www.montazer.ir
یک‌شنبه 24 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 11654
زمان انتشار: 3 می 2020
قواعد تغذیه قلب

قلب، جلسه 22، 89/08/01

قواعد تغذیه قلب

قلب، مهمترین بخش وجود و اصل انسان است و اگر خوب ساخته و تغذیه شود، سعادت آخرت و ابدیت انسان را رقم می‌زند. پس باید قلب را متناسب با ساختار آخرت و بهشت تغذیه کنیم. در تغذیه جسم، لازم است یک سری قواعد را در نظر گرفت و آن اینکه تغذیه برای سلامتی و رشد بدن مناسب باشد و دیگر اینکه خوشمزه باشد. قاعده دیگر تغذیه این است که انسان تا وقتی گرسنه نشده و اشتها برای خوردن ندارد، نباید غذا بخورد، چون فایده‌ای برای بدن ندارد. مسئله دیگر اینکه قبل از سیر شدن دست از غذا بکشد.

در تغذیه معنوی هم مثل تغذیه جسم، باید یک سری مسائل را در نظر بگیریم. یعنی انتخاب‌ها، ارتباط‌ها، رفتار و افکارمان، شنیدنی‌ها، دیدنی‌ها، لمس کردنی‌ها، بوییدنی‌ها و ... باید با ساختار نفسانی ما سازگاری داشته باشد و به سلامت قلب ما کمک کنند. غذاهایی که برای سلامت قلب می‌خوریم، مختلف است، گاهی ذکر است، زمانی قلب ما نماز و زیارت می‌خواهد، یک موقع مطالعه و یا شنیدن یک سخن از یک استاد را می‌خواهد.

اما ما چه موقع باید بشنویم؟ چه موقع باید زیارت برویم؟ چه موقع باید قرآن بخوانیم؟ چه موقع باید عبادت کنیم؟ چه موقع مطالعه کنیم؟ چه موقع نماز بخوانیم؟ چه موقع روزه بگیریم؟ چه موقع ملاقات برویم؟ چه موقع دعا بخوانیم؟ چطوری بخوانیم؟ چقدر بخوانیم؟ این ها در بحث تغذیه خیلی مهم هستند. همانطور که در تغذیه جسمانی شرط این است که اول، شخص میلِ به غذا داشته باشد و بعد غذا بخورد و بدون میل غذا نخورد، در روح هم همینطور است. در غذاهای روحانی و غذاهای عقلانی، شخص باید کشش و میل داشته باشد تا جذب کند. وقتی حالت دفع و زدگی و سیری دارد، اگر بخواهد تغذیه معنوی داشته باشد، این تغذیه مفید نبوده و اثرات مخرب دارد.

بررسی قلب در حالت‌های «اقبال، ادبار و خنثی»

سه حالت تغذیه برای دل وجود دارد. 1) حالت اقبال، 2) حالت اِدبار و 3) حالت خنثی.

1) حالت اقبال) دل گاهی، حالت اشتها دارد و بهترین موقع هم برای تغذیه همین زمانی است که دل اشتها دارد و به این حالت «اقبال» می‌گویند. یعنی حالتی است که خودِ قلب دوست دارد و می‌خواهد از مباحث و خوراک های معنوی استقبال می‌کند.
2) حالت ادبار) این حالت مثل سیری می‌ماند. یعنی اگر جلوی آدمی که غذا خورده و سیر است، بهترین غذاها را بگذارید، میلی به خوردن ندارد و حتی نگاه کردن به آنها هم ممکن است حالش را به هم بزند. همان‌طور که بدن وقتی سیر است از غذا متنفر می‌شود، روح هم یک حالت زدگی و سیری دارد. در موقعِ سیری و زدگی، اگر کسی اقدام به تغذیه روح کند، خیلی خطرناک است. در این حالت، فقط باید به واجبات اکتفا کرد و مستحبات را برای وقتی که قلب اقبال دارد، گذاشت. اگر کسی بی ­موقع نماز بخواند. بی­ موقع زیارت برود. بی­ موقع ذکر بگوید. بی­ موقع روضه برود. بی­موقع سخنرانی گوش کند. بی­ موقع کلاس برود. به این حالت قلب «اِدبار» می‌گویند. «دَبر» یعنی پشت. یعنی قلب پشت می‌کند و الان از این تغذیه خوشش نمی‌آید و اصلاً نباید تغذیه‌ای صورت بگیرد. یعنی باید شخص صبر کند، آنچه که خورده هضم و جذب و تبدیل و دفع شود. یک مقدار فضا باز شود و اشتها و میل بیاید تا دوباره غذایی بخورد.

