعمه ایجاد بکنی، طرف را عصبانی بکنی، وادارش بکنی که جلو بیاید و برایش فضا باز کنی، بعد دورش بزنی، راحت میشود او را نابود کرد. مثلا برای از پا درآوردن کسی که بیماری قلبی دارد، کار کنیم که فشارخونش بالا برود و عصبانی شود قلبش میگیرد و میمیرد. هیچ قتلی هم علی الظاهر صورت نگرفته است. در این میدان مبارزه، عصبانیت و خشم برای انسان زهر است. خیلی از کارها را ضایع میکند. حضرت نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «سُوءُ الْخُلُقِ ذَنْبٌ لا یُغْفَرُ= بداخلاقی گناهی است که آمرزیده نمیشود.»
یک فرمایش کاربردی از نبی اکرم ص درباره حلم ورزی
نبیاکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید:«لیسَ بحَلیمٍ مَن لَم یُعاشِرْ بالمَعروفِ مَن لا بُـدَّ لَـهُ مِن مُعاشَرَتِهِ حَتّى یَجعَلَ اللّهُ لَهُ مِن ذلك مَخرَجا[3]= بردبار نیست آن كه با كسى كه چاره اى از معاشرت با او ندارد، به نیكى معاشرت نكند، تا این كه خداوند براى او راه گریزى از معاشرت با وى فراهم آورد.» این فرمایش خیلی کاربردی و زیباست و برای همه انسانها یک دستورالعمل است.
شما در اداره کار میکنید، یک رئیسی داری که خوب نیست، میخواهی چه کار بکنی. به خصوص در جاهای نظامی، یک سرهنگی، سربازی، افسری، دارید، یک فرمانده است، نمیتوانید، به راحتی تکانش بدهید. یک کارهایی دارد، یک اخلاقی دارد که تحملش سخت است. آدم حلیم میداند که با این سرهنگ چگونه باید برخورد بکند که آسیب نبیند. این غیر از چاپلوسی کردن و له کردن شخصیت است. بدون اینکه از اصولت بگذری میدانی باید با این شخص چه کار کنی که از آن آسیب نبینی. شخص حلیم یعنی این. نه این که یک طوری درگیر شود که ریشه خودش کَنده شود.
در خانه همسر یا فرزندان طوری رفتار نادرست دارند، اگر بخواهی یکسره با آنها کلنجار بروی، کار خراب می شود. اگر با همسر درگیر شوی، بیعاطفگی در خانه ایجاد شده و فرزند از خانه زده می شود، فاسق می شود. قرار نیست هر دفعه من حرفم را به کرسی بنشانم. اینکه فرمودند با خانواده معاشرت بکنید، با پدر، مادر، بعضیها جلوی پدر مادرشان آنقدر مقاومت میکنند، بیادبانه رفتار میکنند که عاق میشوند. عاق شدن، شوخی نیست: «یُقالُ لِلْعاق اِعْمَلْ ما شِئْت فَإِنّی لا أَغْفِرُ لَکَ أَبَدا= به عاق گفته میشود که تو هر کاری میخواهی انجام بدهی، هرگز دیگر تو را نمیبخشم.» رفتار با کودک که در 7 سال اول و در واقع در دوران سلطنت خود زندگی می کند، نیاز به حلم دارد. چاره ای نداری، باید تحملش کنی. «لا بُدَّ لَهُ مِن مُعاشَرَتِهِ» 7 سال اول، 7 سال صبوری در برابر بچه است.
در همه حال با نیکی معاشرت کردن، حلیم باش
کسی هوشیار و حلیم است که از معاشرت نیک صرفنظر نمیکند، غفلت نمیکند، تا اینکه خداوند فرج حاصل کند، یا بمیری، یا بمیرد، یا طلاقت بدهد، یا طلاقش بدهی. یا از آن اداره به یک جای دیگر منتقل میشوی، تا بازنشسته شوی. یا پدر داری که سازگار نیست، پدر را نمیشود کاری کرد. فرمود «لا بُدَّ لَهُ مِن مُعاشَرَتِهِ» چارهای نیست از معاشرت. باید با او بسازی. پیغمبر که دارد این حرف را میزند، اول خودش عمل کرده، یک کسی مثل عایشه در خانهاش هست، چقدر با حوصله با این شخص برخورد میکند. شما بروید خصوصیات عایشه را ببینید. به حضرت میگویند تو چطوری تحمل میکنی. میگوید من خوبیهایش را کنار بدیهایش میگذارم به خوبیهایش نگاه میکنم. حالا فکر کنیم یک خوبی در تاریخ برای این خانم پیدا کنیم نمیتوانیم گیر بیاوریم. پیغمبر چه چیزی میدیده.