3) حالت خنثی) حالت وسط است که در این حالت، قلب نه میل دارد، نه میل ندارد. اصلاً حال هیچ چیز را ندارد. یک حالت کسالت و بی­حالی بر قلب عارض می‌شود که نه حال ایمان و نه حال کفر دارد. حالت‌های گیجی، گنگی و خنثی و حالت‌هایی که آدم احساس می‌کند، روی هواست. از دنیا بدش می‌آید، از همه چیز بدش می‌آید، به خدا و دین و پیغمبر و اینها هم هیچ رغبتی ندارد. در حالت وسط است.

حالت خنثی، خطرناک ترین حالت برای قلب است

حالت خنثی که قلب در وسط است و نه اقبال دارد و نه ادبار؛ حالت خاصی است و خطرناک ترین حالت قلب می‌باشد. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: دل در این حالت، مثل پارچه‌ی کهنه است. پارچه‌ای که نو است را هرچقدر فشار بدهیم، هیچ تأثیری روی آن ندارد. چون محکم و نو است. حال اگر پارچه کهنه را فشار بدهیم، خیلی راحت در اثر کوچکترین فشار برای شیئی که به آن فشار می‌آورد، فضا باز می‌کند. خطرناک بودن این حالت هم به همین دلیل بوده و بستگی دارد به این که قلب در چه نوع فضایی قرار بگیرد و چه نوع تغذیه‌ای در اختیار داشته باشد. 

دل در حالت خنثی آمادگیِ جذبِ هر کدام از خاطرات یا غذاهای الهی یا دنیایی را دارد. در هر فضایی که قرار بگیرد، اعم از مادی یا معنوی جذب آن می‌شود. یعنی، اگر در این حالت در فضایی باشد که دسترسی به ماهواره یا به صفحه‌ای از اینترنت داشته باشد و ... اگر شخص سراغ آنها برود و یک دفعه با یک صحنه بد مواجه شود، کاملاً آن را جذب می‌کند. اگر همان لحظه رادیو قرآن گوش کند، کانال شبکه قرآن را بگیرد، یک آیه قرآن را بخواند آن را هم جذب می‌کند. یعنی در این حالت قلب انسان، هم آمادگی پذیرش ایمان و هم کفر را دارد. خطرناکترین حالتش هم همین است که در معرض گناه و محیط های گناه‌آلود باشد و یا بستگی دارد که چه موضوع یا خاطره‌ای هجوم بیاورد و قلب را بگیرد.

چگونه قلب را در حالت خنثی مدیریت کنیم؟

در حالت سوم که خنثی است و قلب اقبال و ادباری ندارد و از طرفی نیز آمادگی پذیرش هر چیزی را دارد خواه معنوی و مثبت و خواه مادی و منفی باشد. پس انسان باید خیلی مواظب باشد.

در این حالت انسان باید خودش را زودتر به سمت خاطرات مثبت و نورانی و معنوی و خاطرات ایمانی بیندازد. مثلاً زود بلند شود یک نوار خوب، یک سرود خوب، یک موسیقی مثبت، چند آیه یا چند صفحه قرآن بخواند. اگر رفیق خوب و نورانی دارد، با او حرف بزند. خودش را به یک حرم برساند. زود به مسجد محل شان برود و ... با این کارها یک دفعه قلب باز می‌شود. چون قلب در این حالت، گیج و گنگ و مثل پارچه کهنه است. آن خاطره الهی قلب را سوراخ می‌کند، داخل می‌آید و فضای قلب را می‌گیرد. برعکس این قضیه، اگر در معرض گناه قرار بگیرد، دچار کفر و آلودگی می‌شود. علت اینکه بعضی‌ها بعد از این که زحمات زیادی کشیده اند، یک دفعه تصمیمات خطرناکی می‌گیرند که منجر به سقوط‌شان می‌شود، به همین خاطر است.

در حالت خنثی، انسان باید برای خودش مجموعه ­ای از خوراک‌های خوشمزه داشته باشد و به قلبش پیشنهاد بدهد و ببیند کدام را می‌خواهد. مجموعه ­ای از خاطرات زیبا مثل صدای کسی، قیافه کسی، یک کتاب، یک رنگ، یک عطر، یک فیلم، یک کلیپ قشنگ و یک قطعه موسیقی مثبت، یک زیارت، یک مسجد، خواندن قرآن و ... . بالاخره یک چیزی هست که انسان را خوشحال می‌کند. شاید یک حرم خاص، یک امامزاده خاص، یک امام خاص، یک فیلم خوب، یک شرائط خاص، گاهی دو رکعت نماز و... می‌تواند قلب انسان را از حالت خنثی دربیاورد.

گاهی یک نوازش یا یک بوسه، قلب را از خنثی بودن نجات می‌دهد. زمانی یک حیوان به داد آدم می‌رسد. مثلاً انسان جلوی یک جوجه، یک مرغ، یک گربه غذایی بگذارد. روی گوسفندی دست بکشد. یک نوزادی را ببیند و ببوسد. قلب از آن حالت خنثی در می‌آید.

هر کس باید اطلاعاتی از خود داشته باشد و مدام آمار خودش را بگیرد و ببیند در آن لحظات چه چیزهایی می‌تواند دل من را قلقلک بدهد و از آن حالت وحشتناک خنثی خارج کند. پس ما در حالت اِدبار، اصلاً تغذیه نمی‌کنیم. در حالت خنثی سعی می‌کنیم با تلقین خود را حتماً به سمت خاطرات مثبت و الهی ببریم. اما در حالت اقبال، راحت تغذیه می‌کنیم.

در حالت ادبار نباید قلب را وادار به عبادت کرد

در تغذیه­ های روحانی، زمانی اقدام به خوردن کنیم که کاملاً میل به خوردن داریم. وقتی قلب ادبار دارد و میلی به تغذیه معنوی ندارد، هر گونه اجبار در پذیرش یک موضوع، باعث زدگی و تنفر قلب از آن موضوع می‌شود.

بسیاری از زدگی‌ها و تنفرهایی که از دین، خدا، بهشت معنویت و ... به وجود می‌آید و یا علاقه ­هایی که به آخرت و بهشت در انسان می‌میرد و کور می‌شود، برای این است که این شخص بی­ موقع غذا خورده، یا پدر مادر بی­ موقع به او غذا داده‌اند. یا در محیط تربیتی، بی­ موقع تغذیه شده یا مدرسه مدرسه ­ای بوده که مربی‌های ناشی داشته و بی­ موقع دانش آموز را وادار به تغذیه کرده اند و دانش ­آموز حالت ادبار و زدگی پیدا کرده است.

طولانی شدن حالت خنثی و ادبار در قلب، نشانه بیماری است

کسانی که حالت خنثی و یا ادبار در آنها خیلی طولانی است، اینها مریض هستند. مثل بی ­اشتهایی که ناشی از مریضی در تغذیه جسم ایجاد می‌شود.

در نظام تغذیه انسانی، بعضی‌ها تغذیه حسی‌شان مثل دیدنی‌ها، شنیدنی‌ها، لمس کردنی‌ها، بو کردنی‌ها خوب است. بعضی ها تغذیه­ های خیالی‌شان هم خوب است، مثل کسی که تلویزیون تماشا می‌کند یا کار هنری انجام می‌دهد. گاهی ممکن است، تغذیه وهمی‌ کسی خوب بوده و یا تغذیه عقلانی او خوب باشد. مثل درس خواندن، تحقیق و پژوهش و ... . اما ممکن است، تغذیه فوق عقلانی اش خوب نباشد و اصلاً رغبتی به تغذیه‌ی فوق عقلانی نداشته باشد. یعنی در تغذیه ی سایر شأن ها خوب است، ولی در تغذیه معنوی و فوق عقلانی همیشه بی­حال است. هیچ وقت حال قرآن، خدا، نماز و ... را ندارد. غالب وقت‌ها آدمِ بی­ اشتهایی است و بخش انسانیش فعال نیست. این حتماً مریض است؛ چون از غذای اصلی‌اش که بخش انسانی‌اش است و به خاطر همین هم آفریده شده، خوشش نمی‌آید. او حتماً باید مداوا شود. اگر مداوا نشود، آن کودک عزیز روانی که از خدا در وجود او هست، کم کم می‌میرد. آن وقت در طول زمان تغذیه‌های حیوانی‌اش بیشتر می‌شود، در حالی که تغذیه انسانی ندارد و کم کم این آدم دل مرده می‌شود یا یک آدم الکی خوش خواهد شد که با چیزهای ظاهری، وهمی و خیالی خیلی خوشحال می‌شود. ولی به زور خودش را سرِ پا نگه می‌دارد. بعد از یک مدت، حوصله ­اش از اینها هم سر می‌رود و به پوچی می‌رسد. چون بخش اصلی که بخش انسانی بوده، یعنی بخشی که شادی و آرامش مربوط به آن است، اصلاً تغذیه نشده و خوراک‌های شادی‌بخش و آرام‌بخش نخورده است. از چیزهایی تغذیه کرده که شادی و آرامش ناپایدار و وهمی و کاذب به او داده اند.