امام مجتبی (علیه السّلام) با خانمش در خانه بوده تا او را به قتل میرساند. امام جواد را همینطور اذیت میکردند. گاهی اصحاب شان بیادبیهایی می کردند. اصحاب سابقهدار حضرت امیر(علیه السّلام) چقدر بی ادبی می کردند. سؤالاتی که از حضرت میپرسیدند، حضرت با آرامش به اینها جواب میداد. سؤالات خیلی بیادبانه، نابجا می کردند همه آنها را با بزرگواری جواب میدادند این حلم است.
خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمدند، سؤال میکند، حضرت جواب میدهد. دوباره سؤال میکند، حضرت جواب میدهد، دوباره یک سؤال دیگر حضرت جواب میدهد. بعد خودش خجالت میکشد، میگوید: خانم من خیلی شما را اذیت کردم، از سؤال من اذیت میشوید.حضرت زهرا (سلام الله تعالی علیه) با لبخند، با بزرگواری میگوید نه تو هر سؤالی که میکنی میدانی چقدر ثواب نصیب من میکنی. هر چقدر دلت میخواهد سؤال بکن. اگر یک نفر چند تا سؤال از تو کرد، حوصلهات سر نرود جواب بده، چارهای نداری معاشرت کن.
اگر در دانشگاه هستی، با استاد راه بیا، جوش نیاور. یا در کارخانه کار می کنی، با کارگران با مدیر کنار بیا. اینکه بگویی من بی حوصله هستم و تند تند قهر کنی و فرار کنی، یعنی حلم نداری. یکی از خصوصیات بد این است که انسان به خاطر درگیری هایی که با افراد پیدا میکند، قیچی بزند، رابطه را قطع کند یا مسئولیتی که به او داده شده را رها کند و برود. از این بدتر در کارهای دینی است، در کارهای دینی شما وظائفی داری باید انجام بدهی. پایگاه بسیج است با نیروهای مختلف باید کار بکنی. ولی کسی که حلیم نیست زود مسئولیت را رها می کند و می رود. آن وقت یک آدم ضعیف میآید مسئولیت را میگیرد و به همه چیز گند میزند. چون مدیر حوصله برخورد با نیرویش را نداشته، نازک نارنجی بوده یا خیلی متکبر بوده که اگر خلاف حرفش حرف بزند نمیتواند بایستد کار بکند، یا طرف را اخراج میکند که این هم یک گناه است یا خودش ول میکند میرود. یا در جبهه هستی اقتضا می کند که باید بایستی. خیلی وقت ها مسئول تدارکات آدم نفهمی است، در خط هم نیاز به جنس داری باید ببری. اینجا با با او کنار بیایی تا بتوانی وسایل مورد نیازت را از او بگیری.
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) چارهای ندارد باید 25 سال را تحمل بکند در حالی که استخوان در گلو و خار در چشم دارد: «صَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَدْیً وَ فِی الْحَلْقِ شَجیً». زینب باید همینطور هیچ چیز نگوید، اباالفضل باید دست به قبضه نبرد ساکت باشد. برای اسلام ما به حلم احتیاج داریم. ما هشت سال جنگیدیم. پای کار سفت، جنگ جنگ تا پیروزی، جنگ جنگ تا رفع کل فتنه، یک دفعه امام ترمز را با قطعنامه محکم میکشید. حال ما بیایم و خود را از ولایت خارج کنیم، بیدینی کنیم؟
ع ل 198
حلم / عبادت
کلیدواژه ها:
آثار استاد