هر کس باید خود را بررسی کند و ببیند، اگر اقبالش کم و ادبارش طولانی است، حتماً باید برود مداوا کند. باید از خود بپرسد: مشکل من چیست؟ چرا از غذای بخش انسانی لذت نمی‌برم؟ چرا قرآن که شراب است، هیچ مستی برای من نمی‌آورد؟ چنین کسی برای مداوا، حتماً باید یک نظام تغذیه ­ای قوی از یک پزشک ماهرِ روحانی، از یک متخصص و از یک استاد بگیرد تا نظام انسانیش تغذیه شود.

چه زمانی قلب کور می‌شود؟

علی (علیه‌السلام) فرمودند:« إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً- فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا- فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُکْرِهَ عَمِیَ [1]= دلهاى انسانى، خواسته ها و اقبال و ادبارى دارد، پس آنها را از راه خواسته ها و اقبالشان وادار به کارى بکنید؛ زیرا اگر دل را به زور وادار کنند، کور می‌شود.» گاهی دریافت دل‌ها خوب است و استقبال می‌کنند. ولی گاهی روی بر می‌گردانند. طبق فرمایش حضرت در حالت ادبار نباید قلب را مجبور به کاری کرد، زیرا کور می‌شود.

ترغیب بی‌موقعِ دین، نتیجه‌ی سوء در پی دارد

حال که دانستیم، قلب حالت های میل و بی‌میلی دارد. باید در ترغیب دین، دقت بیشتری به خرج دهیم.

اگر بی ­موقع به بچه بگویی، بلند شو، نماز بخوان، نتیجه‌ای ندارد. مثلاً نماز صبح اصلاً واجب نیست که کسی، چه بچه چه بزرگسال را بیدار کند. اصلاً حرام است. بیدار کردن کسی اگر راضی نباشد حرام است. بچه خواب است و تو به زور برای نماز صبح­ او را بیداری می‌کنی. این که الان وظیفه ­ای ندارد. اگر تکلیف هم شده باشد، الان خواب است. در خواب کسی وظیفه ­ای ندارد. نماز صبح در صورتی واجب است که شخص بیدار باشد. وقتی کسی بیدار بود در این فاصله نماز هم به او واجب است. حال اگر کسی سپرده باشد که او را نماز صبح بیدار کنید، بیدار کردن ایرادی ندارد.

اما یک بچه 9 ساله 10 ساله تازه به سن تکلیف رسیده خسته است، دیشب عروسی یا  مهمانی بوده، مسافرت بوده، تازه در عمق خواب رفته و تو صدایش می‌کنی که بلند شو نمازت را بخوان. این از هر چی دین و خداست متنفر می‌شود. یا سال‌های قبل از تکلیف که مثلاً دختر از 7 سالگی 8 سالگی کم کم به او باید بگویید، نماز بخواند. یک موقعی هم خواند یا نخواند، وانمود کن که نفهمیدی. اگر نخواند هم اصلا به او نگو  من دیدم که تو نماز نخواندی. اینطوری خیلی بد می‌شود و او از دین و نماز زده می‌شود. اگر گفت: نمازم را خواندم. بگو: آفرین که خواندی. این هم جایزه ­ات. اما اگر به بچه زور بگویی، این بچه از نماز متنفر می‌شود.

باید به پسر بچه 10 ساله، دختر 7 ساله 8 ساله کم کم گفته شود، قرآن بخوانند. اما نه به زور. مثلا گذاشتن بچه در مهد قرآن در صورتی که بچه نخواهد، کار اشتباهی است. مثلاً الان بچه دوست دارد پیش مادرش باشد. دوست دارد تلویزیون تماشا کند. دوست دارد بازی کند. پس بچه را در این شرایط مهد قرآن نگذاریم؟ بچه را مهدکودک و مهد قرآن بگذارید، اما تا زمانی که بچه بگوید: من دوست دارم بروم مهد.

یا الان دلت می‌خواهد دعای کمیل بروی. اما بچه‌ات دوست ندارد. یا خانمت الان خوشش نمی‌آید دعای کمیل برود. دوست دارد الان یک سریال ببیند. تو برو دعای کمیل، ولی خانم و بچه ات را به زور نبر. یا بعضی خانم‌ها شوهران شان را به زور وادار می‌کنند که به مراسم دعا و احیاء و ... بروند. مرد بیچاره خسته است. کار کرده و می‌خواهد بخوابد و عبادت او هم همین است که استراحت کند و بخوابد.

گاهی دل آدم قفل است و حال نماز جماعت ندارد. یا با اینکه همیشه نماز اول وقت می‌خواند، ولی امشب نمی‌تواند اول وقت بخواند. دلش می‌خواهد الان دوش بگیرد، قدری بنشینید و چای بخورد، استراحتی بکند و بعد 9- 10 شب یک نماز باصفا بخواند. اشکالی ندارد، خیلی خوب است همان 9- 10 شب نمازت را بخوان.

اصلاً نباید کسی را به این کارها وادار کرد. بچه را برمی‌داری با خودت جلسه می‌بری. خودت ممکن است خوشت بیاید، ولی بچه مدام می‌گوید: مامان بلند شو برویم. حال اگر شب قدر هم باشد که دیگر بدتر؛ تو علاقه داری بمانی و می‌خواهی شب قدر را درک کنی. ولی بچه دوست ندارد بماند. وقتی بچه گفت: برویم. شب قدر تو این است که با بچه ات بلند شوی بروی. اگر بچه گفت: برویم پارک. قدر تو پارک است. اگر گفت: برویم خانه قدر تو خانه است. همانجا هم به تو همه چیز می‌دهند.

تحمیل عبادت، کار نادرستی است

امام صادق(علیه‌السلام) فرمود:«لا تُکرِهُوا اِلا اَنفُسِکُمُ العِبادَۀ= عبادت را به خودتان تحمیل نکنید.» بعضی‌ها قرآن را تند تند می‌خوانند و مرتب نگاه می‌کنند ببینند چند صفحه دیگر مانده تا یک جزء تمام شود. این قرآن خواندن چه فایده‌ای دارد؟ هم پیغمبر و هم امیرالمؤمنین (علیهما‌السلام) فرمودند: اگر داری نماز مستحبی می‌خوانی، احساس کردی، خسته ­ای، تا می‌بینی دارد چرتت می‌آید، نماز را رها کن، برو بخواب. اصلاً ادامه نده. یا دعای کمیل می‌خوانی، چه کسی گفته دعای کمیل را تا آخر تمام کن. دو یا سه صفحه اش را بخوان و صفا کن، کافی است. دعای ابو حمزه ثمالی هم همینطور.

از این رو فرمود:«لا تَجعَل هَمَّکَ آخِرُ السُورَه= همتت را بر این قرار نده که سوره را تا آخر بخوانی.» این که من حتماً باید کنتراتی این سوره را تمام کنم، هیچ فایده ­ای ندارد، نه خدا خوشش می‌آید نه فرشته ­ها. یک صفحه را باحال و با رغبت بخوان. شرط در تغذیه مادی این بود که با اشتها شروع کنیم و وقتی هم هنوز اشتها داریم، دست از غذا بکشیم. در غذای معنوی هم همینطور است. وقتی رفتی زیارت امام رضا (علیه‌السلام) آنقدر نایست که بیفتی به کسالت و حوصله­ ات سر برود. تا وقتی که هنوز در رغبت هستی، از حرم بیرون بیا. دو یا سه ساعت بعد یا شب یا فردا دوباره با نشاط برو. تحمیل خوب نیست نه به خودمان و نه به دیگران.

آب کم جو، تشنگی آور به دست             تا بجوشد آبت از بالا و پست

پی نوشت:

[1] . نهج البلاغه ، حکمت ۱۸۴.

ع ل 371

آرزو مختاریان (کاربر مهمان)

مطالب استاد فوق العاده عالی هستن ... واقعا بابت مطالب خوبتون سپاسگزارم

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed